مراسم سنتی ایرانی “چهارشنبه سوری” از راه می رسد و بسیاری از ایرانیان به استقبال آن می روند و مراسم آن را با آداب خاص خود برگزار می¬کنند. از آنجا که مراسمی از سنخ چهارشنبه سوری و حتی نوروز در ایران پس از انقلاب و حتی پس از اسلام، برای بسیاری از مسلمانان راست آیین و سخت کیش محل بحث و گفتگو بوده و اخیرا نیز تشدید شده است، در این گفتار، ضمن گرامیداشت چهارشنبه سوری و بویژه نوروز بزرگ و قابل احترام و تبریک به تمام هموطنان درایران و همه جای دنیا، می¬کوشم شرحی کوتاه ان شاءالله مفید در چرایی این سنخ سنتهای ایرانی بدهم، بدان امید که نا آگاهان با تاریخ و اساطیر ایران را مفید باشد.
زمانی که اعراب مسلمان به ایران آمده و با ایران و ایرانیان آشنا شدند، بسیاری از آداب و سنن ایرانی را پذیرفته و آنها را در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خود به کار گرفته و بدین ترتیب از نظر مذهبی بدانها مشروعیت بخشیدند. بویژه در امور دیوانی از همان آغاز فتح ایران در زمان خلیفه دوم، بی هیچ ابهام و پرسشی، اعراب مسلمان از دیوانسالاری ساسانی پیروی کرده و آن آداب را در خلافت و دولت نوبنیاد خود به کار گرفتند. این استفاده بی چون و چرا از امور دیوانی ایرانیان، بدان دلیل بود که عربان شبه جزیره عربستان، از امور دیوانی و قواعد کشورداری هیچ تجربه و حتی اطلاعی نداشتند. دلیل آن نیز این است که اعراب در طول تاریخ گذشته اش، به رغم عمر طولانی آن، اساسا از “حکومت” و “دولت” به معنای کنونی آنها بهره ای نداشتند و در واقع اینان هنوز به دوران تأسیس دولت نرسیده بودند. این در حالی بود که از آغاز تأسیس دولت و حتی امپراتوری ایرانیان ساکن در فلات ایران تا فتح ایران حدود 1400 سال گذشته بود و در این مدت دراز ملت ایران پنج دولت بزرگ ( مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان ) را تجربه کرده بودند. اما چیزی که اعراب حجاز ( حتی اعراب یمن که پیشرفته تر بودند ) با آن کاملا بیگانه بودند، اسطوره و فرهنگ اساطیر بود و لذا با نمادها و نشانه ها و معانی و مفاهیم آن آشنا نبودند، از این رو، با اساطیر ایرانی نه تنها بر خورد مثبت نکردند بلکه آنها را مشتی خرافه و افسانه و اموری نامعقول دانسته و در نهایت در تعارض با اسلام و آموزه های دین توحیدی شمردند. در اعراب روزگاران طولانی پیش از اسلام ( به تعبیر اسلامی “عصر جاهلیت”)، شماری قصه و داستان وجود داشته اما اینها را نمی ¬توان “اسطوره” به معنای فنی کلمه دانست. در اینجا مجال بحث نیست اما فقط به کوتاهی می¬توان گفت که اسطوره بوسیله مردمی خلق می¬شود که از نظر تمدنی و فرهنگی به مراتب بالایی از رشد و عمق رسیده باشند و اعراب در آن روزگاران دراز به چنین مرحله ای نرسیده بودند. اگر بخواهیم دقیق تر سخن گفته باشیم می¬توانیم بگوییم که اعراب حجاز با اسلام بود که به واقع وارد تاریخ و تمدن سازی در سطح جهانی شده و « تمدن اسلامی – عربی » را پدید آوردند. اما می¬دانیم که همین تمدن نیز بیشتر به دست مللی که دارای تمدن دیرینه و درخشانی بودند ( بیشتر ایران و مصر )، قوام و دوام یافت. شاید حسی بودن اعراب نیز در بیگانگی شان نسبت به اسطوره و درک عمیق اساطیر، نیز در مواجهه سطحی و نادرست آنان با اساطیر ایرانی بی تأثیر نبوده است. چانکه در قرآن نیز بازتاب یافته است، گویا آنان اساطیر را با “افسانه” و اوهام مترادف و یا آمیخته به آن می¬دیدند. به هر حال اعراب بی اسطوره و بیگانه با آن، اساطیر گسترده و دیرینه سال و پر عمق ایرانی را به دلیل بیگانگی و ناآگاهی خرافه و نادرست شمردند. در این میان سنتهایی چون نوروز و چهارشنبه سوری و جشنهایی متعدد ایرانی معروف به “جشنهای گاهنباران” و بسیاری از آداب و سنن دین زرتشتی مورد بی مهری قرار گرفتند و حتی برخی از آنها را شرک و مغایر با دین توحیدی قلمداد کردند. در حالی که اگر اعراب با اساطیر و فرهنگ اساطیر آشنا بودند و به طور کلی ذهن فلسفی و مولد اندیشه داشتند، به خوبی متوجه می¬شدند که با سنن اساطیری و زبان خاص آن نباید چنین برخورد کنند. اسطوره با زبان اشاره و نمادین سخن می¬گوید و در قالب تمثیلها و نمادها پیام خود را به مخاطبان زبان شناس و سخندان انتقال می دهد.
با این همه، در میان اعراب مسلمان کسانی بودند که برخورد متفاوتی با سنن ایرانی داشتند. یکی از این مسلمانان امام علی ( ع ) بود که مواجهه مثبت وی در طول خلافتش در کوفه با ایرانیان کوفه وبصره در تواریخ ثبت و ضبط است. بویژه وی در یکی از نوروزها زمانی که شماری از بزرگان ایرانی ( اسواران ) به دیدنش رفته و برای وی شرینی های مخصوص جشن نوروز هدیه بردند، به گرمی آنان را پذیرفت و از شرینی اهدایی خورد و آنان را مورد تفقد قرار داد. این در حالی بود که پیش از آن، در زمان عثمان در مورد سنن ایرانی بسیار سختگیرانه برخورد می¬شد و از جمله برای برگزاری جشنهای ایرانی در نوروز و موارد دیگر مالیات و یا پول در نظر گرفته شده بود و این برای ایرانیان، که هنوز بسیاری از آنان زرتشتی باقی مانده بودند، بسیار آزار دهنده بود. امام علی ایرانیان را از قید آن عوارض و یا مالیاتهای نا مشروع نجات داد. در زمان عربگرایان اموی ایرانیان، حتی کسانی که مسلمان شده بودند، شدیدا مورد بی مهری و آزار و اعمال محدودیت قرار گرفتند و از جمله سنن ایرانی تا حدودی به محاق رفت، اما پس از جنبش شعوبیه و قدرت گرفتن ایرانیان در دستگاه عباسیان و بعدها در درران آل بویه و دیگر سلسله های ایرانی سنن ایرانی در زمینه هایی بازسازی و احیا شدند.
حال بیش از چهارده سده از آن زمان گذشته و در این زمان نه چندان کوتاه نه اعراب امروز در حال و هوای گذشه مانده اند و نه ما ایرانیان در آن شرایط فکری و سیاسی و اجتماعی به سر می بریم و به اصطلاح “موالی” و ”عجم” ( = گنگ و زبان نفهم، لقبی که اعراب صدر اسلام به ایرانیان اده بودند ) خوانده می¬شویم، همه چیز به کلی دگرگون شده و همه ما در جهانی کاملا متفاوت زندگی می¬کنیم. در طول سدة اخیر دانش اسطوره شناسی در جهان بسیار دامن گسترده و اسطوره شناسان بزرگی در زمینه اساطیر اقوام وملل گوناگون و ازجمله اقوام باستانی شرق و به طور خاص بین¬النهرین و ایران تحقیق و پژوهش مهمی کرده اند و در ایران نیز در این مورد تحقیقات قابل توجهی صورت گرفته و فرهگ و تاریخ شدیدا اساطیری ایران و از جمله دین عمیقا آمیخته با اساطیر منسوب به حضرت زرتشت به پژوهش و واکاوی گرفته شده و ابعادی از “نهان گویی” ایرانیان ( به تعبیر فردوسی ) در قالب “حماسه” و “اسطوره” تفسیر و در واقع باز نموده شده است. آنگاه در چنین زمانه و زمینه ای، بسیار شگفت انگیز است که مسلمانی ایرانی با ارتجاع به ذهن و زبان اعراب سده هفتم میلادی، در باره تاریخ و فرهنگ و میراث چند هزار ساله اش بیندیشد و داوری کند. هنوز هم گاه شنیده می¬شود که سنتهایی چون نوروز و یا چهارشنبه سوری و هفت سین و مراسم شب یلدا و امثال آنها در اسلام نیست و یا با اسلام ناسازگار است و بدتر از آن “شرک” و “خرافه” است! در ساده ترین تحلیل و تعلیل می¬توان گفت که گویندگان این سخنان نه با تاریخ ( بویژه تاریخ کشورشان ) آشنا هستند و نه از فرهنگ و تحولات فرهنگی و تمدنی چیزی می¬دانند. حتی عالم پژوهشگری چون مرتضی مطهری تا آن اندازه بی خبر می¬ماند که سنتی چون چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش و گفتن “زردی من از تو – سرخی تو از من” را “احمقانه” می داند و به تأکید تمام کسانی که امروز این مراسم را برپا می¬کنند و پدرانشان را “احمق” خطاب می کند! جای شگفتی است! جز بی اطلاعی چه نامی می¬توان بر این سخنان نهاد؟ اما به طور کلی می¬توان گفت که جهل به تاریخ و بویژه جهل به دانش مهم و شور انگیز اسطوره شناسی و نیز تعصبات و جزمیتهای مذهبی و فرمالیسم دینی، از عوامل و یا زمینه ساز چنین داوریهایی است.
اما از نظر معرفتی مشکل مهم از آنجا پدید می¬آید که این شمار از مسلمانان، با آداب و سنن کهن ایران و یا ملل قدیمی دیگر، برخورد کلامی می¬کنند. به عبارت روشن تر، اینان تمام افکار و آداب و سنن اقوام غیر مسلمان را در حوزه عقاید و حق و باطل گزاره های خاص دینی خود مورد تحقیق و داوری قرار می¬دهند و هرچیز را که با آموزه های مذهبی آنان سازگار نبود و یا حتی در متون و منابع دینی¬شان وجود نداشت، به عنوان خرافه و یا باطل و یا بدعت مورد انکار قرار می¬دهند. مهمتر آنکه این کلام محوران در مواجهه با افکار و عقاید و سنتهای دیگران، عموما گرفتار سطحی نگری و به اصطلاح فقهی “حجیت ظواهر” اند و لذا به ظواهراعمال و رفتارها و سنتهایی که در طول هزاران سال پدید آمده و دارای معانی و پیامهای خاص و عمیق اند، بسنده کرده و بر این اساس حکم به خرافی و یا نا معقول بودن این سنتها می¬کنند. حال آنکه این سنتهای دیرینه در طول تاریخ یک ملت شکل گرفته و برآمده از ذهن و زبان و تجربه و آرمانهای یک ملت شمرده می¬شود و این سنتها نه تنها از سر جهل و خرافه و به قول مطهری حماقت پدرانمان نیست بلکه کاملا بر آمده از آگاهی و درایت و هوشمندی آنان است. نکته ای که مورد غفلت این ظاهر گرایان است، این است که پدرانمان آرمانها، دغدغه ها، ارزشها، زیباییها، زشتیها، پیروزیها و شکستهای خود را در قالب همین سنتها و نمادها و سیماها و راز و رمزها بیان کرده و به ما انتقال داده اند. در ادیان نیز کم و بیش این گونه است. بویژه هر دینی که به دوران پیشا تاریخ نزدیک تر است، بیشتر با زبان راز آلود اسطوره و نماد و رمز پیام خود را ابلاغ کرده است. دین زرتشت و دین مسیح بسیار نمادین و با استفاده از زبان نماد سخن گفته اند. اسلام به دلیل متأخر بودن کمتر از زبان نماد و اسطوره استفاده کرده است. در عین حال در قرآن و سنتهای اسلامی استفاده از زبان نماد و اسطوره کم نیست. اگر بنا باشد کلامی و بر اساس ظواهر در باب این سنتها داوری شود، ارکان و اذکار نماز، روزه، قربانی و بویژه مناسک و مراسم بزرگ حج، چگونه فهم و تفسیر می¬شوند؟ ضرورت تأویل در این گونه موارد، ازنمادین بودن این سنتهای دینی برمی¬خیزد. اگر فرمالیسم در این نوع مناسک ملاک باشد، دیگران نیز می¬توانند تمام مناسک حج را تقلید از پدران و کاری نامعقول و به گفته مطهری “احمقانه” بدانند. همین برخورد های ظاهرگرایانه و جاهلانه بوده است که طالبان در افغانستان را وا دار کرده بود که تندیس بودا را مظهر بت پرستی در این زمان بدانند و حکم به نابودی آن بدهند.
به هر حال مسأله این است که سنتهایی چون نوروز و چهارشنبه سوری و یلدا و هفت سین ( که روزگاری هفت شین بوده است )، حاوی و حامل پیام و سخن معقول و جاودانه و انسانی اند و میراث یک ملت بزرگ و تراویده از یک فرهنگ پربار و دیرین است و باید آنهارا پاسداشت و پاسداشت آن نیز فقط اجرای شکلی مراسم و اصالت فرمالیسم ملی نیست بلکه هر ایرانی باید بکوشد با استفاده از معیارهای زبان شناسانه و شناخت تاریخ این سرزمین و میراث یک ملت کهن و پر حادثه همواره از این سنتها رازگشایی کند تا بتواند گوهر پیام را بگیرد و برای شناخت حال و ساختن آینده اش از آنها سود جوید.
اگر مجال بود برخی تفاسیر مهم نمادهای چهارشنبه سوری و مخصوصا نوروز را برای اثبات مدعای خود می¬آوردم اما در اینجا فقط به یک تذکر بسنده می¬کنم و آن حضور “آتش” در بسیاری از سنتهای ایرانی و از جمله در دین زرتشت و چهارشنبه سوری است که از دیر باز مورد سؤءظن مسلمانان بوده و هست. وجود آتش را معمولا به معنای آتش پرستی دانسته و از اینرو زرتشتیان را آتش پرست شمرده اند. گرچه در این مورد از نظر تاریخ دین زرتشت ابهاماتی وجود دارد اما آنچه قطعی است این است که ایرانیان پیش از زرتشت و پس از آن، آتش را ”تقدیس” می¬کرده اند نه “پرستش” و این دو یکی نیستند. آتش و به طور کلی “نور” در فرهنگ آریایی – ایرانی به مثابة یکی از عناصر مهم هستی و عامل مهم حیات انسان، که از قضا تنها عنصر از عناصر چهارگانه بوده که آدمی خود آن را کشف کرده است، بسیار مهم بوده و این اندیشه به دین و فرهنگ و آداب مختلف مردمان فلات ایران رسوخ کرده و به وجوهی از حیات مادی و معنوی اقوام ایرانی روح و گرما و معنای خاص بخشیده است. در اندیشه ایرانی نور “فروغ ایزدی” بوده است نه خود ایزد. چرا که روشن است خدای ایرانیان ( بویژه زرتشیان) ”اهورا مزدا” بوده که به عنوان خدای یگانه و خالق و بزرگ و شایسته پرستش مورد احترام و پرستش بوده است. همین تلقی از نور بوده است که فیلسوف و عارف بلند آوازه ایرانی سهروردی را در سده هفتم هجری وادار کرد که “نور الانوار” قرآن را بر اساس نور ایرانی و زرتشتی بازخوانی و بازسازی کند. برخی از محققان گفته اند که دلبستگی مردم ایران به “طلا” به دلیل این بوده است که طلا به رنگ آتش است.
واپسین کلام این که سنتها را ( دینی یا ملی و قومی ) نمی¬توان شکلی و ظاهرگرایانه فهم و تفسیر کرد، آنها جوشیده و برآمده از ذهن و ضمیر تاریخی یک ملت با فرهنگ است و فهم آنها نیازمند معیارها و زمینه های دیگر است. اگر “واقعیت” را “آنچه هست” بدانیم و “حقیقت” را “آنچه باید باشد”، اساطیر و بسیاری از آداب و سنتهای دیرینه یک ملت، حقیقتند و آدمیان را به درک و دستیابی حقیقتهای انسانی و آرمانی، فرا می¬خوانند و بدین ترتیب، حقیت خرافه و افسانه و امر نامعقول نیست. حقیقت “فانوس دریایی” انسان است.