یاشاسین آذربایجان، یاشاسین ایران- زنده باد آزادی

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

صبح فردا- 22 خرداد  -1388

هفته سوم خرداد ۱۳۸۸

باران سردی می بارد. غربت سردتر از همیشه است؛ این روزها که میهن من تب کرده است. آخرین صدا قبل از اینکه نگاه هفته را بفرستم، اینهاست. از سراسر ایران.

دروغگو، دروغگو

دروغگو، دروغگو

مرگ بر دیکتاتور

مرگ بر این دولت  مردم فریب

بعدی را بهار از آریا شهر فرستاده است:

بعدی از رشت رسیده. زهرا آنسوی خط است:

ومی رودحتما که سکوت می شود.

بعدی را بهرام فرستاده. ا زتهران. از پونک. فیلم زنجیره انسانی: تصویر از راه آهن تا میدان تجریش می دود. دخترها. پسرها. سرودها. فریادها. شعارها. اطلاعات را که روزرفتن شاه منتشر شد، باتیترهای کیهان آن روز دوباره مونتاژ کرده اند:

 با همان حروف سیاه هشتاد و چهار “شاه رفت”

وقتی شاه رفت و ما گمان بردیم آزادی می رسد، زهرا و بهرام و بهارهنوز به دنیا نیامده بودند و بیشتر این فرزندان زیبای وطن که با چشمان خیس در تصویر می بینم.

حسن را اما از زندان می شناسم. تابستان مخوفی  که همفکران احمدی نژاد شب و روز، بی وقفه بهترین فرزندان میهن را به قتل عام بزرگ می خواندند، آرام می گریست و آرام حیدر بابا می خواند.

او این متن را برایم فرستاده است:

” یاشاسین آذربایجان، یاشاسین ایران؛وقتی فضای جامعه باز است و حرف‌ها گفته می‌شود و نقدها صورت می‌گیرد و نگاه امنیتی از جامعه برداشته می‌شود، مردم در کنار هم وحدت را نمایش می‌دهند. نیاز داریم فضای ذهنی جامعه باز شود و امکان فضای گفت‌وگو نیز ایجاد شود. مونولوگ و تک صدایی در هیچ جامعه‌ای در قرن بیست و یک پاسخ نمی‌دهد؛ جامعه ما به کسرت صداها احتیاج دارد و ما نباید از آن بترسیم. “

تلفن زنگ می زند. مهدی ازلاهیجان است. زنش را اعدام کردند وخودش 12 سال “زیرحکم” اعدام بود صدایش می لرزد:

“هیچ‌گاه چون امروز ملت، مردم و جوانان ما مورد تحقیر و فشار قرار نگرفته‌اند. هیچ گاه چون امروز دانشجویان ما یکی پس از دیگری یا به زندان نرفته‌اند و یا ستاره دار نشده اند. هیچ گاه چون این چهار سال آزادی‌های مطلوب و مشروع، بخصوص آزادی جوانان عزیز ما محدود نشده است. هیچ گاه چون امروز با آزادی اندیشه با مطبوعات و رسانه های مستقل مبارزه نشده است. آمار نادرست، پرونده‌سازی‌ برای همه افراد…..”

می خوانم. سکوت می کنم. باران می ریزد. از خودم می پرسم:

در یافتن پاسخ برای این پرسش، آرایش قوای سیاسی در صحنه ایران را به فرمول ابدی” تحلیل ویژه شرایط ویژه” می سپارم و درپرتو داده های آخرین هفته قبل از انتخابات، این منظره را دربرابرم می یابم:

انقلاب ایران به دلایل تاریخ، اجتماعی و سیاسی تحت هزمونی( رهبری) اسلامی قرارگرفت که از ویژگی عمده انقلاب یعنی پوپولیسم ( توده گرائی) استفاده کردو پسوند اسلام را به آن افزود. انقلاب اسلامی تحت حاکمیتی قوام گرفت که انواع گرایش ها دران حضور داشتند و ارگان های موازی قدرت وثروت راتشکیل دادند. ارگان هائی که بسرعت به باندهائی تبدیل شدند که آنها را “حلقه” می نامند. حلقه هائی که بصورت افقی به راس قدرت متصلند. این حلقه ها براثر تحولات سی سال اخیر، اکنون قابل تقسیم به سه حلقه اصلی متحد المرکز متداخل هستند.

حلقه میانی خواهان ادامه وضع قبل از دوم خرداد است تا همه نیروهای خودی “نظام” درکنار هم باقی بمانند و به اصلاحات مدیریتی و رفتاری بسنده کنند.

حلقه دیگرکه می توان بیشتر پیکره اش را در سمت چپ دید و نیروهایش رادر بدنه نظام جست و جو کرد؛ در دوم خرداد ۱۳۷۶ ظهور یافت و آمیزه ایست از لیبرالیسم و رادیکالیسم با نگاهی به جهان معاصر.

حلقه سوم که سنتز دوم خرداد بود، نگرشی است طالبانی که ثروت را فقط شایسته اعضای حلقه خود می داند، آزادی را ذیل مومنیت مجاز می شمارد و با جهان نو کاملا در ستیز است.

در لحظه کنونی باندهای قدرت و ثروت که خاستگاه نظامی ـ امنیتی دارند در پیوند با تجار بنیاد گرای موتلفه و متعصبین نیمه مخفی انجمن حجتیه نیروی اصلی این حلقه را تشکیل می دهند.

عبداله شهبازی، پژوهشگری که  به منابع خاص هم دسترسی دارد، اخیرا فاش کرد که این حلقه با

بخشی از بنیادگرائی منطقه ای که مرکزش درترکیه مستقر است، ارتباط عضوی دارد.

درخرداد سرنوشت ساز دیگری که ایران از سر می گذراند، دو حلقه اول درتقابل جدی و بسیار خطیری باحلقه سوم قرار گرفته اند. نبردی است بی امان که مانند همه انقلاب ها سرانجام باید به سود یکی از نیروها پایان یابد.

حلقه سوم که به گفته عباس میلانی درتدارک “گذر به نوع خطرناکی از پوپولیسم مذهبی” است، به آب وآتش می زند تا در قدرت باقی بماند تا برنامه ریاست جمهوری دائم العمر را عملی کند. برنامه ای که درنهایت رهبری را “نشانه” رفته است. امری که هاشمی رفسنجانی درنامه خود به آیت اله خامنه ای آشکارا برآن پا می فشارد.

این منظره داخلی با سیاست جهانی در شرایط خاصی هم روبروست. آمریکا همچنانکه اوباما در قاهره گفت بدون قیدو شرط آماده مذاکره با ایران است. بی شک آغوش آمریکا برای برنده انتخابات باز

 است. بخردانه  هم نیست که از آمریکا یا هر قدرت دیگری انتظار اولویت بخشیدن به منافع ملی ایران راداشت.

در چنین فضائی مردم ایران با استفاده از شکاف عمیق بین جناح های حاکمیت، در نظر وعمل به میدان امده اند. در شرایطی  که هم شعار “تغییر” ازآمریکا می آید و هم مناظره از انتخابات “شیطان بزرگ” کپی برداری می شود؛ چهار نامزد رد شده از فیلتر شورای نگهبان دردوجبهه قرار می گیرند. احمدی نژاد در یک طرف که از سیاست های طالبانی خود دفاع می کند و سه نامزددیگر که به درجات مختلف خواست های مردم ایران را منعکس می کنند.

نباید از یادبردکه این روش تاریخی مبارزاتی مردم ایران است که حکومت ها رابه شکل خود در

 می آورند.سخت عبرت آموز است که رنگ تحولات کنونی از شال سبزی برمی آید که محمدخاتمی به نشانه “سیادت” بر گردن موسوی می اندازد تابه شکلی  نمادین اورا ادامه دهنده راه خود معرفی کند.

رنگ سبز به هویت هواداران او مبدل می شود و جانبداران روحانی سالخورده- کروبی- هم  جامه سفید بر تن می کنند.

بدین سان در کشور شگفتی سازما “نبرد نو” از متن رنگ سنتی بر می خیزد؛ دیگر نمی توان این صف انسانی را که ازمیدان راه آهن در رنگ سبز می جوشد تا به میدان تجریش برسد- و درسرراه خود اتفاقا از کنار “بیت رهبری” هم می گذرد-  گرفت، به زندان انداخت، شکنجه کرد و به اعتراف واداراش ساخت.

می توان این موج انسانی را در پای صندوق های رای دید.تحولات بسیار مهم دیگری مانند نامه هاشمی رفسنجانی، موضع گیری پنجاه روحانی عالیرتبه قم علیه احمدی نژاد، فتوای 4 مرجع تلقید، عدم دعوت رئیس جمهور به افتتاحیه هفته قضائیه بعلت مخالف قضات، ومناظره های تلویزیونی هم که سیمای واقعی احمدی نژاد را روشن کرد؛ در تغییر آرایش قوای سیاسی به زیان “طالبان شیعی” حاکم به تقویت این موج انجامیده است.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مناظره کلیدی موسوی- احمدی نژاد را چنین ارزیابی می کند: “آقای احمدی نژاد مناظرة 13/3/88، مناظرة صداقت و صفا، با دروغ، تهمت و افترا، سلامت نفس و نجابت با هتاکی و پرونده سازی، اخلاق با بی اخلاقی، خط امام با ریاکاری ضد خط امام، نگرش ملی با نگرش ضد ملی و در یک کلام مناظرة انسانیت با سبعیت بود.”

اخبار آخرین روزها حاکی است که حلقه امنیتی ـ نظامی “ طالبان شیعی” درتدارک برنامه جدیدی است که “خرداد نو” آن را “کودتای سیاسی در راه ” می نامد و استدلال می آورد :“خبر می‌رسد که شناسنامه‌های سربازان در مراکز نظامی و… جمع آوری شده است. تعداد تعرفه‌های چاپ شده ۵۹ میلیون و ۶۰۰ هزار است اما تعداد آنها ۵۷ میلیون اعلام شده. گفته می‌شود حفاظت یک‌سوم صندوق‌ها به سپاه پاسداران واگذار شده است. وزارت کشور قرارداد چهار میلیون اس.ام.اس رابا شرکت مخابرات فقط برای روز انتخابات امضا کرده است.”

 عبدالله شهبازی که او را از جمله افراد با نفوذ و مرتبط با برخی فرماندهان سپاه و مقامات امنیتی می شناسند، می نویسد: “شبکه قدرتمند و متنفذ و ثروتمندی حامی احمدی‌نژاد است که فلاحیان و حسینیان و علم الهدی (امام جمعه مشهد) از گردانندگان آن‌اند و روزنامه کیهان و سایت «رجانیوز» سخنگوی آن. مواضع شریعتمداری که انتخابات دهم را به جنگ‌های حق و باطل در صدر اسلام و میرحسین موسوی را به طلحه و زبیر و یزید تشبیه می‌کند، و سخنان حسینیان که حرکت‌های غیراخلاقی و تحریک‌آمیز احمدی‌نژاد در مناظره‌های تلویزیونی را «افشاگری علوی و اباذری» می‌خواند، بیانگر تلاش این کانون برای خونین کردن اختلافات و تعارض‌های سیاسی در ایران و از این طریق برافروختن جنگ داخلی است. آنان مدتی است زمزمه آشوب‌های خیابانی را با پیامک‌ تکثیر می‌کنند. این روش تازه نیست. کانون فوق سال‌هاست استراتژی تبدیل اختلافات جناح‌های سیاسی درون ایران به تعارضات خونین و جنگ داخلی را پیش می‌برند. آیا در روزهای آینده این سناریو رقم نخواهد خورد؟”

این سناریو را طبق معمول کیهان از پیش کلید زده است. ارگان طالبان شیعی می نویسد: “بدیهی است از برخی سردمداران جبهه اصلاحات که آشکارا زلف خود را با محافل خارجی گره زده اند انتظاری نیست. آنها با صراحت اعلام کرده اند اصلی ترین مشکل دموکراسی در ایران، آن است که اینجا هنوز خدا نمرده است! ایشان از سوی جبهه ای به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شده اند که اگر سوابق ایشان را - صرفنظر از برخی موارد-  در نظر بگیریم، حضور وی در جبهه اصلاحات غیرقابل توجیه است و اگر به مواضع کنونی آقای موسوی نظر داشته باشیم، عبور ایشان از سوابق انقلابی پیشین تأسف آور است، هر چند که امید است، حال و هوای کنونی وی ناشی از ساده اندیشی باشد و نه - خدای نخواسته- استحاله فکری! اما، مروری گذرا به مواضع مهندس موسوی در مناظره با دکتر احمدی نژاد نشان می دهد که متأسفانه ایشان در بسیاری از موارد، به گونه ای ظاهر شدند که انگار به نمایندگی از دشمنان تابلودار نظام علیه دولت نهم و مبانی و اصول تعریف شده خط امام وارد صحنه شده اند! و آیا ادعانامه آقای موسوی علیه دولت نهم، دقیقاً و بی کم وکاست- و البته ناخواسته-  همان  ادعاهای بارها اعلام شده دشمن نیست؟!”

 کیهان، روز بعد می نویسد: “کسانی که در ستاد اصلی موسوی حضور دارند به این باور رسیده اند که نه برای “پیروزی” بلکه برای “پس از شکست” باید فکری کرد و به همین دلیل اکنون برنامه ای جدی در حال اجراست که اولا شکست راتوجیه کرده و ثانیا آن را به بحرانی برای نظام و دولت آینده تبدیل نماید.”

سپاه هم خبر از خفه کردن انقلاب رنگی در نطفه می دهد:” استفاده از یک رنگ خاص برای اولین بار در انتخابات نشانه ای از کلید خوردن پروژه انقلاب مخملی در انتخابات دهم است.” و لذا:” هر حرکتی برای انقلاب مخملی در ایران در نطفه خفه خواهد شد.اگر احزاب و گروه های سیاسی در ایران واقع بین باشند، اساساً نباید به سمت طراحی و اجرای چنین سناریوهایی قدم بردارند.”

و خبرگزاری فارس پیش بینی می کند: “نامه آیت الله هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبر معظم انقلاب که دو روز مانده به روز رای‌گیری تاریخی کشور منتشر شده است، بیش از آنکه به قصد دریافت پاسخ از سوی مخاطب عظیم‌الشان نامه، نگاشته شده باشد به قصد توجیه اقداماتی صورت گرفته که در فاصله روز سه‌شنبه تا جمعه و حتی پس از آن به احتمال زیاد روی خواهد داد.”

می توان انتظارهمه چیز را در این جنگ قدرت دید و آرزوکرد از شکاف بین دوجبهه، خواست مردم به سرنوشت ایران تبدیل شود.

در روزهای آخر هفته ای که فضای ایران چنان ملتهب است که خبرهای مهمی مانندسخنان اوباما درقاهره و شکست حزب اله درلبنان انعکاسی ندارد؛ مدام پیام ها سوار بر امواج از سراسر ایران می آیند. تلفن ها زنگ می زند. خبر ها مخابره می شود ؛ اخرین صدای های  ایران این است:

 نمی دانم کیست که پیامی را از تاریخ به نور تبدیل می کند تا خانه مرا با کلام کورش بزرگ روشنی بخشد: “ستیز من تنها با تاریکی است و برای نبرد با تاریکی شمشیر بر نمی کشم، چراغ می افروزم.”