شب نامنتظر. شب تبریز. شب حضور:
اینجا میدان تحریر نیست، میدان شهید فهمیده تبریز است.
گوش کنید:
آذربایجان وار اولسون ایستمین خار اولسون
( آذربایجان بمونه و ماندگار باشه
کسی که نمی خواهدش خار بشه)
شب نامنتظر. شب فرامرز اصلانی و داریوش. شب همدردی:
دیوار
انورش همه بن بست
اینورش هیچی نداره
اینطرف ریشه نداریم
وحشت ازمردن نداریم
برای اون یک وجب خاک همه دنیامو دادیم
این فقط درد وطن نیست
هممون ازهم بردیم
حس هم خونی نداریم
ما که تو زمزمه هامون
هی به داد هم رسدیم
یکی بیادمون بیاره کی بداد هم رسیدیم
شب نامنتظر. شب شمس لنگرودی. شب طاقت:
این شمس است که می خواند. شمس لنگرودی. در صدایش خزر جاری است. امامعلی حبییی است که از تقا طع رو و دریا می آید. د رگام های قهرمان جهان، رودها می خروشند و به کویر باز می گردند.
خرمی دولت من از چه پریدی؟
بال و پر طاقت من از چه بردی؟
شب نامنتظر. شب امید. شب احمد پور نجاتی.شب فروریختن حصار:
خیالباف نیستم،
از کاریزماتیزم، به ویژه بارنگ ولعاب ایدیولوژیک بیزارم،
کویر ناآگاهی و برهوت ناامیدی توده ها را می شناسم،
شتابزدگی و بی اعتمادی نسل سبز را می فهمم،
اما، بی کمترین تردید، سوسوی افق روشن فردایی دیگر را، هر روز فروزان تر ازپیش حس می کنم!
حصار میرحسین و کروبی و رهنورد، فرو خواهد ریخت.
شب نامنتظر. شب بیداری. شب ستارخان:
گوش کنید:
آذر بایجان اویاقده ( آذربایجان بیداره) آذربایجان ایرانین باشیده
( آذربایجان سر ایرانه) بیر کس بیزه حریف اولماز ( کسی حریف ما نمی شه)
سلام ستار خان.
خوش آمدید علی موسیو. باقر خان. شیخ خیابان های بلند اعدام. بداد هم می رسیم. بال های مرا نتوانسته اند ببرند. خرمی دولت خود می خواهیم. فریاد خود رابه صدای خزر پیوند می زنیم. آواز تهران با ما خواهد بود. ترکان شیرازی دامان کشان خواهند آمد. کویر را خواهیم رفت. دست بلند ستاره هارا از اسمان شهرهای جهان خواهند چید. یک خواهیم شد. آن “یک وجب خاک” را میهمان همیشه آزادی خواهیم کرد. چنگیز و اسکندر به باد دادیم. تیمور و تاتار را درگور کردیم. سید علی که باشد در این شب نامنتظر.
آذربایجان بیدار است. ایران هشیار است. تسلیم آیه های یاس نمی شویم. کسی حریف ما نمی شود. حصارها فروخواهد ریخت. دیوارها را فروخواهیم شکست.
آذربایجان وار اولسون، ایستمین خار اولسون