اصغر فرهادی رئیس دیپلماسی خط دو ایران

سرگه بارسقیان ‏
سرگه بارسقیان ‏

بی‌دلیل نبود که مجله تایم اسم جورج کلونی را در فهرست صد چهره پرنفوذ جهان گذاشت، سه سال قبل بود که بازیگر برنده جایزه اسکار به کاخ‌سفید رفت تا به رییس‌جمهوری امریکا و معاونش یادآور شود 250 هزار پناهنده‌یی که در اردوگاه‌های پناهندگی در نواحی مرزی سودان با چاد زندگی می‌کنند، در وخیم‌ترین شرایط ممکن قرار دارند و باید کاری کرد. بازیگر هالیوود در دیدارش با باراک اوباما و جو بایدن پیشنهاد داد هیاتی به منطقه فرستاده شود تا به‌طور روزانه گزارشی از وضع ناهنجار پناهندگان در اردوگاه‌های دارفور به کاخ‌سفید بفرستند؛ خواسته کلونی از چین هم این بود که با اعمال فشار بر دولت سودان، به خشونت‌ها در این منطقه خاتمه دهد. کلونی نه مشاور اوباما بود، نه نماینده وزارت خارجه و نه ناظر نهادهای فدرال، ولی تاثیرش در بحران دارفور اگر بیشتر از وزیر خارجه امریکا نباشد که کمتر نبود.بی‌تقصیر نیستند برخی اهالی خبر و نظر در ایران که می‌گویند سفر هنرمندان هالیوود به نقاط بحران‌زده جهان، با هماهنگی کاخ سفید و برای تلطیف چهره امریکا در دنیاست و شده‌اند ماموران دیپلماسی رسانه‌یی سیا، اما نمی‌بینند یا نمی‌دانند که‌‌ همان موقع که آنجلینا جولی به دیدار سیل‌زدگان پاکستان رفته بود، هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی مشغول ادامه عملیات خود در خاک پاکستان و حمله به شبه‌نظامیان و بعضا غیرنظامیان بودند؛ بی‌تقصیرند از این رو که چنین رابطه‌یی برایشان تعریف‌شده نیست و اینکه با دیپلماسی عمومی چنانکه باید باشد، نه چنانکه هست بیگانه‌اند. دیپلماسی عمومی در ایران بعضا با نسخه سنتی آن تعریف می‌شود؛ رابطه دولت با مردم. شاهدش هم اینکه وزارت خارجه اداره کل دیپلماسی عمومی تشکیل داده و در کل دیپلماسی عمومی محدود شده به سفر سالانه احمدی‌نژاد به نیویورک و مصاحبه با رسانه‌های امریکایی تا حدی که دیپلماسی رسمی (دیدار با سران جهان) هم در حاشیه رفته یا اصولا کمتر محل توجه قرار می‌گیرد. دیپلماسی عمومی محدود شده به دوربین و میکروفونی روبه‌روی رییس دولت که بعد از یک‌سال تبلیغات سیاه و منفی چند دقیقه‌یی بر صفحه تلویزیون امریکایی‌ها ظاهر شود و بگذریم از پیام‌های پس و پیش‌‌ همان مصاحبه، “بر افکار عمومی امریکا تاثیر بگذارد”؛ چه بسا که برآیند آن هنوز هم معلوم نیست که چقدر نتیجه‌بخش و تاثیرگذار بوده است. اما فقط سران سیاسی نیستند که دیپلماسی را در دوره جدید شکل می‌دهند، دیپلماسی عمومی با تعریف دولت- مردم هم سنتی شده (شبیه مصاحبه‌های احمدی‌نژاد با شبکه‌های امریکایی یا پیام‌های نوروزی اوباما)؛ در دیپلماسی عمومی جدید این شهروندان کشور‌ها و درست‌تر بگوییم، نخبگان جوامع هستند که با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند، بر افکار عمومی کشور یا کشورهای دیگر تاثیر می‌گذارند و چه بسا تاثیری بیشتر از مقامات رسمی و سیاسی. پیام رسمی دیپلماتیک (از طریق نمایندگان سیاسی)، در تاثیرگذاری بر افکار عمومی جذابیت پیام غیررسمی دیپلماتیک (از طریق نخبگان، هنرمندان و نویسندگان) را ندارد؛ برد تاثیرگذاری آن اندک و هزینه‌هایش زیاد است. چقدر باید خرج می‌شد تا میلیون‌ها بیننده در سراسر جهان به‌طور مستقیم می‌نشستند و پیام صلح‌خواهی ایرانیان را در سخنرانی یک مقام رسمی می‌شنیدند و آیا می‌شد چنین انتظار و تصوری داشت؟ بر نخبگان و هنرمندان امریکایی که نقش پراهمیتی در شکل‌دهی افکار عمومی ایالات متحده دارند، کدام پیام تاثیرگذار‌تر است، پیامی رسمی از مقامی سیاسی یا پیامی غیررسمی از هنرمندی برجسته؟ یکی از دیپلمات‌های بلندپایه سابق کشورمان بعد از شنیدن سخنان اصغر فرهادی در مراسم جایزه اسکار گفته: “چیزی که فرهادی گفت و کاری که کرد، از صد‌ها سخنرانی و مقاله ساخته نبود.” چقدر باید هزینه می‌شد تا جهانیان در پیامی چندثانیه‌یی بشنوند که مردم ایران از اعطای جایزه اسکار به فیلم “جدایی نادر از سیمین” خوشحالند “چون در روزهایی که میان سیاستمداران حرف از جنگ، تهدید و خشونت تبادل می‌شود، نام کشورشان، ایران از دریچه باشکوه فرهنگ به زبان می‌آید. فرهنگی غنی و کهن که زیر غبار سیاست پنهان مانده است.” امروز سیاستمداران و گروه‌های سیاسی در جهان پی هنرمندان افتاده‌اند تا با تکیه بر شهرت آنها و محبوبیت‌شان، مشروعیتی برای خود دست و پا کنند، لااقل مخالفتی نبینند و حداقل از قدرت آنها برای اجرای برخی برنامه‌ها استفاده کنند. دو ماه پیش بود که یک گروه فشار امریکایی به اسم “اتحاد علیه ایران هسته‌یی” دست به دامن جنیفر لوپز، هنرپیشه و خواننده امریکایی شد تا از بازی در فیلم تبلیغاتی شرکت ایتالیایی فیات خودداری کند، چون فیات حاضر به قطع همکاری خود با ایران نیست. چرا مسوولان ایرانی این‌گونه نگاه نمی‌کنند؟ چرا از ظرفیت بزرگ “جدایی” برای وصل افکار عمومی کشور‌ها با مردم ایران خرسند نشدند؟ به‌جای تفحص در هزارتوی “لابی‌های سیاسی- صهیونیستی اسکار” ببینند می‌توان دیپلماسی خط دو (گفت‌وگوی افراد غیررسمی برای دست یافتن به نوعی ادبیات تنش‌زدا میان دو طرف) را نظاره‌گر بود و از ثمراتش بهره گرفت؛ فرهادی بحق رییس دیپلماسی خط دو ایران است؛ مگر نه اینکه در هیاهوی ایران‌هراسی در امریکا که آمار اخیر اعلام شده از سوی مرکز نظرسنجی گالوپ در ایالات متحده هم مهر تاییدی بر آن زده، به‌جای انگشت تهدید تکاندن، دست‌های تشویق برای فرهنگ ایرانی تکانده می‌شوند و گو تا ببینند این پیروزی بزرگی بود که با “جدایی” حاصل شد.

منبع: اعتماد، دهم اسفند