اجازه دهید بحث “علی سنتوری” را، از این جهت که مسالهٔ اعتیاد در بین جوانان تبدیل به یک معضل اجتماعی شده است، دوباره زنده کنیم. طبق آمار منتشره، ایران یکی از بالاترین درصدهای اعتیاد را در جهان دارد. اعتیاد، علل زیادی می تواند داشته باشد. اما علی سنتوری، که حکایت بسیاری از جوانان ایرانی است، بنا به دلایلی خاص، معتاد شده است. همسر علی سنتوری می گوید: “از همه چیز بدم میاد. از این مملکت خشن، دروغ گو، بیرحم که همه رو معتاد بدبخت میکنه. کی فکرشو می کرد؟ علی سنتوری که ازاون خانی آباد تا همین شمرون کوفتی همه عاشقش بودن، به این روز بیفته؟ مجوز همه کنسرتاشو لغو کردن. کاستشو نذاشتن بده بیرون. واسه چندر غاز مجبور شد بره خونه هر ننه قمری بزنه. برای اجاره خونه، این، اون، که چی؟ که پول نداشت. یکی خواست بهش حال بده. یکی تریاک داد. یکیعرق داد. کشید، خورد… آه… علی سنتوری…“
چون تا کنون، برای جوانانی که همدرد علی سنتوری هستند، راه حلی جدی از سوی مقامات عالی رتبهٔ ایران و کارشناسان “متبحر” دولتی ارائه نشده، بدین وسیله می خواهم سه راه حل مجانی را برای این گروه پیشنهاد - توجه داشته باشید که راه حلهای اول و دوم در ارتباط با حکومت و راه حل سوم در خصوص خانواده های متحجر کاربرد دارند:
راه حل اول : اگر می خواهید فیلم، قطعهٔ موسیقی یا آهنگی بسازید یا مجموعهٔ اشعار خود را چاپ کنید، یادتان باشد که حتما درابتدای فیلم یا کتاب خود، آن را تقدیم به یکی از شخصیتهای مهم حکومتی نمایید، تا همواره درهای بسته به رویتان بازگردد. همچنین می توانید در مصاحباتی که میکنید، گاه با گوشه و کنایه، و گاه آشکارا و علنا، عنوان کنید که آثار خود را تحت تاثیر اقدامات فلان شخص معروف حکومت ساخته اید. در این صورت است که معجزهٔ خاموش اتفاق افتاده و مجوز خود را در یافت خواهید کرد.
راه حل دیگری نیز که می توانید به کار ببرید آن است که آثار هنری و ادبی خود را به مردم برخی کشورهای دیگر، مثلا لبنان یا فلسطین تقدیم کنید. توجه داشته باشید که تفاوت این راه حل با راه حل اول در آن است که در راه حل اول، شما اختیار عمل داشتید تا در بین سران حکومت، یک نفر را به میل خود انتخاب کنید، ولی در این جا، حق انتخاب خیلی زیادی ندارید. فرضا نمی توانید مردم سودان، چچن، کنگو یا قره باغ را انتخاب نمایید؛ والبته شهروندان کشور خودتان – مثلا زلزله زگان بم – هم که کلا از این معادله خارجند.
و اما راه حل سوم، برای مقابله با خانوادهای متحجر تجویز می شود. آدم اگر خانوادهٔ پولداری مثل خانوادهٔ علی سنتوری داشته باشد و پدری که صاحب کارخانه و رئیس صنف بلورفروشها باشد، مگر مغزش پاره سنگ خورده که خود را از حمایتهای مالی خانواده محروم کند و زیر بار اجاره نشینی برود و در نهایت برای “چندر غاز پول”، مجبور بشود برود “برای هر ننه قمری بزند” و الی آخر؟ پس چاره چیست؟
شاید اگر علی سنتوری به مادرش می گفت که میخواهد سنتور یاد بگیرد تا بتواند در مولودیهایی که در خانه شان برگزار می گردد، برنامه اجرا کند و حتی چند قطعهٔ موسیقی هم برای وقایع مذهبی می ساخت، می توانست به طوری به مادرش ثابت کند که میخواهد موسیقی را در خدمت چیزهای خوب بکار برد و مادرش را راضی نگه دارد تا دیگر به وی نگوید که “حرامی است” و “یا باید ساز کوفتیش را انتخاب کند و یا آن خانه را”.
نویسنده امیدوار است که حدقل یکی از این سه راه حل پیشنهادی موثر افتد و گره از کار “علی سنتوری”ها بگشاید.