دخت ایران: شورایی پنج نفره از روشنفکران در خارج از ایران ساخته شده است که هرضلع این پنج ضلعی نامتقارن روزگاری منتقد یکدیگر بوده اند:
اول از همه محسن کدیور منتقد عبدالکریم سروش بود که بر سر نظریه پلورالیسم دینی به نقد و مناظره با او نشست که روزنامه سلام مشروح آن را به صورت کتابچه ای چاپ کرد.بعدااکبر گنجی اعلام انصراف خوداز روشنفکری دینی را در رساله مانیفست جمهوری خواهی در نقد عبدالکریم سروش و سعید حجاریان آغاز کرد واز شاگردی سروش به نقادی وی رو آورد، سپس عطاء الله مهاجرانی را به سبب ترویج نهضت آزادی (که عبدالعلی بازرگان عضوموثر آن بود) تقبیح کرد. سرانجام همین سال قبل عبدالعلی بازرگان به نقد علمی سروش پرداخت که نظریه قرآن محمدی او اعتراض بسیار برانگیخت.
چهره رسانه ای این پنج نفر یعنی عطاء الله مهاجرانی البته نسبت خود وجنبش سبز را نسبت ابوذر وعلی خوانده است که گذشته از ناراستی عجیب هم هست که چرا یک جنبش لیبرال باید از اشاراتی رادیکال بهره گیرد، اما براستی چه شباهتی میان این دوستان است که روزنامه کیهان آنان را اتاق فکر جنبش سبز بخواند؟ و به چه علت باید دیدگاه سخت سست اکبرگنجی درباره امام موعود دیدگاه جنبش سبز قلمداد شود وآیا اصولا جنبش سبز با این عرض وطول طویلش میتواند واجد دیدگاهی ایدئولوژیک باشد که مثلا اکبر گنجی و عبدالکریم سروش و حتی محسن کدیور و عبدالعلی بازرگان سخنگوی فکری آن باشند.
البته هر یک از این افراد در زمره چهره های موثر فرهنگی در دهه های گذشته بوده اند:
عبدالکریم سروش روشنفکر مسلمان مومن ومتهجدی است که آرای او - چه موافقش باشیم چه مخالفش – در رونق مباحث فکری ایران نقش منحصربه فردی داشته وگفتمان سازی کرده است، عبدالعلی بازرگان هم سیاستمدارمسلمان معتقد و دانشوری است که پژوهشهای قرآنی او نام بلند پدرش را زنده نگهداشته و نوعا با مشی اعتدال سیاسی نشان داده که هنوز اخلاق در سیاست زنده است، محسن کدیورنماینده اتحاد حوزه ودانشگاه است که تحقیقات اودرباب فقه سیاسی وفلسفه اسلامی( بخصوص در موضوع آخوند خراسانی ) تحسین استادانی مانند سید حسین نصر و سید جواد طباطبایی را برانگیخته است، عطاء الله مهاجرانی هم مدیر فرهنگی و نویسنده توانمندی است که رساله انتقادی اش در باره کتاب آیات شیطانی و نظریه اسلام سهله و سمحه اش در دوره وزارت مورد توجه اهل فرهنگ بوده است، اکبر گنجی هم روزنامه نویس تند و تیزی بوده که آثارش باب بحث ونقد را در فضای عمومی ایران به مرزهای تازه ای برد و از جمله باعث ترغیب منتقدانش درنقد علمی آرای او شد.
این همه نگاه از نیمه پرلیوان به واقعیت های اجتماعی است اما چه کسی گفته که باید مقلد این رجال بودوآنان را زبان در کام گرفته اصلاح طلبان دانست و حتی میتوان آرای شخصی و ناروای اکبر گنجی در باره اسلام وتشیع را به پای خاتمی وموسوی وکروبی وهاشمی وحتی سروش وکدیوروبازرگان ومهاجرانی نوشت؟ چه کسی باور میکند که رای ناصواب اکبر گنجی در باره امام خمینی یا روش غلط او در برابراصول قانون اساسی همان است که مثلا در ذهن سید حسن خمینی میگذرد؟
مگر اکبر گنجی خودرا روشنفکر دینی یا اصلاح طلب سیاسی میداند؟ مگر او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388به میرحسین موسوی یا کروبی رای داده است؟ که باید کروبی یا موسوی دربرابراو موضع گیری کنند؟ مگرازیاد برده ایم وقتی که دکتر عبدالکریم سروش شبهاتی را در باره وحی و قرآن بیان کردند آیت الله منتظری در قالب رساله ای عالمانه و منتقدانه با حفظ احترام دکتر سروش و پرهیز از تکفیراوحتی دفاع ازحق آزادی بیان و اندیشه ایشان به رد محورهای سروش پرداخت؟ این کتاب در سال 1387 پس از مدتها معطلی در وزارت ارشاد اسلامی با مجوز دولت چاپ شد درحالی که آیت الله منتظری قبلا آن را به صورت محدود دراختیار برخی علاقمندان خود قرار داده بود وبا هزینه شخصی تکثیر کرده بود. یعنی این مجتهد منتقد فارغ از سیاست و فارغ از اینکه توجه کند دکتر سروش در کدام جناح سیاسی قرار دارد یا نسبت به ایشان چه نگاهی دارد با دفاع از حقوق شهروندی وی صریح ترین نقد بر سروش را وارد کرد. کاری که تاکنون هیچ نهاد حوزوی یا حکومتی دیگر در باب نظریات اخیر وی انجام نداده است.
رفتارهایی از این دست را میتوان رفتاراصلی جریانی دانست که اصلاح طلبی سیاسی ودینی خوانده میشود: دفاع ازحقوق شهروندان درعین حفظ هویت دینی اصلاح طلبان. جنبش سبز نه میتواند ونه می باید سخنگویی ایدئولوژیک داشته باشد. هم اکنون به جز این پنج تن تعدادی از روشنفکران لاییک و تعدای از روشنفکران آکادمیک برای تبیین مواضع فکری سبزها بیانیه داده اند اما چه کسی میتواند این کشتی را کشتی بان باشد؟
نقد دگراندیشان در حوزه الهیات پروژه ای سیاسی نیست که سیاستمدارانی چون خاتمی و موسوی وکروبی و هاشمی بدان فرا خوانده شوند. این کار بر عهده دانشوران باید باشد که تا این لحظه دانشوران اصلاح طلب از حوزه ودانشگاه خود در نقد خویش بسیار جلوتر از دانشوران اصول گرا هستند.
منبع: ایراندخت، شماره دوم بهمن ماه