ایرانیان، درازسالیانی است که سیر و سلوکی استبدادی پیدا کرده اندو طریقت استبداد می پیمایند و در سیکلی ناکام هر بار به تعظیم وکرنشی تازه از استبداد قامت خم میکنند. استبدادجویی ایرانیان، از استبدادخویی آنان نشات می گیرد. خویی توتالیتر( تمامیت خواه) که متاثر از ستم و ظلم مکرر تاریخی، شخصیتی اقتدار گرا ( سادومازوخیست) به “من ایرانی” بخشیده است. دراصل، بواسطه ی اینکه مردمان ایران زمین، در طول زیست تاریخی خود به جز استبداد، تجربه ی دیگری از سر نگذرانده اند و بدیلی دیگربه جای آن نمی شناسند، هر بار به ناچار و یا با آغوش باز، خوی استبدادی خود را با پذیرش اتوریته ای جدید در عرصه حاکمیت ارضاء می کنند.
به واقع، ایرانیان با طی هزاران سال تجربه ی نظام های استبدادی ایلی، شاهی و مذهبی و زیست اضطراب آمیز و ناشاد در این نوع حاکمیت ها، غم ستایش می کنند و در مزمت شادی پند می دهند. انتقاد سرکوب می کنند و در ستایش رندانگی، فلسفه می بافند، همرنگی جماعت را ارج مینهند و تکثر و فردیت را رسوایی می بخشند و…
«من ایرانی» به همین علت، در محاورات، هنر، شعروادبیات، بازی ها، روابط فردی واجتماعی و… به باز تولید و احیاء منشی، گام بر می دارد که مشروع بخش استبداد و توتالیتاریسم باشد. بایدونباید های (قوانین نانوشته) فرهنگ ایران متاثر از این وضعیت به مهار سرخوشی، فردیت، دموکراسی، انتقاد، مطبوعات آزاد، جامعه مدنی، دانش محوری و… اقدام کرده و مردسالاری، پدرسالاری، غم، مرگ، پنهان کاری (رندانگی)، نجابت (اضطراب اجتماعی) را ارزش داده است.
با این مقدمه خلاصه میتوان به سراغ شعر وادبیات رفت و اذعان نمود:در میان هنرهای گفتمان ساز درایران، شعر، جایگاه والایی را به خود اختصاص داده است. شعرای کلاسیک ایران در دوران سنت با سرایش های خود، جامعه را به جای شفاف سازی و رهایی بخشی به انزوا و پنهان کاری و محافظه کاری سوق داده اند وبنابراین، شعر در ایران به جای رهایی بخشی، عزلت نشینی را ترویج کرده ویا به مبارزه ی گفتاری تبدیل نموده است. در میان شاعران ایران، حافظ، جایگاه خاص و یکتایی دارد. عزلیات حافظ، تاویلات عرفانی و سکولار را توامان دارد و خوانش آنها را میتوان با رندانگی در هر زمانه ای با تفسیر رضایت حاکم انجام داد. به همین دلیل؛ حافظ، جذاب ترین شاعر ایرانی می شود و دیوان حافظ همانند کتب مقدس در خانه ی هر ایرانی یافت می شود. حافظ ستایی ایرانیان به اندازه ی ایست که حتا دیوان وی در سفره های هفت سین نیز به عنوان نماد گفتمان فرهنگی ایرانیان جای خوش دارد.
جامعه ایرانی با همه ی این اوصاف، یکصدسال است که در تلاش است که از دیکتاتوری و توتالیتاریسم، رهایی یابد اما همت و سعی آنها در تکراری خلاصه می شود که مجدداً استبدادی به مثابه قبل و با شدت وحدت بیشتری، در لباسی نو عرض اندام می کند. به نظر می آید ذهن و زبان ایرانی برای گریز از سیکل مطلقه و مشروطه نیاز به پالایش دارد. پالایشی که پارادایم پیشین را بشکند وگفتمانی نو را در اندازد. پالایشی که از طعم خوش استبداد بکاهد و داروی پلورالیسم و دموکراسی را با مزه ای نو، جایگزین آن نماید. شاید، یکی از طعم های خوش در عرصه ی ادبیات، تقویت گفتمان خیام است. دو بیتی های خیام، در ذهن مخاطب همزمان او را به شک وشادی دعوت میکند برای مثال در نحوه ی خیام خوانی اهالی بندر بوشهر بیش از دیگر نقاط ایران این گفتمان خیام، جلوه گر است.
گذار از پاراردایم حافظ و نیل به گفتمان سازی خیام، نیاز امروز جامعه ایرانی است. ایرانیان، به دلیل زیست تاریخی همواره همراه استبداد، منشی رندانه و متاثر از پارادایم حافظ پیدا کرده اند و به همین دلیل، هر ایرانی به جای نمود واقعی خود، آنی را نمایان می سازد که کم هزینه تر و همراه با زیستی محافظه کارانه تر است. این منش، زندگی هراسی، غم ارزشی و مرگ توجهی را تبلیغ کرده واستبداد و توتالیتاریسم را مشروعیت می بخشد و متاثر از آن نظامهای سیاسی سلطانی، شاهی، ایدئولوژیک، استبدادی و تئوکراسی، سهل تر به حاکمیت خود استمرار می بخشند. همچنین در جوامع با این منش اجتماعی، نظام های سیاسی سکولار با مشکل مشروعیت روبرو می شوند. پارادایم حافظ، تاریخ ایران را با استبداد و دیکتاتوری به گونه ای آشتی داده تا حفظ بقاء ارجح تر از تکامل و رشدفرد در جامعه ارزش یابد و مردم ایران ریاکارانه حتی مخالفت خود را رضایت نشان دهند تا توتالیتاریسم با قدرت، تبلیغات خود را از گفتار ناهمخوان با کردار ایرانی عرضه نماید. لزوم عبور از این پارادایم سخت و شکستن آن توجه بیشتر به آموزه های خیام و ایجاد گفتمان صراحت و زندگی باوری به جای پارادایم ریاکارانه و رندانه ی حافظ است. به گفته ی خیام؛ “گر من زمی مغانه مستم، هستم /گر کافر و کفر و بت پرستم، هستم/هر طاقچه ای نمی گمانی دارد/من زان خورم، چنانکه هستم، هستم”
گذار از ارزشهای رندانه حافظ و تقویت گفتمان خیام وارگی گذار از پنهان کاری، ریاورزی و عدم شفافیت است. حافظ، انفعال می بخشد و محافظه کاری و خیام رهایی بخش است. همین وضعیت رندانه ی حافظ است که مطبوعات ایران همیشه به واسطه حقیقت گویی و نقد شفاف از سوی همراهان سرزنش شده اند و طعن و نفرین شنیده اند و حاکمیت آنها را تعطیل کرده تا طعن همراهان خود دانا شمار مشروعیت یابد و لذت دانایی به آنان دهد و جامعه به ناآگاهی سوق پیدا کند. گذار از رندانگی حافظ به تقویت همسویی کردار و رفتار و گفتار می انجامد؛ رکن چهارم دموکراسی تقویت می شود و جامعه مدنی نضج پیدا می کند و حاکمیت پاسخگومی شود و جامعه پرسشگر و رفتار نیک، گفتار نیک و پندار نیک واقعیت می گیرد.