حق بلکه تکلیف او بود که چون یک فقیه مجتهد با پارهای از اجتهادات آیتالله خمینی درآویزد و آن را نپذیرد. حق او بود که چون یک شهروند آزاد، رهبر حاکم را نقد کند و بر او خرده بگیرد. اما نظام استبداد دینی آن نقدها را نه تنها بر چشم و سر ننهاد بل چون گناهان کبیرهای دید که فاعلاش سزاوار مجازات است
غیرت حق بود و با حق چاره نیست
کو دلیکز حکم حق صد پاره نیست؟
رحلت غم انگیز مرجع بزرگوار حضرت آیت الله منتظری، دلیرترین فقیه استبداد ستیز دوران، کامها را تلخ و چشمها را گریان کرد. درود و رحمت رضوان حق بر او باد که خود آیت رحمت حق بود و در راه احقاق حقوق بندگان خدا دمی نیاسود.
به آن چه می گفت و میآموخت حقیقتاً باورداشت و از آن چه داشت و میتوانست داشته باشد کریمانه و دلیرانه گذشت و حق عدل و احسان را به جا آورد و اینک با نیک نامی و آبرومندی به دیدار پروردگاری شتافته است که دوستدار محسنان است. ان الله یحب المحسنین.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
نصیب او در دایره قسمت، خون دل بود و چون پیشوای پارسایان علیعلیه السلام عمری را در اندوه و ناکامی به سر برد و از طعن و تهمت و دشنام و ناجوانمردی دشمنان نصیبی وافر یافت، با این همه هیچ گاه چون عیسا مسیح به درگاه خدا ننالید که “چرا رهایم کرده ای”، بل چون سالار شهیدان حسین علیه السلام گفت رضی برضاک، تسلیما لامرک.
حق بلکه تکلیف او بود که چون یک فقیه مجتهد با پاره ای از اجتهادات آیت الله خمینی در آویزد و آنرا نپذیرد. حق او بود که چون یک شهروند آزاد، رهبر حاکم را نقد کند و بر او خرده بگیرد. اما نظام استبداد دینی آن نقدها را نه تنها بر چشم و سر ننهاد بل چون گناهان کبیرهای دید که فاعلش سزاوار مجازات است و دلیلهای عوامانه عنوان کرد که دل امام را خون کردهای و در” امتحان خطیر “مقبول نیفتاده ای لا جرم مستحق عقوبتی.
پیام بیدردانه و خود پسندانه مقام رهبری نمکی تازه بر این زخم ظالمانه پر عفونت ریخت و “ابتلائات” آن فقیه راحل را لازمه کفران و غفران گناهانش شمرد: بلیات و ابتلائاتی که به اشاره رهبری و به دستان اعوان و انصار او پدید آمد و آن عزیز را بیمحکمه و بیمحاکمه به مدت پنج سال چون گنجشکی مظلوم در محاصره کرکسان ظالم نگاه داشت و مطبوعات ولایت مدارهم وی را در سیل و طوفان تهمتها و اهانتهای سنگین غرقه کردند.
جرم بزرگ آن فقیه نزیه جز این نبود که رهبری حاضر را شایستهٔ منصب افتا نمی شمرد و ردای مرجعیت را بر قامت او برازنده نمیدید وآنچه را همه درپس می گفتند او در پیش می گفت.
اسفا ودریغا که دیگر مراجع و مشایخ با او چنان که باید همراهی نکردند و با کوتاهی نا بخشودنی شان حوزه و مرجعیت را به زبونی و ذلتی نشاندند که رضا خان پهلوی هم آن را در خواب نمی دید و مصداق سخن پیامبر خدا شدند که “ من اعان ظالما سلطه الله علیه” : هر کس ستمگری را یاری کند خود اسیر آن ستمگر خواهد شد.
اینک آن نازنین که اعتبار و افتخار حوزه علمیه بود رخت به سرای باقی کشیده است و مگر باز ماندگان طریقت پر شرافت او را دنبال کنند و با استبداد دینی بستیزند تا آب رفته را به جوی باز گردانند و نام نیکیدر این جهان و پاداش کریمانهای در آن جهان برای خود فراهم آورند.
دو چیز حاصل عمر است نام نیک و ثواب
واز این دو در گذری کلّ من علیها فان
ربّنا اغفر لنا و لا خوا ننا الذین سبقوا نابا لایمان و لا تجعل فیقلو بناغلا للذین امنو ا. ربّنا انک رئوف رحیم.
اول دی ماه ۱۳۸۸