از رنجی که میبریم همچنان ادامه دارد.
1- پیرزنی خدمتکار در خانه یکی از آشنایان تهرانی بود که خاطرات زیادی از زندگیاش داشت. او در خانههای زیادی کار کرده. بیشتر این خانهها از اعیان و اشراف شهر بود و طبیعی است که خاطرات زن نیز از این خانهها زیاد باشد. ازجمله تعریف میکرد دورهای کوتاه را در خانه یک دیوانه و مجنون کار کرده است. وقتی از جنون و دیوانگی صاحبخانه سوال شد، گفت: “او آدم بیآزادی بود. صاحبخانه من 32 جعبه در قفسههای اتاقش گذاشته بود و هر روز صبح تا شب پشت میزش مینشست و کاغذها را ریزریز کرده و با قلمش روی آنها را خطخطی میکرد و همینطور داخل این جعبههای میگذاشت و اصلا معلوم نبود چه میکند. من هرگز نتوانستم از کار او سردر بیاورم.”
وقتی اسم صاحبخانه را پرسیدیم، گفت: “اسم او میرزا علیاکبرخان دهخدا بود” و تازه آن وقت متوجه شدیم که آن صاحبخانه نه دیوانه و مجنون، بلکه دانشمند و از مفاخر بزرگ این کشور بود.
او دهخدا بود که در آن روزها سرگرم نوشتن لغتنامهاش بود و فیشبرداری لغتها را انجام میداد و هر لغتی را در جعبه مخصوص خود [جعبهها براساس حروف فارسی به 32 جعبه تقسیم میشدند] قرار میداد. غافل از اینکه ممکن است خدمتکارش او را مجنون و دیوانه بخواند. اما او کاری کرد کارستان. امروز او را پدر لغتنامه فارسی میدانیم. او افتخار همه ما است.
2- “هرات” مهمترین شهر غرب افغانستان است. از این رو مهمترین شهر افغانستان در نزدیکی مرزهای ما است. زبان و فرهنگ مردم این شهر بسیار ایرانی و مثل خودمان است. حتی زبانی که به آن تکلم میکنند، به فارسی ما بسیار شباهت داشته و لهجههای برخی از نقاط خراسان ایران نیز در آن دیده نمیشود. هرات شهری مهم، استراتژیک، فرهنگی و تاریخی است. اما هر اندازه که مردم این شهر به ایران نزدیک شده و تمایل دارند خود را به ما نزدیک کنند، ما از آنها دور میشویم. بهطوری که در این شهر دو مدرسه بزرگ و مدرن وجود دارد که به تازگی و پس از سقوط طالبان تاسیس شده است. این دو مدرسه را کشور ترکیه احداث کرده و مدیریت آن هم در اختیار خودش است. در این مدرسه دانشآموزان باهوش و مستعد را انتخاب کرده و برای ادامه تحصیل به ترکیه میبرند. این در حالی است که ایران در آنجا هیچ مدرسهای ندارد. با اینکه ما برای داشتن چنین مدرسهای چندان به رایزنیهای فرهنگی و سیاسی نیاز نداریم و زبانشان را بلدیم و همسایه هم هستیم. از این گذشته دو هتل معروف هرات یعنی هتل تجارت و هتل پنج ستاره را دو شرکت ترکی ساختهاند و جالب آنکه مدیر هتل پنج ستاره آنجا هم یک ایرانی است.
اینها را نوشتم تا بدانیم کشورهای مختلف برای گسترش فرهنگ، اقتصاد و تمدن خود چقدر هزینه کرده و تلاش میکنند و ما چه میکنیم. این را هم اضافه کنم که صدور کتاب از ایران به افغانستان از مسیر هرات ممنوع است. ترکها در ابتدا کتابهای فنی به آنجا فرستادند و اکنون اجازه یافتهاند کتابهای دیگری هم بفرستند اما برخی از کتابهای چاپ ایران به علت سوءبرداشتها موجب تکدرهایی شد، از این رو ورود کتاب از ایران را ممنوع کردهاند با اینکه اساسا کار کردن با ایران برای افغانها راحتتر است. از همین روست که تمایل دارند کتابهای درسی آنها را ایران چاپ کند. به دلیل اهمیت این مساله برای ما و نیز تنبلی مفرط همیشگی ما گزارش محمدعلی فروغی را که در ستون سمت چپ درج شده آوردهام تا نشان دهد ترکها پیش از این هم همیشه سعی داشتند ایران را دور بزنند.
3- کتابخانه مجلس شورای اسلامی یکی از ساختمانهایی است که به علت کمبود فضا و جا امکان ارائه خدمات بهتر را نمیدهد. از این رو مدیران آنجا به این فکر افتادند که ساختمان جدیدی برای آنجا بسازند. این کتابخانه اما در محل سابق “مطبعه” مجلس ساخته میشود و برای این منظور ساختمانهای قدیمی آنجا را تخریب میکنند. به نظرم نباید برای ساخت یک بنای جدید، قدیمیها را با خاک یکسان کرد. مطبعه مجلس ازجمله مهمترین مطبعههای ایران در زمان خودش بود و بیش از 80 سال سابقه داشت. ما نباید با میراثمان چنین برخوردی داشته باشیم.
4- دزدیدن نوشته دیگران و چاپ کردن آن به نام خود در این زمانه خیلی زیاد شده است. وقتی قلم هست، کاغذ هست و کتابهای مختلف هست و دانشگاه و مدرسه هم به قدر کافی هست چرا باید آدم نوشتههای دیگران را به نام خود کند. در دنیای اینترنت و ارتباطات این عمل شدنی نیست. اما باز هم هر روز میبینیم جاعل شیادی که گوش شنوا ندارد، دوباره این کار را میکند. یکی هم کتابی است در مورد ترکیه. این کتاب را یک پژوهشگر که از اتفاق پزشک هم هست نوشته اما یک نفر عین آن کتاب را به نام خود چاپ کرده و جالب آنکه در صفحه اول کتاب نوشتهای چاپ شده و بدینوسیله کتاب را به یکی از افراد مهم نیز تقدیم کرده است. در این باره بعدا بیشتر خواهم نوشت.
5- این روزها مجلهای قدیمی را دیدهام به اسم “ماهتاب” که در تبریز منتشر میشد. تبریز هم شهر مهمی در تاریخ معاصر ایران است. بسیاری از چیزهایی که ما امروز داریم و به آنها افتخار میکنیم یا از تبریز آغاز شده یا اینکه اساسا تبریزیها در آن دستی دارند. این مجله ماهتاب هم به همت “محمدامین ادیب طوسی” در تبریز منتشر میشد و نسخه اول آن در اسفند 1316 منتشر شده است. اما این مجله دیری نپایید و بیش از 10 شماره دوام نیاورد.
در آخرین شماره آن هم ادیبطوسی شکایت از زمانه میکند. به راستی که این نوشتهها دل را میسوزاند. ادیبطوسی این 10 شماره را هم به همت جیب خودش و دوستانش با هزینههای شخصی منتشر کرده است. ماهتاب نیز غروب کرد و پس از 10 شماره متوقف شد. ادیبطوسی اما ماند و سالها بعد درگذشت. او در شماره آخر مینویسد: “علت اینکه سال اول را 10 شماره گرفتیم کسر بودجه و عدم مساعدت مشترکان مجله بود که با تذکر در شماره هشتم حاضر نشدند بدهی خود را بپردازند و بیش از این هم خسارت برای مدیر مجله امکانپذیر نبوده و نیست اگرچه ناچاریم در اینجا به یک موضوع توجه کنیم و آن تنها مساعدت و کمک شهرداری تبریز نسبت به انجمن ادبی آذربایجان بوده که مبلغ (5000) ریال دادهاند و در حقیقت مساعدتی که برای نشر مجله از طرف انجمن ادبی شده از همین پول بوده و نیز لازم است به عموم خوانندگان مجله تذکر دهیم که به فرض تعطیلشدن ماهتاب نباید زیاد متاسف بود زیرا مقصود و منظور اصلی ما که نشر معارف و فرهنگ است خط سیر خود را ادامه خواهد داد….” زندهیاد استاد محمدامین ادیبطوسی در سوم خرداد ماه 1361 شمسی در بیمارستان مهر تهران بدرود حیات گفت و در بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شد.
6- از این به بعد را طبق عادت معهود شما بنویسید.
منبع: فرهیختگان سه شنبه هفتم اردبیهشت