جمهوریت نظام، الفاتحه!

محسن کدیور
محسن کدیور

انا لله و انا الیه راجعون

 

در مجلس ترحیم شهدای جنبش سبز مردم ایران جمع شده ایم. در این مجال تاریخی به یازده نکته مشخص اشاره خواهم کرد.

                                    

1.      شهیدان راه عدالت طلبی و حق جوئی و آزادی خواهی شهیدان راه خدا هستند

مجلس را با تلاوت، ترجمه و تفسیر اجمالی آیاتی از قرآن کریم آغاز میکنم. ده آیه از سوره مبارکه آل عمران از 169 تا 179. این آیات در زمان جنگ احد نازل شده است و ناظر به شهدای اسلام در صدر اسلام است اما وحی الهی کلامی همیشگی است و میتواند در شرایط فعلی نیز عامل هدایت مسلمانان و مومنان واقع شود.

 

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکریم:  

وَ لَا تحَْسَبنَ‏َّ الَّذینَ قُتِلُواْ فیِ سَبیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا  بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(169)

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

فَرِحِینَ بمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ(170)

آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است خوشحالند و بخاطر کسانی که (مجاهدانی که) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نیز) بشارت می دهند و خوش وقتند که نه ترسی بر آنها است و نه غمی خواهند داشت .

یَسْتَبْشرُِونَ بنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ(171)

و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند؛ و (می بینند که) خداوند پاداش مؤ منان را ضایع نمی کند (نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند).

الَّذینَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْد مَا أَصَابهَُمُ الْقَرْحُ  لِلَّذینَ أَحْسَنُواْ مِنهُْمْ وَ اتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِیمٌ(172)

آنها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را پس از آن همه جراحاتی که به آنها رسید، اجابت کردند؛ برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوی پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.

الَّذینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ(173)

اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم به آنها گفتند: مردم ( لشکر دشمن ) برای (حمله به) شما اجتماع کرده اند؛ از آنها بترسید؛ (اما این سخن بر) ایمانشان افزود؛ و گفتند: خدا ما را کافی است و همو بهترین حامی ما است

فَانقَلَبُواْ بنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ(174)

به همین جهت، آنها (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالی که هیچ ناراحتی به آنها نرسید، و از رضای خدا پیروی کردند، و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است.

إِنَّمَا ذَالِکُمُ الشَّیْطَانُ یخَُوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تخََافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ(175)

این فقط شیطان است که پیروان خود را می ترساند، از آنها نترسید! و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید.

وَ لَا یحَْزُنکَ الَّذینَ یُسَرِعُونَ فیِ الْکُفْرِ  إِنَّهُمْ لَن یَضرُُّواْ اللَّهَ شَیًْا  یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یجَْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فیِ الاَْخِرَةِ  وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(176)

کسانی که در راه کفر (حق پوشی)، شتاب می کنند، تو را غمگین نسازند! به یقین ، آنها هرگز زیانی به خداوند نمی رسانند. (بعلاوه ) خدا می خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتیجه) بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد. و برای آنها مجازات بزرگی است .

إِنَّ الَّذینَ اشْترََوُاْ الْکُفْرَ بالْایمَانِ لَن یَضُرُّواْ اللَّهَ شَیًْا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(177)

کسانی که ایمان را دادند و کفر (حق پوشی) را خریداری کردند، هرگز به خدا زیانی نمی رسانند، و برای آنها، مجازات دردناکی است

وَ لَا یحَْسَبنَ‏َّ الَّذینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلیِ لَهُمْ خَیرٌْ لّأَِنفُسهِمْ  إِنَّمَا نُمْلیِ لَهُمْ لِیزَْدَادُواْ إِثْمًا  وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(178)

آنها که کافر شدند(حق را پوشاندند و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم ، به سودشان است! ما به آنان مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها، عذاب خوارکننده ای (آماده شده) است .

مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلیَ‏ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتیَ‏ یَمِیزَ الخَْبیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ مَا کاَنَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلیَ الْغَیْب وَ لَاکِنَّ اللَّهَ یجَْتَبیِ مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ  فََامِنُواْ باللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ(179)

چنین نبود که خداوند، مؤ منان را به همان گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و (نیز) ممکن نبود که خداوند شما را از اسرار غیب ، آگاه کند (تا مؤ منان و منافقان را از این راه بشناسید؛ این بر خلاف سنت الهی است) ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی گزیند؛ (و قسمتی از اسرار نهان را در اختیار او می گذارد) پس (اکنون که این جهان ، بوته آزمایش پاک و ناپاک است) به خدا و رسولان او ایمان بیاورید. و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست.

صدق الله العلی العظیم

راست گفت خدای علیّ عظیم.

در این آیات پر مغز و پرمعنا که صریحترین آیات الهی در مورد شهدای راه حق است، خداوند راه روشن حق جویان و پایان نیکوی آنها را مشخص کرده است. این آیات مربوط به شهدای راه خدا – سبیل الله – است.

اولا: راه خدا راه رهایی از طاغوت، راه حق و راه عدالت خواهی است. اسلام منحصر به عبادت خشک و خالی خداوند نیست. در حوزه عمومی و اجتماعی سبیل الله راه مبارزه با طاغوت، راه دادگری و آزادی خواهی است. آنها که در این راه کشته میشوند یقینا شهیدند. اصالتا شهیدند. شهید نزد خداوند مورد اکرام است. شهید از عاقبت نیکوی خود به بازماندگانش بشارت میدهد. اجابت خدا و رسول حق خواهی و عدالت طلبی است.

ثانیا: در راه خدا راه حق و عدالت، استقامت لازم است. از جمعیت و زیادی و عِدّه و عُدّه مخالفان حق به خود هراس راه ندهید. خدا با ماست. به او توکل کنید. ترس کار شیطان است. امید به پیروزی حق را خداوند در دلهای ما رویانده است. از شتاب کافران در حق پوشی غمگین نشوید. دنیا می خرند به قیمت آخرت. اگر مهلتی نصیب حق پوشان کافر کیش کرده ایم برای سنگین کردن بار گناهشان است. سنت الهی بر آزمودن است. همه ما مورد امتحان خدا قرار میگیریم تا اینکه پاکان از ناپاکان جدا شوند و ما امروز در آستانه یکی از مهمترین آزمونهای معاصر الهی قرار گرفته ایم.

 

پس از توجه به مفاد پیام قرآن در باره راه و مقام شهید به مناسبت جلسه امروز اشاره می کنم. تعدادی از هموطنان عزیز ما در راهپیماییهای مسالمت آمیز اعتراضی دوهفته اخیر تهران به درجه رفیع شهادت نایل شده اند. از تعداد شهدایمان به دقت خبر نداریم. آخرین آمار رسمی آنها را حدود 26 نفر اعلام کرده است. نام اکثرشان را هم نمی دانیم. آنچنان که شنیده ایم خانواده های عزیزشان امکان تشییع جنازه و برگزاری مجالس تحریم عزیزانشان را نداشتند.

ما امروز به نیابت از مردم رشید و مظلوم ایران در سوگ عزیزانمان به عزا نشسته ایم. هزارها کیلومتر دورتر از ایران، در قاره ای و کشوری دیگر، آن سوی کره زمین؛ اما قلب ایرانی در هرجای زمین که باشد به عشق ایران می تپد. انگار برادر و خواهر و دختر و پسر خودمان است که در خیابانهای تهران به خاک و خون غلطیده اند.

اجازه بدهید بجای بیان کلیات و تهییج احساسات، به پاره ای نکات مهم و تحلیل پیام این شهیدان بپردازم. بیشک تک تک این شهیدان که مظلومانه در خیابانهای تهران آماج گلوله های بیرحم واقع شده اند پیامی داشته اند، چیزی میخواسته اند بگویند. با روبانهای سبزشان پیامی به دنیا اعلام میکردند. می خواهیم با یکدیگر پیام سبز شهیدانمان را بخوانیم.

 

2.       پاره شدن دمل چرکین تضاد بنیادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

 

قبل از پرداختن به این پیام به مقدمه لازمی اشاره می کنم: چه شد که این اتفاقات افتاد؟ بنظر میرسد پس از سی سال دمل چرکین تضاد بنیادی در قانون اساسی کشور ما بالاخره پاره شد. پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی که در سال 1357 توسط جمعی از قوی ترین حقوقدانان ایرانی زیر نظر دکتر حسن حبییبی تدوین شده بود، به تصویب کتبی رهبر فقید انقلاب اسلامی مرحوم آیت الله خمینی و سه نفر از مراجع وقت عظام تقلید حضرات آیات مرحوم گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری رسید و به جز تذکر برخی نکات جزئی هیچ نکته غیر اسلامی در آن نیافتند. این پیش نویس یکی از مترقی ترین قوانین اساسی جهان بود.

در 12 فروردین 1358 بیش از 98 درصد مردم ایران با توجه به این پیش نویس به جمهوری اسلامی آری گفتند. در آن پیش نویس که نه رهبر فقید انقلاب و نه مراجع وقت تقلید در آن خللی ندیده بودند، اثری از «ولایت فقیه» نبود. این اصل هفت ماه بعد در پائیز 58 توسط مجلس خبرگان قانون اساسی به آن پیش نویس افزوده شد و جغرافیای آن کاملا تغییر کرد. بخش باقیمانده آن پیش نویس تماما مدافع آزادیها و حقوق پایه مردم بود. بخش اضافه شده که به قول بعضی بزرگان جامه ای بود که تنها به قامت رهبر فقید انقلاب سازگار بود ساز دیگری میزد. واقعیت آن این بود که ولایت فقیه فارغ از عزیزی که آنرا آغاز کرد یک حکومت یکه سالار را نوید می داد و ترکیب جمهوریت و ولایت فقیه سازگار نمی نمود.

 

اما مشکل در دهه اول انقلاب بروز نکرد. آنچه که محقق شد ترکیبی از جمهوریت و ولایت بود. میتوان حکومت ما را در دهه اول پس از انقلاب «جمهوری ولایی» بنامیم (در مقابل «جمهوری اسلامی» که مفاد آن پیش نویس مترقی بود و عملی نشد). در رأس آن حکومت ولائی و ولایت فقیه بود و درحاشیه آن جمهوری اسلامی. جمهوریت مبتنی بر اصولی است از قبیل پاسخگویی نهادینه همه مقامات، نفی اراده های فراقانونی، نداشتن مقامات مادام العمر، تفکیک قوا، نظارت نهادینه بر تمام مجاری قدرت و گردشی بودن همه مقامات. در واقع جمهوریت شعبه ای از دمکراسی یا «مردم سالاری» است اما ولایت فقیه در معنای دقیق کلمه یعنی «فقیه سالاری». یعنی در حوزه عمومی چه کسی حرف آخر را میزند؟ ولی فقیه است نه جمهور مردم. در حکومتهای جمهوری اراده ملی و افکار عمومی حرف آخر را می زند. خوب معلوم است به لحاظ نظری مرم سالاری (دموکراسی و جمهوریت) با فقیه سالاری (ولایت فقیه) متضادند.

این تضاد در آن دهه با توجه به شخصیت کاریزماتیک مرحوم آیت الله خمینی و پشتوانه عظیم مردمی ایشان مشکلی پیش نیاورد. مردم هر زمان که ایشان سخن میگفتند غالبا احساس میکردند سخن خودشان است. از دل بر آمده بود و بر دل می نشست. مشکلی با نظام نداشتند. بعلاوه مرحوم آیت الله خمینی در منازعات داخلی پدرانه رفتار میکرد. سخنش حقیقتا فصل الخطاب بود. رهبر همه مردم بود. چه چپ چه راست. چه سنتی چه مدرن. همه او را از خود می دانستند. حتی همه به یاد داریم در موارد متعددی در زیاده خواهیهای جناح راست و روحانیون سنتی، آن زمان به کرّات ایشان به نفع جناح چپ موضع گرفت. او همواره موازنه را برقرار میکرد و تدبیر، صداقت و امانتداریش مورد وثوق اکثر قریب به اتفاق ایرانیان بود.

آن دهه گذشت. در دو دهه اخیر نه از آن شخصیت کاریزماتیک اثری مانده، نه از آن دانش وسیع فقهی، فلسفی و عرفانی و نه از آن بی طرفی نسبی سیاسی. به تدریج رهبری برای کسب مشروعیت به جناح راست یا محافظه کار یا اصول گرا نزدیک شد و عملا متکی به نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی گشت. آرام آرام در مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی مردم احساس کردند که مواضعی که از زبان مقامات عالیرتبه نظام ابراز میشود چندان مواضع آنها نیست. هر چند علیرغم نارضائی شدید نخبگان، مسئله در سطح عمومی چندان حاد نبود، تا دوران ریاست جمهوری جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد فرا رسید. با سیاستهای ایشان این تعارض به اوج رسید. بخش قابل توجهی از مردم از نحوه مدیریت کشور ناراضی شدند. از ماجراجوییها، از اقدامات کارشناسی نشده، از برباد رفتن منافع ملی و از ندانم کاریهای رئیس جمهور به جان آمدند. احساس کردند ایشان خلاف واقع میگوید.

 

در انتخابات 22 خرداد امسال ایرانیان به شکل بی سابقه ای برای تغییر مسالمت آمیز وضع موجود به صندوقهای رای هجوم بردند اما نتیجه اعلام شده از نظر اکثر ایرانیان خلاف واقع بود. آنها وزارت کشور و شورای نگهبان را متهم به جابجایی آراء میدانستند. با حمایتهای مکرر و شتابزده مقام محترم رهبری از نتیجه مخدوش انتخابات ایشان نیز متاسفانه خود را به صف متهمان ملی ملحق کردند. اکنون آن دمل چرکین یعنی تضاد بنیادی ولایت فقیه و جمهوریت سر باز کرده است.

جمهور مردم (اکثر مردم ایران) دکتر محمود احمدی نژاد را دروغگو، مزوّر، دارای سیاستهای کارشناسی نشده و مدیریتی بر خلاف مصالح ملی ایران میدانند. اما مقام محترم رهبری وی را قابل اعتماد، خدوم، صدیق و بهترین دولت پس از انقلاب می شمارند. این یعنی تعارض جدی ملت و حاکمیت، تعارض  ولایت فقیه و جمهوریت، تضاد استبداد دینی و دمکراسی.

الآن چه باید کرد؟ این سوال من و شماست. این سوال عزیزانمان در تهران است. این سوال اکثر ملت ایران است. راستش را بخواهید بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه در حوزه عمومی اولویت با برداشت و دیدگاه ولی فقیه است. مردم شرعا موظفند تشخیص ایشان را بر تشخیص خودشان مقدم دارند. در این صورت هر چه ایشان گفتند مطاع باید باشد. سخن ایشان سخن آخر است و حضرت ایشان هم انتخابات را قبل از تأیید قانونی شورای نگهبان بیش از سه بار تایید کردند، بنابراین از دیدگاه ایشان دکتر محمود احمدی نژاد چهار سال دیگر هم میهمان مردم ایران خواهد بود، آش همان آش و کاسه همان کاسه.

اما اگر به دمکراسی و جمهوریت نظام هم نظری بیفکنیم در آن صورت در حوزه عمومی همگان می باید به رای اکثریت مردم گردن نهند. چه روحانیون، چه فقها، چه رهبر، چه دیگر مقامات. مقام رهبری می باید تشخیص اکثریت مردم را بر تشخیص خود مقدم بدانند. الآن می پرسیم کدامیک از این دو نظر صحیح است؟ ولایت فقیه یا جمهوریت؟  

 

3.      تنها اندکی از فقیهان شیعه به ولایت سیاسی فقیه قائلند

چه بسا بسیاری از مومنان بپرسند اسلام در این زمینه چه می گوید؟ در پاسخ عرض می کنم فقها نظرهای متفاوتی دارند. اقلیت محضی از فقها به ولایت فقیه در حوزه عمومی (ولایت عامه فقیه) و اقلیت بسیار کوچکتری قائل به نظریه «ولایت مطلقه فقیه» هستند. اکثر فقهای شیعه به این نظر باور ندارند. چه در میان فقهای معاصر چه در میان فقهای گذشته. یکی از بزرگترین فقیهانی که درباره ولایت فقیه صریحا اظهار نظر کرده است و بی شک دانش  او از تمام فقهای معاصر اعم از رهبر و بنیانگذار و ادامه دهنده و  مراجع بالاتر است و کتاب او هنوز پس از یکصد سال کتاب درسی نهایی حوزه های علمیه شیعه است مرحوم «آخوند ملا محمد کاظم خراسانی» صاحب کتاب « کفایة الاصول» است. مشهور است که اگر کسی کتاب کفایه را بفهمد مجتهد است، هنوزهم امتحان حوزه های علمیه بر اساس کتاب کفایه آخوند انجام می گیرد.

ایشان رهبر دینی نهضت مشروطه بوده است و مطلقا به ولایت فقیه قائل نبوده است. درست بر خلاف مرحوم آیت الله خمینی که به ولایت مطلقه فقیه قائل بودند ایشان در حوزه عمومی و حتی در امور حسبیه هم به ولایت فقیه و در دیدگاه متخرشان به اولویت فقیه از باب قدر متیقن قائل نبودند. معتقدند و صریحا نوشته اند «در زمان غیبت حکومت از آن جمهور مسلمین است». از این صریحتر؟ و بعد فرموده اند که «در امور حسبیه (که بنظر ایشان حوزه عمومی از امور حسبیه است) وکلای مسلمین وعدول مومنین که مصادیق آن همین نمایندگان دارالشورای کبراست وظیفه دارند که به مدت مقرر کلیه امور جامعه را متکفل شوند. بعبارت دیگر نمایندگان مردم در مجلس شورا مدیران جامعه اند. بنابراین ما هیچ مشکل شرعی نداریم اگر بگوییم شرعا به ولایت فقیه قائل نیستیم. این از زاویه اسلامی.

 

اما از زاویه قانونی و حقوقی: قانون اساسی دوگانه است. در اصل 56 می گوید «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می‌آید اعمال می‌کند». اگر قرار است قانونی عمل شود رهبر می باید خود را نماینده جمهور بداند یعنی به نظر جمهور عمل کند. مرحوم ابن فهد حلی (ره) فقیه قرن نهم صریحا نوشته است: «لایجوز التأمّر علی جماعة بغیر رضاهم». یعنی امارت و حکمرانی بر جامعه ای جایز نیست مگر بدون رضایت ایشان. بنابراین اگر قرار است با مبانی شرعی کسی بر جامعه حکومت کند باید رضایت مردم را لحاظ کند و در نظر بگیرد.

الآن جمهور مردم یا حداقل اکثر مردم تهران بگونه ای مسالمت آمیز به خیابانها آمده اند و می گویند رای من کو؟ آنها به مدیریت کلان کشور اعتراض دارند. برای تغییر وضع موجود از طریق قانونی اقدام کرده اند. ابتدا پاسخ حکومت را تلخیص کرده خدمت شما عرض میکنم. سپس دیدگاه اکثریت مردم معترض را هم به شکلی صورت بندی کرده مقابل هم میگذارم و آنوقت می کوشیم راه حلی قانون، دینی و معقول برای غائله ای که در جامعه مان به پا شده پیدا کنیم.

 

4.      حاکمیت در مقابل اعتراض مسالمت آمیز مردم چه کرد؟

بخش ولایی حکومت در مقابل اعتراض مسالمت آمیز مردم به قوه قهریه متوسل شد. چه کرد؟ اموال عمومی و خصوصی را تخریب کرد و آنها را به گردن راهپیمایان انداخت. مردم معترض را آشوبگر و اهل اغتشاش جلوه داد. مردم را از عمل به اصل 27 قانون اساسی بازداشت. اصل 27 قانون اساسی می گوید «تشکیل اجتماعات و راه‏پیمایی‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.» مردم با حمایت رهبران دینیشان با شعار الله اکبر خواستار تغییر و ابطال انتخابات شدند. این آزادی اجتماعات و راه پیمائی ها نیازی به اجازه از این و آن ندارد که بخواهند بفرمایند این غیر قانونی است. برخلاف دین و قانون به جان تظاهر کنندگان بیدفاع افتادند، آنها را به قصد کشت کتک زدند، چند صد نفر را مجروح کردند، چند صد نفر را دستگیر کردند، افزون از هزار نفر. چند ده نفر را شهید کردند. کلیه فعالان سیاسی مخالف دولت بویژه سران احزاب مخالف برخلاف قانون دستگیر شدند و الآن در زندانند. وسایل ارتباط جمعی از قبیل تلفن، تلفن همراه، پیامک، اینترنت به شدت کنترل و گاهی کاملا قطع شد. سانسوری عریان و بی رتوش بر تمام مطبوعات ایران تحمیل شد. رادیو تلویزیون رسمی حقایق را وارونه جلوه میدهد و به صراحت دروغ پراکنی میکند. این تصوری است که امروز مردم از حکومتشان دارند.

 

حکومت ولائی مدعی است که اولا  (پیمایی را من اجازه ندادم پس خلاف قانون است. اگر کسی میخواهد اعتراض کند تنها مجرای قانونی شورای نگهبان است. اخیرا که فشارها بیشتر شده یک هیئت پیگیری مرضی آن شورا هم نصب شده که اکثر قریب به اتفاق اعضای این هیئت یا منصوب (با “ص”) مقام رهبری هستند یا منسوب (” با “سین”) معظم له. یعنی یا از اقوام نسبی ایشان هستند یا مقاماتی هستند که از طرف ایشان به سمتهای مختلف منصوب شده اند. خوب مشخص است که از کوزه همان تراود که در اوست. هیچوقت چاقو دسته خودش را نمی برد. ثالثا در انتخابات بصورت رسمی میفرمایند تخلف منجر به تغییر نتیجه انتخابات انجام نشده و بعد رابعا میگویند اغتشاشات و تخریبهای انجام شده توطئه از پیش طراحی شده اجانب بویژه آمریکا و انگلیس و سران معترض (منظور مهندس موسوی و کروبی و خاتمی و دیگران) دانسته یا ندانسته نقشه اجانب را اجرا میکنند. خامسا میگویند مهندس موسوی مسئول کشته های این وقایع هستندف چون مردم به دعوت ایشان به خیابانها آمده اند. سادسا میفرمایند در هر صورت آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور شماست. این آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته. این آن چیزی است که حکومت برای ما تصویر میکند.

 

5.      مطالبات و مدعیات هفت گانه جنبش سبز مردم ایران

حالا جمهور مردم چه میگویند؟ صورتبندی بسیار ساده آن به این شرح است: شما انبوه جمعیت معترضان را درخیابانهای تهران دیدید و به عدد و رقم خودتان حداقل 14 میلیون نفر مدافع این جنبش سبزند. اینها چه میگویند؟ میگویند:

اولا آراء ما جابجا شده است. قضیه تقلب در یکی دو صندوق نیست، اصولا نتیجه اعلام شده مربوط به جمهور مردم ایران نیست، ساخته و پرداخته تخیلات مهندسان نظام است. تنها راه برون رفت از این معضل ابطال انتخابات و تجدید آن است.

ثانیا میگویند مجری انتخابات یعنی وزارت کشور و ناظر آن یعنی شورای نگهبان در امانت ملی مردم خیانت کرده اند. ببینید خیانت در امانت بسیار فراتر از تقلب جزیی در این صندوق و آن صندوق است. ادعای ما خیانت در امانت ملی است. وقتی خیانت در امانت مطرح می شود مسئولان امر به عنوان وکیلان ما شرعا و قانونا موظفند اعتماد ما را دوباره جلب کنند. آنها باید اثبات کنند که امینند، که صادقند. این وظیفه آنهاست که دلیل اقامه کنند هنوز امانتدارند، نه اینکه ما اثبات کنیم تقلب شده یا نشده، مسئله کاملا برعکس است.

ثالثا ما میگوییم مقام محترم رهبری دامه ظله به واسطه حمایت زودهنگام از رئیس جمهور بدنام قبل از طی مراحل قانونی، بی طرفی و انصاف لازم جهت داوری در این غائله را از دست داده، متاسفانه  در مقابل مردم قرار گرفته اند.

رابعا سرکوب سبعانه تظاهرات مسالمت آمیز مردم معترض توسط نیروی انتظامی، بسیج و ماموران لباس شخصی کاری کاملا غیر قانونی بوده است. وزارت کشور، قوه قضاییه و مقام محترم رهبری در تجاوز به حقوق قانونی مردم مقصرند و نسبت به خونهای به ناحق ریخته شده وتخریب اموال عمومی و خصوصی و ضرب و جرح مردم بیدفاع باید پاسخگو باشند. این سخن که گفته میشود هر کسی که مردم را به خیابان فرا خوانده مسئول خون آنهاست مثل این است که بگوییم مرحوم آیت الله خمینی مسئول خون شهدای انقلاب اسلامی است نه شاه معدوم. مثل اینکه بگوییم رسول الله (ص) مسئول خون شهدای بدر و احد بوده است نه مشرکان، بخاطر اینکه پیغمبر مردم را دعوت کرده است به احد و بدر. مرحوم آیت الله خمینی آنها را به خیابان دعوت کرد. این منطق اموی است نه منطق علوی. رسول الله (ص) فرمودند هر کسی عمار یاسر را کشت متجاوز است (“تقتلک الفئة الباغیة”). معاویه عمار را در جنگ صفین کشت و وقتی که مردم گفتند پیش بینی رسول الله (ص) به تحقق پیوست و امویان همان فئه باغیه هستند، معاویه مغالطه کرد و گفت: قاتل عمار همان کسی است که او را روانه معرکه جنگ کرده بود. یعنی علی ابن ابیطالب (ع). آیا واقعا ما بعد از 1400 سال به منطق معاویه برگشته ایم و  منطق علی را زیر پا گذاشته ایم؟ دم از تشیع علوی میزنیم و به راه اموی میرویم؟ این تذهبون؟ به کجا می روید؟

خامسا دستگیری بی سابقه سران احزاب مخالف دولت و آغار شوهای تلویزیونی اقرارهای تحت فشار بر خلاف قانون، دین و اخلاق و نوعی اعلام حکومت نظامی در ایران است. حکومت نظامی که شاخ و دم ندارد.

سادسا سانسور شدید مطبوعات، کاهش سرعت  اینترنت وگاهی قطع آن، قطع تلفن همراه، قطع پیامک علائم کامل حکومت کودتا و برخلاف نص قانون اساسی است. اصل نهم قانون اساسی می گوید نه استقلال را میتوان به بهانه آزادی کنار گذاشت، نه آزادی را میتوان سلب کرد. نص قانون اساسی است: « هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.» در ایران چه اتفاقی افتاده است؟ صریحا میپرسم. آیا خبر ندارید چنین اصلی هم در قانون اساسی هست؟ آیا آزادی مطبوعات رعایت میشود؟ آیا آزادی تجمعات و راهپیماییهای اصل 27 رعایت میشود؟ آیا اصولا فصل سوم  قانون اساسی که فصل حقوق و آزادیهای قانونی مردم است زیر پا گذاشته نمی شود؟ آن وقت شما گستاخانه دم از قانون گرائی میزنید؟ اگر قرار است قانون رعایت شود اول از همه باید حقوق قانونی آحاد مردم رعایت شود. مردم به شکل مسالمت آمیز اعتراض دارند. بدون هیچ شعاری به خیابانهای تهران آمده اند. می گویند رای ما کو؟ به جای اینکه آدرس رای آنها را به آنها نشان بدهیم سرکوبشان می کنید؟ به خاک و خونشان می غلطانید؟

این عکسها و فیلمهایی که از سرکوب خشن اعتراض مسالمت آمیز مردم تهران در دنیا پخش شده است، آیا وهن اسلام نیست؟ آیا  اگر شما در خیابان با مردم بیدفاعتان اینگونه وحشیانه رفتار میکنید با دشمنانتان چگونه رفتار خواهید کرد؟ با زندانیان در پس دیوار بلند اوین چگونه رفتار خواهید کرد؟ راست گفت امام جمعه موقتتان: «بیرحمانه». راستی آیا این همان «رحمت نبوی» است؟ این معنای «رحماء بینهم» بودن است؟ اینگونه از اسلام دفاع میکنید؟ مگر امام صادق (ع) نفرمود: «کونوا لنا زَیناً و لا تکونوا علینا شیَناً». یعنی زینت ما باشید، مایه بی آبرویی و ننگ ما نباشید. امروز وقتی این فیلمها در دنیا پخش میشود که مأموران قسّی القلب، مردم بیگناه را در خیابان به خاک و خون میکشند باور کنید که این بالاترین ضربه ای بود که شما به اسلام و تشیع در دنیا وارد کردید. ماموران شما بنام دین باتوم بر سر مردم تکبیرگو می کوبند. شما آبروی ایران و اسلام و تشیع را بردید. این نحوه مدیریت سرکوبگرانه مایه شَین مذهب و وَهن اسلام و خفّت ایران است.

سابعا جلوگیری از تجمع و راهپیمایی مسالمت آمیز معترضان و اهمال در صدور مجوز بر خلاف قانون و آغاز دیکتاتوری است. بعد آدرس غلط میدهید. فرافکنی میکنید. میگویید مردم میخواهند دیکتاتوری برپا کنند. در قاموس سیاسی دیکتاتوری معنای دیگری دارد. دیکتاتوری معنایش این است که یکنفر به جای همه مردم تصمیم بگیرد. دیکتاتوری معنایش معنایش این است یکنفر مادام العمر حکومت کند. دیکتاتوری معنایش معنایش این است که در مقابل هیج نهادی پاسخگو نباشد. دیکتاتوری معنایش معنایش این است که هیچ نهاد رسمی بر او نظارت نداشته باشد. دیکتاتوری معنایش معنایش این است که آزادی های قانونی و مشروع مردم را نقض کند. دیکتاتوری معنایش معنایش این است که مخالفانش را به زندان بیفکند. دیکتاتوری معنایش معنایش این است که روزنامه و رسانه مخالف را سانسور کند. انصاف بدهید آیا این صفات در ما منتقدان وضع موجود جمع است یا در شما ارباب قدرت؟

خوب الآن تلقی حاکمیت و مردم کاملا متضاد شده است. 180 درجه مقابل هم قرار گرفته است. حاکمیت پشتگرم به قوه قهریه، به پول نفت و به رادیو تلویزیون انحصاری است. اما مردم خواهان تغییر جز جمع صمیمی خودشان و خدایشان هیچ چیز ندارند. من به صراحت می گویم ما اهالی و و رهروان جنبش سبز مردم ایران هیچ نگاهی به کمک اجنبی نداریم. نه امریکا و نه کشورهای اروپائی دلشان برا ی حقوق بشر و دموکراسی در ایران  نسوخته و نمی سوزد. اگر منافع اقتصادی آنها اقتضا کند بسادگی حقوق بشرو دموکراسی در ایران را به مصالح ملی و منافع اقتصادی خودشان خواهند فروخت. ما همچنان مانند انقلاب اسلامی نه شرقی و نه غربی روی پای خود ایستاده ایم و به جز به خدای خودمان به احدی اتکا  نداریم. به کوری چشم رادیو تلویزیون دروغگوی دولتی ایران سبزهای ایرانی مستقلند و تنها به اتکا به منافع ملی و با توکل به خدای متعال پیش می روند.

 

6.      سه راه حل برون رفت از بن بست انتخاباتی

 

اجازه بدهید سراغ راه حل ها هم برویم  شهیدان ما چشم براهند. می خواهند ببینند که خونشان پایمال نمی شود. در بن بستی که سوء مدیریت کلان مقامات عالیه ایجاد کرده است، سه راه حل عملی بیشتر نیست:

راه حل اول:

شورای نگهبان و مقام رهبری پس از شنیدن این اعتراضات میلیونی مردم ، حداقل مردانگی و بزرگواری کنند  بخشی از رای ها را باطل کنند تا نتیجه  آرا اعلام شده نرچشمشان به کمتر از 50% برسد و انتخابات به دوردوم کشیده شود. در این صورت دو کاندیدا در دور دوم با هم رقابت خواهند کرد. کاندیدای نورچشمی حاکمیت ولائی جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد با کاندیدای  منتقدان و مردم معترض سبز ایران”مهندس میر حسین موسوی” رقابت کنند. ما حاضریم در یک انتخاب مجدد شرکت کنیم تا ببینیم چه کسی بیشتر رای می آورد سیه روی شود هر که در او غش باشد. (راه حل  میانه جناب دکتر حبیب الله پیمان)

راه حل دوم:

که بعضی از دلسوزان نظام (جناب شیخ عبدالله نوری) ارائه کرده اند. اینکه معضلی اتفاق افتاده است. امروز مردم شورای نگهبان را به خیانت در امانت متهم کرده اند و آنها را قاضی عادلی در این پرونده ملی نمی دانند. وقتی رای شورای نگهبان باطل شود مرجع بالاتر مجمع تشخیص مصلحت نظام است . در این صورت پرونده انتخابات توسط شورای نگهبان یا مقام رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع می شود. این مسئله مطابق بند 8 اصل 110 قانون اساسی هست:«حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام» در این صورت هم مجمع تشخیص زیر نظر جناب هاشمی رفسنجانی که بر انتخابات اخیر وقوف کامل دارد، بررسی می کنند و نمایندگان همه جناحهای حاکمیت هم در این مجمع وجود دارند، و در این معضل تصمیم  می گیرند .

راه حل سوم :

حکمیت هیئت مرضی الطرفین زیر نظر مراجع تقلید که راه حل مهندس میر حسین موسوی است و به تأیید اکثریت مراجع عظام تقلید قم اکثر نخبگان ایران نیز رسیده است. به نظر رهبر جنبش سبز مردم ایران ما دیگر به ارکان حکومت اعتماد نداریم. به مردم دروغ گفتند. در آراء ما دست برده اند. آراء ما را جابجا کردند، چه مجریش، چه ناظرش و متأسفانه چه ناظر عالیش. در اینصورت ما یعنی ملت یا به زبان دقیقتر اکثریت ملت ایران با حاکمیتمان نزاع داریم. دستور العمل قرآنی این است که وقتی زن و شوهر با هم اختلاف نظر داشتند حَکمی، یعنی فردی که هم مورد رضایت زن باشد، هم مورد رضایت شوهر، انتخاب می کنند و در این صورت نظر حَکم نظر نهایی است. یا وقتی گروهی از مسلمانان با هم نزاعی دارند مطابق آیه 9 سوره حجرات گروهی از مومنان به عدل و قسط  بینشان داوری می کنند. روزنامه رهبری که با زبان خشن سُربی سخن می گوید این راه حل شرعی قرآنی را «بدعت» می خواند.

در این صورت الآن همچو مطلبی اتفاق افتاده است. یک هیئتی از جانب حاکمیت شبیه همین هیئت شش نفره  که عرض کردم “منصوب” یا “منسوب” مقام رهبری هستند اینها میشوند هیئتی از جانب حاکمیت و آقای احمدی نژاد.  و یک هیئتی هم متشکل از نمایندگان سه کاندیدای دیگر. مراجع عظام تقلید هم داوران عادل و دلسوز این واقعه خواهند بود. این راه حل کاملا شرعی و کاملا قانونی است،  بعلاوه وجاهت ملی هم دارد.

خوشبختانه مرجعیت ما در این روزها امتحان نسبتا خوبی داده است. در صدر همه اعلامیه های بسیار روشنگرانه حضرت  آیت الله العظمی آقای منتظری، در درجه بعد اظهار نظرهای ناصحانه حضرات آیات عظام موسوی اردبیلی و صانعی، در درجه بعد اقدامات و اظهار نظرهای  میانه روانه ولی دلسوزانه حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، شبیری زنجانی و صافی گلپایگانی. و نیزسخنان روشنگرانه امام جمعه قم، حضرت آیت الله جوادی آملی مبنی بر اینکه ممکن نیست که یک نفر هم واضع قانون باشد، هم مجری قانون باشد و هم ناظر قانون، و آن وقت خودش از خودش تعریف بکند بگوید خوب عمل کردیم. از آراء فقهی آیت الله بیات زنجانی نیز باید یاد کرد. 

الآن مردم انتظار دارند مراجع عظام و علمای اعلام آنچه را که اتفاق افتاده است  به لحاظ شرعی مورد بررسی قرار بدهند نگذارند حق جمهور مردم پایمال شود. نظر این هیأت عالی رتبه دینی فصل الخطاب  و مورد قبول قاطبه مردم ایران خواهد بود.  این راه حلی است که ما می پسندیم و به نظر میرسد اگر پذیرفته شود جلوی خشونتها گرفته خواهد شد و مشکل مشروعیت برباد رفته و اعتماد از دست رفته قابل جبران خواهد بود

البته لازمه این سخن این است که هر کس خطائی کرده برگردد به خطای خود اعتراف کند و از پیشگاه ملت عذرخواهی کند. قرار بود مقام معظم رهبری واقعا و عملا فصل الخطاب باشند . پذیرفتن شدن این شورای مراجع و اقبال عمومی نخبگان و جمهور مردم به آن معنای صریحش این است که معظم له بواسطه خطا در تشخیص مصالح ملی و خواست افکار عمومی فصل الخطاب نیستند. حضرت ایشان به جای اینکه پدرانه چتر حمایت خود را بر سر آحاد ملت ایران بگسترانند، عملا سایه شان روی جناح خاصی گسترده شده است. عطوفت . مهرورزیشان فقط شامل محافظه کاران و اصولگرایان بوده است و عملا مقابل اکثریت ملت ایران قرار گرفته اند. بنظر میرسد ایشان می باید خطاهای استراتژیکی را که در انتخابات اخیر مرتکب شده اند جبران بفرمایند و به اراده ملی تن دهند و به آغوش پر مهر مردم ایران بازگردند.

در غیراینصورت مجلس خبر گان رهبری باید به وظیفه قانونی خود عمل کرده و دوباره دو شرط تدبیر و عدالت رهبری را احراز کند چرا که به زبان ساده میتوان گفت که این دو شرط حداقل در  جریان این انتخابات به شدت مخدوش شده است. این نه تدبیر بود که قبل از تایید قانونی شورای نگهبان از رئیس جمهوربدنامی مانند احمدی نژاد حمایت شود،  ونه عدالت بود که  با مردم بی دفاع  در سطح خیابان های تهران این گونه سبعانه مقابله شود.

7.      ولایت فقیه بر سر سه راهی

بنظر می رسد که در شرائط خطیر کنونی ولایت فقیه سه راه بیشترپیش رو ندارد. یکی را باید انتخاب کند و ظاهرا چاره دیگری هم ندارد.

راه حل اول:

اینکه عملا  با سماجت بر خطای استراتژیک خود پافشاری کرده، قوای قهریه را به جنگ مردم بی دفاع بفرستد و به سرکوب مردم معترض ادامه دهد. بر این اساس «استبداد دینی» را در ایران مسلط کرده، با اعلام پایان دوران جمهوری ولائی، سلطنت مشروعه یا حکومت اسلامی یا خلافت اسلامی را عملا آغاز کند (راه حل بدیع آیت الله شیخ محمدتقی مصباح یزدی و مورد تأیید آیت الله شیخ محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم). ایشان می تواند عملا جمهوریت نظام را بطور کامل حذف کند و بر قبر جمهوریت پایکوبی کند. این راه راه اول است که امیدوارم که این راه سنتی مألوف جوامع عقب افتاده یعنی «تغلب» (با “غ”) یا داغ و درفش پیش گرفته نشود

راه حل دوم:

 آن است که ولایت فقیه آنچنان که در قانون اساسی آمده است باقی بماند اما به عنوان نماد ملی و سمبل وحدت اسلامی ایران تبدیل شود. از منازعات داخلی ارتفاع بگیرد و به مقام عالی و تشریفاتی و البته با احترام تمام تبدیل شود. مانند امپراطور ژاپن، پادشاه هلند و یا ملکه انگلستان که  آنها قانونا اختیارات فراوان دارند اما هرگز عرفا مجاز به استفاده از آنها نیستند. آنها سمبل بسیار محترم کشورند. ولکن اراده ملی در دست نخست وزیر یا رئیس جمهوری منتخب مطابق قانون اساسی است. بر این اساس ولی فقیه می ماند اما به اصطلاح سلطنت می کند، نه حکومت. و حکومت ایران عملا جمهوری ولائی می ماند اما به ولایتی رقیق مثل مشروطه سلطنتی انگلستان.

راه حل سوم:

 این است که به خواست اکثر مردم ایران و با استناد به نظر اکثر فقیهان شیعه اصل «ولایت مطلقه فقیه» بطورکلی از قانون اساسی حذف شود و به پیش نویس قانون اساسی رجوع  شود و «جمهوری اسلامی» منهای ولایت فقیه که مورد پشتیبانی اکثر ملت ایران است آغاز شود، و حکومت و جامعه به شیوه عقلائی و بر اساس خرد جمعی ایرانیان و سازگار با ارزشهای اصیل اسلامی اداره شود. یعنی تا وقتی که مردم بخواهند برای رعایت ارزشهای شرعی شورای نگهبانی منتخب نمایندگان مردم انتخاب شود (نه منصوب یک نفر و به عنوان سدی مقابل اراده ملی). این هم شرعا ممکن هست و عقلا راجح است.

قرائن و شواهد فراوان نشان می دهد که متاسفانه  راه اول دیر زمانی است که پیش گرفته شده است. اما بنظر می رسد اگر دوست دارند به راه حل سوم دچار نشوند چاره ای جز تن دادن به راه حل دوم نخواهند داشت. اگر به انقراض سلسله جلیله ولایت فقیه راضی نیستند، به افکار عمومی بها دهند، نصایح مشفقانه علما و نخبگان را بپذیرند و اراده و مصالح ملی را سکاندار سیاست ایران کنند.

 

8.      استحاله سیاست شیعی «عدالت محور» به سیاست اشعری«امنیت محور»

در چنین مدیریتی (با شاقول مصالح ملی و کارشناسی و عقلانیت) عدالت مهمترین شرط مدیریت سالم هست. عدالت دراداره جامعه از دیانت و اسلامیت واجب تر است. حدیث متواتر نبوی داریم : «الملک یبقی علی الکفر و لایبقی مع الظلم». سخن پیامبر ما این است که حکومت با کفر می پاید اما  با ظلم نمی پاید به بیان دیگر پیامبر رمز بقای حکومتها را  دادگری دانسته اند نه اسلام مداری و شریعت مداری.

برای شما داستان تاریخی بگویم. از کتاب الفخری ابن طباطبا از حافظه ام نقل می کنم. دوستان مراجعه کنند. فکری می کنم در این داستان تاریخی درسهای آموزنده ای برای شرایط فعلی ما نهفته باشد. چون بسیاری از مومنان می ترسند که مبادا تنها حکومت  شیعه دنیا از دست برود. این دلهره ها سابقه دارد. خان مغول در قرن 7 به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله آخرین خلیفه عباسی را سر به نیست کرد.

وی همه علمای مسلمان از شیعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسید که این سوال امروز ما هم می تواند باشد. سوال ستبر او این بود: به من بگویید کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم یا  حاکم کافر عادل؟  در را رویشان بست. و تهدید کرد در را نمی گشاید مگر صریحا پاسخ بگیرد. فقیهی  شیعه بر خاست و گفت: حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است. پرسید: دلیلت؟ فقیه گفت: مملکت با کفر می ماند ولی با ظلم نمی ماند. همان فرمایش پیامبر (ص). این مبنای متین  به عنوان سندی رسمی در تاریخ فقهی ما ماند که عدالت مهمتر از دیانت  هست.

شعار شعیه در تاریخ همیشه عدالت بوده است. فقهای  شیعه هیچگاه از شعار محوری خود حتی در زمان سلطنت شاهان شیعه صفوی و قاجار و پهلوی عقب ننشستند و در کتب فقهی خود ننوشتند که این شاهان چون شیعه هستند باید مورد تایید قرار بگیرند. بر این امر پافشاری کردند که حکومت باید عادل باشد قبل از هر امر دیگری.

در حوزه فقه سیاسی، ما دو گفتمان کاملا متفاوت در فرق اسلامی داریم: اول گفتمان شیعه که گفتمان «عدالت محور» بوده است. فقیهان شیعه همواره بر عدالت تاکید کرده اند و آنرا ضروری ترین شرط مدیریت خرد و کلان دانسته اند. در مقابل، دیگر فرق اسلامی (اشاعره) که مسئله اصلی کلامیشان هم عدالت نبوده است، گفتمان «امنیت محور» داشته اند.  لذا حدیثهایی روایت میکنند که یکروز در ظل امنیت سلطان زیستن بهتر از 70 سال بی نظمی  و هرج مرج است. ترس از عدم امنیت و شورش و بی نظمی باعث سرکوب همه جنبش های عدالتخواهانه ورهایی بخش و  آزادی خواهانه در زمان سیطره خلفای اموی، عباسی و عثمانی شده است.

امروز چه شده است که از بلند گوهای کشور شیعه گفتمان غیر شیعی را میشنویم؟  یعنی گفتمان «امنیت محور» به جای  گفتمان «عدالت محور»؟ صریحا بگویم که استحاله ای صورت گرفته است. بدعتی در تاریخ فقه تشیع در حال اتفاق است و آن اینکه مفهوم محوری عدالت جای خود را به مفهوم امنیت داده است. آیا میتوان عدالت را به بهانه حفظ امنیت زیر پا گذاشت؟ آیا به بهانه حفظ نظم و امنیت همه  ارزشهایی را که امام علی بخاطر آنها شهید شد را می باید از یاد ببریم؟ علی شهید عدالت بود و گرنه  اگر قرار بود به بهانه حفظ امنیت و پرهیز از شورش پیش برود می باید سیاست دیگری در زمان خلافت ظاهریش وجهه نظر خود قرار بدهد و به جنگهای جمل و صفین و نهروان دچار نشود.

 همیشه بخود بالیده ایم که روحانیت شیعه مستقل از دولتها بوده است. از دولتها و حکومتها مواجب نگرفته لذا توانسته منتقد حکومتها و حامی حقوق شرعی مردم باشد، و دست نشانده حکومتها نباشد. همیشه به خود بالیده ایم که مساجد ما کانونهای مستقل آزادیخواهی و حق طلبی بوده است. اما الان انگار گرد مرگ بر مساجد تهران و ایران افکنده اند. حتی یک مسجد مجاز به برگزاری یک مجلس تحریم برای شهیدان ملت نبوده است. متأسفانه مساجدمان دولتی شده اند. این ننگ را به کجا ببریم که امروز بین مسجد تهران شیعی با مسجد قاهره غیر شیعی هیچ فرقی نیست که هر دو تحت تسلط حکومتند و ائمه جمعه و جماعات و وعاظ بدون اجازه حکومت حق آب نوشیدن هم ندارند.

 

9.      نمره عدالت و تدبیر رهبری میانگین نمره عدالت و تدبیر منصوبا ن مورد تأیید ایشان است

 

بگذارید بگویم عدالت حکام  با دادگری و عدالت رهبران با ارزیابی عملکرد خودشان و ارزیابی عملکرد منصوبانشان سنجیده میشود. مردم می فهمند . مردم شعور دارند .  مردم  تهران وایران با این راه پیمائی های مسالمت آمیز خود نشان دادند بسیار رشیدند و مسائل اصلی را کاملا متوجهند. امروز این  سوال برای ما  مطرح است. به  منسوبان ومنصوبان مقام رهبری بنگریم و با ارزیابی عملکرد آنها میانگینی از تدبیر، عدالت،  اخلاق و بیطرفی مقام محترم رهبری را محاسبه کنیم. این می شود نمره عدالت و تدبیر مقام رهبری از سوی مردم. من صرفا به چند نمونه بیشتراشاره نمی کنم. امیدوارم اگر اشتباه می کنبم مقامات محترم با حسن سلوک خود ما منتقدان را از اشتباه به در آورند. امروز با توجه به تأییدات مکررو انتشابات متعدد میانگین تدبیر و عدالت مقامات ذیل آینه تمام نمای تدبیر و عدالت مقام محترم رهبری است. اگر جز این بود تأیید و نصب نمی فرمودند: میانگین تدبیر و صداقت دکتر محمود احمدی نژاد، بی طرفی و دادگری  حضرات آیات احمد جنتی و محمد یزدی، عدالت و انصاف عالی جناب  قاضی سعید مرتضوی، اخلاق و اصول گرائی برادر ارزشی حسین شریعتمداری، رحمت و اعتدال آیت الله محمدتقی مصباح یزدی نمایانگر عدالت و تدبیر حاکمیت درجامعه ما هست . انتظار ملی از مجلس خبرگان بررسی شرایط لازم تدبیر و عدالت رهبری است.

 

  1. مقایسه عملکرد ولی فقیه عادل مدبر با شاه ظالم از خدا بی خبر مزدور اجنبی در قبال اعتراض مسالمت آمیز مردم

 راستی اگر درزمان شاه معد وم، قبل از انقلاب اسلامی  مردم اینگونه متین و مسالمت آمیز و بدور از خشونت اعتراض می کردند، شاه با آنان  چه رفتاری میکرد؟ متواضعانه می پرسم رفتار ولی فقیه مدبر عادل با شاه ظالم سرسپرده اجنبی چه تفاوتی داشته است؟ آیا شاه معدوم مخالفان خود را نوکر و بازیخورده اجنبی و مخل امنیت و نظم عمومی معرفی نکرد؟  آیا شاه بواسطه پخش اعلامیه های رهائی بخش رهبر فقید انقلاب اسلامی مرحوم ایت ا لله خمینی از صدای  بی بی سی، انقلابیون و رهبرشان را انگلیسی نخواند؟ آیا شاه برای بدنام کردن معترضان و منتقدانش چماقداران و ماموران لباس شخصی را به تخریب اموال عمومی و تعرض به جان و مال مردم وانداشت و آنگاه آنها را به راهپیمایان و معترضان نسبت نداد؟  آیا شاه مطبوعات و رسانه ها را به محاق سانسور و تعطیلی نکشاند؟ آیا شاه مخالفانش را به بند نکشاند؟ آیا شاه هر صدای اعتراض مسالمت آمیزی را سرکوب نکرد؟

با احترام می پرسم نحوه مقابله شما ولی فقیه مدبر عادل با اعتراض مسالمت آمیز مردم بی دفاع چه فرقی با سرکوب شاهنشاهی داشته است ؟  آیا کافیست که نامتان را اسلامی بگذارید و هر چه دلتان میخواهد با این مردم مظلوم بکنید؟  آیا این سرکوب  و خفقان به سیره امام علی نزدیک تر است یا شیوه معاویه و بنی امیه؟

به کرات در خطبه هایتان از واژه دیکتاتوری استفاده کردید. شما خطیب ماهری هستید. ولی باور بفرمائید معنی دیکتاتوری این نیست که شما اراده کرده اید. دیکتاتوری این است که  مطبوعات آزاد را تعطیل کنید. وزارت ارشاد شما مامورمی فرستید که تیتر و محتوای روزنامه ها قبل از انتشار کنترل شود مبادا مطلبی خلاف نظر مبارک شما نوشته م منتشر نشود. دیکتاتوری این است که مقامی مادام العمر در مقابل مردم پاسخگو نباشد. انصا ف بدهید کدام دیکتاتوری است؟

سی سال از انقلاب اسلامی میگذرد من و بسیاری از هم نسلان من هنوز به انقلاب اسلامی – که هدفش استقلال، آزادی، عدالت و اسلام بی ریا بود- افتخار می کنیم، انقلاب ما انقلابی مردمی بود. از متن مردم برخاست  برای بت شکستن و به زیر کشیدن رژیم اسبتداد و خفقان و سانسور. اکنون چه شده است؟ چه می بینیم؟ نسل من هنوز نمرده است. ما شعارهای اول انقلابمان را فراموش نکرده ایم. ما انقلاب نکردیم تا «استبداد سکولار» به «استبداد دینی»  تبدیل شود. ما انقلاب نکردیم که «استبداد شاهنشاهی» تبدیل به «حکومت و سلطنت و خلافت اسلامی» شود. ما انقلاب کردیم تا هرنوع استبدادی در هر لباسی چه با تاج چه با عمامه از میان برود.

حشرت آیت الله خامنه ای به گفته بیست و چنج سال قبلتان توجه کنید:“مردم اگر متوجه باشند و هوشیار باشند، اگر نشانه های کبر و غرور و خودخواهی را در زمامداران فورا ببینند و بشناسند و خیرخواهانه  اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع این بیماری نیست در مقابل او تعرض کنند یقتینا آن بیماری علاج خواهد شد» (30  خرداد 1363 روزنامه جمهوری  اسلامی)

اکنون من بر اساس اصل قرآنی امر به معروف و نهی از منکر و فریضه نبوی نصیحت به ائمه مسلمین خدمت مقام معظم رهبری متواضعانه و مودبانه عرض می کنیم که ما احساس کردیم رهبرمان متوجه بیماری نیست و در خیابانهای تهران خیرخواهانه و مسالمت آمیز خواستیم به گوش ایشان برسانیم که به فرموده خودتان قبل از آن که دیر بشود بیماریتان را علاج فرمائید. 

 

  1. تفاوت مجلس فاتحه ملت با مجلس فاتحه حاکمیت

ما امروز دو مجلس فاتحه داریم. فاتحه اول مجلس فاتحه ملت ایران است برای شهیدانش. شهیدانی که نه قبرشان را می دانیم نه گذاشتند که عزیزانشان برایشان بگریند. و من صدای بعض در گلو خفه شده مادران و خواهرانی را می شنوم که در خلوت خانه هایشان به دور از عسس در سوگ عزیزان پرپر شده شان به خود می پیچند. من صدای  دختران و پسران جوانی را می شنوم که در خیابانهای تهران به جرم حق طلبی و آزادی خواهی و طرح پرسش ساده «رأی من کو؟» به قصد کشت کتک خوردند زخمی شدند و شاهد در خاک و خون غلتیدن هموطنانشان بودند و حتی فرصتی برای گریستن و نوحه سرائی هم نیافتند. من صدای مناجات دهها زندانی سیاسی را از سلولهای تنگ و عبوس زندان اوین می شنوم که مردانه فشارهای طاقت فرسا را متحمل می شوند اما به خواست ناپاک خلاف حق زبان گشودن تن نمی دهند. خدایا یاریشان کن. تو وعده داده ای و وعده تو حق است و ما جز تو کسی را نداریم که به درگاهش پناه بریم یا غیاث المستغیثین یا غایت آمال العارفین کمکمان کن.

 این روزها در ایران مجلس دیگری هم تشکیل شده تا درباره نتیجه این انتخابات نظر قانونی نهائی را اعلام کند. نظری که چندین با عجولانه از دیگران شنیدیم. آن هم در حقیقت یک مجلس ترحیم است. مجلس ترحیم جمهوریت و دموکراسی. ما برای شهیدانمان فاتحه می خوانیم، آنها نیز تا ساعاتی دیگر اعلام خواهند کرد: همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند در این انتخابات که سالمترین انتخابات تاریخ ایران بوده است هیج تقلب و جابجائی منجر به تغییر در نتیجه اعلام شده وزارت کشور انجام نشده است، و این یعنی یا ما نمی فهیمی یا آقایان دروغ می گویند. اما مردم می فهمند. پس معنای این اتفاقات این است: جمهوریت نظام، الفاتحه!   

 

اللهّم اصلح کل فاسد من امور المسلمین

اللهّم اصلح کل ظالم من امور المسلمین

اللهّم اصلح کل غاصب من امور المسلمین

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

متن سخنرانی ویدئو کنفرانسی محسن کدیور در “مجلس ترحیم شهیدان جنبش سبز مردم ایران”، مرکز اسلامی ولی عصر، تورنتو، کانادا، 7 تیر 1388