گزینه ایران در برابر جنگ

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

در تمام سالهایی که نظام جمهوری اسلامی در ایران مستقر شده رد پای احتمال حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل همواره در میان خبرهای رسانه های ایران بوده است. احتمالاتی که گاه صورت جدی تر نیز به خود گرفته و  به درگیری های جزئی هم همراه می شده است همچون جنگ نفت کش ها و ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران از سوی ناو جنگی آمریکا در خلیج فارس. اما این روزها زنگ خطر برای حمله به ایران بیشتر به صدا درآمده است؛ مایک مولن رئیس ستاد ارتش آمریکا نیز یک ماه پیش از آماده بودن طرح حمله به ایران خبر داد تا در صورت “نیاز” ارتش آمریکا آمادگی حمله به ایران را داشته باشد. 

جفری گولدبرگ روزنامه نگار سرشناس نئومحافظ کار و افسر سابق ارتش اسرائیل هم چندی پیش در مقاله ای تحت عنوان “ نقطه بی بازگشت”  در مجله معتبر آتلانتیک از آمادگی اسرائیل برای حمله به ایران تا قبل از ماه ژوئیه خبر داد. مقاله ای که البته هیاهوی فراوانی با خود به همراه داشت. از سوی دیگر محمد علی جعفری فرمانده سپاه ایران نیز خطر حمله به ایران را “جدی تر از گذشته ” ارزیابی کرده است.  همچنین بر طبق نظر سنجی ای که چندی پیش در میان شهروندان اسرائیل صورت گرفت 66 درصد آنها موافق حمله ارتش این کشور به ایران هستند.

آنچه تاکنون در خبرها و گزارش هایی که در خصوص احتمال رویارویی نظامی با ایران منتشر شده، نشان دهنده عدم علاقه آمریکای تحت رهبری باراک اوباما برای گشودن جبهه تازه جنگ در خاورمیانه است. رئیس جمهور دمکرات امریکا همچنان منتقد جنگ عراق است و بر این اعتقاد است که باید مسئله عراق از طریق دیپلماسی پیگیری و حل و فصل می شد. (1)

گرچه دریاسالار مولن نیز از آماده بودن طرحی برای حمله به ایران سخن به میان می آورد اما با این وجود او خود حمله اسرائیل  به ایران را “خطر برای تمام خاورمیانه” معرفی می کند که وضع را وخیم تر خواهد کرد. (2)

 گویا با توجه به وضعیت بی سابقه نامطلوب اقتصاد جهانی در کنار درگیر بودن و طولانی شدن جنگ آمریکا در عراق و افغانستان، در این میان این تنها اسرائیل است که پافشاری زیادی برای حمله به ایران دارد. شاید رهبران دولت یهود به این نتیجه رسیده اند که اگر جنگ با ایران را استارت بزنند خواه ناخواه پای ایالات متحده و ارتش پر قدرتش به این جنگ باز خواهد شد.

از سال 1992 پس از فروپاشی شوروی و پس از ضعیف شدن عراق در پس جنگ 8 ساله با ایران و جنگ اول خلیج فارس، دولت اسرائیل دشمن جدی خود در خاورمیانه را ازدست داد و معادلات تازه ای در خاورمیانه شکل گرفت.  از همان هنگام نیز دولت اسحاق رابین رویکردی تازه و جدید را درخاورمیانه برگزید؛ رویکردی که در آن ایران همواره به عنوان یک خطر بزرگنمایی می شد و اکنون پس از گذشت نزدیک به هجده سال همچنان ادامه دارد.

همان روزها “ آلفر” مشاور اسحاق رابین در روزنامه نیویورک تایمز مقاله ای می نویسد و در آن خطاب به جهانیان تاکید می کند که “ایران باید به عنوان دشمن شماره یک در نظر گرفته شود.” از همان روزها آرام آرام آمریکا و اسرائیل ایران را متهم به فعالیت های نظامی و تلاش برای دستیابی به بمب اتم می کنند. شیمون پرز نیز به جهانیان هشدار می دهد که ایران تا سال 1999 به بمب اتم دست خواهد یافت. “شلومو بروم” از روسای سابق سازمان اطلاعات اسرائیل نیز هنگام ملاقات با تریتا پارسی رئیس شورای ملی ایرانیان آمریکایی تبار، به طعنه می گوید: “فراموش نکنید که ایران همیشه پنج تا هفت سال با بمب اتم فاصله دارد. زمان می گذرد، امّا این فاصله همچنان پنج تا هفت سال باقی می ماند”. و جالب آنکه در سال ۲۰۰۹، طبق اظهارات سازمان امنیت آمریکا، ایران همچنان پنج تا هفت سال با بمب اتم فاصله دارد. (3)

 

جنگ یا صلح؟

در موقعیت کنونی که احتمال حمله به ایران جدی تر از همیشه شده و این موضوع حتی به اذعان عالی ترین مقامات نظامی و سیاسی این کشور نیز رسیده است، ایران باید چه گزینه ای را برگزیند؟ آیا باید همچون ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر اسبق پاکستان بگویند حاضریم علف بخوریم اما وارد باشگاه هسته ای جهان شویم؟ یا آنکه همچون معمر قذافی برای دور کردن خطر آمریکا از سر و تثبیت امپراطوری خود بر صحراها همان مقدار تاسیسات هسته ای و.. را بر روی کشتی بگذارد و به سوی آمریکا رهسپار کنند؟

رهبران جمهوری اسلامی  همواره بر این باورند که موضوع فعالیت های هسته ای ایران برای غرب و آمریکا تنها یک بهانه است (4) و همچنین اینکه حتی اگر ایران دست از فعالیت های هسته ای خود بردارد دنیای غرب و آمریکا بهانه های دیگری را آغاز خواهد کرد. بهانه هایی که با پذیرش دست کشیدن از فعالیت های هسته ای در انتهای راه، جمهوری اسلامی را به دو ورطه خواهد کشاند: یا تهران را به حکومتی “رام” شده و “همراه” تبدیل می کنند و یا آنکه در یک حرکت تدریجی حکومت تهران را منزوی و غیر موثر در معادلات خاورمیانه خواهند کرد.

در این مورد نیز چندان شکی نیست که هم حامیان آیت الله خامنه ای و از جمله دولت محمود احمدی نژاد و هم رهبران و حامیان اصلی جنبش سبز ( و اصلاح طلبان)  به عنوان گسترده ترین و بزرگترین گروه و جریان منتقد و معترض دولت بر ادامه فعالیت های هسته ای ایران تاکید دارند و اگر اختلافی نیز در این عرصه دیده می شود تنها اختلاف نظر در خصوص شیوه و راهکارهای آن است.

 اصلاح طلبان شیوه “لبخند” را برگزیده اند و  بر این باورند که باید در این عرصه، اعتمادسازی و تعامل بیشتری با جهانیان داشت و در بستر این تعامل و اعتماد فعالیت های هسته ای را ادامه داد. در مقابل محمود احمدی نژاد، آیت الله خامنه ای و تقریبا تمام کسانی که امروزه در تهران بر مصدر امور هستند سیاست “اخم”،  تهاجمی و طلب کارانه  را برگزیده اند. (5)

اما پرسشی که در فضای کنونی ایجاد شده و باید به آن پاسخ داد این است که دولتمردان و تصمیم گیرندگان ایران باید چه راهی را در پیش گیرند؟

گرچه دولت جمهوری اسلامی تحت رهبری محمود احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای هم اکنون تحت شدیدترین فشارها به علت عدم مشروعیت قرار دارند و گرچه به اعتقاد بسیاری از ایرانیان، محمود احمدی نژاد در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری با کودتایی برنامه ریزی شده که نمی تواند بدون اطلاع و تائید رهبر جمهوری اسلامی باشد، قدرت را در دست گرفته و از این رو این دولت فاقد مشروعیت و “دولت کودتاست” اما این عدم مشروعیت نافی انتظار ایرانیان از این حکومت نیست که تمام تلاشش را انجام دهد تا مارش جنگ را از بیخ گوش ایرانیان دور کند تا بیش از این کشور و ملت هزینه ماجراجویی ها و اقدامات دولتمردان را نپردازند.

مسئولان و تصمیم گیران ایرانی باید همه سعی خود را انجام دهند که اسرائیل، آمریکا و یا هر کشور خارجی دیگری “خیال حمله” به  ایران را از سر به دور کنند. در این راستا به نظر می رسد مقامات جمهوری اسلامی باید در مرحله ابتدایی و ضروری دو راه به ظاهر متضاد را با یکدیگر تلفیق کرده و در پیش گیرند. رهبر جمهوری اسلامی باید به طور روشن و صریح از محمود احمدی نژاد بخواهد از بیان سخنان و حرکت های ماجراجویانه ای که هزینه آن جان و مال ملت ایران را تهدید می کند بپرهیزد و خود آیت الله خامنه ای در سخنانی روشن، برخی از دیدگاههای احمدی نژاد را رد کند. سخنانی چون واقعه هولوکاست و محو اسرائیل از نقشه روزگار و نمونه هایی از این دست نه تنها به دیپلماسی در پیش گرفته جمهوری اسلامی هیچ کمکی نمی کند که تنها موجب اتحاد بیشتر دشمنان ایران و بیشتر شدن رنج و محنت ایرانیان می شود.

 از این رو مقاماتی از نظام که سخنانشان در افکار عمومی غرب و تصمیم گیرندگان سیاست های کشورهای غرب تاثیر گذار است باید دائما از جمهوری اسلامی چهره ای دوستانه تر ارائه دهند و برنامه های ایران را صلح آمیز معرفی کنند و برخی سخنان اشتباه گذشته را نیز تصحیح و یا تنها سخن شخصی احمدی نژاد و نه استراتژی ایران معرفی کنند.

از سوی دیگر مقامات نظامی نیز در کنار اعتماد سازی دیپلمات ها و چهره های اصلی و شاخص سیاسی در جهان، باید سیاست قدرتمندانه “دفاعی” را در پیش بگیرند و به افکار عمومی دنیا به روشنی و مکرر این پیام را برسانند که “آغاز گر هیچ جنگی” نخواهیم بود، اما از کشور در برابر هر نوع جنگ خارجی به طور “قاطع و کوبنده دفاع” خواهیم کرد. باید در افکار عمومی جهانیان این مسئله تبین شود که جنگ با ایران، جنگی بسیار متفاوت و با هزینه و پی آمدهای سرسام آور و فاجعه بار خواهد بود.

به هر روی به نظر می سرد در مقطع کنونی تنها دیپلماسی است که می تواند شانس تهران را از وارد شدن به جنگی دیگر کم کند؛ دیپلماسی نیز همیشه با لبخند نیست. گاهی تهدید است و گاهی “ بزرگنمایی” و گاهی هم مظلوم نمایی و… مهم آن است که با اتخاذ یکی از این شیوه ها و یا تلفیق چند شیوه، کشور و ملت را از وارد شدن به جنگ رهانید.

در گزینه دوم و در سیاست داخلی (که در مطلبی دیگر باید به آن پرداخته شود)  جمهوری اسلامی باید تلاش کند تا شکاف عمیق به وجود آمده در نظام خود را به گونه ای بخیه بزند. با توجه به عمق این شکاف و عدم اعتماد گسترده ایرانیان و معترضین به حکومت، به نظر می رسد تنها راه حل تغییر برخی قوانین، بازگشت سپاه و نظامیان به پادگان ها، حذف نظارت استصوابی ، آزادی زندانیان سیاسی، تغییر قانون انتخابات در راستای آزاد شدن و رقابتی شدن انتخابات، آزادی رسانه های مخالفین و خارج شدن رادیو و تلویزیون از انحصار دولت، کاستن از اختیارات بی حد و حصر رهبری و برگزاری انتخابات دوباره مجلس و ریاست جمهوری به عنوان “حداقل هایی” برای کم شدن شکاف میان هواداران جنبش سبز و حکومت است.

 

پانوشت ها:

 

1.باراک اوباما بارها در زمان تبلیغات انتخایباتی خود و حتی پس از عهده دار شدن سمت ریاست جمهوری آمریکا  جنگ عراق را اشتباه خواند؛ به عنوان مثال رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود در دانشگاه قاهره  به طور صریح می گوید : “براین باور هستم که عراق یادآور ضرورت توسل به دیپلماسی و ایجاد اتفاق نظر بین المللی برای حل مشکلات بود.” [بخش فارسی وبسایت رسمی دولت آمریکا]

  1. در اخرین روزهای سال گذشته خورشیدی ارتشبد گابی اشکنازی برای کسب موافقت امریکا برای حمله به ایران سفری پنج روزه به ایالات متحده داشت و همزمان مولن در گفتگویی تلویزیونی اظهار داشت : “حمله اسرائیل علیه ایران زندگی آمریکایی‌ها در خلیج فارس را که هم اینک نیز از طرف ایران در تهدید هستند به خطر می‌اندازد، وضع را وخیم‌تر کرده و بی‌ثباتی منطقه را موجب می‌شود.” [رادیو فردا به نقل از روزنامه هاآرتص]

  2. لوموند دیپلماتیک شماره مارس 2009

  3. به عنوان نمونه نگاه کنید به سخنان رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با خبرگان در اسفند 84

5 . آیت الله خامنه ای در سالهای اخیر همواره بر اتخاذ “سیاست تهاجمی” تاکید کرده است. از آن جمله در دیدار با اعضای هیات دولت میگوید: “موضع تهاجمی متفاوت با سیاست جنگ با دنیاست، موضع تهاجمی یعنی سیاست طلبکارانه، و جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از مسائل از دنیای امروز طلبکار است، جمهوری اسلامی ایران در قضیه سیاستهای استکباری، در مسئله زن، در مسئله ایجاد جنگ‌های داخلی و تولید سلاح، در قضیه اشاعه سلاحهای کشتار جمعی، در زمینه گسترش فرهنگ لاابالی گری و اشاعه شهوت جنسی از دنیای به اصطلاح مدرن امروز سئوال دارد و طلبکار است.”