چادری زیبا به همراه مقداری پول

میر حمید سالک
میر حمید سالک

هنگام ترک تهران یکی از مسئولان وزارت خارجه ایران بسته‌ای حاوی پارچه چادری برای همسر آقای سپنتا به وی هدیه داد، اما وقتی آقای سپنتا و همسرش در کابل این بسته را باز کردند، متوجه شدند که حدود ۵۰ هزار دلار اسکناس نو در داخل این پارچه چادری پیچیده شده است. (1)

اوضاع کنونی افغانستان یکی از شومترین میراث هایی است که از دوران جنگ سرد برای مردم افغانستان، منطقه و جهان باقی مانده است. کشوری که در یکی از سخت ترین شرائط اقلیمی جهان شکل گرفته و به همین نسبت از مواهب و نعمات دنیا بی بهره مانده است. مردمانی که در طول تاریخ به کرات مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته و به همین خاطر صاحب فرهنگ هایی متکثر، متفاوت و حتی متنافر شده اند. همین تقابل آرا، در کنار کمبود منابع باعث شده تا کمتر روزگاری را سراغ داشته باشیم که در این سرزمین از جنگ و نزاع خبری نباشد. وجود این کشمکش های بی پایان موجب شده تا هر کدام از طرف های درگیر، بسته به نحوۀ تفکر، نزدیکی سرزمینی و تأمین منافع، به قدرت های بیگانه ای که در همسایگی داشتند و یا حتی دورتر، تعلق خاطر پیدا کنند. در نتیجه به تدریج پای کشورهای همسایه به اندازۀ قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی آنها از یک سو و توش و توان گروه های مورد حمایت آنها به افغانستان باز شد. قدرت های بزرگ نیز از این معرکه بر کنار نماندند. بعد از کودتای هفتم ثور 1357 در افغانستان و تشدید درگیری ها در این منطقه، صفحۀ شطرنج سیاسی در این کشور دچار دگرگونی های وسیعی شده است. بازیگران بسیاری به صحنه آمده اند. تعادل و توازن بین نیروهای حاضر به کرات تغییر کرده است. بارها شاهد دگرگونی در صف بندی های سیاسی بوده ایم. پس از تمام این فعل و انفعالات، در حال حاضر، به نظر می رسد کرزای به یکی از عوامل تعیین کننده در این میدان بازی تبدیل شده است. وی تلاش دارد به دلائل متفاوتی، که در پی خواهد آمد، با نزدیکی به طالبان های میانه روتر و کاهش فشار داخلی مخالفین، با بندبازی بین راست های حاکم بر ایران و دولت آمریکا، قدرت خود را از بازی بر روی سه پایۀ فوق مستدام کند. برای اثبات فرضیۀ فوق لازم است به سؤالات متعددی پاسخ گفت. اولین سؤال این است که افغانستان از منظر توسعۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از چه مشخصاتی برخوردار است که تا این حد اوضاع و شرائط را برای دخالت دیگران مهیا می کند؟

وجود این همه نزاع و خونریزی، شرائط بد اقلیمی، و نبود منابع معدنی و ثروت های ناشی از آن باعث شد که افغانستان در ردیف یکی از کشورهای توسعه نیافتۀ جهان قرار بگیرد. از سوی دیگر عدم وجود دولت مقتدر مرکزی و با برنامه و دست به دست شدن قدرت در کل کشور و یا نواحی مختلف، که خود یکی از محصولات توسعه نیافتگی است، موجب عقب ماندگی بیشتر شده است. تمامی شاخص های توسعه مورد پذیرش برنامۀ اهداف توسعۀ هزارۀ سوم در این کشور به نحو رنج آوری دور از استانداردهای جهانی است. یکی از این شاخص ها، تولید ناخالص داخلی و میزان سرانۀ آن است. بررسی این شاخص نشان می دهد که عفریت فقر و عواقب شوم آن تا اعماق وجود افغانستان نفوذ کرده است. سرانۀ تولید ناخالص داخلی بین 800 تا 934 دلار برآورد می شود که در بهترین وضعیت در بین 182 کشور مقام 171 را کسب کرده است.

 وجود فقر به طرق مختلف باعث گسترش فساد در افغانستان شده است. به نحوی که بنا بر گزارش مؤسسۀ ترانسپارنسی، این کشور به سومین کشور فاسد دنیا تبدیل شده است. وجود فقر به شدت این کشور را نیازمند کمک های خارجی به هر شکل و هر مقدار کرده است. به نظر می آید شرم آور باشد که رئیس دولتی در جهان اعلام کند، دفترش سالانه نیازمند کمک های  یک و یا حداکثر دو میلیون دلاری است. متإسفانه همۀ کمک های مالی به صورت علنی و شفاف مبتنی بر مقابله نامه های روشن صورت نگرفته است. دفعاتی هم بوده که این “امدادهای غیبی” دور از چشم مردم صورت گرفته است. هر چند که همان کمک های علنی و به ظاهر شفاف هم می تواند چندین تردامن را پیرامون خود جمع کند، اما میزان فساد حاصل از کمک های خفیه ای که به باندهای پنهان قدرت تعلق می گیرد حکایت بی آبرویی دیگری است. یکی از تبعات این نوع آلودگی پیدایش امکاناتی است که به واسطۀ آن کشور دستخوش دخالت های بیگانگان می گردد.

  از سوی دیگر به واسطۀ این فقر گسترده مردم ناچار می شوند تا به هر ترتیب ممکن حداقل امکان زیست را برای خود فراهم کنند. متأسفانه، بنا بر عوامل مختلف کشت خشخاش و انتفاع از مواد مخدر تولید شده از آن، امروز به یکی از عوامل مهم در اقتصاد افغانستان تبدیل شده است. تصور کنید کشوری که بخش بزرگی از ساکنان آن از طریق کشت خشخاش امرار معاش می کنند و قاچاقچیان مواد مخدر طرف های تجاری مردم این سرزمین را تشکیل می دهند تا چه حدی می تواند فضای آلوده ای داشته باشد. طبیعی است که این ارتباط اقتصادی تنها به مردم عادی محدود نشده، بخش بزرگتر و خطرناک تر آن نصیب اربابان قدرت شود. به همین دلیل هر روز سندهای تازه تری از دست داشتن طالبان در قاچاق مواد مخدر آشکار می شود. از سوی دیگر معمولا هر روز خبری به مطبوعات درز می کند که نشان از همکاری مقامات مسئول دولتی با قاچاقچیان مواد مخدر دارد. آخرین نمونۀ مفتضحانۀ آن گزارش بی بی سی در اول نوامبر است که نشان می دهد در میان 150 نفر که به جرم قاچاق مواد مخدر محاکمه می شوند، یازده نفر مقامات دولتی و نظامی هستند. از این رو بخش هایی از عناصر دولت از یک سو وامدار کشورهای خارجی هستند و از طرف دیگر گروه هایی از آنها با عوامل طالبان سرنوشتشان گره خورده است. پاسخ به این سؤال برای اثبات ادعای اولیه کافی نیست. به نظر می آید باید دریابیم کرزای به عنوان بالاترین مقام کشور افغانستان چگونه به قدرت رسیده و از چه مسیری گروه حاضر را در پیرامون خود شکل داده است.

تا قبل از حملۀ آمریکا به افغانستان کرزای فرد شناخته شده ای در جهان نبود. در زمان جنگ با روس ها، این فارغ التحصیل علوم سیاسی دانشگاه های هندوستان، در مدارس مجاهدین مستقر در پاکستان به جنگجویان مسلمان درس می داد. در زمان به قدرت رسیدن مجاهدین به عنوان یکی از معاونین وزارت خارجه مشغول به کار شده بود و به اعتراف خودش در شکل گیری طالبان نقش داشته است. او در مصاحبه ای با کانال تلویزیونی الجزیره به تاریخ نهم اکتبر ۲۰۰۲ میلادی گفت: “در ماه می ۱۹۹۴ میلادی در شهر کویتۀ پاکستان بودم که طالبان ظهور کردند و مرا در مقدمۀ حرکت خویش جا دادند. من در آغاز از جملۀ مؤسسین این جنبش بودم”. اما ارتباط با خلیل زای و استخدام در شرکت نفتی یونوکال به عنوان مشاور خط لولۀ انتقال منابع انرژی حوزه های نفتی شمال دریای مازندران از مسیر افغانستان، در زمان طالبان، به یک باره و برای همیشه، سرنوشت او را تغییر داد. در بحبوحۀ حملۀ آمریکا به افغانستان او به همراه یکی از سران قبائل پشتون برای مذاکره با سایر رهبران قبیله ای به منطقه رفته بودند، اما به ناگهان مورد هجوم طالبان قرار گرفتند. در همان زمان نیروهای آمریکایی برای کمک به آنها به منطقه آمدند. حاصل آن جنگ و گریز این شد که رئیس قبیله ای که با کرزای همراه شده بود به دست نیروهای طالبان بیفتد و به قتل برسد. در مقابل کرزای به کمک بالگردهای آمریکایی از صحنۀ معرکه بگریزد و از آن روز ستارۀ اقبال او در آسمان سیاست افغانستان و جهان بدرخشد.

بی گمان ارتباط خلیل زای با کرزای در انتخاب او در کنفرانس بن به عنوان ریاست دولت موقت افغانستان، و در نهایت انتخاب او به عنوان رئیس جمهور افغانستان، از تأثیر بسزایی برخوردار است. هم چنان که ارتباط خلیل زای با ولفوویتز از زمانی که در دانشگاه شیکاگو مشعول تحصیل بود در آیندۀ سیاسی این آمریکایی افغان تبار نقش بازی کرد و او را با یکی از راست ترین جناح های جمهوریخواهان، نو محافظه کاران، نزدیک کرد. کسی که بعد ها به مقامات عالی، تا حد سفیر آمریکا در سازمان ملل، رسید. این حمایت خلیل زای از کرزای، او را در مقامی قرار داد که امروز حاضر است به هر قیمتی این قدرت را حفظ کند. در همین مدت کوتاه کرزای ثابت کرده که فردی با هوش است و عوامل توازن قوا را در منطقه به خوبی می شناسد، بنابراین تلاش می کند که با تمامی این مهره ها به خوبی بازی کند. بهتر است در این جا به این سؤال پاسخ گوییم که در این میان نقش ایران، به عنوان یکی از همین مهره ها، چیست و دولت کنونی افغانستان از چه سطحی از روابط با دولت فعلی در ایران برخوردار است؟

 از گذشته های دور ارتباط تنگاتنگی بین دوکشور ایران و افغانستان برقرار بوده است. این ارتباط نزدیک شاهد فراز و فرودهای فراوانی بوده است. با سر کار آمدن طالبان روابط دو کشور به شدت تیره گشت و به علت سیاست های نادرست طالبان تا حد خطر وقوع جنگ پیش رفت. از سوی دیگر همزمانی روی کار آمدن طالبان با فرو پاشی شوروی، شرکت های نفتی آمریکایی را ترغیب کرد، تا با استفاده از حضور طالبان، خاک افغانستان را محل ترانزیت نفت کشورهای شمال دریای مازندران بکنند. شرکت یونوکال این مسئولیت را به عهده گرفت. کسانی چون دیک چینی، رایس، خلیل زای و کرزای به نحوی با این شرکت در ارتباط بودند. دخالت مجاهدین شمال مورد حمایت ایران مانع از اجرایی شدن این نقشه شد. نزدیکی طالبان با القاعده و دشمنی این هر دو با جهان غرب باعث شد که ایران و آمریکا یک بار دیگر دشمنی مشترک پیدا کنند.   

ماجرای یازدۀ سپتامبر و حملۀ کشورهای غربی به افغانستان و شکست طالبان باعث تغییر نقش ایران در افغانستان شد. از یک سو در جریان حمله به این کشور، کمک های ایران به کشورهای ائتلاف قابل توجه بود. همچنین در کنفرانس حمایت از افغانستان، مساعدت های فراوانی از سوی ایران صورت گرفت. از جمله می توان به اعطای اعتبار 500 میلیون دلاری از سوی این کشور اشاره کرد. این مبلغ در میان کمک های اهدایی کشورهای حاضر در کنفرانس رقم قابل توجهی بود. در همین حال شاهد بودیم گروه هایی از نظامیان ایران که رابطۀ چندان مساعدی با دولت خاتمی نداشتند، شرائطی فراهم کردند تا بعضی از اعضای القاعده و برخی افراد خانوادۀ بن لادن در ایران مستقر شوند. فرار دختر بن لادن از ایران در همین اواخر مؤید همین نکته است. یا انتشار گزارش اشپیگل آنلاین در مورد زندگی سیف العدل در شمال شهر تهران و خروج او از ایران بعد از نه سال به همین شایعات دامن زده است.

این نقش دو گانه با روی کار آمدن نظامیان در ایران پر رنگ تر شد. تا جایی که ایران متهم شده است به دشمنان دیروز خود در افغانستان کمک می کند. گزارش ویکی لیکس و کشف کامیون های ایران حاوی مواد منفجره  نمونه هایی از دخالت های غیرقانونی ایران در مسائل افغانستان بر ملا می کنند. اما این روش های ناپسند به همین جا ختم نمی شود. کمک های مالی غیر علنی دولت ماجراجوی ایران به طرف های درگیر در مسئلۀ افغانستان هر روز ابعاد گسترده تری می یابد و به همین نسبت هم آشکار تر می شود. این کمک های نادرست به اربابان رسانه ها، نمایندگان مجلس و دست اندرکاران دولتی در افغانستان تمامی ندارد.   

به تازگی نیویورک تایمز در گزارشی به ذکرکمک های مالی ناروشن دولت ایران به عوامل خود در درون دولت افغانستان پرداخته است. جزییاتی از این ماجراها که توسط این روزنامه افشا شد، نشان از مغشوش و مخدوش بودن این کمک ها دارند. این نکات مورد تکذیب هیچ مقام مسئولی قرار نگرفت. در این مطلب ادعا می شود که از سوی دولت ایران  مقداری پول نقد در اختیار رئیس دفتر کرزای قرار گرفته است.  اول به  نحوۀ دریافت این کمک دقت کنیم. مبلغی اسکناس در کیسه های پلاستیکی در اختیار داود زای، قرار گرفته، از فرودگاه، شبانه، مستقیماً به خانۀ شخصی وی منتقل شده است. آیا این نحوۀ کمک رسانی ما بین دو کشور، در جهان روشی معمول است؟ با افشای این خبر سفیر ایران در افغانستان خبر را تکذیب و آنرا “مضحک و توهین آمیز” ارزیابی کرده است. اما بعد از گذشت یکی دو روز کرزای آن را تأیید کرده، نشانی از روابط بالندۀ دو کشور می داند. نهایتاً وی از رسانه ها می خواهد از وجود این “امر طبیعی در روابط بین المللی”، اسباب شیطنت فراهم نکنند. سخنگوی وزارت امور خارجه ایران با اتخاذ موضعی مشابه کرزای و مخالف سفیر ایران، اطلاعاتی در اختیار خبرگزاری ها قرار می دهد. اگر این پرداخت ها جنبۀ قانونی داشت، آیا باز هم این همه تناقض را با این همه تأخیر در میان مسئولین شاهد بودیم؟ اما گزارش بعدی از سوی هفته نامۀ نیوزویک منتشر شده است. این نشریه در شمارۀ اخیر خود به کمک هایی اشاره می کند که به سپنتا وزیر خارجۀ وقت افغانستان تعلق گرفته بدون آنکه نامبرده در جریان باشد. این خبر همچنین مدعی است که ایران از طریق همین پول ها عواملی را در داخل دولت کرزای برای خود خریداری کرده است. از جمله به ابراهیم خلیلی، از سران هزاره و معاون کرزای، اشاره می کند. ازیاد نبریم که خلیلی از سران مجاهدین بوده است که در دوران جنگ با طالبان در ایران به سر می برده و به دلیل شیعه بودن نزدیکی عقیدتی هم با حکومت ایران دارد. در ادامۀ این خبر رادیو فردا مدعی شده است که: “ به گفته سیاستمداران و مقامات ارشد در دولت افغانستان کابینه حامد کرزای در عمل بین دو گروه تقسیم شده است. گروه طرفداران ایران به رهبری کریم خلیلی و گروه طرفدار آمریکا به رهبری عمر زاخیلوال، وزیر مالیه. با این همه به نظر می‌رسد که جناح طرفدار ایران دست بالا را دارد.”(سایت رادیو فردا 11آبان 89 ) نشانه های دیگری نیزوجود دارد که این نحوه کمک های ایران، با مقاصد خاص سیاسی صورت گرفته است. کمک هایی که از سوی اقلیت اصلاح طلب مجلس مورد پرسش قرار گرفت. سؤالاتی که موجبات خشم فرمانده جناح توپخانه را فراهم کرد.( سرمقالۀ کیهان به قلم حسین شریعتمداری 11آبان 89)

یکی از این نشانه ها زمان اعطای این کمک ها است. به عنوان مثال، چرا باید همزمان و یا نزدیک به موسم انتخابات مجلس در افغانستان این کمک ها صورت بگیرد. آیا ممکن است که ایران با استفاده از این کمک های غیرعلنی قصد اعمال نفوذ در جریان انتخابات را دارد؟ چرا سفیر سابق افغانستان در ایران باید به ریاست دفتر کرزای برسد؟ چرا باید بخش هایی از نیروهای طالبان قرار بگیرد؟ مگر آنها با کشور ایران دشمن نیستند؟ چرا باید کرزای تا این حد بر روی مسئلۀ خروج نیروهای امنیتی خصوصی آمریکایی اصرار کند؟  آقای کرزی گفته است که معامله‌ای به ارزش یک و نیم هزار میلیون دلار که از دهلیزهای دولتی امریکا شروع می‌شود، در مورد شرکت‌های امنیتی خصوصی صورت گرفته و منافع‌شان در آن‌جا تقسیم می‌شود و در عوض ضرر آن‌ها به افغانستان می‌رسد. او هم چنین تاکید کرده پولی که برای شرکت‌های خصوصی امنیتی داده می‌شود، در افغانستان باعث خرابی‌ خانه‌ها، انفجارات و تقویت تروریزم می‌گردد. (سرویس خبر رسانی آریا نت نهم آبان 1389) این مقابله با سرویس های امنیتی مسئله ای است که مورد علاقۀ ایران است و توسط داود زای، کسی که به گزارش نیویورک تایمز پول ها را مستقیماً از ایران گرفته و سال ها سفیر افغانستان در ایران بوده، به شدت پی گیری می شود.  

اگر به این چندین سؤال متوالی پاسخ بگوییم می توان به نوع رابطۀ پیچیدۀ کرزای با دولت احمدی نژاد پی برد. می توان دریافت که آنچه بین این دو دولت می گذرد امری فراتر از یک رابطۀ معمول در عرف دیپلماتیک است. به نظر می آید دو طرف برای طراحی رابطه ای دراز مدت تر این همه دشواری را به جان می خرند. اما حالا باید به پرسشی دیگر پاسخ گفت. چرا علیرغم آنکه کرزای به دقت و درستی از نوع رابطۀ آمریکا با ایران مطلع است دست به چنین قمار بزرگی زده است؟ 

 آنچه که از اوضاع و احوال برمی آید، به تدریج، رابطۀ کرزای، نه با آمریکا، که با دولت اوباما رو به سردی گذاشته است. این سردی روابط از چند نکته می تواند ناشی بشود. اول آنکه احتمال پیروزی قطعی نظامی غرب در مقابل طالبان روز به روز کمتر می شود، به نحوی که گورباچف در مصاحبه ای که چند روز پیش با بی بی سی کرد به آمریکایی ها هشدار داد که چگونه می توانند با خسارت کمتر از خاک افغانستان خارج شوند. از این رو حامد کرزای که خود پشتون است و به ادعای خودش از بنیانگذاران طالبان، با آن بخش از طالبان که حاضرند از عوامل القاعده فاصله گرفته و از جنگجویان اسلامی خارجی ببرند، می تواند فصل مشترک هایی پیدا کند تا در آیندۀ مبهم افغانستان به کمک او بیایند. بنابراین باید از اوباما فاصله بگیرد، تا در مذاکراتی که در جریان است و شورای صلح افغانستان آن را رهبری می کند و تعدادی از اعضای سابق طالبان در آن شریک هستند، سرش بی کلاه نماند. هم چنین فراموش نکرده ایم که کرزای قبل از اینکه به ریاست جمهوری برسد، کارمند شرکتی بوده که به راست های جمهوریخواه تعلق داشته است. “کارمندی” که متوجه قدرت گیری تدریجی مجدد رؤسای سابق خود شده و مشتاقانه نتایج انتخابات دوم نوامبر را پی گیری می کند، نباید در محاسبات خود این عامل مهم را فراموش کند. بنا بر این باید به نوعی به رؤسای سابق خود که تلاش دارند تا دوباره کلید کاخ سفید یا حداقل کنگره را در دست بگیرند، که آرزو دارم نتوانند، نشان دهد هم چنان به آنها وفادار است. این مجموعۀ شرائط کرزای را وادار می کند تا در روابط خود با دموکرات ها تجدید نطر بکند.

این تغییر رابطه در میان مسائلی که از سوی طرفین مطرح می شود، روشن و آشکار است. واکنش تند کرزای به عملیات مشترک روسیه و آمریکا برای حمله به یکی از مراکز تولید هروئین از جملۀ این موارد است. این نخستین باری بود که روس ها به طور مستقیم درگیر عملیاتی نظامی در خاک افغانستان می شدند و نمایندۀ روسیه در افغانستان اعلام می کند که دولت کرزای از چگونگی عملیات مشترک اطلاع داشته است. با این حال او از این موقعیت استفاده می کند تا مخالفت خود را با دولت آمریکا نشان دهد.

از طرف دیگر آمریکایی ها هم دلخوری های خود را در رفتارهایشان نشان می دهند. واکنش سرد و مأیوس کنندۀ آمریکایی ها در مقابل افشای خبر کمک ایران به کرزای یکی از همین نمونه ها است. آمریکایی ها در مورد نوع، محتوا و افرادی که باید در مذاکرات صلح از طرف طالبان شرکت کنند با دولت کرزای اختلاف دارند. اصرار دولت آمریکا بر سر حمله به جنوب افغانستان برای سرکوب طالبان از جملۀ این موارد اختلاف است. از سوی دیگر ابراز نگرانی غربی ها در مورد نحوۀ برگزاری انتخابات در افغانستان وبه قدرت رسیدن کرزای نشان از عمق اختلاف بین کرزای و غرب دارد. دست آخر انتساب فساد به عوامل حکومتی افغانستان و نزدیکان کرزای، از طرف عوامل دولت، نمایندگان و مطبوعات آمریکایی، ثابت می کند که شکاف عمیقی در حال شکل گیری است. تلاشی را که دادستانی نیویورک برای محکوم کردن برادر بزرگتر کرزای به خرج می دهد، باید در همین مجموعه ارزیابی کرد. وال استریت به نقل از منابع دادستانی نیویورک مدعی شده است که محمود کرزای، که در 2001 در یک رستوران مشغول بوده است امروز از یک ثروت دوازده میلیون دلاری بهره برده است. این روزنامه پس از لیست کردن انبوهی از ثروت های برادر رئیس جمهور، عکسی را به چاپ رسانده که نشان می دهد در یکی از پروژه های خانه سازی متعلق به محمود کرزای، با وجود تعلق پروژه به بخش خصوصی، نیروهای پلیس در حال نگهبانی هستند.

این همه نشانه هایی که ارائه شد، اثبات می کند که کرزای روز به روز از حاکمان کنونی کاخ سفید فاصله می گیرد و به طالبان و دولت ایران نزدیک تر می شود. اما این فاصله گرفتن از اوباما و نزدیکی به احمدی نژاد و یاران ملا محمد عمر از سوی کرزای، با توجه به هنر بندبازی وی، یک طرح ثابت و همیشگی نیست. در این میان، عواملی توانسته موجب افزایش اعتماد به نفس کرزای بشود تا به کمک این تدبیرها بیاید. از جمله طرح مجدد احداث خط لوله ای که از داخل خاک افغانستان بگذرد تا نفت و گاز کشورهای شمالی این کشور را به پاکستان، هند و یا حتی چین برساند. این دست آورد کوچکی نیست. کشف منابعی از سنگ های معدنی که می توانند تا سه تریلیون دلار به خزانۀ افغانستان واریز کند مسئلۀ مهمی به شمار می آید. از کنار قدرت گرفتن دوبارۀ جمهوریخواهان، به ویژه از انواع “چای دوست” آنها، نباید به آسانی گذشت. به نظر می آید او به خوبی می داند با توجه به عوامل فوق در چه زمانی با چه کسی قهر کند و با کدام گروه نزدیک شود.    

 اگر روزگاری که کرزای یک کارمند شرکت یونوکال بود وتوانست معاملۀ بین آمریکایی ها را با طالبان بر سر تقسیم منافع جوش بدهد، چرا این بار نتواند؟ بخصوص با آن گروه از آمریکایی هایی که متهم هستند برای کسب منافع بیشتر و هزینۀ کمتر، حتی در آبهای خودی از سیمان نامرغوب استفاده کرده اند. این گروه صاحبان صنایع نفتی چرا نباید در جاهای دیگر برای سود بیشتر بر سر هر چیز و هر کس معامله کنند؟ آرزوی کرزای شاید این باشد که بتواند واسطۀ آشتی کنان آمریکا و ایران باشد. این آشتی کنان بهانۀ چندان بزرگی نمی خواهد. او تصور می کند با قدرت چانه زنی که در خود سراغ دارد بتواند دو کشور متخاصم را به یک دیگر نزدیک کند.این  کاری است که قبل از این هم برای آن خیز برداشته است. با این حال اگر نتواند این رابطه را بین سه ضلع مثلث، آمریکا، طالبان و نظامیان ایران برقرار کند، حداقل از رقابت آنها که می تواند بهره ببرد. در این صورت او پایگاه خود را برای مدت های طولانی محکم کرده است. در مقابل، طبق معمول، دولت ایران از جیب ملت هزینه کرده و آنها را در معرض تهدید بیشتری قرار داده، بدون آنکه به ایشان بهره ای برساند.  

 

پانوشت

1-     سایت رادیو فردا 11آبان 89