به مناسبت تولد پدرم

مائده سلطانی
مائده سلطانی

آنهایی که در ایران در پی بیان عقیده یا نظری خاص یا داشتن دین و مذهبی و یا استفاده از حقوق قانونی خود مبادرت به فعالیت های مدنی کرده اند و سرانجام پایشان به دادگاه ها کشیده شده، یا آنها که تنها به دلیل شرکت در راهپیمایی های مسالمت آمیز در پی استفاده از حق مدنی خود در داشتن آزادی بیان، متهم شده اند و به دنبال آن در محکمه های قوه قضائیه به جای تحقق حقوقشان، حقشان بیشتر پایمال شده، همه می دانند که پایبندی به قانون و اجرای آن از طریق مجریان آن یعنی قاضی، بازپرس، دادیار، وکیل و… تا چه اندازه در رسیدن متهمین به یک دادرسی عادلانه و در نهایت سرنوشت متهمین در دادگاه اهمیت دارد. در حقیقت قاضی و وکیل مدافع متهم باید با هم مشارکت کنند تا یک پروسه عادلانه شکل گیرد و متهم با دسترسی به حقوق قانونی خود امکانات یک دادرسی عادلانه را داشته باشد، اما اتفاقاتی که برای پدرم، عبدالفتاح سلطانی، افتاده است به عنوان وکیلی که بیش از یک دهه بی وقفه به دفاع از انسانهای بی شماری با عقاید و نظرهای متفاوت پرداخته، گویای آن است که در قوه قضائیه نقش وکیل به عنوان کسی که یکی از عوامل اجرای عدالت در عرصه دادگاه است تا چه اندازه مخاطره آمیز شده است.

قاضی و وکیل دو بال فرشته عدالت هستند که در دادگاه بر شانه های متهم می نشینند تا با بررسی بی طرفانه ی محتویات پرونده ای که قبلا بازجو و بازپرس و و دیگر ماموران قضایی تهیه کرده اند برای متهم یک دادرسی عادلانه را به وجود بیاورند. اگر هر کدام از این دو بال نقصی داشته باشند موقعیت متهم برای رسیدن به عدالت به خطر می افتد. به کرات شنیده ایم بیشترین انتقاد وکلایی که از متهمین سیاسی و عقیدتی دفاع میکنند عدم بیطرفی و استقلال بعضی از قضات دادگاه های انقلاب است.عدم استقلال قاضی در دادگاه یعنی معیوب شدن یک بال فرشته عدالت که بر روی دوش متهم نشسته.حال این وکیل است که به عنوان بال دیگر نه تنها باید به دفاع قانونی از موکلش بپردازد بلکه یکه و تنها در مقابل قانون شکنی های مکرر قاضی هایی که بال معیوب فرشته عدالت شده اند بایستد. ایجاد محدودیت برای این وکلا به منزله شکستن بال دیگر این فرشته است. تنها در اینجا است که می توانم تصور کنم نقش پدرم و سایر وکلا در این همه دادگاههایی که به دفاع از متهمان عقیدتی سیاسی پرداخته اند تا چه اندازه پر رنگ بوده است. بسیاری از مصاحبه های پدرم گویای آشکار این قانون شکنی ها است که با داشتن یک دستگاه قضایی بی طرف و اجرای عدالت هرگز نیازی به گفتن آنها نبود. از تنها بودن وکلای مدافع حقوق بشر در حفظ عدالت در دادگاههای ایران که بگذریم، بازداشت های غیر قانونی پدرم که این بارهمراه با تهدید به ۲۰ سال حبس از طرف مامورین وزارت اطلاعات بوده، من و خانواده ام را نگران تر از همیشه کرده، زیرا بیم آن داریم که در دادگاهی که قرار است پدرم در آن محاکمه شود قاضی استقلال عمل نداشته باشد.

به عنوان دختری که پدرش برای بار چهارم و باز هم ناعادلانه دستگیر شده، هر بار با کنجکاوی از زوایای قانونی این بازداشتها می پرسم و هر بار به نقش قانون به عنوان حامی انسان آگاه تر میشوم. از خودم بارها پرسیده ام که با دستگیری پدرم چه کسی سود میبرد و چرا با محبوس کردن او مانع فعالیت های انسان دوستانه او می شوند؟ او که همیشه در خانه به فرزندانش قانونمداری و رفتار قانونی را آموخته و قطعا درکار خود نیز مو به مو قانون را رعایت میکند چرا اینگونه باید مورد آزار قرار گیرد؟ جواب این سوال تنها در توصیفی است که در اول این نوشته دادم. نقش قاضی به عنوان یک بال فرشته عدالت از بین رفته است. در حقیقت می خواهند با ممانعت از کار پدرم بال دیگر آن فرشته را نیز از بین ببرند تا قاضیِ غیر مستقل راحت تر بتواند به اقدامات غیر قانونی خود ادامه دهد. وکیل که نباشد متهم در دادگاه پشتیبانی ندارد، تهدید و تحقیر می شود آن هم از سوی قاضی که باید بی طرف باشد. وکیل که باشد حضورش مایه دلگرمیِ متهم است، حضورش مانع هر گونه اعمال تخطی از قانون، مانع هر گونه بی حرمتی به متهم. هر چه وکیل در کارش سرسختی بیشتری نشان دهد بال آن فرشته عدالت، قدرت بیشتری پیدا میکند. با دستگیری وکلا و محبوس کردن آنها بالهای فرشته های عدالت یکی یکی می افتند و متهمین تنها حامیان خود را از دست می دهند.

روند دستگیری ها و انفرادی های طولانی پدر آشکارا بیان کننده اقدامات قانون شکنانه قضاتی است که در گذشته در دستگیری های او نقش داشتند. او در۲۶ خرداد ۱۳۸۸ با اتهام تشکیک در انتخابات ! با یک برگ احضاریه دستگیر شد که تاریخ صدور آن مربوط به روزهای قبل از انتخابات ریاست جمهوری میشد. اتهام او نه تنها در هیچ دادگاهی ثابت نشد، بلکه هیچ مرجع مسئولی تا کنون حاضر به اعاده حیثیت از وی و پیگیری عاملان این بازداشت هم نبوده. طبق قانون برگ احضاریه به منزله احضار متهم ظرف مدت معینی است. هر بار مامورین وزارت اطلاعات نه تنها پدرم را بلافاصله دستگیر کردند بلکه حتی تا روزها کوچکترین خبری از محل نگهداریش به ما ندادند. حکم بازداشت وی نیز این بار شبیه به برگ جلب یک آدم خطرناک بود که حتی یک لحظه هم آزادش نباید گذاشت. به او در بازجویی ها گفته اند همین که با بازداشت ات نگذاریم برای موکلین ات مصاحبه و از آنها در دادگاه دفاع کنی برایمان کافی است.

مرداد ماه ۱۳۸۴ وقتی پدرم را بدون دلیل به اتهام جاسوسی وتوهین به دادستان وقت بازداشت کردند، قاضی مرتضوی بی پروا به نشر اکاذیب در روزنامه هایی که قبلا هم سابقه در نوشتن سناریو های ساختگی برای پدرم و کانون مدافعان حقوق بشر داشتند پرداخت، پدرم در دادگاه تجدید نظر پس از ۲ سال از همه آن اتهامات تبرئه شد. او از قاضی صلواتی و۴ قاضی دیگر در همان روزها به دلیل محروم کردن او از حقوق اساسیش شکایت کرد، این پرونده تا به امروز همچنان در دادسرای ویژه کارکنان دولت مفتوح است. جالب آنکه امروز قاضی صلواتی به سمت قاضی در پرونده مادرم گماشته شده تا به داوری دردادگاه مادرم بنشیند که اتهامش دریافت جایزه حقوق بشر به نیابت پدرم است. قاضی صلواتی کسی است که پدرم در طول سالهای گذشته در مصاحبه هایش بارها و بارها به اقدامات غیر قانونی وی اشاره کرده.

اما این رفتارهای فرا قانونی مسئولین قوه قضائیه در قبال پدرم و نسرین ستوده، محمد سیف زاده و سایر ۴۴ وکیل آزاردیده یا در بند روی تلخ دیگری هم دارد و آن این است که اگر با افرادی که خود قانون را می شناسند و طبعا در مقابل قانون شکنی عکس العمل های قانونی شدیدتری از خود بروز میدهند اینگونه رفتار می شود، پس به متهمین دیگرکه بسیاری از آنها از فعالین مدنی و اجتماعی هستند که حتی حق داشتن وکیل را نداشته اند و روزها و ماهها در انفرادی به سر برده اند چه میگذرد؟ کسانی مثل کوهیار گودرزی که مادرش نیز کمی بعد از وی بازداشت شد و بدین طریق تنها فرد درجه یک از خانواده اش که می توانست از بیرون از زندان پیگیر وضعیت فرزندش باشد نیز دستگیر شد. ویا آنچه به زندانیان سیاسی دهه ۶۰ رفته است که بسیاری از آنها بدون تشکیل دادگاه و دسترسی به وکیل اعدام شدند. یکی از آن زندانیان که داستان ها از درون آن زندانها دارد و بعد از آزادیش و با اتمام تحصیلات خود در حقوق در کسوت یک وکیل به دفاع از زندانیان و متهمان سیاسی و عقیدتی پرداخت مهناز پراکند است که مدتی پیش بر اثر فشارهای وارده به وکلا مجبور به ترک کشورشد. پای صحبت های هر کدام از این زندانیان که بنشینیم به زوایای تاریک تر عدم وجود دادرسی عادلانه در دستگاه قضایی ایران در زمان های مختلف پی می بریم.

روز۱۱ آبان با مادرم و خانواده به مناسبت زادروز ۵۹ سالگی پدرم شمعی افروختیم تا برای لحظاتی کوتاه یادآور جای خالی پدر و گرمی روزهای حضورش در خانه باشیم. خواستیم که برای چند لحظه به شیرینی لحظاتی بیندیشیم که پدرمان با ما از نابرابری قوانین موجود برای زن و مرد صحبت می کرد وازمن و خواهر و دوستان هم سن و سالم می خواست که با آگاهی بیشتر به حقوق خود، درجامعه حضور داشته باشیم. آگاهی گام اول برای مطالبه حق و رسیدن به آن است.

روز تولد پدرمان خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که در مدت ۵۵ روز گذشته خانواده تنها ۲ بار توانسته به مدت کوتاه با وی ملاقات کند.

خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که بازداشت موقت پدرم غیر قانونی است و مسئولان باید روزی در مقابل این اقدامات غیر قانونی پاسخگو باشند.

خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که از رساندن کتابهای قانون به پدرم جلوگیری کرده اند. مادرم آن کتابها را با درخواست خود پدرم و به دستور بازپرس پرونده، ۶ هفته پیش به زندان اوین تحویل داده بود.

خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که پدرمان باری ۴ ماه در حبس و باری دیگر۲۱۹ روز بدون دلیل در انفرادی و بار سوم نیز ۳ ماه در حبس غیرقانونی بوده. این بار تا کی، کس نمی داند.

خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که پدرمان بارها بی دلیل و بدون وجود کوچکترین اتهامی ممنوع الخروج بوده.

 خواستیم برای چند لحظه فراموش کنیم که وکیلی که ابزار کارش قانون است و از حق برابری انسانها در مقابل قانون دفاع کرده چرا باید ۴ بار محبوس شود.

خواستیم برای چند لحظه به روزهای مشابه خانواده های زندانیان و کشته شدگان دیگر بیندیشیم که هرلحظه با امید بیشتری تلاش می کنند تا روزی محکمه عدالت برای بی عدالتی های صورت گرفته بر پا شود.

پدرعزیزم تولدت مبارک