نگاه

نویسنده
فردین بهاری

نگاهی اجمالی بر مضمون چند فیلم “رسول صدر عاملی” به بهانه اکران “زندگی با چشمان بسته”

 

خودویرانگری برای هیچ…

 

 

چندی است که “زندگی با چشمان بسته” آخرین اثر بر روی پرده “رسول صدرعاملی ” اکران عمومی خود را در سینماهای ایران آغاز کرده است. نکته ای که نگارنده را بر آن داشت تا تحلیلی بر این فیلم بنویسد، هم آن محتوای مورد بحث در داستان فیلم است. محتوایی که می توان آن را در شرایط کنونی سینمای ایران با ساختار نظارتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بررسی کرد؛ همچنین می توان مصادیق دیگری را نیز برای تفهیم هرچه بیشتر موضوع مورد بحث در این نوشته ارائه کرد.

صدرعاملی فیلم سازی ست که از خطوط قرمز و مقتضیات زمانی در هنگامی که فیلم می سازد آگاه است. شاید دلیل حساسیت های او ورود زودهنگامش به دنیای رسانه با حرفه خبرنگاری در دوره نوجوانی باشد. حرفه ای که او را نسبت به معضلات زمان خود حساس تر می کند.

او با ساخت “گل های داوودی” در سال 1363، ملودرامی را برای نمایش عموم آماده کرد که تا پیش از آن شبیه اش ساخته نشده بود. او با همین فیلم توانست نام خود را بر سر زبان ها بیندازد.

 اکران” دختری با کفش های کتانی” در سال 1378 در جامعه بسته آن زمان، عکس العمل مطلوب را از عموم مردمی که دغدغه نوجوانان خود را داشتند کسب کرد و توانست عده وسیعی از خانواده ها را به عواقب نگران کننده دوستی های خیابانی آگاه کند.

 در سال 1380”من، ترانه پانزده سال دارم” سکوی پرتابی برای شناخت جامعه از کارگردانی شد که توانسته موضوعی را بیان کند که بسیاری از نهادهای آموزشی همچون آموزش و پرورش وقت به آن عکس العمل نشان دادند، اگرچه این نهاد پیش از این نیز هنگام اکران دختری با کفش های کتانی واکنش های منفی زیادی نشان داده بود اما، نمایش عمومی آن را با حساسیت هایی همراه ساخت. استدلال سازمان آموزش و پرورش آن زمان “عدم رعایت مسائل عرفی در روابط نوجوانان با جنس مخالف ” مطرح شد. چرا که شخصیت اصلی فیلم را نوجوانی تشکیل می داد که گرفتار رابطه ای زود هنگام یا پسری نوجوان می شود که یقینا ارگان های تربیتی هیچ رغبتی به بروز این قبیل مسائل در رسانه ها نداشته و ندارند.

 مسائل ارتباطی دختران و پسران در این سن، تابوهایی ست که در زمان حال نیز اجازه مطرح شدن در فضای عمومی اماکن آموزشی را ندارد. بسیار اتفاق می افتد سخنران ها و یا وعاظ مذهبی به فراخور وضعیت مدارس در این مکان حضور میابند اما هرگز راه کاری را ارائه نکرده و به سمت گزینه های تجویزی غیر کار آمد برای دانش آموزان پیش می روند. آنها هرگز مجوز ورود به مباحث توصیفی جامعه از وضعیت موجود را ندارند. با پیش فرض آنکه خود بخواهند وارد این مجادله شوند که این خود نیز فرضی محال است.

دغدغه موضوعاتی که به روابط دوجنس مخالف در سنین نوجوانی می پردازد از همان سال های 1378 در ذهن صدرعاملی مورد کنکاش و علت یابی قرار گرفت. با وجودی که به زعم منتقدان او هیچ گاه از اقبال بالایی نزد آنها برخوردار نبود اما پرداختن به روابطی که ارگان های امنیتی و دیگر سازمان ها به طور کلی سعی در انکار وجود و شیوع این روابط دارند، باعث نزدیکی او با مخاطبانی شد که یا با نوجوانان فیلم همزادپنداری می کردند و یا والدین آنها.

سه گانه “دختری با کفش های کتانی”، “ من، ترانه، پانزده سال دارم” با ساخت “ دیشب بابات و دیدم آیدا” در سال 1383 کامل شد.

زندگی با چشمان بسته پس از ساخت دو اثر دیگر با نام های “شب” 1385 و “ هر شب تنهایی” 1386 در سال سال 1387 ساخته و در سال 1390 روانه اکران شد. فیلمی که به نقد بیماری های رفتاری در اجتماع می پردازد. خطراتی از جامعه که اگر ده سال قبل و هنگام ساخت دیگر آثار ذکر شده صدرعاملی در زیر پوست شهر به صورتی آهسته در جریان بود و کمتر راهی برای عیان شدن می یافت، امروزه با شکافتن پوست شهر و با سرعتی بیشتر راهی به بیرون یافته و چهره ای از خود نشان داده است که می توان از آن به عنوان “جذام اجتماعی” تعبیر کرد.

 پرستو(ترانه علیدوستی) رشته حقوق خوانده است و در غیاب برادرعلی(حامد بهداد) با خانواده سنتی اش زندگی می کند. او سال هاست که منتظر آمدن برادر است.

 پرستو در رفت و آمدهای خود افراط می کند و با توجه به بافت قدیمی و سنتی محله ای که در آن زندگی می کنند دست به ساختار شکنی هایی می زند و روابط مشکوکی دارد. او کار حقوقی انجام می دهد و هربار با ماشینی مدل بالا و دیر وقت به منزل می آید وبه همین دلیل افراد محله با توجه به رفتار او از وی ذهنیت صحیحی ندارند. او بدنام شده است. امید(پولاد کیمیایی) دوست علی که عاشق پرستو است پس از بازگشت علی و حوادثی که اتفاق می افتد پی به بیگناهی پرستو می برد و می فهمد که پرستو برای کمک به دوست خود تن به رسوایی ظاهری داده است و می خواهد دوستش را از زندگی خفت بار نجات دهد. علی در آخر فیلم تصادف می کنند و پس از مرگ او خانواده با پرستو همچون دوران نوجوانی اش خوش برخورد می شوند و صلحی در میان آنها شکل می گیرد.

 

 

اشاره به موضوع “فحشا ” در خفقان سینمای ایران خود به تنهایی شجاعتی را که باید، به همراه دارد. اما موضوعی که باید به آن اشاره کرد جدل بر سر این بحث است که آیا فیلمساز می تواند قدمی در راه نشان دادن تابوهایی که بیش از هر زمانی حکومت ایران سعی در پنهان کردن آن دارد و مجوزهای دولتی نیز راه را برای هرگونه تخطی می بندد، بردارد.

 سه گانه هایی که از صدرعاملی در بالا نام برده شد اگرچه تابوهای زمان خود را شکستند اما نباید فراموش کرد که هرگز نمی توان خطوط سفت و سخت “فحشا، آنچه به هیچ وجه نباید به درون سینما راه پیدا کند” را در هم شکست و یا حتا به دیوارهای آهنی آن راه یافت.

 اگرچه موضوع اصلی فیلم “ فحشا ” به نظر نمی رسد و فیلمساز سعی در نشان دادن سوء برداشت های متحجرانه جامعه دارد اما بیش از دو سوم زمان فیلم اشاره به مفهومی ست که جامعه و عرف از آن به عنوان هرزگی یاد می کنند.

صدرعاملی در مصاحبه ای گفته است که قصد دارد خطرات تصمیم گیری های مردم در جامعه را نشان دهد. سوال اساسی اینجاست؛ آیا با توجه به فضایی که او رسم کرده، مخاطب و مردم موجود در فیلم که به یک اندازه رفتار شخصیت اصلی را می بینند و می شناسند و واین رفتار با بافت کاملا سنتی زندگی او در تضاد است، می توانند چیزی جز آنچه را که می بینند قضاوت کنند. اینکه بگوییم مردم حق ندارند درباره زندگی افراد در اجتماع قضاوت بکند، گفته ناپخته ای ست.ما در جامعه بسته ایران زندگی می کنیم و توقعی جز این را نمی توان از جامعه داشت. آن هم جامعه ای سنتی که در فیلم نسبت به بافت محلی آن تاکید زیادی می شود.

 اگرچه هنرمند آمده است که ساختارهای عرفی و بیمار جامعه را با نشان دادن و عیان ساختن ابتدا برملا و در صورت امکان درمان کند اما، در کنار این وظیفه خطیر او باید بتواند نشانه های لازم و کارآمد را در اختیار داشته باشد و آنها را در جهت بهبود معزلی که از آن نام می برد به کار گیرد. با توجه به وضعیت شدید سانسور در انتخاب مضامین، دست فیلمساز برای پرداخت همه جانبه چنین مضامینی چون “فخشا” بسته است و در این فیلم فیلمساز برای آنکه بتواند رو به روی تیغ سانسور باایستد؛ و همچنین حرف خود را زده باشد، در میانه راه دست به تمهیدی خام می زند. شخصیت اصلی فیلم نه تنها هرزه نیست بلکه بر خلاف آنچه در اذهان عمومی افراد محله شکل گرفته فردی ست فداکار که سعی در کمک به دوست خود دارد. کشفی که وقتی مخاطب با آن مواجه می شود از استدلال بدون منطق پرستو خنده اش می گیرد و سکانس کلیدی فیلم ( قرار گرفتن سه شخصیت علی، امید و پرستو در یک بازی فانتزی و غیرقابل باور برای اقرار به واقعیت هایی که باید مخاطب بداند) با نوع دیالوگ های ردل و بدل شده، موجی از خنده را در سینما ایجاد می کند.

پبش از اکران بنا به دستور شهرداری تهران بیلبوردهای این فیلم از سطح شهر جمع شدند و کارگردان برای اکران عمومی، مجبور به حذف مدت زمان 8 دقیقه از فیلم شد.

هیچ رابطه ای در فیلم طبیعی نیست. پدر و مادر پرستو و او، مردم محله و خانواده متدین پرستو، پرستو و دوستش و… همگی بر پایه سوء تفاهمات شکل گرفته وهیچ کدام از شخصیت ها سعی در رفع این ابهام ندارند.

صدرعاملی توانسته است از بازیگران پرانرژی ای بازی بگیرد و این خود از نکات قابل توجه فیلم است. اگر بخواهیم منطق را محور اساسی تحلیل پیرامون این فیلم در نظر بگیریم، مجموعه بازی ها منطقی ترین اتفاق فیلم باشد.

 

 

شناسنامه فیلم:

کارگردان: رسول صدرعاملی

بازیگران: ترانه علیدوستی، حامد بهداد، پولاد کیمیایی، فرهاد قائمیان، فرهاد آئیش، پریوش نظریه، الهام پاوه نژاد، اندیشه فولادوند، آناهیتا افشار، علی مردانی، گلاره شهبازیان، مهدی اسلام‌پور

تهیه‌کننده: محمدرضا تخت‌کشیان

مدیر فیلم‌برداری: فرج حیدری

طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسانی

صدای هم‌زمان: محمد مختاری

طراح گریم: سعید ملکان

دستیار اول کارگردان: درنا مدنی

برنامه‌ریز: سهیل بیرقی

منشی صحنه: نائله شریفی

عکس: مریم تخت‌کشیان

مدیر صحنه: موسی شکیب

دستیار فیلمبردار: فراز حیدری

مسئول بدل‌کاران: ارشا اقدسی

مسئول هنروران: بهمن قوامی

مدیر تدارکات: داود معدنی

روابط عمومی: افسانه فراهانی

محصول: موسسه تولید فیلم آفتاب‌نگاران