چندی پیش وقتی محمود دولتآبادی با دستی لرزان برای اعلام حمایت از میرحسین پشت تریبون رفت، اگر حدس میزد که حرفهایش چه پیامدی به دنبال خواهد داشت، آنچنان در مورد عبدالکریم سروش سخن نمیراند و احتیاط بیشتری پیشه میکرد.
پیر داستاننویس چه خود آمده بود و چه دیگران تشویقش کرده بودند حرفهایی بر زبان راند که نه درخور شخصیت او بود و نه مناسب برای حمایت از موسوی، اما حاضران که سوار بر موج احساس شده بودند، دولت آبادی را جانانه تشویق کردند. انتظار آن بود که بعد از فروخفتن موج احساس میرحسین و حامیانش برای جبران سخنان گفته شده کاری کنند، اما نه مهندس از در دلجویی برآمد و نه حامیانش. آیا سروش کمتر از فاطمه رجبی ارزش و حرمت داشت که موسوی برای طنزی بیانیه داد، اما به راحتی چشم بر فحشهای داستاننویس بست؟
هم رسم مروت و هم شیوه سیاست اقتضا میکرد که میرحسین بر حامیانش نهیب بزند که حرمت روشنفکری چون سروش را پاس دارند و در زمانه حساس برای آتشافروزیهای مخالفان هیزم فراهم نکنند. اگر میرحسین سخنی میگفت قائله ختم به خیر میشد. سروش چندی روزی صبر پیشه کرد شاید مهندس فضا را به خوبی مهندسی کند، اما او سکوت کرد؛ گویی اتفاقی نیفتاده، حرمتی شکسته و حقی ضایع نشده است.
این حمایتها که تازگی نداشت، چرا اینبار خلقی چنان پریشان شدند که از یاد بردند رسم آشنایی. دوره گذشته نیز با وجود اینکه سروش با مصطفی معین دوستی و الفت داشت، اما از شیخ حمایت کرد. در آن دوره معین و حامیانش حرمت سروش را نگه داشتند و پای ادب از گلیم دراز نکردند. دوستی میگفت که در آن بحبوحه از معین درمورد نظر دکتر سروش پرسیده بود و او گفته از موضع سروش خوشحال شده چون با شجاعت و صداقت نظرش را اعلام کرده است و دوستیاش با او مانع از اعلام نظرش نشده است.
آن حرمت گذاری به خاطر چنین موضعی بود و ای کاش میرحسین نیز این چنین موضع میگرفت. البته هنوز هم دیر نشده و مهندس میتواند آب رفته را به جوی باز گرداند و مانع از خسارتها و جسارتهای بیشتر شود.