زمانی که نیروهای ایرانی توانستند در سوم خرداد سی سال پیش خرمشهر را دوباره به مام میهن بازگردانند، بسیاری از نیروهای صلح دوست جهان از دولت ایران خواستند که فرصت را مغتنم شمرده با پیوستن به مذاکرات صلح به جنگ پایان دهند. دولت ایران به جای پاسخ گویی به این درخواست منطقی، با تغییر شعارها و انتخاب تمنیات عجیب و غریب نظیر ادامۀ جنگ برای “رفع فتنه از عالم” یا “گشودن راه قدس از مسیر کربلا” درمسیری افتادند، که بعد از سال ها، خسارات حاصله از آن هنوز جبران نشده است.
پس از گذشت سی سال بار دیگر آزمونی بر سر راه نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته است تا نشان دهد تا چه حد از گذشته آموخته است. مذاکرات پیش رو، در سوم خرداد بین پنج به علاوۀ یک و ایران، حداقل این امکان را فراهم خواهد کرد تا در طی آن، مقدمات کاهش خطر جنگ از کشور و جهان مقدر شود. هدف این مقاله بررسی احتمال موفقیت این مذاکرات و موانع پیش روی آن است. به عبارت دقیقتر باید به این سؤال پاسخ داد؛ آیا بدون به رسمیت شناختن جایگاه واقعی ایران در منطقه و جهان، از سوی طرفین، امکان توفیق مذاکرات وجود دارد؟
سابقۀ مذاکرات پنج به علاوۀ یک و ایران به زمان ریاست جمهوری خاتمی بر می گردد. زمانی که رئیس دولت اصلاحات با اتخاذ سیاست های تنش زدایی تلاش می کرد تا چهرۀ بهتری از ایران در عرصۀ بین المللی به نمایش بگذارد. اما به رغم این رویه کلی در سیاست خارجی، خاتمی نتوانست تمامی باور های خود را در این مذاکرات جاری سازد. بر اساس یک سنت نانوشته ولی معمول، سیاست خارجی به طور ویژه تحت نظارت عالیۀ رهبری است. در این زمینه دخالت های رهبر افزایش پیدا کرده، با احالۀ مدیریت مذاکرات به شورای عالی امنیت ملی، بنایی بنیان گذاشته شد که امکان ایجاد شائبه پیرامون اهداف ایران از فعالیت های هسته ای و اتهام زنی در مورد آن از طرف مقابل افزایش یافت.
بعد از برملا شدن فعالیت های هسته ای ایران، خاتمی در یک سخنرانی برای فعالین عرصه های علمی، تلاش در دست یابی به دانش غنی سازی اتمی را به طور رسمی پذیرفت. پذیرشی عاقلانه که می توانست آغازی مناسب برای طرح امری باشد که سال ها از چشم جهانیان پنهان نگه داشته شده بود. فعالیت هسته ای می توانست درچهارچوب یک دستآورد علمی و تکنیکی جلوه گر گردد و مذاکرات به سازمان انرژی هسته ای سپرده شود. قطعاً اتخاذ چنین رویه ای می توانست دربردارندۀ این پیام برای دنیا باشد که حکومت ایران امنیت خود را به غنی سازی اورانیوم گره نزده است. اما هنگامی که پای شورای عالی امنیت ملی به این مذاکرات باز شد، طرف مقابل به خود این حق را داد که تبلیغات وسیعی را سامان داده، ادعا کند رژیم ایران تلاش دارد با تبدیل شدن به قدرت هسته ای، نظیر کره شمالی، و با تکیه بر “بمب اتمی” بقای خود را تضمین کند. این تبلیغات وقتی بیشتر جنبۀ واقعی گرفت که در مسئلۀ مهم سهم ایران از دریای خزر، که با مسئلۀ امنیت ملی ایران بیشتر گره می خورد، کار در حوزۀ تخصصی وزارت امور خارجه باقی ماند و به شورای عالی امنیت ملی سپرده نشد.
خوشبختانه در آن دوره از مذاکرات تیم مذاکره کنندۀ ایرانی توانست با اتخاذ تصمیماتی مقرون به صرفه اجازه ندهد فشار بر کشورایران افزایش یافته، تهدیدها جنبۀ عملی پیدا کنند. این رفتار معقول هیئت ایرانی از طرف مقابل بی پاسخ ماند. در وهلۀ اول با حضور نئوکان ها در کاخ سفید و استیلای تفکرات دور از منطق این گروه در کاخ سفید، آمریکا در مذاکرات حاضر نشد و کار به کشورهای اروپایی سپرده شد. از سوی دیگر با فشار بوش و شرکا که از پیروزی های ظاهری و موقت خود در عراق و افغانستان سر مست شده بودند، رفتارهای آشتی جویانۀ ایران و تفاهمات حاصله در سعد آباد و پاریس بی پاسخ ماند. بعد از دو سال تعلیق داوطلبانۀ غنی سازی، ایران هیچ انتفاعی از آن نبرد. این تنها سورفتار از سوی آمریکا نبود. بوش با تبیین اصطلاح “محور شرارت” برای کشورهایی نظیر ایران، سوریه و کره شمالی، کار را دو چندان دشوار کرد. این بی تدبیری فرصتی فراهم کرد تا رهبر و یارانش به مذاکرات بیشتر جنبۀ امنیتی دهند و قدرت خاتمی و دوستانش بیش از پیش کاهش یابد.
پس از آن جایی که روند مذاکرات بیشتر به عرصۀ کشمکش تبدیل شد، افراطیونی نظیر احمدی نژاد و نظامیان حامی او فرصتی یافتند تا سکان را به دست بگیرند. تمام توافقات قبلی تعلیق شد و لاریجانی فرصتی یافت تا رقبای قدیمی خود را متهم کند که در مقابل تحویل “در و جواهر”، “آب نبات” در یافت کرده اند. از این رو کشتی بان را سیاستی دیگر آمد. بر فعالیت های هسته ای افزوده شد و ایران تلاش کرد با دست بالاتر در مذاکرات حاضر شود. به نظر می آمد نو محافظه کاران کاخ سفید این زبان را بهتر می فهمیدند.
بعد از مدتی توقف روند مذاکرات، با روشن شدن ابعاد پیشرفت های سریع ایران در راه غنی سازی و سایر فعالیت های هسته ای، این بار با حضور مستقیم نمایندۀ آمریکا، جامعۀ جهانی حاضر شد در مقابل توقف غنی سازی امتیازات زیادی به ایران اعطا کند. متأسفانه این بار هم زود دیر شد. حالا نوبت ایران بود که بدعهدی طرف مقابل در دور قبل را بهانه قرار داده الفبای سیاست را به فراموشی بسپرد. دولت ایران با تکیه بر پیشرفت های اتمی، قدرت ناشی از یک پارچگی کشورهای جهان در مسیر ایجاد دشواری بر سر راه ایران را، نادیده گرفت. احمدی نژاد با اتلاق واژۀ کاغذ پاره بر قطع نامه های سازمان ملل، تلاش می کرد اثرات مخرب این تنبیهات جهانی را ناچیز جلوه گر سازد.
زنگ خطر در مورد ایران به صدا درآمده بود. این آوا ها آن قدر واضح بود که لاریجانی به عنوان نمایندۀ رهبری در مذاکرات تلاش کرد قدری از سختی اوضاع بکاهد و با اعطای امتیازاتی به طرف مقابل از فشارها بکاهد. اما احمدی نژاد که از انتخابات ریاست جمهوری با وی در رقابت بود، با اعمال فشار بر لاریجانی او را وادار به استعفا کرد. با آمدن سعید جلیلی بار دیگر اهدافی در مذاکرات مطرح شد که شباهتی تام و تمام با خواست های ایران بعد از فتح خرمشهر داشت. این بار دولت ایران قصد داشت با شرکت در این مذاکرات، نظم جهانی را تغییر دهد. به نظر می رسید از این مذاکرات به جای تلاش برای درک یکدیگر، دشمنی را در دستور کار قرار داده بود.
طرح این در خواست ها هر چند گره های بیشتری بر این مذاکرات پیچیده زد، اما یک حقیقت مهم را که در دل این مذاکرات پنهان مانده بود آشکار کرد. این نکتۀ مهم این است که ایران در پی تمامی این رفت و برگشت ها به ویژه بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد تلاش کرده است جایگاه منطقه ای و جهانی خود را مشخص کند. امری که آن را بعضی ها به عنوان تلاش دولت ایران برای دریافت تضمین های لازم از سوی کشورهای قدرتمند برای بقای حکومت خود تعبیر می کنند.
به عبارت دیگر شاید سر لوحه قرار دادن چنین درخواست هایی، بیدار شدن اهدافی بود که در زمان جنگ خانمان برانداز هشت ساله به زبان نظامی ادا می شد. در مفهومی ساده تر ایران با ادامۀ جنگ تلاش می کرد قدرت منطقه ای را که در زمان رژیم گذشته داشت و در اثر وقایع پس از انقلاب از دست داده بود به دست آورد. شکست عراق، به نمایندگی از سایر کشورهای عربی حامی او نظیر عربستان و مصر، می توانست ایران را به قدرتی بلامنازع تبدیل کند. هم چنین راندن به سوی اسرائیل از مسیر کربلا، هر چند از مرحلۀ حرف جلوتر نرفت، در میان مسلمانان برای جمهوری اسلامی کسب اعتبار کند. هم چنین، تهران می توانست رقیب مهمی را به چالش بکشد و به رقابت های زمان شاه با اسرائیل ادامه دهد. اینها آرزوهایی بودند که جمهوری اسلامی با پذیرش قطع نامۀ 598 ناچار شده بود بر آنها سرپوش بگذارد. اما هنگامی که کشورهای غربی به رفتارهای منطقی زمان خاتمی بی مهری نشان دادند، بار دیگر امیال سرکوب شدۀ پس از جنگ در میان رهبران ماجراجوی ایرانی سربرآوردند. اما این بار این خواست ها اسباب بازی کودکی بازیگوش شد تا با آن چهرۀ مطرح در جهان شود.
آیا جامعۀ جهانی با سپردن برخی اختیارات منطقه ای به کشورهای همان منطقه مخالف است؟ به نظر این طور نمی آید. کمااین که شاهد هستیم کشور کوچک قطر، به لحاظ وسعت، توانسته در امور کشورهایی مانند مصر، لیبی، و یا سوریه دخالت کند. آیا قدرت های جهانی حاضر به واگذاری چنین اختیاراتی به حکومتی با شرایط کنونی ایران هستند؟ باز هم جواب منفی است. هم چنان که بارها چین و روسیه، کشورهای نزدیک تر به ایران در مذاکرات هسته ای، به بهانۀ مخالفت با توانایی ایران در دست یابی به سلاح های هسته ای، عدم توافق خود را در افزودن توان منطقه ای ایران نشان داده اند. آیا کشورهای منطقه با سپردن اختیارات بیشتر به حکومت ایران، فارغ از نوع حکومت بر سر قدرت در آن، موافق هستند؟ باید گفت به قدری رقابت در منطقه افزایش یافته است، که اعطا و یا کسب هر گونه قدرتی از طرف هر کشوری در منطقه، با چالش های فراوانی از سوی سایر کشورها روبرو خواهد بود. چنان که کشورهای ترکیه و اسرا ئیل بعد از سال ها دوستی، به بهانۀ دفاع از مردم فلسطین، به مقابله با یکدیگر برخاسته اند.
درخواست ایران برای دست یابی به جایگاهی مناسب در منطقه و مقابلۀ بازیگران جهانی و منطقه ای با آن، که بر مذاکرات هسته ای سایه افکنده است، روند مذاکرات را به طور جد دشوارتر و پیچیده تر کرد. به عبارت دیگر عدم وجود زبان “مشترک در گفتگو ها” از یک سو و سرخوشی ایران از موفقیت های موقت در عرصۀ دست آوردهای هسته ای، به عدم موفقیت در روند مذاکرات منجر شده است. این عدم توفیق ها با عنوان کلی “وجود دیوار بی اعتمادی بین دو طرف” مطرح شده است. این دیوار آن قدر افزایش یافت که تغییر سیاست های اوباما هم نتوانست یخ روابط را ذوب کند. عدم رفتار مناسب ایران در مقابل نرم خویی اوباما، فرصت مناسبی بود تا فشارها افزایش یافته، رقبای منطقه ای، بی پروا هیزم به تنور اختلافات ایران و قدرت های بزرگ جهان بریزند. دمیدن بر شیپور جنگ از سوی اسرائیل و شرکای جنگ طلب وی در کشورهای غربی، هر روز خطر جنگ را افزایش داد. اوباما و دوستان که تمایل نداشتند فضا را بیش از این متشنج کنند، ناچار شدند تا فشارهای سیاسی و اقتصادی را بر کشور ایران افزایش دهند. این فشارهای روزافزون، اقتصاد ایران را در معرض نابودی قرار داد. افزایش بار گرانی ها بر گردۀ مردم، صدای علمای مدافع رهبری و حکومت را نیز درآورد. آن گاه که نظام، نظیر دوران جنگ با عراق، دریافت توان مقابله با فشارهای جهانی و اثرات ناشی از آن را در داخل ندارد، ناچار به نشان دادن نرمش شد.
آخرین دور مذاکرات در استانبول به اصرار فراوان ایران، از سر ناچاری، و با ناز و غمزه های طرف مقابل برگزار شد. در این دور مذاکرات، برای این که خامنه ای وادار به وتوی مصوبات در دقیقۀ نود نشود، عملاً رشتۀ مذاکرات را به برادر داماد خود، علی باقری، سپرده است تا بتواند بیش از گذشته خواسته های خود را دیکته کند. شاید رهبری در نظر دارد به این وسیله و با توافقی که با جناح های مختلف نظام کرده، برای دست یابی به موقعیت مورد نظر خود در منطقه و جهان، به مسیری تازه قدم بگذارد. به عنوان مثال ایران می تواند با پذیرش طرح گام به گام روسیه، نشان بدهد حاضر است با اعطای امتیازاتی همراهی خود را با قدرت های جهانی نشان دهد. اما در مقابل از دنیا انتظار دارد موقعیت حکومت ایران را درعرصۀ جهانی به رسمیت بشناسند. حکومت مطمئن است اگر بخواهد سیاستی نظیر قذافی در پیش بگیرد کافی نخواهد بود. حکومت ایران به چشم خود شاهد بود که قذافی به رغم تغییر سیاست در مقابل غرب و پذیرش تمامی شرایط آنها قادر نشد، بقای خود را تضمین کند. چرا که در روابط بین الملل نتوانست جایگاهی برای خود دست و پا کند. حالا ایران تلاش دارد با جلب رضایت خاطر، از طریق پذیرش برخی شرایط آنها، نه تنها به نوعی بقای خود را تضمین کند، مهر خود را بر شرائط سوریه هم بکوبد و به عنوان طرف مذاکره کوفی عنان قرار گرفته، از بان گی مون بخواهد بخشی از نیروهای صلح بان در سوریه شود. در تنش های حال حاضر بین کردها و نوری المالکی، مقتدی صدر را از تهران عازم اقلیم کردستان عراق بکند، تا به دنیا نشان بدهد به موقع می تواند در حل مشکلات کمک کند. اما در همان زمان از اخراج افاغنه و یا ایجاد مزاحمت برای آنها و حتی نمایندگان دیپلماتیک افغانستان دریغ نکند تا بتواند نشان بدهد امکان گرفتار کردن غربی ها را هم دارد.
این رویکرد جدید ایران که با چرخشی ملاطفت جویانه همراه است، با استقبال صلح دوستان جهان روبرو شد. ایرانیان میهن دوست نیز در کنار سایر افراد مخالف جنگ در جهان، معتقدند این مسیر تنها راه ممکن برای انتفاع تمامی طرفین از بحران اتمی ایران است. تنها نکته ای که در این میان مورد توجه علاقه مندان ایران است، نوع امتیازاتی است که دولت از جیب این مردم خرج خواهد کرد. اکنون که باقری، با گرفتن رهنمود های لازم از سوی رهبر، مشغول طرح نقشۀ راه با معاون کاترین اشتون است، کسی از چند و چون این نقشه مطلع نیست. حتی به نظر می آید نزدیکان نظام هم اطلاعات چندان مفصلی از جزییات این مذاکرات نداشته باشند یا حداقل اجازه ندارند که در مورد محتویات آن اظهار نظر کنند. به همین دلیل جزییاتی از مذاکرات بروز نمی کند. اخباری که منتشر می شود خبرهای جسته گریخته ای است که گاهی خوش و زمانی ناخوشایند است.
ممکن است ایران به طور موقت قدری از فعالیت های هسته ای خود را تعدیل کند. محتمل است روی گشاده تری به بازرسان انرژی اتمی نشان بدهد. شاید روابط با کشورهای جهان بهبود یافته از مقدار فشارها برگردۀ ایران کاسته شود. اما هیچ یک از این امور به تنهایی برای پایان دادن به دوران سرد روابط ایران و جهان کفایت نمی کند. اگر تجربۀ کره شمالی را به یاد بیآوریم خواهیم دید که به رغم یک دوران کوتاه ماه عسل که به نابودی بخشی از تأسیسات هسته ای کره شمالی نیز منجر شد، خیلی زود دوباره دوران جدایی آغاز شد. حتی اگر روند مذاکرات بغداد، نظیر استانبول، به خوبی پیش برود، وقوع تجربۀ کره نباید دور از انتظار باشد. به ویژه اگر به سؤال اصلی، یعنی موقعیت ایران در منطقه، از سوی طرف های درگیر پاسخ مناسب داده نشود. یا حداقل این امیدواری پیش نیاید که دنیا به این موضوع علاقه مند است.
اگر بخشی از تاریخ را تکرار مصیبت بار حوادث فاجعه بار قبلی بدانیم، فرض این احتمال که اشتباهات پس از سوم خرداد سال شصت و یک، بعد از سی سال، بار دیگر پس از سوم خرداد باز تولید شوند دور از ذهن نیست. اگر آن ندانم به کاری ها بخواهد بار دیگر امکان بازگشت بیآبند، عواقبی به شدت ناگوار تر خواهد داشت. قدر مسلم کسی انتظار ندارد بعد از نشست بغداد دنیا گلستان شود. طبیعی است که زمانی بس دراز لازم است تا کار به سرانجامی درست برسد. اما طرفین باید ارادۀ لازم و نرمش های مناسب را از خود نشان بدهند. این شاید شانس آخری برای دنیا باشد که شاهد اتفاقی جانخراش نباشد. قدر مسلم هستند کسانی که از دستیابی به نتایج امیدوار کننده در این نشست ها چندان خوشحال نباشند. آنها برای تبلیغات داخلی و ادامۀ حکومت خود، به ویژه زمانی که انتخابات پیش از موعد در پیش است، به وجود تحرکات نظامی فارغ از ابعاد آن نیاز دارند. یادمان نرفته است که بمباران تأسیسات هسته ای عراق تا چه حد به کمک اسلاف همان هایی رسید که امروز بی محابا بر طبل جنگ می کوبند. هر چند که بالاترین مقامات امنیتی پیشین و نظامیان حال حاضر و حتی سیاستمداران سابقه دار همان کشور، آنها را از این اعمال نابخردانه نهی می کنند.