فروردین با همه خوبیهایش برای اهل تاریخ خاطرهای تلخ به همراه دارد. خاطرهای که تلخی آن حتی با شهد گلهای بهاری هم شیرین نمیشود!
درست در آغازین روزهای جانگرفتن دوباره طبیعت، همزمان با پنجم فروردینماه سال 1375عفریت مرگ به بهانه بیماری سرطان، جان عزیز استاد محمداسماعیل رضوانی را گرفت و یاران و شاگردان و خویشان او را سوگوار ساخت. اما همه خصلتها و ویژگیهای ارجمند شخصیتی او مانند گلهای بهاری بر صفحه عمر او عطرافشانیها کرده بودند چنانکه با رفتنش نیز این عطر خوش و نیز خاطرات خوش در دماغ و دل بازماندگان باقی ماند.
هرچند 16 سال دوری از استاد در نگاه اول میتواند گرد فراموشی را بر دلهای پردرد بنشاند، اما درسهایی که شاگردان او از مکتب اخلاقش آموختهاند هرگز جرات و فرصت چنین بیوفایی به آنان نمیدهد. از سوی دیگر در میان انبوه شاگردان بنام و پرآوازه استادرضوانی، قلم زدن تاریخخوان کوچکی چون من عرضاندام در میدانی پرمدعی است اما همه معارفی که در دوران شاگردی ایشان بدان دست یافتم، این جسارت را به من داده است که نوک قلم را به فرمایش وجدان خویش بر صفحه کاغذ بلغزانم، باشد که آنچه را استاد به من نیاموخت، به خود و به نوآموزان تاریخ یادآورشوم: قدر استاد نکو دانستن!
از این مجال تنها برای بیان چند خاطره که برایم بس ارجمند است بهره میبرم و به محضر دوست و استاد ارجمندم و عضو برجسته انجمن زنان پژوهشگر تاریخ، سرکار خانم دکتر همای رضوانی و دیگر اعضای خانواده مکرم استاد مراتب شرمندگی خویش را برای این بضاعت اندک در نقش زدن از شخصیتی چونان بزرگ و البته به میزان بزرگیاش فروتن، ابراز میدارم:
- اولین آشنایی من با استاد مربوط است به حسن تصادفی که مرا از دانشگاه الزهرا در دوره کارشناسی ارشد به دانشگاه تربیتمدرس کشاند و سه ترم میزبانی این دانشگاه به واقع فرصتهایی بس نیکو برایم مهیا ساخت. در اولین ترم دانشگاهی سه واحد متون ادبی را با ایشان داشتم که به دلیل آشنایی نسبی با زبان عربی متون مغلق دورانهای خاصی از تاریخ را که برای دیگران کمی سخت بود به سهولت قرائت میکردم. روزی استاد مرا نزد خود خواند و گفت: باید به موضوعی اعتراف کنم و آن اینکه در روز معارفه وقتی که خود را دانشجوی دانشگاه الزهرا معرفی کردید من جور دیگری در مورد شما فکر کردم ولی خیلی زود فهمیدم که دانشجوی باسواد و کوشایی هستید و باید این را به خودتان میگفتم! اما من به جای اینکه از حسن ظن استاد نسبت به خود تشکر کنم، سعی کردم از حقوق دانشجویانی که در سختترین دوران گروه تاریخ دانشگاه الزهرا و با شرایطی عجیب و خاص، تحصیلات تکمیلی خود را میگذراندند، دفاع کنم و از ایشان خواستم برای بهبود وضعیت و ساختار گروه تلاش کنند. خوشبختانه نظر استاد نسبت به مجموعه دانشجویان آن دانشگاه تغییر کرد و به تدریج با پیگیریهای صورتگرفته مشکلات گروه تاریخ هم برطرف شد.
- با توجه به اینکه شاگرد مدرسه رفاه بودهام، براساس روش تربیتی شهید رجایی و همکاران آن بزرگوار، صرف تخصص و تبحر معلم در انتقال علوم و دانستهها برایم ارزش محسوب نمیشد و ارزشگذاریهایم بیشتر متناسب با روش و منش و اخلاق و آداب استادان بود. باید بگویم در همان دوران کوتاه تحصیل، ویژگیهای شخصیتی استاد چنان تاثیر شگفتانگیزی بر من گذاشت که با وجود عدم آشنایی زیاد با دوره قاجار تصمیم گرفتم که موضوعی در این دوره را برای پایاننامه انتخاب کنم تا بتوانم از تخصص و تبحر دکتر رضوانی به عنوان استاد راهنما بهره گیرم اما همان مشکلات پیشگفته در دانشگاه مبدا، مانع از این انتخاب اولویتدار من شد! با این حال با مشورتهای بعدی، دورهای را انتخاب کردم که باز هم بتوانم از ارشادات ایشان در تدوین پایاننامه بهره بگیرم. بدینترتیب آنچه مرا به انتخاب موضوع «فارس در قرون اولیه جری» واداشت پیش از مشاورههای تخصصی با استادان ارجمندی چون دکتر هاشم آقاجری، لزوما میدانی بود که امکان تلمذ هرچه بیشتر از محضر استاد را به من میداد.
- در تمام دوران تحقیق و پژوهش پایاننامه موردنظر، برخلاف بسیاری از دانشجویان که عدم دسترسی به استادان راهنما و مشاور از بزرگترین مشکلاتشان در مسیر تدوین و نگارش پایاننامههایشان بود، من هرگاه و در هر شرایطی که اراده میکردم امکان دستیابی به راهنمایم را حتی در روزهای تعطیل، داشتم و راهنماییهای حضوری و غیرحضوری و مهمتر از آن دلگرمیها و پشتیبانیهای استاد مرا در انجام کاری که در بدو امر به دلیل کمبود منابع بسی صعب مینمود، آماده میکرد. همین ویژگیهای منحصر به فرد موجب شده بود که عده زیادی از دانشجویان تقاضای پذیرش راهنمایی پایاننامههایشان را توسط ایشان داشته باشند که متاسفانه این امر موجب حقد و حسد برخی همکاران میشد و بعضا به بهانه، موانعی به وجود میآمد.
- دلگرمیهای استاد در آستانه دفاع از تز کارشناسی ارشد برای دانشجویانی که ورود به این میدان جدید امتحان برایشان از سختترین دورانهای تحصیل محسوب میشد، بسیار تاثیرگذار بود. فراموش نمیکنم نصایح پدرانه ایشان را در موسم دفاعیه خودم که به واقع اعتمادبهنفس مرا نیز چون دیگر دانشجویان ایشان بالا برد و توانستم با موفقیت حاصل تلاشهای مستمر خویش را در جمع استادان داور عرضه کنم و به سوالات آنان پاسخ دهم. در حالی که گفتههای استاد را در نظر داشتم: من همیشه به دخترم «همای» هم میگویم که کارهای شما و تلاشهای شما موجب حسادت کسانی است که خود عرضه و جرات پژوهش و تحقیق را ندارند. پس سعی کنید حسادت حاسدان شما را مرعوب نکند و با اطمینان، حاصل مطالعاتتان را منتشر کنید تا دیگران هم از آن بهره ببرند.
- باری من دوران تحصیلات تکمیلی را با همه صعوبتهایی که به دلیل میهمان شدنهای اجباری و مکرر در دانشگاهی دیگر برایم به وجود آمده بود، سپری کردم اما هرگز نگذاشتم این رابطه پرمنفعت استاد و شاگردی قطع شود و به مناسبت و بیمناسبت از درخت پرثمر دانش وی بهره میگرفتم و بیش از آن، معنی واقعی انسانیت و اخلاق را در محضرش بازخوانی مینمودم. و این معنا را که «درخت هرچه پربارتر، فروتنتر» را به عینه مشاهده میکردم.
همه علقه و علاقهای که به استاد داشتم پس از خزان عمر او ادامه یافت و کوشیدم تا به سهم خود یافتههایم را از مکتب و محضر استاد در مجموعهای غیردولتی با دیگر پژوهندگان تاریخ و علاقهمندان این علم به اشتراک بگذارم و همکاری خواهر ارجمندم دکتر همای رضوانی، استاد تاریخ دانشگاه تربیت معلم در کنار دیگر عزیزان فارغالتحصیل تاریخ، در تاسیس و فعالیتهای انجمن زنان پژوهشگر تاریخ، مجال بهرهمندی هرچه بیشتر از آثار باقیمانده از استاد را برایمان مهیا ساخت و انتشار مجموعه مقالاتی در باب تاریخ روزنامهنگاری در ایران، در قالب معرفی روزنامههای آن دوران از جمله روزنامههای بشارت خورشید، شورا، ارشاد تهران و ارشاد بادکوبه، عصرجدید، رهنما، ندای وطن و…، از نتایج این همکاری ثمربخش است.
شاید اگر سفری که سالها قبل با اعضای انجمن زنان مدیر کارآفرین برای تبادل تجربیات کارآفرینی زنان ایران، به خراسان جنوبی داشتیم، تدارک نمیشد، هرگز توفیق زیارت زادگاه استاد ارجمندم و دیدار با اهالی مهربان، سختکوش و فرهیخته روستای خُراشاد را نمییافتم. و اگر این امکان مهیا نشده بود، شاید هرگز رمز و راز آن همه مردی، بزرگی، مروت، فروتنی، انسانیت و اخلاق را در “مرد تاریخ مطبوعات ایران” و “دایرهالمعارف سیار فرهنگ و تاریخ و ادب ایران” نمیدانستم.
یادش گرامی و راهش مستدام باد.
منبع: شرق، 21 فروردین