هیپوفیز/ نویسنده و کارگردان: کورش نریمانی، بازیگران: نگار عابدی، هوتن شکیبا، بهرام افشاری، بازنوشت از نمایشنامه (دختر یانکی) نوشته نیل سایمون ترجمه شهرام زرگر، طراح صحنه: منوچهر شجاع، طراح لباس: پانتهآ حمیدخانی، دستیاران کارگردان: پژمان عبدی، امین اشرفی، منشی صحنه: نسرین پیشبهار، دستیاران طراح صحنه: هادی بادپا، سعید زارع، عکاس و ساخت تیزر: امین اشرفی، طراح پوستر و بروشور: حسین نیلچیان.
“دختر یانکی” چون باقی آثار “نیل سایمون”، ساده، صمیمی و مفرح است و در این میان نقد شرایط حاکم بر جامعه و به مبارزه طلبیدن رؤیای امریکایی در مورد حاکمیت بر مردم امریکا، نمایشنامه های سایمون را از تبدیل شدن به نوشته هایی که صرفا برای سرگرمی و خنداندن نوشته می شوند، نجات داده است. کمدی های سایمون به سادگی هرچه تمام، تمامی خصوصیات یک کمدی موفق را در خود دارند. روحیه بازیگوش امریکایی که در نقابی از شیطنت ها و مزه پرانی ها پنهان شده است، به وضوح در کمدی های سایمون دیده می شود. نمایش او، همیشه یادآور سبکسری های جذاب ونه گات و لاقیدی تفکربرانگیز بوکفسکی وخوشمزگی های نویسندگانی از این دست است. او در درجه اول به پوچی و تهی بودن جهانی اشاره می کند که ایالات متحده در تصوراتش ساخته است ومخاطب با خواندن آثار این نویسنده به طور غیر مستقیم پهنای متزلزل جامعه امریکایی را درک می کند.
با این وجود، خوانش آثار سایمون به زبانی دیگر، همیشه تولید اشکال می کند و هرچه آن زبان و فرهنگ از فرهنگ جامعه امریکا دورتر باشد، دامنه این خطاها بالاتر می رود. یکی از دلایلی که نریمانی برای اجرای دختر یانکی در ایران دست به بازنویس ی اثر زده است، همین است و البته به گفته خود او، اجرای همزمان این اثر توسط گروه دیگری، در بازنویسی نمایشنامه سایمون بی تاثیر نبوده است. گویا نریمانی می خواسته با تغییراتی در نمایشنامه به اجرایش شخصیت متمایزی ببخشد.
بازنویسی نمایشنامه “دختر یانکی” با دشواری هایی همراه بوده و با این که نریمانی وفادارانه دست به این کار زده، اما ناگزیر به حذف و تعدی پاره هایی از متن اثر شده است. با این حال به گفته خود نویسنده، مقصد نهایی اش نه جاری کردن داستان در بستری جدید و به رخ کشیدن حضور خودش به عنوان بازنویس اثر، بلکه تنها با هدف قابل فهم و درک کردن کمدی سایمون برای مخاطب ایرانی اش بوده و باید گفت که در این کار موفق بوده است. دوسوم ابتدایی نمایش، با کمترین تغییرات نسبت به متن اصلی روی صحنه آمده و تغییرات موجود هم، همگی در جهت بهتر شدن ریتم، سهولت ارتباط با مخاطب و تقویت فضای کمیک حاکم بر نمایش است، البته دل نگرانی ها و ملاحظات کارگردان برای همسوکردن “هیپوفیز” با فرهنگ و عرف جامعه ایرانی و گذر کم اصطکاک از کنار خط قرمزها و محدوده های حساسیت برانگیز هم کتمان ناشدنی است. به عنوان نمونه سوفی راش مه یر، همان دختر یانکی نمایشنامه، با بازی نگار عابدی، در اصل شناگر است که در «هیپوفیز» نریمانی به یک بوکسور تبدیل شده و یا رابطه عجیب اندی، با بازی بهرام افشاری، با خانم صاحبخانه اش در “هیپوفیز” نسبت به اصل نمایشنامه تغییراتی کرده که به نظر می آید از هر رو به نفع نمایش تمام شده است؛ یعنی هم فضای کمدی عجیب تر و یگانه تری خلق شده و هم از محدوده های حساسیت برانگیزی که می تواند باعث برخوردهای سلیقه ای و ایجاد مشکل برای نمایش شود، هوشمندانه دوری شده است. اندی برای جبران اجاره های عقب افتاده ای که به خانم صاحبخانه اش بدهکار است، به عنوان حریف تمرینی، خودش را در اختیار صاحبخانه قرار می دهد و او هم مجموعه ای از فنون رزمی را، که هر روز در کلاس های مختلف ورزش های رزمی آموزش می بیند، روی اندی تمرین می کند.
در یک سوم انتهایی نمایش تغییرات بیشتر و تأثیرگذارتری در متن نمایشنامه نسبت به متن اصلی به وجود آمده که آن ها هم از سر و شکل درستی برخوردارند و نه تنها نمایشنامه را دچار لکنت نکرده اند که به بهتر شدن آن برای اجرا در ایران یاری رسانده اند. از طرفی به جاست اگر به ترجمه خوب و کم نقص شهرام زرگر اشاره کنیم، زیرا روانی و گوش نوازی ترجمه زرگر، نریمانی را از اِعمال تغییرات زبانی در بازنویسی اش بی نیاز کرده است. زبان قابل قبول برگردانِ زرگر، بسیار قابل اعتناست و می تواند به عنوان الگویی برای ترجمه نمایشنامه ها به حساب آید. گرچه همواره در برگردان یک اثر ادبی از زبانی به زبان دیگر، بخش های غیرقابل ترجمه ای هم وجود دارد و “دختر یانکی”هم از این قاعده مستثنا نیست. نریمانی رندانه این بخش ها را کنار گذاشته، بدون اینکه نبودشان حس شود یا به چشم بیاید.
اما همان گونه که پیشتر هم اشاره شد، بازنویسی این متن درکنار مزایایی که برای نمایش به ارمغان آورده، اشکالاتی را نیز باعث شده که برآمده از همان تلاش نریمانی برای قابل فهم کردن نمایشنامه برای مخاطب ایرانی است. نمایشنامه مملو است از اشاره ها و کنایه هایی که گاهی یکی دو کلمه اند، ولی برای معنادار شدن در ترجمه نیاز به چندین خط توضیح دارند؛ توضیحاتی که زرگر در زیرنویس ها با وسواس و دقت آورده، ولی نریمانی نمی توانسته آن ها را برای اجرا روی صحنه به مخاطبش منتقل کند. برای چنین مسئله ای دو راه حل قابل تصور است. یکی اجرای متن به همان شکل ترجمه شده و واگذاری همه چیز به دانش مخاطب و احتمالا تحقیقات قبل و بعد از دیدن اجرا، برای درک آنچه نامفهوم بوده است که چندان منطقی نمی نماید، به ویژه که نمایش یک اثر کمدی است و مخاطب برای دریافت شوخی ها و خندیدن نیاز به درک سریع و در لحظه همه وقایع و مفاهیم دارد. راه دیگر هم ایجاد تغییرات متناسب با شرایط است و این همان راهی است که نریمانی پیموده و در این راه تقریبا تمام آنچه روح تفکر و اندیشه را در اثر سایمون می دمد، به ناچار حذف کرده است. حمله سایمون به سیطره تبلیغات دروغین حکومت امریکا، ساده باوری مردم امریکا در مواجهه با این تبلیغات، پوشالی بودن رویای امریکایی و بنانهادن همه چیز بر پایه ثروت و تبعیض، ویژگی است که به نمایشنامه های سایمون عمق می دهد و آن ها را صاحب اندیشه و صاحب حرف های گفتنی می کند، اما دریغ که همین حرف های گفتنی همان هایی است که برای مخاطب غیرامریکایی، که در آن فرهنگ خاص نزیسته و درکش نکرده، شاید چندان ملموس ننماید. نریمانی با حذف این بخش ها در واقع روح اندیشمندانه نمایشنامه سایمون را از آن گرفته و حالا تنها پوسته خوش آب و رنگ کمدی باقی مانده که البته درونش چیز دندان گیری برای مخاطب جدی تئاتر وجود ندارد. برای نمونه، اندی با بازی بهرام افشاری و نورمن با بازی هوتن شکیبا، در متن اصلی، صاحبان مجله ای به نام “فالوت” اند که جریان راست افراطی و سیاست های آنان در امریکا را نقد می کند. در بخشی از نمایشنامه “دختر یانکی» بحثی درباره مجله و مطالب آن بین سوفی و اندی شکل می گیرد.
تمام این بخش ها و نظایر آن با این توجیه که برای مخاطب ایرانی نمی تواند جالب و یا ملموس باشد، حذف شده و مجله “فالوت” تبدیل شده به مجله “هیپوفیز” که توصیه هایی برای بلندشدن قد مردم امریکا و یا مسائلی از این دست را منتشر می کند.
نریمانی شیوه کارگردانی ای را برای اجرایش برگزیده که در هماهنگی کامل با متن نمایشی است. همچون خود نمایشنامه نیل سایمون که ساختمان ظاهری بسیار ساده ای دارد و به عمد از هرگونه پیچیدگی دوری می کند و در اساس یکی از ویژگی های مهم آثار او هم همین سادگی است، نریمانی هم در مقام کارگردان همه چیز را همان طور ساده، اما بجا و دلنشین اجرا می کند. ریتم مناسب و بدون لکنت کارگردانی، به همراه بازی های درخشان بازیگران، درست از آب درآمدن شوخی های کلامی و کمدی-های موقعیت و توفیق در گرفتن خنده از تماشاگران، همه و همه «هیپوفیز» را کاری دیدنی می کند. طراحی صحنه و لباس، انتخاب موسیقی و چهره پردازی هم، همپای دیگر عناصر نمایش کم نقص و قابل قبول اند و گرچه یکی دو مورد هست که کارگردان برای گرفتن خنده از مخاطب به سمت تمهیداتی می رود که در مقایسه با خود این نمایش سطحی به نظر می رسد، ولی در نگاهی کلی می توان “هیپوفیز” را نمایشی قابل توصیه برای دیدن به دیگران دانست. اگر هدف مخاطبی که وارد تالار می شود، سرگرم شدن و خندیدن باشد، بعد از تماشای این کار احساس تلف کردن وقت و پول خودش را نخواهد داشت. گرچه ممکن است برخی از تماشاگران بعد از بیرون آمدن از تالار با این درگیری ذهنی مواجه شوند که آیا این نمایش مرا به اندیشیدن وادار کرده است یا نه؟