مالنای مسلمان

نویسنده
یوسف محمدی

» کات

 

نگاهی به سریال تنهایی لیلا

تم‌های محبوب و کلیدی سازمان یک به یک شکست می‌خورند. پس از انتقادهای بی‌شمار از پروژه‌ی وزارت اطلاعات، تعبیر وارونه‌ی یک رویا، این یکی سریال، تنهایی لیلا، هم در کنار بی‌توجهی تماشاگران عام با اعتراض مخاطبان مذهبی خود مواجه شد. سریالی که در ظاهر قصد داشت “سبک زنده‌گی اسلامی” را بنا به خواست مقام رهبری ترویج بدهد، نهایت و آخرش به جایی رسید که همان مخاطبان دل‌بسته‌ی مذهب و سنت، به دلیل تصویر نادرست از خودشان، به آن معترض شدند. به نظر می‌رسد در این بی‌اعتقادی عمومی که داستان‌گوی مجموعه‌های سرگرم‌کننده‌ی صدا و سیما، نه هنرمندان، که مسئولان و مدیران هستند؛ دیگر کسی تحت تاثیر نمایش‌ها و سریال‌هایی با مضامین رسمی و پیام‌های حکومتی قرار نمی‌گیرد و هر تلاشی برای متحول کردن مخاطب تلویزیونی، که ترجیح‌اش سریال‌های ترکی با روابط درست‌تر و انسانی‌تر است، تبدیل به ضد خودش می‌شود.

تم “تنهایی لیلا”- کارگردان: محمدحسین لطیفی- از این قرار است: سبک رهایی‌بخش زنده‌گی اسلامی و داستان این‌گونه ساخته و تعریف شده: دختری پس از سال‌ها زند‌ه‌گی در آمریکا- مثلا نمادی از سبک زنده‌گی غربی- برای فروش زمین‌اش به ایران برمی‌گردد و با متولی یک امام‌زاده- نماد زنده‌گی اسلامی- آشنا و عاشق‌اش می‌شود و رفتارها و روش‌های قبلی خود را تغییر می‌دهد. اما ملزومات درام، ایجاد تعلیق و تنش و ماجرا، آرام آرام پیام سریال را دگرگون می‌کند. سازنده‌گان و نویسنده‌گان مجموعه برای نشان دادن مصائب لیلا، او را در بطن یک محله‌ی مذهبی رها می‌کنند تا او انواع و اقسام بلاها و بدبختی‌ها را تجربه بکند و در همان گام نخست، تصویر جامعه‌ی مذهبی چنین باشد: مردمانی دهن‌بین، دروغ‌گو، تهمت‌زن و هیز. لیلا پس از فوت ناگهانی همسرش، متولی امام‌زاده، در میان آدم‌هایی تنها می‌ماند که همه سنتی و مذهبی هستند اما یا برای‌اش دام پهن می‌کنند که صاحب‌اش بشوند یا پشت سرش مشغول غیبت درباره‌ی فسادهای فرضی اخلاقی‌اش هستند. جامعه‌ی کوچک مذهبی، محله‌ای پرت و سنتی، ناخواسته به شکل یک جنگل افسارگسیخته و ناامن تصویر شده تا به این ترتیب تنهایی و مقاومت لیلا برجسته بشود اما در حقیقت چیزی که به چشم مخاطب می‌آید درنده‌گی مذهبی‌ها و سنتی‌ها است.

سریال که تم ابتدایی‌اش را براساس داستان مشهور “میرداماد” بنا کرده- طلبه جوانی که جلو نفس‌اش را مقابل دختری غریبه می‌گیرد و بعد با او ازدواج می‌کند- در ادامه تبدیل به نسخه‌ای اسلامی از فیلم مشهور مالنا- با این تم: زنی تنها در میان اجتماع مردان حریص- می‌شود. محدودیت‌ها اما نه اجازه می‌دهند داستان “میرداماد” باورپذیر بشود و نه رنج مالنای مسلمان. لیلا که نیمه‌شب به اجبار پناه به امام‌زاده‌ای دور افتاده می‌برد، جوان متولی را دچار وسوسه می‌کند. جوان برای غلبه بر نفس خود، دست‌های‌اش را روی آتش می‌گیرد تا دختر قصه با دیدن زخم و تاول او عاشق‌اش بشود. در شرایط طبیعی مسلما تحریک شدن با دیدن دختری که حجاب معمول- مانتو و روسری- دارد نه وجهه مثبت که امتیاز منفی محسوب می‌شود و جز این، مورد تجاوز قرار نگرفتن، که پایه و کف خواست یک زن در دنیای متمدن است، در “تنهایی لیلا” تبدیل به فعل فوق‌العاده‌ی متولی جوان می‌شود که عقل و دل دختر را با هم یک‌جا می‌برد. در ادامه، وقتی سریال وارد فاز “مالنا”یی، خود می‌شود هم داستان به همین ترتیب است. سازنده‌گان سریال معلوم نمی‌کنند کدام مشخصه‌ی لیلا باعث شده که مردان محله برای به دست آوردن‌اش رقابت بکنند. اگر در “مالنا” جذابیت جسمی زن، بی‌اخلاقی مردان فیلم را عیان می‌کند، در “تنهایی لیلا” تنها موردی که به عنوان جاذبه‌ی خاص زن مطرح می‌شود، بچه‌دار بودن‌اش است! و همین مورد باعث می‌شود که یکی از مردان که همسرش نازاست، جذب او بشود و برای تصاحب‌اش نقشه بکشد و دسیسه بسازد.

در حقیقت سانسور و ممیزی‌های معمول صدا و سیما، در کنار عدم درک سازنده‌گان سریال از مضمونی که به سمت‌اش رفته‌اند، “تنهایی لیلا” را تبدیل به پازلی ناقص و کج و معوج کرده که هیچ‌کدام از بخش‌های‌اش با هم هماهنگی ندارند. جوان مذهبی عملا شخصیتی شهوت‌زده تصویر شده و دختر قصه که به قول خودش “تمام بیابان‌های آمریکا را تنهایی گشته” و لابد اتفاقی هم برای‌اش نیفتاده، ناگهان انگار که با چیز جدیدی مواجه شده باشد، مورد تجاوز قرار نگرفتن، عاشق چنین کاراکتری می‌شود. پس از مرگ متولی هم، لیلا با پوشش سنتی تازه کشف کرده و بچه‌ای در بغل، تبدیل به سوژه‌ی قصه‌های سکسی محله می‌شود تا سریال به طور ناخواسته تصویری شفاف و درست از جامعه‌ای مذهبی به مخاطب خود نشان بدهد.

مسئولان صدا و سیما دو دهه است که با رقیبی به اسم شبکه‌های ماهواره‌ی مواجه هستند و همین باعث شده که همیشه در موضع واکنش نشان دادن باشند. واکنشی برای رقابت و از میدان به در کردن شبکه‌هایی که در تنوع و جذابیت برای مخاطب عام با شبکه‌های بی‌شمار صدا و سیما قابل مقایسه نیستند. حالا در این فصل جدید که اقبال عمومی مخاطب عام ایرانی به سمت سریال‌های ترکی است، مدیران صدا و سیما قصد دارند روی یک تیغ دو لبه حرکت بکنند. هم جذابیت‌‌های عام را نمایش بدهند و هم پیام مورد نظر و رسمی را به گوش مخاطب برسانند. پروژه‌ی ابتر و ناقص “تنهایی لیلا” یکی از مثال‌های این رویه‌ی ناکارآمد است. مخاطب عام سریال‌های ترکی را برای نمایش بی‌واسطه و سانسور شخصیت‌ها دنبال می‌کند و خوب یا بد بخشی از زنده‌گی خودش را در آن می‌بیند. اما وقتی به شبکه‌های رسمی و حکومتی می‌رسد با شخصیت‌هایی مواجه می‌شود که ربطی به این دوران و شرایط و روزگار ندارند. کاراکترها در کشاکش واقعی بودن و الگو بودن تبدیل به پیکره‌های پاره شده و از رقم افتاده شده‌اند که کسی نگران سرنوشت و زنده‌گی‌شان نمی‌شود. مخاطب “تنهایی لیلا” وقتی از دل جامعه‌ی امروز به خانه و شبکه‌های تلویزیونی پناه می‌برد، به خوبی می‌داند دیگر نه جوان مذهبی برای مقابله با نفس‌اش دست‌‌اش را می‌سوزاند، نه دختری امروزی و مدرن، به خاطر این‌که به‌اش تجاوز نشده، حاضر است بدن و زنده‌گی‌اش را در طبق اخلاص نذر امام‌زاده بکند. دیدن این تصاویر تقلبی از اجتماع است که مخاطب را پس می‌زند، تا خیلی راحت ریموت کنترل را بردارد، کانال را عوض بکند و با دیدن سریال‌های کشور همسایه لااقل کمی از وجود خودش و پیرامون‌اش را روی صفحه‌ی تلویزیون لمس و رویت بکند.