بحث “فمینیسم اسلامی” و ترکیب این دو واژه با یکدیگر، تاکنون موافقان و مخالفان بسیاری در جنبش زنان را به اظهار نظر واداشته است. برخی بر این تصورند که افزودن پسوند “اسلام” به “فمینیسم” و ترکیب این دو واژه با یکدیگر و استخراج “فمینیسم اسلامی”، شاید نتواند بر هیچ یک از این دو واژه ارزشی بیافزاید. برخی دیگر از پژوهشگران نیز چنین ترکیبی را ممتنع می دانند. از این رو در این مقاله بنا دارم که در خصوص چنین امکانی به این بحث بپردازم که اساساَ آیا چنین درهم آمیختگی امکان پذیر است یا نه؟ اما ابتدا مایلم به دیدگاه های گوناگون در این زمینه بپردازم:
1ـ برخی معتقدند نمی توان به فمینیسم واژۀ اسلامی را افزود.، این درحالی است که تاریخچه دیدگاه های فمینیستی در جهان نشان می دهد که در طول حیات فمینیسم، این واژه تاکنون با پسوندهای گوناگونی آمیخته است، از جمله با پسوندهایی همچون مارکسیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و…. که هر یک خود مکاتب فکری یا پراگماتیستی بوده اند که حتی گاه در برخی مواقع تعارض اساسی با اندیشه فمینیسم داشته اند. از جمله در برخی از این اندیشه های ترکیب شده با فمینیسم، ما شاهد برخی تفاوت گذاری ها در میان گروه های خاص بوده ایم در حالی یکی از داعیه های مهم فمینیسم، برابری انسان ها بوده است. اما از آن جا که فمینیسم امروز به یک جریان فکری بسیار گسترده و متنوع تبدیل و با حضور دیدگاه های پسا مدرن و پساساختارگرا این تنوع و گوناگونی بیشتر نیز شده است، همین مسئله خود می تواند نقطه قوتی برای قائلین به فمینیسم اسلامی باشد. از همین رو نمی توان چنین دلیلی را برای مخالفت با ترکیب “فمینیسم اسلامی” منطقی دانست.
2 ـ برخی دیگر، ادیان و از جمله اسلام را ماهیتاً در مغایرت با اندیشه برابری طلبانه فمینیسم می دانند و معتقدند که ادیان در ذات خود، به لحاظ جنسیتی بی طرف نیستند، چراکه بر مبنای ساختارهای مردسالارانه بنا نهاده شده اند. پس نتیجه می گیرند که اسلام نیز نمی تواند ادعای طرفداری از حقوق زنان و برابری جنسیتی را داشته باشد. در برابر چنین استدلال هایی نیز می توان بر این نکته انگشت گذارد که که امروز گروهی از انسانها و از جمله گروهی از مدافعان حقوق زنان به چنین ترکیبی باور دارند و از این زاویه برای برابری زنان و مردان تلاش می کنند و قاعدتاً چنین افرادی با نگاه فمینیستی به این مسئله می پردازند و از آن رو که این زنان در وهله نخست، فمینیست و باورمند به برابری هستند بنابراین نمی توان به این گروه از مدافعان حقوق زنان گفت که شما نمی توانید و نباید به فمنیسم اسلامی اعتقاد داشته باشید، همانطور که نمی توان به زنان مارکسیست گفت باور به مارکسیسم فمینیسم، یا فمینیسم سوسیالیستی غلط و غیرممکن است، چرا که هم به دور از اصول آزادی اندیشه و بیان است و هم خلاف واقعیت موجود است. واقعیتی انکارناپذیر که نشان می دهد گروهی از مدافعان حقوق زنان وجود خارجی دارند که هم به اسلام و هم معتقد به فمینیسم هستند و این سازگاری در وجود و حضور این گروه متبلور می شود. از این رو قطعاً نفی آنان و به زیر سئوال بردن آنان، به دور از اصول آزادی و اندیشه و بیان است، هر چند بدون شک امکان نقد و بررسی بیطرفانه این گروه ها مانند دیگر گروه های موجود در جنبش زنان وجود دارد.
3 ـ اما گروه دیگری نیز وجود دارند که معتقدند برداشت های ما از هر نظریه و مکتب فکری متفاوت است و این نه تنها در ادیان که در مکاتب بشری نیز محتمل است. چرا که هر متنی، وقتی در دست انسان قرار گرفت با معرفت و تجربه انسانی مواجه می شود که این معرفت و تجربه قاعدتاً متکثر و گوناگون است. از این رو به نظر می رسد این باورمندان به متن قرآن، معتقدند که می توان به قرائت هایی از این متن دست یافت که نه تنها برابری جنسیتی، نژادی، قومی و مذهبی را برتابد بلکه در پی رفع تبعیضات و از جمله تبعیضات جنسیتی نیز باشد.
دلایل باورمندان به امکان ترکیب فمینیسم و اسلام
برخی از باورمندان به ترکیب فمینیسم و اسلام معتقدند که متن قرآن مجموعه ای یکدست است که اجزای مختلف آن در سازگاری با یکدیگر معنی و مفهوم پیدا می کنند و بخش های گوناگون آن نمی توانند در تعارض با یکدیگر قرار گرفته و همدیگر را نفی کنند. هر چند ظاهراً متون دینی به لحاظ جنسیتی بی طرف نیستند، اما قائلان به این رهیافت، بر این باورند که روح حاکم بر قرآن بر اصل برابری انسانی صرفنظر از جنس رنگ و نژاد نهاده شده است: “ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبائل گوناگون قرار دادیم اما ملاک ارزشمندی شما در پیشگاه خداوند همانا خویشتنداری شماست پس نه قبیله و جنس و نه رنگ شماست که ارزش شما را تعیین می کند”.[1] و یا در جای دیگر می فرماید: “ای مردم (همه مردم نه حتی معتقدان به دین خاص)پروا پیشه کنید از پروردگارتان که شما را از یک حقیقت (اصل) واحد آفرید و از همان زوجش را خلق کرد و از آن دو مردان و زنان بسیاری را پراکند”.[2] در این آیه همانطور که می بینیم حتی نمی خواهد به جنسیت مخاطبان اشاره کند چرا که آن را شامل همه انسان ها (به صورت برابر) می داند و قائل به هیچ گونه تفاوتی در خلقت و حقیقت انسانیت آنها نیست.
اما در برابر این استدلال، برخی ممکن است این شبهه را مطرح نمایند که حتا اگر از نگاه اسلام حقیقت انسانی یکسان است، اما بعد در ظرف اجتماع و تعاملات انسانی، این تبعیض ها به رسمیت شناخته می شود. در پاسخ به این مسئله می توان گفت که قرآن علاوه بر آن که تفاوت های انسانی اعم از جنسیتی، نژادی و حتی فردی را به رسمیت می شناسد، اما ضمن تأیید تفاوت، تبعیض را برنمی تابد و برای رفع این شبهه در بین انسان ها تاکید می کند که: “هر کس از زن و مرد کار شایسته ای از سر باور و ایمان خود انجام دهد پس به او زندگی پاکیزه ای اعطا می کنیم و اجر او را به بهترین عمل او می دهیم”.[3] و هم چنین مرتباً بر این نکته تأکید می کند که ارزش های انسانی به جنس انسان ها وابسته نیست، بلکه مردان و زنان موفق و مردان و زنان درستکار و مردان زنان رستگار به یک میزان دارای ارزش هستند.[4]
در آیه ای دیگر روا داشتن تبعیض به زنان به واسطه جنسیت شان به شدت به زیر سؤال می رود: «مردانی که در حق حیات فرزندان خود فرزند پسر را ترجیح داده و فرزند دختر خود را مورد بی مهری و حتی مرگ قرار می دهند و آن هنگام که به مردی بشارت فرزند دختر می دهند و او برافروخته می شود که این ننگ را به کجا برد و از قوم خود فراری می شود که این ننگ را تحمل کند و یا دخترش را زنده به گور کند هشدار که چه بد حکم می کنند»[5] و در ادامه اعتراض می کند که: این دخترکان به کدامین گناه کشته می شوند؟ و یا می گوید: مردان حق آزار و اذیت و خشونت ورزی بر زنان را به منظور صرفنظر کردن آنان از حقوق خود ندارند: “ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن الا ان یأتین بفاحشۀ مبینۀ و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیراً کثیراً”.[6] یعنی مردان اجازه خشونت بر زنان جهت گذشتن از حقوق خانوادگی خود برای راضی نگهداشتن آنان را ندارند آنان موظفند با همسران خود به بهترین و نیکوترین شیوه رایج و مرسوم و پذیرفته شده عمل کنند: «و عاشروهن بالمعروف” [7]و یا در آیه دیگری به صراحت می گوید: “وای بر شما مردانی که با رفتارهای ناشایست اجتماعی خود و تهمت زدن به زنان می خواهید آنان را وادار به خانه نشینی کنید” و…
اگر از خود متن قرآن درگذریم و به تاریخ ادیان نیز رجوع کنیم باز هم می توانیم به وضوح ببینیم که در تاریخ ادیان، زنان عناصر تأثیرگذار در تاریخ بشری (با روایت دینی) بوده اند. «مریم»، انسانی است بی نظیر که خداوند او را از میان زنان و مردان برگزیده و پاکیزه نموده است و همچنین او را از بین تمام زنان عالم انتخاب کرده است[8] و خداوند وجود مریم را منتی همیشگی بر عیسی می داند که مادری چون مریم دارد. از سوی دیگر می بینیم که در معرفی عیسی، تأکید دائمی بر این است که او پسر مریم است. از سوی دیگر ما شاهد زنان بسیار دیگری در تاریخ ادیان هستیم از جمله بلقیس ملکه سبا که زنی به غایت هوشمند مدیر و کاردان است که توانائی اش را بر همه مردان هم عصر خود از جمله سلیمان پیامبر به اثبات رسانده است، به طوری که هدهد نماینده سلیمان در عظمت و پیشرفته بودن این قوم حیرت زده می گوید: “زنی را حاکم بر قومی یافتم که همه چیز دارند و برای او حکمرانی وسیع و عظیم است”.[9]
هم چنین نمونه های برگزیده انسانی قرآن، دو زن هستند: مریم و آسیه همسر فرعون، که از نظر قرآن این دو برای همه انسان ها، مثال زدنی هستند: “خداوند مثال می زند برای آنان که ایمان آورده اند (اعم از زن و مرد) مریم و آسیه همسر فرعون را….”[10]
جالب آنجاست که نمونه های انسانی برای آنان هم که ناسپاسی کردند و کفر ورزیدند، باز هم دو زن هستند یعنی همسران نوح و لوط که ویژگی مشترک آنها این است که خلاف مشی همسران پیامبرشان عمل کردند (البته باز هم به شکلی مستقل) و به آنان خیانت ورزیده اند.[11]
در تاریخ اسلام می توانیم مشاهده کنیم که زنان هم عصر پیامبر اسلام انتخاب های شان محترم شمرده می شد و آنان می توانستند برای همراهی با پیامبر مهاجرت کنند (حتی بدون همسران شان) و نه تنها کسی حق کوچکترین تعرض به این زنان را ندارد، بلکه آنان دارای حق رأی هستند.[12] آنان زنانی هستند که برای گرفتن حق خود حتا با پیامبر مجادله می کنند، به طوری که در قرآن آمده است: “همانا خداوند شنید سخن آن زن را که با تو در مورد همسرش مجادله می کرد خداوند این گفتگو را می شنود”.[13]
در حقیقت در اینجا نیز به روشنی می بینیم که این زن نه تنها حق دارد، بلکه اساساً باید برای گرفتن حق خود مبارزه کند حتا اگر ناچار به جدل با پیامبر باشد، چراکه این خداوند است که شنوای شکایت او برای گرفتن حق اش است. یعنی اگر زنان خود برنخیزند چه کسی حقوق آنان را طلب می کند و از این روست که چنین مبارزه حق طلبانه ای در قرآن و تاریخ اسلام مشروع شمرده می شود و از آن استقبال می شود. در واقع در میانه این حق طلبی زنانه کسی نمی گوید آیا این زن اجازه داشت با پیامبر مجادله کند و یا ادعا نمی شود که این زن نباید در انظار عمومی با پیامبر به بحث و جدل بنشیند و یا از همسرش شکایت نکند، ، بلکه این حق طلبی در افکار عمومی برای زنان برحق شناخته می شود و جزیی از حقوق این زنان تلقی می گردد که با پیامبر و همچنین حاکم زمان خود در مورد تضیع حقوق خود بحث نموده و شکایت نماید. و در این میان خداوند برای این مجادله و گفتگو ارزش قائل می شود و آن را مشروع می داند.
تاملی بر موارد نابرابری
اما در کنار این رهیافت های برابری طلبانه در مورد حقوق زنان در اسلام، مواردی نیز در تضاد با برابری به چشم می خورد که به راستی سؤالات اساسی به جای می گذارد از جمله: برابری شهادت دو زن با یک مرد، تأدیب زنان، قوامیت مردان بر زنان، اولویت مردان در طلاق و چند مسئله دیگر که به هیچ وجه نمی توان چنین مسائلی را در کنار مسئله برابری و عدم تبعیض پذیرفت. اما می توان در این رابطه، پرسش هایی را برای تعمق بیشتر و برون رفت از تعارضات ظاهری مطرح ساخت:
آیا ممکن است که بخشهای مختلف یک نحله فکری تا این حد در تعارض با یکدیگر قرار داشته باشند، یعنی از سویی برابری، عدم خشونت و حق انسانی زنان مورد توجه قرار گیرد و از سوی دیگر تبعیضات آشکار و حتی خشونت بر آنان روا داشته شود؟ آیا نمی توان چنین تعارضاتی را در یک مکتب فکری ناشی از دو مسئله خارج از متن دانست، یعنی قائل به این شد که برخی از آنها به دین چسبانده شده و برخی از آنها برخاسته از ساختارهای مردسالار حاکم بر تفسیر و برداشت از دین و جوامع دینی است؟ در واقع منظور این است که در چنین وضعیت متناقض نمایی آیا نمی توان این مسئله را پیش گذارد و از خود پرسید که شاید برخی از این تعارضات، واقعاَ ناشی از کج فهمی بوده است که ذی نفعان نیز در طی زمان به این بدفهمی ها دامن زده اند.
موارد شبهه برانگیز مطرح شده نیازمند مقاله مستقلی است (که نویسنده بنا دارد در فرصت های آینده به آن بپردازد) اما پرسش اصلی در اینجا آن است که آیا نمی توان این موارد شبهه برانگیز را تحت تأثیر عوامل موجود و ناشی از درک ما از متن وبافت دانست و با چنین تعبیری حتی به این نتیجه رسید که بخشی از آن چه امروز غیرعادلانه دانسته می شود با شناخت درست شرایط، اقتضائات و ضرورت های معاصر، شاید در نوع خود عادلانه و برای ایجاد تغییر و افزایش آگاهی های عمومی و حرکت به سوی برابری بوده باشد؟
از آن مهم تر این که متون مقدس که تقریباً همیشه توسط مردان و به نفع مردان خوانده شده آیا جای این امکان و ضرورت را باقی نمی گذارد که می تواند این بار توسط زنان و با بهره گیری از روش های علمی چون معناشناسی و زبان شناسی بازخوانی شود؟ و به این ترتیب حتی ممکن است بتوان به این نتیجه دست یافت که: از آن جایی اجزای گوناگون قرآن باید با یکدیگر سازگاری داشته باشند، این اندک موارد شبهه انگیز نیز را باید با همان مفاهیم و روح اصلی قرآن تسری داد؟
در آخر می خواهم بر این نکته تاکید کنم که حتی اگر چنین تعارضاتی به راستی وجود داشته باشد و فعلا قابل حل نباشد، باز هم می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا در دیگر مکاتب افزوده شده بر فمینیسم، چنین تعارضاتی، حقیقتاَ وجود ندارد؟ و اگر وجود دارد پس چرا وجود تعارضات مشابه در مکاتب دیگر و در ترکیب دیگر مکتب ها با فمینیسم، مورد بحث و نقد قرار نمی گیرند، و صرفاَ وجود تعارضات در ترکیب “اسلام” و “فمینیسم” به رسمیت شناخته می شود و چنین مقاومتی ایجاد می کند؟ به راستی چه مشکلی وجود دارد که مکتب برابری حقوق انسانی با اسلام بتواند در تعامل و همنشینی قرار گیرد؟ و چرا تلاش کسانی که در راه شکل دادن به این تعامل و آشتی قدم می گذارند، نفی می شود؟ و این نفی و افتراق، به راستی چه منفعتی برای دستیابی به برابری زنان و مردان دارد؟
به نظر می رسد دو جریان فکری این آشتی را بر نمی تابند، دو جریانی که ظاهراً در دو سر یک طیف قرار گرفته اند: گروه اول، شامل بخشی از جریان لائیک (و بعضاً آتئیست) است که تمایلی به این آشتی ندارند چرا که شاید بخشی از هویت آنان و حتی موجودیت شان زیر سؤال قرار می گیرد؛ و گروه دوم، شامل بنیادگرایان دینی است که آنها نیز دست بر قضا ادامه حیات خود را در جنگ و نزاع دائمی بین حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق شهروندی با اسلام می دانند و اساساَ موجودیت شان در عصر مدرن، بسته به دامن زدن به همین تعارضات است.
در انتها می خواهم ادعا کنم که اتفاقاَ چنین الفت و همنشینی لازم و مبارک است، زیرا:
1ـ دین، بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ هر قوم و ملتی است
2ـ زنان و حقوق زنان در جوامع دینی، همواره مقوله ای دینی تلقی می شود.
3ـ ایجاد آشتی بین حقوق زنان و فهم از دین، می تواند در جهت ایجاد آگاهی جنسیتی و هماهنگی و عدم تعارض آن با هویت دینی در میان زنان سودمند باشد.
4ـ وجود این همزیستی و همنشینی می تواند در پیشرفت زنان و مشروعیت بخشیدن به حقوق آنان و اهمیت توجه به این حقوق و نیز جایگاه و توانمندی زنان در جوامع دینی کمک کند.
5 ـ چنین همنشینی می تواند برداشت های متحجرانه، دگم و غیرقابل انعطاف از دین را که در تعارض آشکار با حقوق بشر و رشد و توسعه انسان امروز قرار می گیرد کم رنگ سازد.
6ـ دین می تواند به حیات خود در ایفای رسالت خویش در آرامش بخشی و معنا دهی به زندگی انسان امروز که به شدت به آن نیازمند است ادامه دهد، چرا که همنشینی آن با خرد و اندیشه بشری مشروع تلقی می شود و در پرتو آن، تضاد و تعارض دین، با ضرورت ها و نیازهای زندگی امروز کاهش می یابد.
7ـ مسئله زنان از صورت یک تابو در جوامع اسلامی خارج شده و به موضوعی قابل بحث در این کشورها تبدیل می شود و تعارضات موجود بین دنیای غرب و جوامع اسلامی را کاهش می دهد.
8ـ و مهم تر از همه زنان را به خودباوری رسانده و از حقارت های تاریخی آنان می کاهد.
در پایان اشاره به این نکته ضروری است که آن چه به رشته تحریر درآمد به مفهوم نادیده گرفتن نابرابری های اعمال شده به نام دین در جوامع دینی نیست بلکه جستاری است که با نگاهی دیگر در فهم از دین، به نگارش درآمده که خود نیازمند بحث و چالش های بسیار است. اما با توجه به ضرورت های ذکر شده، به نظر می رسد که موضوعی قابل پیگیری و تعمق است. بخش قابل توجهی از قرآن و روح حاکم بر آن تأیید کننده برابری انسان ها، عدم تبعیض و ایجاد جامعه ای سالم برخاسته از آگاهی و بر اساس توانمندی های زن و مرد است. و بخش کوچکی از آن چه در قرآن در تضاد با این مفاهیم برابری طلبانه دیده میشود نیز نیازمند بررسی بیشتر با روش های علمی و به دور از تعصبات جنسیتی و نگاه های مرد سالارانه حاکم است. اما نتیجه هر چه باشد بسیار بهتر از نادیده گرفتن و زیر سؤال بردن این پروسه لازم و ضروری است. شاید ضرورت نگاهی نو به متن، فارغ از ستم روا داشته شده بر زنان، خود بخشی از پروسه دستیابی به حقوق زنان باشد، پروسه ای که بخشی از زنان در جوامع اسلامی را وادار به انتخاب یکی از دو هویت خود نکند، بلکه هر دو را در کنار یکدیگر بتواند حفظ کرده و برای زنان به ویژه در جوامع اسلامی هویتی یکپارچه به ارمغان آورد.
پانوشت ها:
1 ـ آیه 13 سوره حجرات[1]
2 ـآیه اول سوره نساء[2]
3 ـ آیه 97 سوره نحل[3]
4 ـ آیه 35 سوره احزاب[4]
5 ـ آیه 58 و 59 سوره نحل[5]
6 ـ آیه 10 سوره نساء[6]
7 ـ آیه 19 سوره نساء[7]
8 ـ با اشاره به آیات 14 و 23 سوره نساء [8]
9 ـ آیه 42 سوره آل عمران [9]
10- آیه 23 نمل [10]
11 ـ آیات 11و 12 سوره تحریم [11]
12- آیه 10 سوره ممتحنه [12]
13ـ آیات 1 و 2 و 3 سوره مجادله [13]
منبع: مدرسه فمینیستی