اهل دیوان و نثر فارسی

نویسنده
شاهرخ مسکوب

» نگاه

هویت ایرانی و زبان فارسی – بخش دوم – قسمت دوم

گردآورنده: بهرام دریایی

 

دورهء مغولان

خانهای مغول در حکومت و مملکت داری نمونهء استبداد و خشونت بودند. با این وصف یکی از درخشان ترین دوره های تاریخ نویسی در همین زمان است.

مغولها قبایلی بیابانگرد وچادرنشین بودند، با فرهنگی شفاهی و سازمان اجتماعی ساده. آنها، پس از فتح ایران ومقیم شدن  در آن، با تمدن و فرهنگ وسیع و پیشرفته وملتی با سازمانهای دیوانی، دینی، آموزشی، نظام اقتصادی و تجارتی و…پیچیده رو به رو شدند که بامال خودشان خیلی فرق داشت. آنها مالک و صاحب اختیار این مملکت شدند. زبان، مذهب، آداب و روش زندگی و سازمان حکومتی و اجتماعی آنها با مردم محلی بکلی متفاوت بود. آنها به این امر آگاه بودند و مدتها این تفاوت را نگه داشتند. سپاه، امرا وفرماندهان نظامی، سازمان و آئین لشکری و غیره همه مغولی بودو خودی. ارتش از کسان، از قوم و قبیلهء خان، تشکیل می شد.

مغولها برای اینکه حکومت را در دست خود نگه دارند تا مدتها، یعنی تا وقتی که در اجتماع و فرهنگ ایران جذب نشده بودند سعی می کردند از حکومت شوندگان، از ایرانیان، جدا باشند و به این جدایی توجه داشتند. یعنی باز برای آنها هم مسئله هویت مطرح بود. با توجه به این مقدمات، مغولها برای حفظ هویت به تاریخ خودشان روی آوردند. تاریخ قبیله و طایفه برای خاندانی که بر دیگر افراد و طایفه های قوم مسلط است اهمیت اساسی دارد. در نظام قبیله ای، این “تاریخ” به هر صورت که باشد، آمیخته با افسانه و قصه و اسطوره یا حقیقت، مشروعیت و حقانیت خاندان حاکم را توجیه میکند، خاندانی که قدیمی تر، بزرگتر و دارای سابقهء فرمانروایی طولانی تر باشد، نظرا” بیشتر “حق” دارد که بر دیگران حکومت کند.

خانهای مغول، پس از ورود به ایران به تاریخ قوم خود، قوم حاکم، قومی جدا از مردم محلی، توجه بسیار داشتند، بویژه اینکه میان ملتی راه یافته و جا گرفته بودند که تاریخ کهن و فرهنگ پرشاخ و بردگی داشت و به همین علت ، خانهای مغول پس از ورود به ایران توجه بسیار به تاریخ مغولستان قوم مغول و خاندان چنگیزی نشان می دادند. در ایندوره تاریخ نویسی رونق فراوان گرفت و چند تا از بهترین تاریخ های فارسی و از آن جمله، تاریخ جهانگشا و جامع التواریخ محصول این دوره اند.

نویسندگان هر دو تاریخی که نام بردیم حاکم یا وزیر هستند و احتمالا” به خواست و اشارهء سلطان و یا دست کم با رضایت او، اثرشان را تالیف کردند. دیگر اینکه خانهای مغول در ابتدا مسلمان نبودند، مثلا” در مورد جهانگشا ، پادشاه زمان – هلاکو – مسلمان نبود و در مورد جامع التواریخ ، غازان خان، نو مسلمان بود. بنابراین مولفان از ملاحظات دینی (اسلامی) و اخلاقی تا حد زیادی فارغند. جهان بینی دینی آنها در اثرشان راه می یابد اما اکثر” نا خودآگاه، و آنجا که کار به خود آگاهی یعنی عبرت گرفتن (درجهت آموزشهای کلی دین) می رسد، مورخ اصرار نمی ورزد و پافشاری نمی کند. تکیه مورخان بزرگ ایندوره، بیشتر متوجه وقایع و رویداد هاست و از جهت گرایش به واقعیت، گرد آوری اطلاعات مفید و امانت، تاریخهای این عصر ممتازند.

خانهای این عصر، یا فارسی نمی دانستند یا بد و کم می دانستند. پس زبان بازی و لفاظی نویسنده – هرچند وابسته به شخص شاه – چندان اثری نداشت و بنابراین خوب و بد زبان این آثار و ویژگی نثر تحول تاریخ و اجتماعی زبان است و شاید از همین کلیات بشود نتیجه گرفت که تاریخ نویسی هر دوره را با توجه به تاریخ آن دوره می شود مطالعه کرد.

ادب اجتماعی - آموزشی نها مربوط به سیر تحوتح

نوع دیگری از نثر اهل دیوان، که مربوط به ایران قبل ازاسلام می شود و آن نوشته هایی است که از آن دوره به یادگارمانده، و بطورکلی سه نوع ادبیات را می توان تشحیص داد:- ادبیات دینی ، ادبیات حماسی تاریخی و ادبیات اجتماعی – آموزشی.

از ادبیات دینی به عنوان نمونه می شود بندهشن ، دینکرت یا مثلا” زندو هومن ین و ارداویراف نامه را نام برد. این آثار در اوایل قرن سوم هجری گرد آوری و تدوین شدند تا از دستبرد حوادث و ایام مصون بمانند. اما چون متن ها مذهبی و در نتیجه مقدس بودند و از طرف دیگر، چون گرد آورندگان، موبدان، یعنی اهل دین و قاعدتا” صاحب ایمان بودند، می توان حدس زد که این آثار، اگر چه سه قرن بعد از فروریختن امپراطوری ساسانی تدوین شد، تا حد زیادی نمونه و نمایندهء آئین مزدیسنا و تفکر و بینش دینی زمان ساسانیان بوده باشد.

ادبیات حماسی – تاریخی ، بعد از اسلام، مخصوصا” در فردوسی به نهایت اوج خود می رسد. ریشه های این رشتهء ادب ما از طرفی به اوستا و اساطیرایران می رسد و از طرف دیگر به دورهء اشکانیان و تاریخ حماسه شده و افسانه آمیز آن عهد. این ادبیات ، که دوره ء دراز ساسانی را پشت سردارد، باتحول ودگرگونی زیاد تا فردوسی می آید و درکلام او به شکل نهایی ثابت می شود.

اما نوع سوم ، ادبیات اجتماعی-آموزشی است، که بیشتربصورت پندیات کلمات قصار، حکایتها و قطعات کوتاه بیان شده.موضوع این نوشته ها اجتماعی – اخلاقی است ، حکمت عملی گذشتگان و آموختن تجربهء آنهاست به دیگران. این رشته از ادب هم پس از اسلام به زندگی خود ادامه می دهد و تنومندتر و پر ثمرتر، دوباره بر خاک ادب فارسی می روید. کلیله ودمنه (با اینکه اصل آن ایرانی نیست) قابوس نامه ، سیاست نامه و چهارمقاله از این قبیل هستند. نویسندهء سیاست نامه و قابوس نامه یا حتی کلیله ودمنه، به گروه اجتماعی معینی تعلق داشت، یا درباری و دیوانی بود یا به نحوی مربوط به آنها، یا به سفارش پادشاه، وزیر یا امیری می نوشت، یا اگر به صرافت طبع می نوشت اثرش را به آنها هدیه می کرد.

مردم با سواد چندان نبودند، “بازار” ادب یا کتاب وجود نداشت، کتاب کالا نبود، حق تالیف و ناشر و غیره هیچکدام در کارنبود. خریدار و ناشر و پردازندهء حق تالیف، دستگاه دربار و دیوان بود و مخاطبان این آثار هم زیاد نبودند، مردم با سواد، یعنی اهل فضل بودند و کمابیش از نظر اجتماعی نزدیک به نویسنده، یا لااقل نه چندان دور از او با عامهء مردم نبودند.

 

نگاهی به گلستان سعدی

در “جدال سعدی با مدعی” بزرگترین و مهمترین قطعهء گلستان، کشمکش طرفین وقتی تمام، و حکم قاضی وقتی پذیرفته می شود که او سخندانی را به نهایت می رساند. سحر کلام او، دعوا را تمام می کند:-

“قاضی چون سخن بدین غایت رسانید و زحد قیاس ما است مبالغه در گذرانید، به مقتضای حکم، رضا دادیم و از ما مضی در گذشتیم”. و یا در مقدمهء گلستان زبان عالمانهء سعدی، به حد کمال می رسد:-

“منت خدای را عز و جل ….” تا آخر – که نمونه و مظهر فصاحت و بلاغت نثر فارسی در می آید و سرمشق نویسندگان بعدی.

در اینجا اگر بخواهیم اساسا” نگاهی به مضمون و محتوای گلستان بیندازیم که گویی پندیات ادب پهلوی به اضافهء حکمت عملی دوران اسلامی فرهنگ ما (با خوب و بدش) در این کتاب متبلور می شود، جامعه شناسی، به معنای رعیت پروری و کشور داری، آموزش اخلاق ورفتار اجتماعی، آداب، انتقال تجربهء پیشینیان و پیران به دیگران (که در اجتماع سنت گرا به معنای انتقال فرهنگ است) به صورت غیر مستقیم، حکایتهای عبرت آموز یا پند و اندرز مستقیم. پایان کتاب مبین منظور نویسنده است: -

“ما نصحیت به جای خود کردیم

روزگاری در این به سر بردیم

گر نیاید به گوش رغبت کس

بر رسولان پیام باشد و بس “

تقسیم بندی گلستان هم معرفآااااااامممنآ اساسی ترین مقوله های فرهنگ و اخلاق اجتماعی ایران اسلامی است، کتاب به هشت باب و به این ترتیب تقسیم بندی شده:- در سیرت پادشاهان، در اخلاق درویشیان، در فضیلت قناعت، در فواید خاموشی، در عشق و جوانی، در ضعف و پیری، در تاثیرتربیت در آداب صحبت.

دراجتماع ایران، یک طرف پادشاه صاحب اختیار بود و طرف دیگر رعایای فاقد اختیار اجتماعی. طبعا” صحبت از ایندو مقوله (به هرصورت متصور)، حکومت و مردم، مهمترین موضوع این آثار اجتماعی – آموزشی است و اتفاقا” از این بابت هم، مخصوصا” از نظر ایجاز و رسایی و روشنی، به نظر می آید که گلستان چکیده و ماحصل همهء این ادب اجتماعی و آموزشی است.

حکمت عملی سعدی، برای رسیدن به صلح و آشتی در زندگی اجتماعی مصلحت اجتماع و اهل اجتماع، در صبر و سازگاری تهیدستان و بخشندگی دولتمندان و آشتی میان آنهاست. اخلاق اودر اندیشهء مصلحت اجتماعی است، نقطهء عزیمت و دلمشغولی اخلاق او از اینجاست.

 

دو اخلاق

اساسا” وقتی به ادب ایران بعداز اسلام نگاه می کنیم، در کلیات و فقط در کلیات به دونوع اخلاق بر می خوریم، یکی همین اخلاق که از کلیله تا گلستان و تقلید هایی که از آنها شده ادامه دارد، بنای این اخلاق بر مصلحت اجتماعی است و بر “دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز” . همچنین رفتار کلیله و دمنه را در نظر بگیرید، رفتاری که در زندگی و عمل روزانه باید به کار بست، دوز و کلک دیگران را نقش بر آب کردن و بحق، گلیم خویش را ازآب بیرون کشیدن. و همین برداشت از اخلاق و رفتار را در سیاست نامه و قابوس نامه هم می بینیم.

اما در کنار این، در آثار همان اهل دیوان، در آثاری از نوع دیگر، اخلاق دیگری هم می بینیم که بنایش بر مصلحت اجتماعی نیست، بر شالوده های عمیق تر و گسترده تراست، نه فقط بر استنباط از روابط اجتماعی، بلکه بر استنباط از رابطه انسان با عالم بالا و جهان مبتنی است. مصلحت اندیش نیست، حقیقت اندیش است، اجتماعی نیست – اگر بشود گفت – کیهانی است، فلکی و کلی است و کمال این سیر اخلاقی، اخلاق شاهنامه و بیهقی است که تا به حافظ می رسد.

به گلستان بازگردیم. زبان ادیبانه و یا نقش ادبی این کتابها در گلستان به اوج و کمال می رسید و چون کمال سخن، مخصوصا” در ادب کلاسیک، در شعر بدست می آید، گلستان نه تنها نثری موزون و از این جهت شاعرانه دارد بلکه در سراسرکتاب نثر و نظم با هم آمیخته و خوش خورده اند، با هم یکی شده اند. موفقیت زبان گلستان فقط در این نبود که بعدها سرمشق اهل قلم شد بلکه اضافه براین در یک چیز دیگر هم بود، شیفتگی به زبان گلستان و قبول بی چون و چرای آن، سبب قبول در بست اخلاق اجتماعی کتاب هم شد و ناگفته هم نماند که موجبات اجتماعی و تاریخی پذیرش این اخلاق هم فراهم بود.

گلستان، اوج نوعی از نثرنویسی است، نثر موزون و مسجع، آمیخته با نظم، نثر منظوم با محتوایی از حکمت عملی. از این بابت گلستان شبیه به دیوان حافظ است. او کاری با غزل می کند که دیگر هیچ شاعربعدی از آن رهایی ندارد و آن سرمشق، همیشه حضور دارد یا باید با آن برابری کند و از آن فراتر گذشت که ممکن نبود و یا به تقلید قناعت کرد، که ناچار می کردند. چند صد سال طول کشید تا راه دیگری در برابر شعر فارسی باز شود. گلستان هم همین کار را  با این نوع نثرکرد، و آیندگان اسیر تقلید شدند.

در تمام دورهء قاجاریه، گلستان سعدی سرمشق زبان منشیان دربار بود. تا مشروطیت وحتی مدتی بعد از آن، گلستان نه تنها اولین کتاب درسی زبان فارسی، بلکه همراه با آن، عملا” مهمترین کتاب حکمت عملی ما هم بوده، و حتی نگاهی گذرا به آثار نویسندگان قرن سیزدهم هجری نشان می دهد که اثر گلستان در آنها چقدر زیاد بوده است. از آخرهای قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری، یعنی از دوران پیش از مشروطیت، هم نثر و هم اخلاق اجتماعی ما راههای تازه ای پیدا می کند و اگر بشود گفت، حکمت عملی دیگری به دنیا می آید.

پایان.