سوگواره ای بر مطبوعات

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

من عمیقا براین باورم که ستم بر اهل اندیشه و قلم و مطبوعات و رنج آنان اکنون در ایران چندان عمیق وگسترده ‏است که کمتر کسی از آن آگاه است و بویژه کسانی که در داخل و بیشتر در خارج ازکشور از دور دستی بر آتش ‏دارند. باید بیفزایم که در طول حدود 170 سال عمر مطبوعات ایران، هیچگاه فشار و محدویت علیه مطبوعات و ‏نویسندگان و ناشران این اندازه نبوده که اکنون است. این را هم اطلاعات تاریخی ام به من می گوید و هم تجربه ام ‏درطول حدوت 40 سال فعالیت فکری و قلمی و مطبوعاتی من را به این باور رسانده است. در هر دو مورد ‏توضیح کوتاهی می دهم‎. ‎

روشن است که مطبوعات به معنای کنونی آن، پدیده ای است جدید و برآمده از تجارب تمدن و فرهنگ نوین غربی ‏در این چند صد سال اخیر و از آنجا به دیگر نقاط جهان پیرامونی، از جمله کشور های اسلامی و ایران، نفوذ کرده ‏و در همه جا رایج شده است. از این رو قواعد و زمینه ها و شرایط و شروط پدید آمدن مطبوعات و چگونگی و ‏چرایی نقش آن نیز متناسب با همان جوامع و مقتیضات آن است. در عین حال، مطبوعات در هر کجا که باشد، ‏چاره ای ندارد که همان قواعد و اصول و ضوابط را رعایت کند تا مطبوعات و اهل قلم و روزنامه ‏نگار(ژورنالیست) بتواند به نقش فرهنگی و اجتماعی خود جامه عمل بپوشاند. از آنجا که مطبوعات، مانند دیگر ‏دستاوردهای مدرنیته و جهان مدرن، خاستگاه غربی دارد، نفوذ و رواج آن در کشورهای غیرغربی و بویژه ‏اسلامی با مشکلات و موانع و تعارضاتی روبرو است که، به رغم سابقه طولانی مطبوعات در این کشورها، هنوز ‏مشکلات و موانع به طور نهایی حل نشده است‎.‎

یکی از این کشورها ایران است که حدود 170 سال عمر مطبوعات آن است(گرچه در این گفتار بیشتر از ‏مطبوعات سخن می رود اما، به دلیل هم سرشتی و هم سرنوشتی کتاب و نشرکتاب بامطبوعات، در مورد هر دو ‏مطبوعه صحبت خواهیم کرد). دراین دوران تقریبا دراز، مطبوعات و نشر کتاب، تحولات مهمی در مسیر رشد و ‏بالندگی خود دیده و فراز و فرودهای بسیاری را به خود دیده و اهل قلم و کتاب و نشر تجارب تلخ و شیرین ‏فراوانی را پشت سر گذاشته اند. اما در این میان مهم ترین مشکل روزنامه ها و نشریه ها و کتاب پدیده شوم ‏سانسور حکومتی و رسمی و غیر رسمی و پنهان و آشکار اختناق و اعمال انواع آزار و فشار و محدودیت علیه ‏اهل قلم و ارباب جراید و صاحبان نشر بوده است که بوسیلة حکومتگران و زورمداران اعمال شده است‎. ‎

در آغاز، به دلیل چند نشریه دولتی و فقدان مطبوعات مردمی، مسألة سانسورحکومتی چندان جدی و لااقل آشکار ‏وگسترده نبوده است. اما از اواسط عصر ناصری در پی گسترش کمی و کیفی مطبوعات و رواج محدود نقد هایی ‏بر شرایط اجتماعی و مخصوصا بر نظام استبدادی، پدیدة سانسور اعمال و محدودیت علیه مطبوعات و اهل قلم ‏آشکار شد و برخی مقررات محدود کننده به طور رسمی بتصویب رسید. ازاین رو برخی مطبوعات ایرانی و ‏فارسی زبان ناگزیر در خارج از کشور انتشار یافتند و در داخل توزیع شدند. در صدر مشروطیت مطبوعات به ‏طور انفجار آمیزی رشد پیدا کرد و بر عمق آگاهیهای اجتماعی و تشویق مردم به مشارکت اجتماعی یعنی همان ‏نقش و رسالت اصلی مطبوعات افزود. اما افزون بر این که در قانون اساسی مشروطه نیز به شکلی اعمال ‏سانسور قانونی و نهادی شد، عملا نیز سانسور رسمیت پیدا کرد و با گذشت زمان آزادیها محدودتر شد. با این همه، ‏درفاصلة بین مشروطیت تا آغاز سلطنت پهلوی اول(1285-1305)، به دلیل ضعف حکومت مرکزی و اشغال ‏ایران در زمان جنگ جهانی اول، آزادیها تا حدودی برقرار بود و تیغ سانسور کند شد. با استقرار رضاشاه و ‏ظهور دیکتاتوری خشن، مطبوعات و کتاب و قلم و اندیشه زیر تیغ سانسورحکومتی قرار گرفتند و آزادیها به نقطه ‏صفر نزدیک شد. پس از شهریور20 تا پایان حکومت دکتر مصدق(1320-1332)، آزادیهای نسبی وجود داشت ‏و مطبوعات نیز از آن بهره بردند. پس از کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد و بازگشت محمدرضا شاه و آغاز ‏دیکتاتوری دوم، بار دیگر مطبوعات و اصحاب اندیشه و قلم و ارباب جراید به بلای سانسور و اختناق گسترده ‏گرفتار آمدند. در سالهای 1339-1341، اندک مجال تنفسی پیدا شد اما پس از آن اختناق و سانسور شدیدی حاکم ‏شد که به صورت سازمان یافته تا انقلاب ایران استمرار داشت. درفاصلة دی ماه57 تا تابستان 58 ‏‏”بهارمطبوعات” بود و قلم ها آزادانه می نوشتند و روزنامه ها و نشریات و کتابها آزادانه منتشر می شدند. اما پس ‏از آن که اعلام شد که “قلم ها را می شکنیم”، در تابستان 58 هجوم به مطبوعات آغاز شد و دهها روزنامه و ‏نشریه به محاق توقیف رفتند و برای همیشه محوشدند. این روند در بهار60 به اوج خود رسید و پس از آن پایدار ‏شد. در دهة 60 هیچ روزنامه و نشریه ای درخارج از “خودیها”ی حلقه حکومت و آن هم با اعمال شدید سانسور و ‏خود سانسوری کامل انتشار نمی یافتند. کتاب(و البته فیلم و دیگر تولیدات هنری) نیز کم و بیش همین گونه بود و با ‏سانسور وزارت ارشاد متشر می شدند. پس از پایان جنگ و درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی، ناگزیر فضای ‏فکری و سیاسی اندکی بازتر شد و چند روزنامه کمی متفاوت و حتی چند نشریه “غیرخودی”، البته با محدویتهای ‏رسمی و غیررسمی و با خود سانسوری تمام عیار، انتشار یافتند. پس از76 و آغاز دولت اصلاح طلب خاتمی، ‏فضای مساعدتری برای اهل اندیشه و قلم و سیاست پیدا شد و دورانی در تاریخ مطبوعات ایران آغاز شد که سابقه ‏نداشت. اما عمر این “بهار مطبوعات” چندان نپایید و در بهار79، پس از انتقادات تند رهبری به مطبوعات در ‏یک سخنرانی عمومی و اعلام این که مطبوعات “پایگاه دشمن” هستند، توقیف و سرکوبی بی سابقه مطبوعات و ‏روزنامه نگاران و اهل قلم آغاز شد و پس از آن این روند ادامه پیدا کرد. در این سالهای پررنج صدها نشریه، حتی ‏گاه پیش از انتشار، غیرقانونی و بی رحمانه توقیف شدند. صدها نویسنده و خبرنگار و مدیر مسؤل و سردبیر به ‏زندان رفتند و در بازجویها و در سلولهای انفرادی و در بیدادگاهها مورد تحقیر و آزار قرارگرفتند. هزاران ‏نویسنده و دست اندرکار مطبوعات در حوزه تولید و توزیع و نشر بیکار شده و از حداقل معیشت شرافتمندانه ‏محروم شدند. هزاران کتاب در محاق سانسور ماند و هرگز متشر نشدند و یا با سانسور گسترده اجازه نشر یافتند. ‏هزاران ناشر کتاب یا ورشکست شده و یا تغیر شغل داده و یا در عسرت تمام و در بلاتکلیفی آزاردهنده قرار ‏دارند. دهها اهل قلم و روزنامه نگار ناچار جلای وطن کرده و در دیار غربت مقیم شدند‎. ‎

این گزارش فشرده(و احتمالا ملال آور) را به این دلیل آوردم که بگویم، به رغم تاریخ تلخ و پرمرارت اختناق و ‏سانسور و آزار اهل قلم در دیار ما، وضعیت اسفناک و دشواری که در این سالیان اخیر و در این دولت مهرورز و ‏عذالت محور نهم نصیب اهالی مطبوعات و اهل قلم شده است، از جهات مختلف در تاریخ ایران بی مانند و دست ‏کم بسیار نادر است‎. ‎

گرچه شرح تراژدی مطبوعات و کتاب و نشر در این سلها باید بوسیلة کسانی بیان شود که خود مستقیما دست اندر ‏کارآنند و می توانند تجارب خود را بطور مستند بگویند. اما من در حد اطلاع محدود و با توجه به ضیق مجال به ‏نکته ای مهم اشاره می کنم. چندی پیش یکی از دوستان ناشر در تهران می گفت، گرچه در جمهوری اسلامی ‏همیشه در ارتباط با نشر و مطبوعات مشکلات داشته ایم اما هیچ وقت نبوده است که تمام مشکلات و موانع را ‏یکجا و همزمان تجربه کنیم. او توضیح داد که در سیاست وزارت ارشاد اسلامی، همیشه اهرمهایی وجود داشته و ‏دارد که با استفاده از آنها سیاست ها و تصمیمات خرد و کلان خود را دربارة مطبوعات و نویسندگان و ناشران ‏اجرا و اعمال می کند. این اهرمهای خودساخته و غالبا غیرقانونی، به مدیران وقت ارشاد این اجازه و امکان را ‏می دهد که دوستان و وابستگان و به اصطلاح “خودی”ها را یاری کنند و برکشند و “غیرخودی” را محدود و در ‏صورت نیاز ورشکست و از صحنة رقابت خارج سازند. مثلا از طریق اعطای وام و یاکمک هایی چون خرید ‏تعدادی از هر کتاب چاپ شده و یا مجلات(برای تجهیز کتابخانه های عمومی) و یا دادن آگهی ها و یا(البته در یک ‏دوره ای) دادن فیلم و زینگ با قیمت دولتی به ناشران و نشریات و یا تخصیص سهمیه کاغذ با قیمت دولتی به ‏روزنامه ها و یا ناشران و یا مهم تر از همه صدور مجوز برای روزنامه ها و نشریات و مهم تر از آن سانسور ‏مستقیم و غیر مستقیم مطبوعات و ممیزی کتاب و دهها ابزار اعلام شده و نشده دیگر. این ابزارها چون سلاحی ‏کارآمد در دست مسؤلان وقت ارشاد است که هر که را که خواستند یاری کنند و هرکه را، به هردلیل، نپسندیدند ‏خفه نمایند. گفتنی است که منظور این نیست که تمام این مقررات از اساس نادرست اند بلکه سخن بر سر سوء ‏استفاده و تصمیمات رانتی و سرکوبگرانه حاکمیت است. البته حاکمیت ابزار های دیگری هم دارد که غالبا از آنها ‏نیز استفاده می کند. یکی از شناخته شده ترین آنها بولتن نویسی و فضاسازی برای مسؤلان و بویژه علما برای ‏جلب حمایتشان و در صورت لزوم صدور فتوای مذهبی علیه منتقدین و دگر اندیشان و توقیف مطبوعات و ‏جلوگیری از انتشار کتاب است‎.‎

این اهرمها به تناسب شرایط و موقعیت ها و سیاست های وزیر و گروه حاکم بر ارشاد در هر زمانی مورد استفاده ‏بوده است. در دوره ای انبساطی بود(مانند دورة اصلاحات) و البته در اغلب ادوار انقباضی. اما در این سه سال ‏اخیر، تمام آن اهرمها یکجا علیه مطبوعات و ناشران و هنرمندان غیر خودی به کار افتاد. اگر زمانی وام را قطع ‏می کردند ولی کتاب می خریدند. اگر مجوز لازم بود، گاه موافقت نیز حاصل می شد و حداقل اعلام موافقت و یا ‏مخالفت چندان طولانی نبود. اگر مجوزی داده می شد، به سادگی و آن هم به شکل آشکارا غیر قانونی و شتاب زده ‏باطل نمی شد. اگر از وام و یا خرید کتاب و یا فیلم و زینگ با قیمت دولتی و یا تسهیلات دیگر دریغ می شد، با ‏لاخره امکانات دیگر برای ادامه حیات وجود داشت. اگر بنا بود مواردی از کتابی حذف شود، یا چندان زیاد نبود و ‏یا در نهایت حل و فصل می شد و طرفین به توافق می رسیدند. اصلا در ارشاد کسانی بودند که به مراجعه کنندگان ‏پاسخ بدهند. اما اکنون بکلی راه گردش آزاد اطلاعات و انتشار افکار از طریق مجاری وزارت ارشاد بسته است. ‏اکنون تمام مصیبت ها یکجا و همزمان نازل شده است. اکنون با استفاده از آن ضرب المثل قدیمی باید گفت که ‏‏”غیر از تری، نم هم دارد”. واقعیت این است که حداقل در عرصة فرهنگ هرگز این اندازه نگاه و رفتار امنیتی ‏حاکم نبوده است. حتی در دهه شصت و در دوران جنگ نیز چنین نبوده است. بنا براین، یک جهت بی مانندی ‏وضعیت بحرانی کنونی آن است که بکار افتادن تمام اهرمهای نظارتی و حمایتی دولت از طزیق وزارت ارشاد و ‏دستگاهای امنیتی، مطبوعات مستقل و کم جان و صنعت نشررا به مرز نابودی رسانده است. جهت دیگر استثنایی ‏بودن شرایط کنونی آن است که دولت و ارشاد و دستگاه امنیتی در استفاده ابزاری از اهرمهای موجود می کوشد ‏حتی الامکان ردپایی از خود برجای نگذارد تا بتوان اعتراض کرد و با استفاده از ظرفیت های قانونی به نهادهای ‏قانونی در داخل وحداقل به نهادهای مشروع و مقبول بین المللی شکایت برد. مجوز نشریه مطلقا به غیرخودی ها ‏داده نمی شود و مجوزهای بازمانده از گذشته ها نیز با اندک بهانه ای باطل و پس گرفته می شود. “مرجع ‏تظلمات” یعنی دستگاه قضا نه تنها رفع ظلم نمی کند بلکه آشکارا حامی ستم و سرکوب اندیشه و قلم و مطبوعات ‏است. وزارتخانه عریض وطویل ارشاد به انبار بایگانی کتاب تبدیل شده و شمار کتابهای عملا توقیف شده و در ‏انتظار بیهوده صدور مجوز، غیرقابل تصور است. به عنوان نمونه پنج کتاب از من حدود سه سال است که در ‏ارشاد خاک می خورد و حتی پاسخ نیز داده نمی شود. اگر در گذشته و بویژه در دورة طلایی دولت خاتمی ‏مطبوعات توقیف می شدند و روزنامه نگاران دستگیر می شدند و یا کتابی گرفتار توقیف و یا سانسور می شد، در ‏سطح جامعه و در مطبوعات و در مجلس و دولت اعتراضات گسترده و کم و بیش مؤثر صورت می گرفت ‏وحداقل اقتدار گرایان نیز متحمل هزینه می شدند. امادر حال حاضر، به دلیل رندی های اعمال شده، نه اسناد ‏زیادی برای اقدامات قانونی در دست است، و نه شکایت به جایی می رسد، و نه امکان اعتراض گسترده وجود ‏دارد و نه اساسا در سطح عموم و بویژه در سطح جهانی کسی به درستی می داند که در ایران چه می گذرد و رنج ‏اهالی مطبوعات و نشر چه ادازه جانکاه و عمیق است. واقعیت تلخ این است که نویسندگان و روزنامه نگاران و ‏هنرمندان آرام و بی سر و صدا خفه و نابود می شوند. هفته نامه ای چون “شهروند امروز”، که باهمت شماری از ‏بازماندگان نسل روزنامه نگاران دوم خردادی فعالیت می کرد و واقعا یک پدیده پرافتخار در خانواده مطبوعات ‏کشور بود، به شکل غیر قانونی از انتشار باز ماند و در یک لحظه همه چیز دود شد و به هوا رفت. اقدامی که در ‏گذشته نزدیک با توقیف شرق و هم میهن از همین گروه مطبوعاتی و اثرگذار، تجربه شده بود. کیست که ‏اعتراضی بکند و یا کدام اعتراض است که گوش شنوایی پیدا کند؟ چند نفرند که عمق رنج و حتی خشم فروخوردة ‏ناشی از تلخی ستم و ناتوانی دادخواهی رادرک و احساس کند؟ قابل توجه است، باوجود این که “بهار ‏مطبوعات76-79” دیری است که به سر آمده است و همین چند نشریه نسبتا مستقل و منتقد و بارعایت تمام ضوابط ‏قانونی غیرقانونی و درشرایط بسیار سخت و با “جهاد اکبر” فعالیت می کنند، اما گویا همین وضعیت نیز غیر قابل ‏تحمل است و به نظر می رسد که تجربة تلخ بهار79 دارد تکرار می شود. اما احتمالا این بار بلای توقیف دامن ‏برخی خودی ها را نیز بگیرد که البته هرگز چنین مباد‎.‎