ایده مکریان در کشاکش خشم و خرد

صلاح الدین خدیو
صلاح الدین خدیو

درخواست تشکیل استانی جدید در جنوب استان “آذربایجان غربی” از سوی نماینده مهاباد در مجلس با واکنشهای زیادی مواجه شد. بدون تردید واکنش بیش از حد خشمگینانه برخی از نمایندگان این استان در برابر این پیشنهاد مصداقی از دعوت به خشونت فرقه‌ای به‌شمار می‌رفت. پس از آنکه این پیشنهاد توسط این نمایندگان و نیز محافلی در خارج از کشور به انحراف کشیده شد و بدون هیچ توجیهی ابعاد فرقه‌ای به خود گرفت، نگارنده‌ی این سطور تلاش کرد تا بر اساس رابطه موکل ـ وکیل با یکی از نمایندگان میانه روی استان تماس گرفته و فضا را اندکی تلطیف نماید وهمچنین نشان دهد که تلاش برای قومی کردن این بحث با روح این پیشنهاد دیرینه مغایرت دارد. متاسفانه واکنش این نماینده بیش از حد نامناسب و پرخاشگرانه بود. با توجه به ناکامی این مکالمه و نیز واکنش‌های نامناسب دیگر نمایندگان استان، نکات و پرسش‌هایی به ذهنم خطور کرد که در اینجا به اختصار مطرح می‌شوند.

• واکاوی اقتصاد سیاسی “ نگاه امنیتی ” می‌تواند حاوی بصیرت‌های فراوانی، هم برای تحلیلگران این حوزه و هم قربانیان آن باشد. به عبارت ساده‌تر اینکه چه کسانی و چگونه از تداوم وضعیت امنیتی و یا درست تر بگویم بازنمایی مجازی وضعیت امنیتی در منطقه نان می‌خورند و نفع می‌برند؟

• کاربرد گونه‌ای نگرش مذهبی و الهیاتی جهت تعریف و تحمیل نگاه امنیتی خاص خود مقوله بسیار جالبی است. کاربرد گزاره‌ها و مفاهیم دینی جهت توجیه و تضمین حاکمیت گروهی بر گروهی دیگر دیرزمانی است که در این استان به رویه‌ای پایدار تبدیل شده است. سالها است که بسیاری از مدیران و دست‌اندرکاران استان می‌کوشند مسئله شیعه و سنی را بیش از حد پراهمیت و تعیین کننده جلوه دهند تا مستمسکی مذهبی برای به حاشیه راندن دیگران دست و پا کنند. پس از انتخابات اخیر و در جریان مخالفت صریح این افراد با استانداری یک کرد شیعه مذهب آشکار شد که این نگرش تنها مستمسکی برای حصول اهدافی دیگر است.

• در غیاب مولف‌های توسعه سیاسی و فقدان نهادهای آن مانند احزاب و نهادهای مدنی، تشخیص منافع شخصی از منافع جمعی و مصلحت سیستم چقدر دشوار است و مجال برای پیگیری منافع شخصی و باندی و گروهی از رهگذر سیاست توده‌ای و غیر مدنی چقدر فراوان! اما کاش این کار به روش‌های کم هزینه‌تری مانند دادن کارت هدیه و حتی اختلاسهای آنچنانی صورت می‌گرفت، که این روزها مرسوم است و بسی هم کم هزینه تر از فرقه گرایی تحریک احساسات قومی و مذهبی و دمیدن به تنور ایدئولوژی های اولترا راستی و احیانا بسته‌بندی منافع شخصی با آرم و تصویر قهرمانان جنگ هشت ساله و عرضه آن به خلایق.

• تفسیر قومی “جمهوری اسلامی” و تلاش برای تحمیل نسخه ترکی نظام، به ساکنان کرد استان تا چه اندازه ریشه در منویات قومی بکار برندگان آن دارد؟ مقاومت شدید در برابر هرگونه حضور کردها در سطوح مدیریتی که چندسالی است به صورت کجدار و مریز به پشتوانه مشارکت گسترده مردم کردستان در انتخابات‌های گوناگون از سوی بخشی از دیوان سالاری ضعیف و کم رمق کرد استان و نیز برخی قائلان به سیاست نهادی صورت می‌گیرد، تقریبا شکی در سویه‌های قومی و نه لزوما دغدغه‌های سیستمی این گفتمان برجای نمی‌گذارد. مهندسی توسعه و مهندسی انتخابات صدالبته هردو با درونمایه قومی ویژگی اصلی ورژن قومی قدرت در منطقه هستند. با این وصف چه وظیفه سنگینی بدوش گرفته‌اند اصلاح طلبان و فعالان مدنی برای اقناع مردم که لزوما تهران را از عینک ارومیه نبینند. در این وانفسای قومگرایی غلیظ و افراطی آیا اساسا سیاست ورزی با نگاه ملی ممکن است؟ مسئولان نظام از این ظرایف و تبعات ویرانگر آن آگاهند؟

• تجزیه طلبانه خواندن درخواست کردها برای زیست برابر خود میتواند دلالت‌های جدی‌ای داشته باشد. آیا صیانت از تمامیت ارضی موهوم “آذربایجان” نشانه ای از میلی پنهان در پس زمینه ذهن این افراد نیست؟ مقصودم این است شاید کسانی که بی‌مناسبت دیگران را تجزیه طلب می‌خوانند، خود تجزیه طلبان واقعی و پنهانکاری باشند که هر گونه تغییری در جغرافیای فعلی استان و گشایش اندک در زندگی کردها را مخل برنامه‌ها و طرح‌های آتی خود می‌دانند. اگر اینگونه نیست پس چرا درخواستهای مکرر مسئولان و نمایندگان خوی برای ایجاد استانی جدید چنین واکنشهای هیستریکی به همراه ندارد.

بازنگری در تقسیمات کشوری امری عادی و متعارف است، ۱۰ سال پیش استان خراسان که اهمیت مذهبی، تاریخی و فرهنگی آن اساسا با استان آذربایجان غربی قابل قیاس نیست به سه استان جدید تبدیل شد بدون آنکه هیچ نوع “تجزیه طلبی” اتفاق افتاده باشد. یا استان تهران که طبیعتا پراهمیت ترین استان ایران به شمار میرود بدون آنکه غوغائیان دم برآورند تقسیم شد.

• گفتن ندارد که انگیزه‌ی کردها از مشارکت در انتخابات صرفا مداراجویی و گشاده و دمکراتیک‌تر کردن ساختارهای حکومتی است. مشخصا در همین انتخابات اخیر مشارکت گستردهی کردها باعث پیروزی میانه روها و اعتدال گرایان شد.اما نبود نهادهای توسعه سیاسی در جامعه و ماهیت پراکنده و نامتمرکز الیگارشی های حاضر در ساخت قدرت، ظاهرا باعث شده که کام همه از این پیروزی شیرین شود غیر از بانیان آن.دیوان سالاری و دستگاه اداری استان در این زمینه نمونه‌ای روشن است. میدانیم که در تحلیل بوروکراسی ها عموما گفته می شود که غیر از کارویژه های از قبل تعریف شده به مرور خود دارای منافع مشخص نهادی شده و میل به گسترش و مانایی می‌یابند. تازه این در وضعیتی است که چرخش‌های افقی و عمودی در ساخت قدرت، می‌کوشد آنرا از تصلب و سخت جانی و بارگرانی مصون دارد.

کاست بسته قدرت در دیوان سالاری بسته و رسوخ ناپذیر استان ظاهرا خوش دارد برای همیشه نخبگان کرد را نادیده گیرد.روشن‌تر بگویم، در استانی ۳ میلیونی، نادیده گرفتن لااقل پنجاه درصد مردم، راه را بر رانت‌جویی و ویژه خواریهای اداری و سیاسی و مالی فراوانی می‌گشاید که به راحتی قابل صرف نظر کردن نیست. برای مثال فاجعه‌ی زیست محیطی خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه غیر از عوامل طبیعی مانند خشکسالی های متوالی، در حوزه عامل انسانی تا حد زیادی ناشی از تصمیمات غلط و غیرکارشناسی چنین حلقه‌های مدیریتی بود که به دلیل فقدان دانش کافی، اصرار بر احداث سدهای غیرضروری، تاکید بر احداث بزرگراه شهید کلانتری و… سرنوشت مردمان و حتی نسل‌های بعدی را در چند استان ایران به مخاطره افکندند. مشخصا یکی از انتظارات کردها از دولت جدید تغییر در این مناسبات بود.متاسفانه روند انتخاب مدیران ارشد استان در این اواخر نشان داد که نسخه قومی اعتدال چندان مایل به تجدید نظر در اینباره نیست.با این وصف برای نمایندگان مردم در مجلس در مقام سخنگوی موکلانشان چه راهی باقی می‌ماند غیر از ناامیدی از اصلاح منلسبات قدرت استان و خواسته تشکیل استانی جدید.

در پایان باید گفت آذربایجان غربی استانی از هر نظر مستعد و آماده پیشرفت است. اما بخشی نگری و تبعیضهای آشکار آن را به استانی عقب‌افتاده و محروم تبدیل ساخته است. این تبعیض و نابرابری به حدی وسیع است که گاهی آدم تصور می‌کند برخی از حضرات اینجا را با ترکیه و باکو اشتباه گرفته اند. مشخصا ترجیع بند نامفهوم و متناقض نمای تجزیه آذربایجان که ظاهرا گرته برداری ناشیانه از یکی از واژگان کلیدی ادبیات سیاسی رژیم گذشته است. اتهام تجزیه طلبی در آنزمان برای توصیف مبارزان سیاسی کردستان و آذربایجان بکار می‌رفت. با این تفاوت که اگر آن یکی وجهی غم انگیز و پدیداری تراژیک داشت‌، این دومی تنها تکرار استهزاگونه و کمیک آنست.به مصداق از قیاسش خنده آمد خلق را.