از انقلاب مشروطه بدین سو، دو خط سیاسی به موازات هم، در فضای سیاسی ایران حضور و بروز داشته اند. خط وابستگی و استبداد با نماد سید ضیا الدین طباطبایی و خط استقلال و آزادی با نماد مصدق. خط استقلال و آزادی از آن زمان تا به امروز راهنمای عمل سیاسی خویش را اصولی قرار داده که همیشه و در همه حال در تلاش بوده است که این اصول را رعایت کنند. تلاش برای رسیدن و رعایت این اصول، آنها را برای نیروهای ملی اعم از مذهبی و غیر مذهبی به هدف و روش توامان عمل سیاسی تبدیل کرده است. این اصول عبارتند از استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و رشد و توسعه ی مبتنی بر این سه اصل. انقلاب 57 در تداوم بازخوانی این اصول و با شعار محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به پیروزی رسید. اما روند بازسازی استبداد بعد از انقلاب و در دهه ی شصت و ایجاد فضای خفقان موجب شد که این اصول مغفول مانده و دستانی آشکار و پنهان در تلاش بودند تا این اصول را از نسل بعد از انقلاب پنهان دارند چرا که عملکرد خویش را خلاف این اصول می دیدند. در چنین شرایطی بود که در اواخر سال شصت و با مجموعه بحث های بنیادی ملی مهندس سحابی به بازخوانی و طرح دوباره ی این اصول پرداخت.سحابی نیز به سان دیگر فعالان و مبارزان ملی ایران زمین، اصول راهنمای عمل سیاسی خویش را عبارت می داند از “ استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی.” مبارزه سیاسی ایرانیان وطن خواه در خط استقلال و آزادی از مشروطه تا به امروز آنها را بر مدار استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی قرار داده است و این اصول نسل به نسل منتقل شده است و بعد از انقلاب این سحابی بود که به نسل جوان و نسل های بعد از انقلاب این اصول را بازخواند و بر آنها تاکید کرد. وی بعد از انقلاب در فضای خفقان اولین بار در مجموعه بحث های بنیادی ملی بر این اصول تاکیدی دوباره کرد و رشد و توسعه را مبتنی بر این اصول تعریف کرد و بیان داشت که رشد و توسعه اگر مبتنی و برآمده از این اصول نباشند توسعه در جهت توسعه نیافتگی است. وی همین تاکید را ادامه داد تا انتشار ایران فردا و در اولین شماره ی آن باز بر این اصول پای فشرد.
” در این واقعیت تردیدی نیست که استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، آرمانها و تاکیدات اصلی انقلاب ایران را تشکیل داده اند. رژیم پهلوی و سیاستها و برنامه هایش در تقابل کامل با این ارزشها بود و به همین دلیل در حرکت انقلاب، از سوی مردم کنار گذاشته شد. استقلال ملی، آزادی و عدالت اجتماعی بایستی مضمون هر سیاست بازسازی را تشکیل دهد. ارزشهایی که صرف نظر از محتوای آرمانی آنها، در تحقق عینی و خارجی از مسیر توسعه و تکامل اقتصادی و اجتماعی می گذرند. پس تمام سیاستهای موسوم به بازسازی و یا اصلاح و تعدیل و … نمی تواند اصول استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی را مخدوش سازد. بلکه باید با حفظ تقدس این ارزشها، به جبران کاستی ها و ضعفهای گذشته بپردازد.“( سحابی ص 3 – خرداد و تیر 71).
توسعه باید مبتنی بر این اصول باشد و توسعه ای که ما را از استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی دور کند نه تنها توسعه نیست که توسعه در جهت توسعه نیافتگی است. نه تنها توسعه که هر عمل و روندی اگر مبتنی بر این اصول نباشد از جانب نیروهای ملی اعم از مذهبی و غیر مذهبی مورد نقد و نفی قرار می گیرد. این اصول، اصول راهنمایی اند که هدف و روش توامان عمل سیاسی دانسته می شوند و در فعالیت سیاسی از جانب نیروهای ملی کاملا رعایت شده و می شوند و به هیچ وجه از هم جدایی پذیر نیستند. به بهانه ی آزادی، استقلال را و به بهانه ی استقلال، آزادی را و به بهانه ی هر یک از اینها عدالت اجتماعی را نمی توان به کناری نهاد و بدان بی توجه شد. نمی توان به بهانه ی آزادی در دامان کسی چون جرج بوش آرمید و انسانیت و شرف ملی خود را فدای آزادی ای کرد که آقای بوش می خواهد برای ملتی چون ملل ایران و عراق و افغانستان به ارمغان آورد. یا به بهانه ی استقلال و هجوم و حضور بیگانه نمی توان آزادی ها را تهدید کرد و حدود آن را به هیچ رساند و از مردم، قومی مطیع و گوش به فرمان ساخت. بنابراین اصول اندیشه و عمل سیاسی مهندس سحابی عبارتند از استقلال، آزادی وعدالت اجتماعی و توسعه ی مبتنی بر این اصول که از هم جدایی ناپذیرند و صرف نظر از محتوای آرمانی آنها هدف و روش توامان عمل سیاسی محسوب می شوند و در عین تلاش برای رسیدن به آنها در شکل ایده آل لازم است که از هم اکنون این اصول رعایت شوند چرا که هدف از وسیله و روش جدا نیست. پس لازم است که این اصول را به طور مجزا به منظور فهم بهتر از منظر سحابی بررسی کنیم.
استقلال
استقلال در اندیشه ی سحابی تنها و تنها در یک مفهوم خلاصه نمی شود و هر گاه که از استقلال سخن می گوید وجوه و مولفه های متعددی را در نظر دارد. استقلال از نظر مهندس سحابی عبارت است از استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتا فردی.
” استقلال و خودمختاری یک ملت یا اصل حاکمیت ملی اولا : در قالب حراست از هویت فرهنگی – تاریخی، یا ارزشهای فراوانی که آن ملت برای آنها ایثار نموده است، و ثانیا حراست از منافع و مصالح اقتصادی – سیاسی درازمدت آن قابل ادراک است. استقلال بدون حفظ هویت و یا بی اعتنایی به منافع درازمدت ملی چنانچه سیاست رژیم گذشته بر این بود، بی معناست و به اضمحلال ملت می انجامد… رژیم های سیاسی، به هر میزان هم که مستقل و متکی به خود باشند، اگر به سرعت مستظهر به یک نظام اقتصادی – اجتماعی ملی، خود اتکا و پایدار نشوند، قادر نیستند برای دراز مدت مستقل باقی بمانند.” ( سحابی ص 2 – خرداد و تیر 71 )
بنابراین، سحابی استقلال و حفظ آن را مبتنی بر چند امر واقع می داند که عبارتند از حفظ هویت فرهنگی و تاریخ و اصول و ارزشهای ملی، استقلال سیاسی و عدم وابستگی به قدرتهای جهانی، استقلال اقتصادی و ایجاد نظامی اقتصادی – اجتماعی وابسته به ملت و تولید ملی. استقلال و حفظ آن مبتنی بر این امور است و چون یکی از آنها رعایت نشود استقلال یا امکان نمی یابد و یا در صورت امکان موقتی است و به زودی از بین می رود. یک ملت نمی تواند بی توجه به هویت ملی و فرهنگ و تارخ خویش استقلالش را حفظ کند و یک حکومت نیز بی توجه به این فرهنگ و اصول و ارزشهای ملی نمی تواند با مردم ارتباط برقرار کند و بنابراین ارتباط، برای استقلال خویش از مردم یاری بخواهد. همچنین کشوری که متکی به تولید ملی و اقتصاد داخلی نباشد و همه ی حیات و قدرت خویش را به فروش نفت و واردات هر آنچه قابل مصرف است وابسته کرده باشد علیرغم همه ی شعارها و فحش و فضیحت هایی که ممکن است به قدرتهای جهانی نثار کند، به شدت به آن قدرتها وابسته است و کمترین استقلالی در تصمیم و عمل خود ندارد. استقلال عبارت است از استقلال فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و در همه ی این مولفه ها و وجوه باید که رعایت اصل استقلال و اصولی که منتها به استقلال یک ملت می شود را در نظر داشت. سحابی بر این باور است که حتا اگر از لحاظ سیاسی متکی به خود باشیم و کاملا مستقل اما از نظر اقتصادی وابسته و غیر مستقل باشیم به مرور استقلال سیاسی نیز از بین می رود و چه بسا حتا تمامیت ارضی نیز مورد هجوم و خطر قرار گیرد. یک ملت برای حفظ استقلال و شان و کرامت ملی و انسانی خویش باید مولد باشد و با از خود گذشتگی و فداکاری شب و روز بکوشد تا بتواند چرخ های انواع تولید را راه اندازی بکند و در همه ی وجوه و مولفه ها اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره تولید کننده باشد. ملتی که نتواند در کنار و همراه کاروان بشری در تولید علم و تکنولوژی کوشا باشد و تبدیل به جیره خوار و طفیلی دیگران شود عاقبتش نابودی است. حفظ وبقا و استقلال یک ملت به توان تولید آن ملت بستگی دارد و هر چه یک ملت تولید را افزایش دهد امکان بقا و دوامش بیشتر می شود. ملتی که خود را از تلاش برای تولید باز می دارد به مرور ذهن و اندیشه اش ابتر شده و از قافله ی بشری عقب می ماند و به رسم متکدیان همیشه باید دست نیازش را به سوی دیگران دراز کند. و آیا امروز ایرانیان به آن درجه از ذلت نرسیده اند که برای هر چیزی باید چشم به دست دیگران بدوزند؟ آیا امروز به واسطه ی نفت و پول نفت نیست که می توانیم به بقا خویش دوام بخشیم؟ و آیا اگر روزی این سرمایه ی خدادادی به پایان برسد به سان برخی کشورهای افریقایی در فقر و فلاکت و نکبت دست و پا نخواهیم نزد؟ هراس سحابی و دیگرانی چون او که درد ملت دارند و غم فردای فرزندان این خاک همه از این وابستگی و عدم تولید بوده و هست که گرفتارش شده ایم. براستی آیا ملتی با این نیروی عظیم و مستعد و جوان انسانی، ملتی با این همه منابع انرژی، ملتی با این همه رشادت و از خود گذشتگی، ملتی که در تاریخ خود انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، انقلاب 57 ، 2 خرداد و جنبش سبز را به ثبت رسانده است، ملتی که صاحب و مولد فرهنگی چنین گرانبها بوده است که در همه ی زمینه ها اعم از علم و دین و هنر و فلسفه بزرگانی را به جامعه ی بشری تقدیم کرده است، سزاوار چنین سرنوشتی است؟ براستی آیا این ملت امروز باید دست تکدی خویش به واسطه ی پول نفت پیش دیگران دراز کند تا به او دانش و تکنولوژی دهند و فردا چون نفت به پایان رسید دست تکدی خویش را برای لقمه نانی و قطره آبی به هماسیگان خود اعم از ترکیه و عراق و افغانستان و آذربایجان و پاکستان و هند و چین و … دراز کنند؟ امروز کشورهای جهان را به مرکز و پیرامون تقسیم کرده اند و ایران نه جز کشورهای مرکز و نه کشورهای پیرامونی، که پیرامون پیرامونیان است. امروز کشورهایی چون مالزی و کره و ترکیه و … کشورهای پیرامون خوانده می شوند و ما پیرامون این پیرامونیان هستیم باید نیازهای خویش را به مدد این کشورها برطرف کنیم و آیا حق این است که ملت ایران چنین خار و ذلیل باشد؟ روزی مهندس بازرگان در پاسخ اینکه چرا به شاه نامه ی اعتراضی نوشته اید که از دانشگاه اخراجتان کنند بیان داشته بود : تا فردا فرزندانمان نگویند پدران ما چقدر پفیوز بودند که جرات و جسارت کمترین انتقاد و اعتراضی را نداشته اند. نسل ما آیا پاسخی برای پدرانی که جهت آزادی و استقلال ما از جان و مال و نامشان گذشتند دارند و آیا فردای تاریخ فرزندانمان ما را از اینکه هست و نیستشان را امروز تباه کرده ایم و نابود ساخته ایم پفیوزترین های همه ی تاریخ خطابمان نمی کنند؟ امروز می گویم تا فردا اگر کسی خواست فحشمان دهد بداند سحابی و یارانش یکی از اصلی ترین معترضین و منتقدین شیوه های ایران بر باد ده حکام و مدیران قبل و بعد از انقلاب بوده اند و بدین خاطر سال ها در زندان و شکنجه و انفرادی بوده اند. امروز برای فرداییان می نویسم که سحابی به خاطر نقد سیاست ها و برنامه های اقتصادی هاشمی رفسنجانی زندان رفت و شکنجه دید، سحابی به خاطر نقد و اعتراض به روش ها و عملکردهای ایران بر باد ده انحصار طلبان و قدرت پرستان و سرمایه دران دلال در زمان دولت خاتمی به زندان رفت و شکنجه دید، یاران و فرزندان سحابی به خاطر نقد و اعتراض به سیاست ها و برنامه های ایران بر باد ده جبهه ی زر و زور و تزویر هم اکنون یا در زندان اند یا در تبعید و هجرت. می نویسم تا فرزندان این خاک بعد از این بدانند که مردانی بزرگ چون سحابی از هست و نیست و جان و مال خویش گذشتند تا ایران و ایرانی نابود نشود و سربلند و نستوه در قامت ملتی با فرهنگ در کنار و همراه دیگر ملل و کشورها به جامعه ی بشری خدمت کنند. اما آنها که ایران را فدای دو روز قدرت و ثروت خویش می خواستند و می کردند او و دیگرانی چون او را در بند و حبس و زندان و شکنجه می کردند. می نویسم تا فرزندان فردای این خاک بدانند سحابی آنقدر پیر و نحیف شده بود که کفشهایش را چون می خواست به پا کند ده دقیقه طول می کشید و از فرط پیری در این ده دقیقه خسته می شد و نفسی تازه می کرد. اما زورپرستان و زرخواهان به نام دین و اسلام همین پیر مرد را به زندان بردند و شکنجه دادند و او نشکست و قامت خم نکرد و او ایستاد تا به همگان بگوید ایران و ایرانی از جان و نام عزیزتر است و برای این خاک و مردمان این خاک باید از جان گذشت. آری سحابی ایرانی را مستقل می خواست و برای این امر همواره در تلاش و کوشش بود. او معتقد است که باید نگاهمان به خود و استعدادهای خودمان باشد و طوق بندگی بیگانگان را از گردن وا کنیم.
” نگاه به خارج یعنی پذیرش رابطه ی برتری و سلطه و حاکمیت شمال، یعنی امپریالیسم پذیری و فراموش کردن ارادی و عمدی خود ملی، و استعدادها و تواناییهای مادی و معنوی ملی.” ( سحابی ص 55 – فروردین و اردیبهشت 72 )
سحابی حتا در تدوین برنامه ی توسعه نگاه به خارج را مقبول نمی داند و بر این باور است که توسعه ای که مبتنی بر نگاه به خارج باشد گرفتار شدن در دور باطل وابستگی – توسعه نیافتگی است.
” سمت گیری نگاه به خارج مستلزم پذیرش مفهوم بازسازی و توسعه از دیدگاه کشورهای شمال ( یا غرب صنعتی ) است. در حالی که این مفهوم با آنچه صاحب نظران مستقل و غیر وابسته – در جنوب – از آن برداشت می کنند تفاوت ماهوی داشته و حتا در مواردی نیز مغایرت دارد. در جنوب، بازسازی و توسعه ی اقتصادی به معنای خروج از دور باطل وابستگی – توسعه نیافتگی، انتقال از اقتصاد و نظام اجتماعی سنتی به مدرن و نیز انتقال از جهالت به بینش و آگاهی، توسعه انسانی، بازیافت خود و هویت ملی، اشتراک و بسیج استعدادهای جامعه، گسترش فرهنگ کار و خلاقیت … است. در شمال منظور از بازسازی و توسعه جنوب، تامین امنیت منابع مواد خام و بازار مصرف کالاها، و نیز فراهم شدن زمینه برای صدور سرمایه مازاد ( وام یا سرمایه گذاری مستقیم ) و ضایعات و فضولات، برای کسب سود بیشتر است. “ ( سحابی ص 54 - فروردین و اردیبهشت 72 )
با این حال اما حاکمیت انحصار طلب را هم نهیب می زد که به نام و بهانه ی استقلال نباید آزادی مردم را تهدید و تحدید کرد. و هیچ استقلالی در پی استبداد به دست نیامده است و نخواهد آمد.
” جناح انحصار بیهوده می پندارد که با فدا کردن آزادی می تواند استقلال را حفظ کند و اکنون بر خودش و بر ما ثابت شده است در غیاب آزادی، استقلال خواب و رویایی بیش نیست.” ( سحابی ص 446 – بهمن و اسفند 77 )
مهندس سحابی در ذیل مبحث استقلال، تمامیت ارضی و حفظ آن را بسیار مورد توجه قرار داده و در هر فرصتی از توجه به آن استفاده کرده است. برای ایشان، ایران و حفظ تمامیت ارضی آن در اولویت بوده و همواره بر آن تاکید کرده است.
” استقلال و تمامیت ارضی کشور مانند ظرفی است که تمام ملت با ارزشها، با میراث فرهنگی و تاریخی، و با منابع و مصالح مادی و معنوی خود در درون آن حیثیت و موجودیت و هویت خواهند داشت و در صورت نابودی و انهدام این ظرف، این ملت موجوداتی بی ریشه و هویت، معلق در فضا و خدمت گذار قدرتهای بیگانه خواهند بود.” ( سحابی ص 21 – مهر و آبان 71 )
مساله ی تمامیت ارضی برای همه ی آنها که ایران را دوست دارند و رشد و توسعه ی آن آرزویشان است، مهم است و قابل توجه اما همواره به حساسیت بیش از حد مهندس سحابی به تمامیت ارضی و خطر تجزیه نقدهایی وارد بوده است و نگارنده نیز در زمره ی نقادان این بزرگوار بوده است. با این حال اما این حساسیت هیچ از اهمیت توجه ایشان به مساله و موضوع استقلال نمی کاهد و آن با همه ی جوانبش درست و منطقی بر جای خود باقی است.
آزادی
” ما لحظات و لمحاتی از آزادی را، در وجهی بارز و درخشنده تجربه کردیم، ما انقلاب مشروطه را که در زمان خود از حوادث درخشان تاریخ بود، نهضت ملی دکتر مصدق را که همواره چون نگینی درخشان بر تاریخ ما می درخشد و بالاخره انقلاب بی نظیر سال 57 را پس از ربع قرن مبارزه و جهاد و جانفشانی، آزمودیم. چرا همه ی اینها، جز یک فصل بهار در طول عمر تاریخی ما دوام نکردند؟ آزادی و دموکراسی چیزی نیست که در میان ملتی یا در میان فرهنگ جامعه ای، یا لااقل، در اندیشه و وجدان اندیشمندان و پیشگامان مسئول یک ملت حضور داشته باشد ولی همواره دولتها، یا حکومتهای داخلی یا استعماری بتوانند برای مدتی دراز آن را سرکوب کنند و بساط سلطه استبدادگرانه بگسترانند. استبداد نیز همچون دموکراسی، وجوه جامعه شناختی دارد که باید متفکرانه یا جامعه شناسانه و خالی از عقاید یا احساس ها آن را شناخت و به درمان آن پرداخت. اگر استبداد یک واقعیت تاریخی کهن در کشور ما است استبدادپذیری ساختاری یا عملکردی جامعه هم ، در طول تاریخ به ویژه در دو قرن اخیر واقعیتی دیگر است. اینکه کدام یک علت است و دیگری معلول، موضوع فرعی قضیه است…. منظور از آزادی و دموکراسی، نهادینه شدن روابط و مناسبات آزادمنشانه ( دموکراتیک ) در بین دولت و ملت از یک سو و در میان قشرها و نحله های اجتماعی با هم، از سوی دیگر است تا آنجا که به صورت یک رفتار فرهنگی آگاهانه درآید. یا به تعبیر دیگر نهادینه شدن این فرهنگ است که مردمان، نحله ها و گونه های اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی درونی خود را به عنوان واقعیاتی موجود و متکثر به رسمیت بشناسند و نسبت به تفاوت ها با تساهل و تسامح بنگرند، و در جستجوی مشترکات انسانی، وطنی و طبیعی و الهی و تاکید روی آنها باشند. تنها در صورت دستیابی به آزادی و مردم سالاری نهادینه شده در بین اقشار ملت و مردم و حکومت است که می توان به استمرار آزادی امیدوار بود. و می دانیم که بین تصویب یک سلسله مقررات به نام آزادی و درج آن در کتابچه قوانین تا رسوخ آن در بین مردمان و رفتار اجتماعی آنان، یا نهادی شدن فاصله بسیاری است.” ( سحابی ص 223 و 4 – اسفند 74 )
آزادی به مثابه ی پدیده ای وارداتی نیست که به سان دیگر کالاها، غربی ها اختراع و ابداع کرده باشند و ما با پول نفت آن را وارد و از ان استفاده کنیم. آزادی یک فرهنگ است که باید در همه ی امور و شوون اجتماعی و سیاسی رعایت شود و به گونه ی همه ی انواع و انحا عادات فرهنگی به یک عادت برای مردم تبدیل شود. در جامعه ای که روشنفکران و مدعیان آزادی هنوز نمی توانند و بلد نشده اند که چگونه باید آزادی را پاس بدارند و هر کس که مخالف آنها عمل کند یا سخن بگوید به انواع تهمتها و اتهامات به سبک و شیوه ی نظامهای فاشیستی و استالینیستی از میدان به در می شود چگونه می توان امیدوار بود به دموکراسی و آزادی نزدیک شده ایم؟ روشنفکران ما امروز همه ی هنر و دانشش این شده است که هر چه غربیها می گویند بی در نظر گرفتن شرایط و وقایع و شناخت تاریخ و بستر فرهنگی این مردم آنها را تکرار می کنند و به ضرب زور به هر شکل اعم از انقلاب یا استبداد می خواهند آن را جا بیندازند. برخی از این روشنفکران با پسوند دینی هنر را به نهایت رسانده اند و هر آنچه دیگران به زحمت و جانفشانی و بعد از سالها و قرنها مبارزه به کف آورده اند را با یک صفت اسلامی بومی کرده و به مردم تحویل می دهند. اقتصاد اسلامی، حکومت اسلامی، خانواده ی اسلامی، حقوق بشر اسلامی و …. و به خیال خویش به همین صفت و پسوند اسلامی آن امکان بومی شده است و می توان در کشور از آن استفاده کرد. خام خیالی این بزرگوران به حدی است که چند نسل را فدای انقلاب 57 کرده اند و امروز نیز به بهانه و بهای آزادی دم از انقلاب می زنند و به ضرب زور می خواهند که آزادی را ممکن و دموکراسی را پایه گذارند و نسلی دیگر را فدای این توهم خویش سازند. باری آزادی به زور انقلاب امکان نمی یابد که پدیده ای است آموزشی و به سان دیگر آموزشها فرایندی است تدریجی. آنچنان که توسعه و مدرنیسم به ضرب و زور استبداد در ایران زمان پهلوی امکان نیافت آزادی نیز به ضرب و زور انقلاب امکان نمی یابد که هر دوی اینها یعنی انقلاب و استبداد دو روی یک سکه اند و نماد و تجلی ای از زوراند. سحابی بر این باور است که مبارزه برای آزادی تنها و تنها خلاصه در مبارزه ی سیاسی نمی شود چرا که تنها یک مقوله ی سیاسی نیست. وی چون دکتر شریعتی آزادی را مقوله ای فرهنگی نیز می داند که باید برای رسیدن به آن کار فرهنگی هم کرد. باید آزادی را آموخت و آموزش داد که به قول مرحوم بازرگان آزادی نه دادنی و نه گرفتنی که یاد گرفتنی است.
” تلاش جهت کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی جهت احقاق حقوق عامه ی مردم و نظارت عمومی بر حسن اجرای امور، حقی است بلاتردید که قطعا بایستی برخاسته از روندهای درونی و ملی جامعه باشد. آزادی زمانی پایدار و ماندگار خواهد بود که از خواست و تلاش عمومی ملت ریشه گرفته باشد. امید به جلب رضایت و حمایت نیروهای بیگانه، جهت اعمال فشار به حکومت و کسب آزادی یا قدرت سیاسی از این طریق هیچ نتیجه ای جز خدمتگذاری به همان بیگانگان را به همراه نخواهد داشت. کسانی که بر این شیوه عمل می کنند، خواسته یا ناخواسته از صف ملت جدا خواهند شد.” ( سحابی ص 21 – مهر و آبان 71 ).
آزادی زمانی قوام و دوام خواهد یافت که برآمده از خواست ملی و نیاز اجتماعی و فرهنگی باشد. این نیاز هر روز در جامعه ی ایرانی شدیدتر شده و نسلهای جوان ایرانی را مصمم برای آزادی کرده است. امروز آزادی برای ایرانیان تنها یک نیاز سیاسی نبوده و به یک نیاز فرهنگی – اجتماعی نیز تبدیل شده است و بنابراین نیاز است که گامهایی هر چند کوتاه به سوی آزادی برداشته می شود. لذا روشنفکران باید بدانند و به هوش باشند که امروز جامعه ی جوان ایرانی خود بر آن شده است تا با جانفشانی و فداکاری جهت رسیدن به آزادی به میدان آید و تصور و تصویری که از آزادی دارد، تصویری آرمانی و اتوپیایی نیست و تنها بنابر نیازهایش آزادی را تصویر و تصور می کند و برای آن می جنگد. او دیگر آزادی را در جامعه ی بی طبقه ی توحیدی نمی جوید او آزادی را در روابطش با دیگران تعریف می کند و در روابطش رعایت می کند، او آزادی را در همین جامعه ی کلنگی و ناموزونی تعریف می کند که دچار انواع و اقسام بحرانهاست. نسل امروز همه یا هیچ را به کناری گذارده و در تلاش است تا با جانفشانی و ایثار به کوچکترینها و کمترینها برسد که از این کمترینها به بهترینها خواهند رسید. آزادی امروز نیاز مبرم جامعه ی ایرانی است و برای رسیدن به آن از هر کوششی باز نخواهند ایستاد. آزادی از درون همین جامعه سربرخواهد آورد و به سان کالاهای خارجی از خارج و به کمک بیگانگان هرگز نخواهد امد. آنان که می خواهند آزادی را به مدد بیگانگان برای ایرانیان بیاورند بدانند و این دانسته را راهنمای عمل خویش کنند که آزادی از استقلال جدا نیست و هر کس به بهانه ی یکی دیگری را فدا کند دروغگویی بزرگ است که چیزی جز قدرت گرفتن خویش را هدف نساخته است. آزادی و استقلال دو روی یک سکه اند و هرگز و به هیچ یهانه ای نمی توان یکی را فدای دیگری کرد. از انقلاب مشروطه بدین سو دو خط سیاسی به موازات هم و علیه هم تا به امروز کشیده شده است. یک خط، خط استقلال و آزادی است که نماد و نمونه ی نوعی آن دکتر مصدق است و خط دیگر خط استبداد و وابستگی است که نماد و نمونه ی آن سید ضیا طباطبایی است. خط استقلال و آزادی، این دو را از هم جدا نمی داند و بر این باور است که نباید به نام آزادی استقلال و به نام استقلال آزادی را تباه کرد، که اگر کسی چنین گوید و چنین کند در خط سید ضیا خواهد بود و هدفی جز ایجاد استبداد و وابستگی ندارد. آزادی به سان هر پدیده ی اجتماعی باید درون زا بوده و از دل فرهنگ و بنابر نیاز جامعه سر برآرد. که اگر غیر از این باشد کالایی لوکس و وارداتی است که تنها درصد اندکی آن را طلب می کنند. امروز اما جامعه ی ایرانی بنابر رشد فرهنگی و توسعه ی شهر نشینی به شدت نسبت به آزادی احساس نیاز می کند و به طلب این نیاز برخاسته است. مردم ایران امروزه خود را نه رعیت که شهروند و صاحبان اصلی ملک و مملکت می دانند که حکومت را برای خدمتگذاری می خواهند. مردم امروز به سخن مصدق بزرگ رسیده است که حکومت، نوکر مردم است و مردم باید در امور این نوکر نظارت و مراقبت کنند تا دست از پا خطا نکند و این نظارت و مراقبت به آزادی نیاز دارد.
” در جامعه، ناظر و مراقب نهایی همان کلیت ملت است که بار تمام عملکردهای جامعه و حاکمیت و مدیریت آن را بایستی تحمل نماید و بار تمام سود و زیان ها یا ترقی و توسعه یا انحطاطها و ورشکستگی های مادی و معنوی را به دوش بکشد. طبیعی است که این ناظر یا صاحب سهم نهایی باید آزاد و مختار باشد تا بتواند مراقبت خود را تحقق بخشد. نمی توان به او گفت، چشم و گوش و دهان فرو بند و تسلیم و مطیع رفتار و سلوک یا بینشهای خوب و بد حاکمان یا مدیران جامعه باش و در عین حال، تو باید سود و زیان این رفتار حاکمان را تحمل کنی یا تاوان اشتباهات یا انحرافات و فساد و هرج و مرج آنان را بپردازی.” ( سحابی ص 92 – مهر و آبان 72 )
چگونه مردمی که صاحب ملک و بار سود و زیان مدیریت حاکمیت بر دوش اوست نمی تواند آزاد باشد تا در امر اجرای حکام نظارت کنند؟ حکومتی که صاحبان اصلی ملک را مردم می دانند و به آنها اجازه ی مراقبت و انتقاد نمی دهند دروغگویانی اند که به نام مردم در تلاش برای به کام رسیدن خویش اند. آنان که خود را نماینده ملت می دانند و در هر سخنرانی و مصاحبه ای دهها بار واژه ی ملت را به کار می برند و خود را وکیل ملت می دانند، چرا به همین ملت و فرزندان این ملت اجازه ی نقد و بررسی عملکرد حکومت را نمی دهند و هر کسی که از سر دلسوزی و حب وطن سیاست های حاکمیت را نقد می کند باید به زندان برود و از خانه و خانواده دور و غریب افتد؟ مردم صاحبان اصلی مهین اند و نشریات و مطبوعات می توانند و باید نقش مراقب و ناظر بر عملکرد حاکمیت را به نمایندگی از مردم ایفا کنند و در کشوری که مطبوعات آزاد وجود ندارد و وزارت ارشاد آن خودسر و بدون حکم قاضی اقدام به بستن نشریات می کند و قوه ی قضایی نیز به طور جداگانه و به موازات وزارت ارشاد این بستن و توقیف را تکمیل می کند و مردم اجازه و آزادی مراقبت و نظارت را ندارند پس آن میهن اشغال شده است و اداره ی امور از دست صاحبان آن گرفته شده است. یکی از وجوه و ابعاد اصلی آزادی که نقشی زیربنایی در آزادی و دموکراسی ایفا می کند، آزادی بیان و قلم و در کل آزادی مطبوعات است. در کشوری که هیچ نشریه ی مستقلی اجازه ی انتشار نمی یابد و در صورت چنین اجازه ای یا توسط وزارت ارشاد و یا توسط قوه ی قضاییه تنها به دلیل نقد حاکمیت بسته می شود هیچگونه آزادی ای جز آزادی حکام برای استبداد و استثمار مردم وجود ندارد. جامعه شناسان رکن چهارم دموکراسی را مطبوعات دانسته اند و در کشوری که یکی از ارکان دموکراسی همیشه ویران و خراب باشد در آن جامعه دموکراسی شکل نگرفته است و مردم سالاری با پسوند دینی یا غیر دینی دروغی بیش نیست. ملت ملتی که مستبدین و دیکتاتورها می کنند و دفاع و دعوتی که از حضور مردم در صحنه می کنند تماما تلاشی است برای استفاده ی ابزاری از مردم جهت قدرت بخشیدن به جناح و گروه خود در جنگهای قدرتی که بین جناحهای حاکمیت به وجود می آید. در چنین شرایطی است که همه ی قدرتمندان و قدرت پرستان دست به دامان مردم می شوند و حضور ایشان را در صحنه طلب می کنند. حتا آنهایی که منشا قدرت خویش را منبعی غیر از مردم می دانند و مشروعیت خویش را از منابعی ماوراطبعی می گیرند در جنگ قدرت به شدت به حضور مردم نیازمند می شوند و به هر ترفند و ترتیبی آنها را به میدان جنگ می کشانند. سحابی اما چنین حضوری را برنمی تابد و استفاده ی ابزاری از مردم را حرکتی به سمت فاشیسم می داند.
” دیر زمانی است که در سطح جهانی و از زمان مشروطیت تاکنون در کشور ما، حضور مردم یکی از مسائل مورد بحث و تبلیغ حاکمان بوده است و معذالک سو تفاهمات بسیاری حول آن وجود دارد. حضور مردم، فقط به معنای فرمانبری یا شنیدن یک سویه ی خطابه های مسئولین و صاحبان قدرت و صرفا تایید و تسلیم نیست بلکه به معنای آگاهی و معرفت نسبت به اوضاع و احوال کشور و جهان و موقعیت، توانها، استعدادهای خود و کشورشان در فضای جهانی و تاریخی نیز می باشد. همچنین آشنایی به آنچه ضرورتا در فضا و زمانی می باید انجام شود. هدف از حضور مردم … عبارت است از اینکه: 1 – نظارت و ارزیابی و کنترلی نسبت به اعمال و روشها و بینشهای صاحبان مسئولیت و قدرت از جانب مردم صورت بگیرد. به خصوص در امور مالی. 2 – رای صاحبان نظر و اندیشه و تجربه و دانش به مسئولین و مقامات قدرت ارائه شود و در واقع مشارکت اندیشمندان، دلسوزان و متعهدان به سعادت ملت و نظام و کشور تحقق یابد. بدین ترتیب، بسیج توان مادی و معنوی مجموعه ملت و دولت در راه حراست از سلامت، اقتدار، بقا و ترقی کل مملکت صورت گیرد. 3 – مردم عادی یا آنها که به علت مسائل معیشتی روزمره، فرصت مطالعه و اندیشه در امور فراتر از زندگی فردی را نمی یابند، در جریان امور قرار گیرند و در بحث و مبادلات فکری و نقدهای صاحب نظران غیر دولتی با مسئولین، نسبت به امور جامعه مطلع گردند، تا در اتخاذ مواضع و انتخابات مقامات بدانند که به چه چیز و چه برنامه و مشی و سیاستی رای می دهند و کدامین طریقت از حیات سیاسی، اقتصادییا فرهنگی را انتخاب می کنند. 4 – با حصول شرایط فوق، عموم مردم نسبت به قوانین، ضوابط و فرامین دولتها، که هیچ جامعه ای بدون آنها نمی تواند برقرار باشد، آگاه، صمیمی و مجری و مطیع باشند. و این خود وجهی از حضور مردم و اشتراک و یگانگی آنها با نظام و دولت می باشند.” ( سحابی ص 50 – فروردین و اردیبهشت 72 )
مردم باید همواره در صحنه باشند، اما این حضور مستمر برای مهار دیکتاتوری است و نه تایید و تحکیم استبداد. آنها که حضور مردم را به شکل توده ای مطیع و گوش به فرمان می خواهند، چهره های جدید همان فاشیسم و استالینیسم اند که با پسوندهای دینی و غیر دینی در کشورهای توسعه نیافته و در اشکال جدید در حال نضج گرفتن و قدرت یافتنند. ایشان نه تنها هیچ علاقه ای به حضور ناظر و ناقد مردم ندارند که به شدت نسبت به مردم بی اعتمادند و به گونه ای با مردم برخورد می کنند که گویی همه ی مردم مجرم و جاسوس و آدم بیگانگانند و مردم نامحرم ترین نسبت به قدرت اند.
” دستیابی به حضور واقعی و آگاهانه ی مردم به ابزارها و الزامات خاص خود نیازمند است. ابزارهایی که در ساختارهای دموکراتیک و در جوامعی که بر اساس جلب مشارکت مردم پایه ریزی شده اند، مدتهاست در معرض تجربه قرار گرفته اند. توسعه ی انجمنها، اتحادیه ها، سندیکاها و احزاب، تشکلهای صنفی، حرفه ای، اجتماعی و سیاسی می تواند زمینه و قالبهایی را که مردم را قادر سازد با استفاده از آنها به دفاع از منافع صنفی و سیاسی خود برخیزند و در پیشبرد مسائل عمومی جامعه مشارکت کنند، فراهم نماید.” ( سحابی ص 65 – خرداد و تیز 72 )
بدون این ابزار و الزامات حضور مردم همواره حضور توده ای و بی شکلی است که جز به درد اعمال قدرتهای فاشستی بنابر ترفندهای پوپولیستی نمی خورد و این حضور دروغی بزرگ است به منظور استفاده در جنگ قدرت. بنابراین هر گاه از آزادی و حضور و مشارکت مردم در صحنه و معادلات سیاسی صحبت می کنیم منظور حضوری مبتنی بر الزامات مدنی و سازوکارهای دموکراتیک است که در اشکال متعدد احزاب و نهادها و اصناف و سندیکاها بروز و ظهور می یابد.آزادی یعنی امکانی برای ظهور و بروز همه ی عقاید و آرا و نظرات و … موجود در جامعه و مبارزه با حذف آنها. هیچ اندیشه و نظر و باور و حزب و گروه و جریانی نباید از حضور در مناسبات و تناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حذف شود و لازم و ضروری است که حضور و نقشی مداوم و مستمر و تاثیرگذار داشته باشد. در همه ی نظام های استبدادی و دیکتاتوری همه چیز به جز قدرت و شکوت استبداد مرکزی حذف و یا طرد می شود تا در گوشه ای خرامان به حیات نیم بند خود ادامه دهد. هیچ چیز به جز استبداد حضور دائم و تاثیرگذار ندارد و بقیه اعم از راضی و ناراضی باید گوش به فرمان و مطیع استبداد باشند و دم برنیارند و چون برآرند زندان و حبس و شکنجه و اعدام پاداش کارشان خواهد بود. استبداد و دیکتاتور اما غافل است که دیگر نمی توان به ضرب زور و شکنجه و اعدام همگان را خفه کرد و بر سرنیزه نشست و حکومت نمود.
” وقتی در درون جامعه عقاید و منافع مختلف و گاه متضادی وجود خارجی و عینی دارند، هیچ یک از آنها، در عمل و نظر قابل حذف و نابودی نمی باشند و پیروان هیچ یک را نیز نمی توان به دریا ریخت. و حق چنین کاری هم برای احدی وجود ندارد. پس راه زندگی سالم و راحت و امن و مطمئن در بین آنها، همانا توافقهای اجتماعی و قراردادی بین آنها است. در جوامع ساده و یک دست قدیمی – همچون قبایل که همگی به یک دسته عقاید ساده پای بند بودند – امکان مدیریت بر اساس عقاید واحد وجود داشت. ولی در واقعیت جوامع پیشرفته، متکثر، متنوع با مسائل و روابط پیچیده و روزافزون چنین امکانی وجود ندارد. در جامعه پیچیده امروز راهی جز توسل به قراردادهای اجتماعی و میثاق بر سر پای بندی به آن قراردادها وجود ندارد. پای بندی به قرارداد و پرهیز از هرگونه تفسیر و تعبیر آن قراردادها در جهت منافع و غلبه و قاهریت یک گروه خاص. این مهم تحقق عینی و خارجی نمی یابد مگر به وسیله عقلانیت، تجربه اندوزی، درایت، مهارت افراد و گروه بندی ها، که به صورتی سازمان یافته، متشکل و طبقه بندی شده باشند.” ( سحابی ص 228 – اسفند 74 )
هیچ جریان و گروه و تفکری حق ندارد و نمی تواند که مخالفان و معترضین خود را حذف و جامعه را یک دست و مطیع کند. در جوامع امروزی آزادی و دموکراسی یکی از ارکان اصلی بقا و دوام جوامع و نظامهای سیاسی شده است و عدم رعایت آن نابودی و اضمحلال حکومت و کشور و ملت را در پی خواهد داشت. اما از انجا که ملل برای بقا و دوام خویش هماره و همواره در تلاش بوده و هستند و تا آخرین لحظه برای موجودیت خویش مبارزه می کنند، این حکومتها و نظامهای سیاسی هستند که در چنبره ی حوادث سیاسی و اجتماعی ای که مردم جهت بقا خویش خلق می کنند گرفتار آمده و نابود می شوند. تجربه انقلاب 57 برای ایرانیان خصوصا حکام تجربه ی دوری نیست و چون آن تجربه را فراموش کرده باشند تجارب ملل خاورمیانه و محاکمه شدن دیکتاتورهای حاکم بر این ملل یکی بعد از دیگری تجربه حی و زنده ای است که پیش روی همگان است و می تواند راه گشا باشد.
باری آزادی یکی از اصول راهنمای مهندس سحابی است و پیرامون این اصل سخن بسیار گفته است و پرداختن به همه ی آن مجالی دیگر می طلبد و در اینجا فقط به گوشه ای از آن اشاره شده است.
عدالت اجتماعی
عدالت اجتماعی اصلی است در کنار دو اصل دیگر که مهندس سحابی به تبع مصدق بزرگ آن را راهنمای عمل خویش قرار داده و بر این باور است که باید این اصول را همیشه و در هر عملی مد نظر داشته و رعایت کنیم. سحابی عدالت اجتماعی را تنها و تنها در وجه اقتصادی خلاصه نمی کند و برای آن به سان دیگر مقولات و مولفه ها وجوه متعدد و متفاوت قائل است.
” وجوه عدالت اجتماعی، تنها در وجه اقتصادی یا مالی آن خلاصه نمی شود بلکه تبعیض و امتیاز در هرگونه حقوق عام و بالسویه مردم ، ضدیت با عدالت اجتماعی است. تبعیض در گزینشها و تشخیص صلاحیتها، تبعیض در بهره برداری از امکانات عمومی و دولتی، تبعیض عظیم در امکانات تبلیغاتی و تبعیض در … اینها هم همگی ضد عدالت هستند. سلب آزادی بیان و قلم و اجتماعات و تمام آنچه که به نام حقوق مردم شناخته شده است، نیز زیر پا گذاردن عدالت است. آزادی و مردم سالاری و پای بندی به میثاق قانون اساسی هم خود یک وجه بارز از عدالت اجتماعی است و مساوات در برابر قوانین نیز وجهی از عدالت می باشد.” ( سحابی ص 221 – اسفند 74)
پس عدالت اجتماعی یعنی عدالت و برابری در همه ی حقوق و امکانات. در اندیشه ی سحابی در برخی مواقع عدالت اجتماعی چونان گستره ی وسیعی می یابد که حتا آزادی را نیز شامل می شود و ضامن آزادی و بقا جامعه است.
” عدالت واقعی مرادف است با منع تبعیض و امتیازات فردی و گروهی در برابر قوانین و سنن صالح جامعه، که تنها در قوه ی قضاییه بروز نمی کند. دامنه آن به تمام روابط و مناسبات اجتماعی، اداری، تحصیلی، شغلی و امنیتی نسبت به تمام شهروندان یک جامعه کشیده می شود. همچنین، عدالت اجتماعی تنها در توزیع برابر یا عادلانه کالاها و مواهب مادی و اقتصادی خلاصه نمی شود. اگر کار و زحمت و صداقت و کفایت و صلاحیت تمام شهروندان، به اندازه و نسبت واقعی اثر اجتماعی آن در جامعه، در نظام اداری، دولتی و خصوصی، و در ساختار سیاسی و تصمیم گیری جایگاهی نداشته و تبعیض و امتیازات گروهی و فردی بر آن سایه بیندازد، عدالت اجتماعی همان قدر مخدوش شده است که در نابرابری توزیع درآمدها و بهرمندی اقتصادی. اگر در ساختار سیاسی، حقوق و آزادیهای قانونی مردم نیز بدون تبعیض رعایت نشود، عدالت اجتماعی ضایع شده و ظلم در جامعه گسترش می یابد. به این دلیل است که به نظر این راقم ( مهندس سحابی ) وجود عدالت عام یا اجتماعی در جامعه، هم متضمن آزادی و امنیت اجتماعی است و هم ضامن سلامت و بقا و ترقی و تعالی جامعه.” ( سحابی ص 346 و 7 – آبان و آذر 76 )
عدالت عام یا همان عدالت اجتماعی وجوه و مولفه های بسیاری را در بر می گیرد.عدالت در مولفه ی سیاسی – حقوقی یعنی برابری همه در مقابل قانون و الزام همگان بر رعایت قوانین و سنن صالح اجتماع. در نظامی که همگان در هر مقام و منزلتی در مقابل قانون برابر نباشند و همه ی مسئولین پاسخگوی مردم نباشند عدالت رعایت نشده است. عدالت اجتماعی در مولفه ی سیاسی یعنی برابری همگان به منظور پاسخگویی به مردم و آزادی مردم بر نظارت به عملکرد مسئولین در هر رده و مقام و منزلت سیاسی ای که باشند. در سنت دینی مسلمانان، روایت آن عرب و خلیفه ی دوم عمر را همه شنیده و خوانده ایم. روزی خلیفه ی دوم عمر از مردم می خواهد که چون کژی در رفتار او دیدند راستش گردانند و به راست راه توحید و عدالت برش گردانند که اعرابی ای از گوشه ای سخن برآورد که چون در تو کژی پدیدار شود با شمشیر راستش می کنیم. این رفتار عمر با مردم و مردم با عمر ترجمان عدالت صدر اسلام و مقتضی با جوامع اعراب آن زمان است. امروز بعد از صدها سال از آن زمان و اندوختن تجارب گرانبها که به قیمت جان و حیات میلیونها انسان به دست آمده اند برخی چون سلاطین و پادشاهان خود را سایه ی خدا در زمین می دانند و از هر نقد و نظارتی بری و از هر خطا و خفتی پاک می پندارند و هرکس که به تبعیت از مولای خود علی (ع) بخواهد بی لکنت و با زبان باز و بین از ایشان انتقاد کنند به عذابی عظیم در حبس و بند گرفتار می آیند و بر آنان آنچه خواهد رفت که در آخرت و در آتش کبرا بر کفار و مشرکین. زیرا که این ملوک و حکام خود را سایه ی خدا می دانند و به سان او در این دنیا برای منتقدین خود جهنمی ترتیب داده اند که خدایی و ربوبیت خود را اثبات کرده باشند. ظالمترین نمونه ی نوعی در تاریخ ادیان سامی که اسلام نیز یکی از آنهاست، فرعون است. فرعون بدان جهت ظالمترین است که ادعای ربوبیت داشت و خود را از خطا و انتقاد مبری می دانست و مردمان را واداشته بود که او را پرستش کنند. عدالت اجتماعی یعنی همگان برابراند و هیچ کس نباید در معرض پرستش دیگران قرار گیرد و همه و خصوصا حکام و مسئولین باید در معرض نظارت و انتقاد هر لحظه ی مردم و نمایندگان مردم باشند. برخی آقایان سالهاست که عدالت محوری را شعار خود قرار داده اند و این عدالت را خلاصه کرده اند در تقسیم پول نفت آورده برای کسب مشروعیت و احیانا رای در برخی جدالهای قدرت. ایشان به بهانه ی عدالت انواع و اقسام مظالم را اعمال می کنند اما باز هم تنها شعارشان عدالت است. اما چرا ایشان تنها و تنها شعارشان عدالت است. همه ی حکومتهای فاشیستی در انواع چپ و راست آن همیشه بر عدالت به معنای تقسیم برابر درآمدها تاکید داشته اند و این تاکید برآمده از عللی است: 1 - نظامهای فاشیستی محصول دوران مدرن اند و یکی از ویژگی های مدرنیسم در حوزه ی سیاسی کسب مشروعیت مردمی است. هیچ فاشیسمی در هیچ کجا قدرت نیافته و نمی یابد مگر آنکه از پشتوانه و حمایت مردمی برخوردار باشد. بنابراین کسب مشروعیت مردمی یکی از الزامات امکان فاشیسم است. 2 – رفاه نسبی و برخوداری از امکانات حداقلی یکی از خواسته های مردمی خصوصا در کشورهای توسعه نیافته بوده و هست. بنابراین شعار عدالت و تبلیغ به منظور برخوردار کردن همگان از این امکانات تا به امروز برای فرودستان جامعه جاذبه داشته است. 3 – تفکراتی از این دست بنابر مخالفت اصولی ای که با سایر مطالبات مردمی اعم از آزادی و عدم خشونت و ایجاد نهادهای مدنی و … دارند و اعمالشان منافی این حقوق می باشد نمی توانند بر این اصول به منظور کسب مشروعیت تاکید کنند لذا بیش از هر چیز به عدالت متوسل می شوند. 4 – برای ایجاد و امکان عدالت باید از ظالم گرفت و به مظلوم داد. بنابراین تفکر ، همیشه باید ظالمی وجود داشته باشد و برای مردمان و حامیان، این ظالم گنده شود. این ظالمی که حق مظلومان را خورده است هم می تواند طبقه ی اشراف داخلی باشد و هم می تواند سرمایه داری جهانی باشد. لذا برای گرفتن از ظالم و دادن به مظلوم نیاز به قدرت متمرکز است و این تمرکز قدرت در حکومت باید ایجاد شود. بنابراین با شعار عدالت به منظور کسب و تمرکز قدرت به میدان می آیند. و … این علل و علل دیگری چند موجب می شود که برخی برای تمرکز و تراکم قدرت بر عدالت تاکید کنند و آن را شعار حمایت مردم از خود سازند. اما عملکرد و رفتار ایشان خود ترجمان غیر واقعی و دروغ بودن شعارشان است. در انتخابات مجلس پنجم عدالت اجتماعی را جناحی شعار خود ساخته بود که دشمن درجه ی یک عدالت اجتماعی است و همین علت باعث شده بود که مهندس سحابی درباره ی این جناح و شعار عدالت اجتماعی اش چنین هشدار دهد:
” اگر حافظه ی تاریخی ملت ایران یاری کند، همه به یاد می آورند که همین جناح، که اکنون (( پرچمدار )) عدالت اجتماعی شده و با این حربه بر سر رقیب خود، جناح تکنوکراتها یا خدمتگذاران سازندگی می کوبد، مدت هفت سال بزرگترین مخالف و معاند و کوبنده دولت قبلی آقای مهندس موسوی بود. دولتی که بار هشت سال جنگی تمام عیار را بر دوش کشید و اگر هر ایرادی بر آن وارد باشد در صداقت آن نسبت به امر عدالت اجتماعی کسی را تردید نیست – و این معاندت و تخریب را به قدری به افراط کشاندند که در برابر رای و نظر رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز ایستادند و به او رای مخالف دادند. پایگاه اجتماعی و خاص مالی و اقتصادی این جناح، همان قشر دلال و نوکیسه گان میلیاردر بعد از انقلاب می باشد و با این همیشه، ایشان هستند که اکنون دم از عدالت اجتماعی می زنند و به رغم ممنوعیت قانونی تبلیغات انتخاباتی، از تلویزیون و تریبونهای مجلس و هر وسیله دیگر استفاده می کنند و همین جناح است که به هزینه بیت المال از یک سال پیش برای ریاست جمهوری از میان خود تبلیغ انتخاباتی می کند. و اینها از طنزهای تاریخ است! روشی که در عالم سنتی سیاست مرسوم بوده است و اینان اکنون از موضع و ادعای سیاست مکتبی اسلامی به چنین حیله ای می پردازند. جناحی از تمامی ابزار و وسایل تبلیغی برخوردار است و تقوای آن را ندارد که آنها را بر خلاف قانون و شرع و تعهدات ملی به کار نبرد، و معذالک، وقتی نهایتا برای رای آوردن خود را نیازمند به آرای مردم دردمند کشور می یابند به جز وعده عدالت چیزی ندارند که به آنها ارائه نمایند.” ( سحابی ص 221 – اسفند 74 )
جناحی که دشمن درجه ی یک عدالت اجتماعی است مدافع عدالت شده است، این در حالی است که با در دست داشتن تمام امکانات ملی و بیت المال، آن امکانات را در راه تحکیم پایه های قدرت خود استفاده کرده و می کنند. این هشدار سحابی همیشه راهگشای ما خواهد بود اگر از نظر دورش نکنیم. این هشدار ترجمان این امر است که زورپرستان زرمداری که با شعار عدالت اجتماعی به میدان می آیند و در ظل این اصل اصولی چون استقلال و آزادی را فدا کرده و می کنند دروغگویانی اند که هیچ هدفی به جز قدرت در سر نمی پرورانند و نتیجه ی قدرت گرفتنشان فقر و بدبختی و بیکاری است. چگونه می توان به عدالت اجتماعی باور داشت اما جهت برآوردن اولین امکان آن که تولید است تلاش نکرد و حتا با سیاست های مصرف محور تولید را نابود کرد. در وجه اقتصادی عدالت اجتماعی باید پیش از توزیع برابر به تولید اندیشید.
” زیرا در جامعه غیر مولد و در نبود تولید کافی و وافی، عدالت در توزیع به معنای توزیع هیچ است بین همگان. یعنی عدالت در فقر و عقب ماندگی.” ( سحابی ص 330 – شهریور 76 )
عدالت طلبانی که همه ی دانش و توان خود را خلاصه کرده اند در پیش فروش کردن منابع آیندگان و آن را خرج تحکیم پایه های قدرت خود کردن، جز در توزیع فقر و بدبختی و ناامنی و نا امیدی عادل نبوده و نیستند. رشد بیکاری و تورم، رشد فقر و فساد، رشد خشونت و بی اعتمادی، رشد مصرف و تنبلی و … همه حاصل عدالت محوری کسانی است که امکان و دوام و بقایشان وابسته است به فروش نفت ملی و وارد کردن هر کالایی که مورد نیاز هست یا نیست. کارگاه های تولیدی یکی بعد از دیگری ورشکسته و تعطیل می شوند. کارگران واحدهای صنعتی یکی بعد از دیگر به خیل لشگر بیکاران اضافه می شوند. هر روز از جمعیت طبقه ی متوسطه کاسته و فقرای جامعه افزوده می شود. رشد حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ به قدری شتابگیر شده است که به مرز فاجعه رسیده است. آمار اعتیاد و تن فروشی به سرعت بالا می رود و اینها همه حاصل عدالت محوری آقایانی است که هر چه دارند و به باد داده اند از کیسه ی این مردم بدبخت و فلک زده است.
” کافی است چند ساعتی قدم رنجه فرموده و سری به جنوب شهر تهران، به کوخها بزنیم و خانواده های متعدد ده تا پانزده نفری را در یک انبار 12 متری مشاهده کنیم که گرسنگی علامت اول آنها و فساد و اعتیاد و فحشای علنی، علائم بعدی آنهاست. و از آنجا، به شمال شهر، سفر کنیم و برجهای سر به فلک کشیده با بهای متر مربع یک میلیون تومان ( در سال 75 و الان هفت – هشت میلیون تومان ) را مشاهده کنیم و سفرهای خارجی به خارج کشور و چند بار در سال را لحاظ کنیم. کیفیت توزیع ارزش افزوده در سرزمین ایران، امروزه این چنین است “ ( سحابی ص 277 – دی ماه 75 )
و به راستی این همه فقر وفلاکت حاصل چیست؟ و مگر نه این است که برخی از سال 74 تا به امروز شعار اصلیشان عدالت اجتماعی بوده است و مگر نه این است که این عدالت را فقط در توزیع برابر پول نفت خلاصه کرده اند؟ آیا اگر آن ثروت هنگفتی که از پول نفت به دست آمده را درست توزیع کرده بودند نتیجه باز هم این همه فقر و بدبختی می بود؟ حتا اگر نیت حاکمان قدرت پرستی و تحکیم پایه های دیکتاتوری خود نباشد و صادقانه دم از عدالت زده باشند و بخواهند که آن را اعمال کنند، چون دانش و توان لازم را ندارند فقر بر فقر و بحران بر بحران می افزایند و جامعه را به سمتی هدایت می کنند که اخلاق در آن تقریبا هیچ می شود. تورقی بر صفحات حوادث روزنامه ها و خواندن شرح انواع فسادها و خشونت ها و بی اخلاقی های انسانی و اجتماعی ای که در شهرها و شهرستانهای کشور رخ می دهندخود مبین اوج فاجعه است و خدا را شکر روزنامه ها همه وابسته به قدرت اند و مستقل نیستند که بخواهند آنها را به سرویس های جاسوسی غرب و شرق وصل کنند و بیان حوادث را به منظور اقدام علیه امنیت ملی تعبیر کنند.
آری عدالت اجتماعی حتا اگر تنها در وجه اقتصادی آن مد نظر باشد جز در سایه ی تولید و تولید جز در سایه ی دانش و عقلانیت امکان پذیر نیست و نیاز جدی به کار شبانه روزی ملی دارد و تنها با شعار و حرف و اتهام زدن به این و آن امکان نمی یابد.
توضیح :
در نقل قولهای مهندس سحابی هم به صفحات کتاب “دغدغه های فردا ایران” چاپ دوم انتشارات قلم رجوع داده شده است و هم به تاریخ انتشار سرمقاله ی ایشان در ایران فردا.