مردادماه پایان می گیرد.وقتی این کلمات در غربت بر کاغذ نقش می بندد، غروب چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸ است. روی تقویم چاپ ایران نوشته شده: “کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه. گشایش مجلس خبرگان برای بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.” دیر نیست که براوراق تاریخ همین روزها بنویسند: “شکست کودتای روسی برای استقرارشاه دینی. گشایش مجلس موسسان برای بررسی قانون اساسی مشروطیت دوم.”
این یک خوش بینی تاریخی نیست، بر آیندحوادث دو ماه گذشته است که ایران را درآستانه دومین انقلاب مشروطیت قرار داده است. مشروطیتی که کودتای ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ برای پایمال کردنش و گشایش مجلس خبرگان سال ۱۳۵۸ برای بر دار کشیدنش بود، تافرزندان شیخ فضل اله نوری بجای نوادگان روشنفکران انقلاب مشروطیت بنشینند.
حوادث دو ماه گذشته ایران شباهت غریبی به رویداهای استبداد صغیر در صدر مشروطیت دارد.کودتای خامنه ای- روسیه باپشتیبانی روحانیت “دین فروش” درست به حمله محمدعلیشاه- روسیه به مجلس قانونگزاری می ماند با حمایت شیخ فضل اله نوری. آن حمله، یک قرن پیش دستگیری روشنفکران، رهبران سیاسی جانبدار “فکرآزادی” و ازجمله روزنامه نویسان را در دستور کار داشت. هدف، بریدن “سر” آزادی بود. سری که بدنه نیرومندی درجامعه فقیر و بیسواد آن روز ایران نداشت. حاصل نبرد آن روزگار پیوند مشروطه و مشروعه بود در زیر فشار “فکر چپ” از کمیته غیبی که ترور می کرد تا حیدرخان عمو اوغلی که بیشتراز سیاستمداری در بمب اندازی مهارت داشت.
ایران، بعد از شکست استبداد صغیر تا انقلاب اسلامی و حتی بعد ازآن- یعنی چیزی حدود صد سال- در طلسم اندیشه “چپ” بود که نان و حتی استقلال را بر آزادی مقدم می داشت. راز پیروی انقلاب اسلامی هم که بااتحاد روشنفکران و طبقه متوسط با روحانیت ممکن شد، یگانگی دراین اندیشه “چپ” بود. به شعار اصلی انقلاب یعنی “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” که بر گردید، باز هم استقلال مقدم بر آزادی است.
بر چنین متنی “انقلاب” مستقر شد. اما دستان خونینی که از آنسوی تاریخ می آمد، حروف آزادی را یکایک خط زد. “آزادی” که بیشتر مفهمومی “چپ” داشت و از آن معنای “آزادی طبقاتی” مستفاد می شد و جز با اعمال “دیکتاتوری” امکان استقرار نداشت، در بستری از خون به گور سپرده شد.
قربانیان دراکثریت عمده کمی و کیفی خود، رهروان اندیشه های سیاسی بودند که ازانقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی “نرم افزار” جامعه سیاسی ایران بودند.
در فقدان این اندیشه صد ساله، نسل جدید جامعه ایران بر آمد. نسلی که ایران را به جوانترین جامعه جهانی تبدیل کرده، گفتمانش “آزادی” به معنای لیبرالی و ابزارش نه احزاب و گروه ها که رسانه های مدرن است. رسانه هائی که بسرعت برق اندیشه را می گسترانند، فردیت را در متن تشکیلاتی جهانی شکل می دهند.
نسل نوی ایران که رابطه اش با “نسل صد ساله” بریده شده بود، با نرم افزار “آزادی” و سخت افزار جهان مجازی، یک بار در خرداد ۱۳۷۶ به میدان آمد.رهبری که بر گزیده بود، توان مقاومت در برابر استبداد را نداشت. لاجرم، جنبش سرکوب شد. هیچ کس گمان نمی برد از شکاف درون حاکمیت که خواب استقرار استبداد طالبانی را می دید، آتشفشان آزادی سر بر کشد و با گدازه های سبزش جامعه ایران را رنگ دیگر بزند.
این آتشفشان با قدرت تمام می غرد. در سکوت از اعماق جامعه ایران بر می آید و همه جارا می لرزاند. گدازه هایش مداراست که از هر آتشی سوزاننده تر است. کشته می شود، زیر شکنجه جان می دهد و از گفتن “آزادی” بازنمی ماند. سنگ هم در دست دارد. خیابان را هم خوب می شناسد، اما سبز می وزد. مثل بهار که سبز می رسد از عمق زمین، از ریشه ها و آوندها.
طراحان کودتای ۲۲ مرداد از اینهمه غافل بودند. خواستند حضور این نسل را با کودتای اعلام نشده نظامی، با کشتار بیرحمانه، شکنجه وتجاوز درهم بشکنند. نسل نو پاسخ را با ابزار خودداد. نگاه ندا در لحظه مرگ به دمی درامواج وزید و جهانی شد که در باور کسی نمی گنجید.
سرکوب پاسخ نداد. مردم به خانه ها برنگشتند. زلزله ارکان “ نظام” را لرزاند. این میرحسین موسوی بود که این هفته بعد از اعلام حضورش با خاتمی و کروبی در رهبری “راه سبز” جمله ای تاریخی گفت:
- “نظام” یعنی مردم…
و سخن دکتر محمد مصدق رابیاد می آورد:
- مجلس آنجاست که مردم هستند…
گسست سه شخصیت سیاسی که به مردم وفادار ماندند از “ نظام” به تعریف “طالبانی” که “نظام” را “رهبر” تعریف می کند؛ به حلقه ای از سلسله زنجیر روحانیت وصل می شود که حساب خودرا از “قدرت” جدا می کند.
آیت اله اعظمی صانعی که به راه نائینی و خراسانی می رود، می گوید: “کاربه اینجا رسیده که حکومت نه تنها از زنده ها، بلکه از مرده ها می ترسد.” او اکنون دست دردست مرجع کهنسال دلاوری مانند آیت اله منتظری دارد که به قدرت تام و تمام، پشت و پا زد و اکنون به محور مخالفان روحانی کودتا چیان تبدیل شده است. کمی آنطرفتر آیت اله سیستانی است که هنوز سخن آشکارا نگفته اما بعد از ملاقات عبداله نوری با آیت اله منتظری و نماینده آیت اله سیستانی از بیتش خبر می رسد که خبری خواهد شد.
و آیت اله بیات هست که خواهان “جراحی” حکومت برای خارج کردن “عفونت” است. همه این تیرها بجانب تخت سلطانی “ولی فقیه” روانه است. روحانیون راست هم هستند که دیگر “ولایت” سیدعلی خامنه ای را منطبق بر قانون اساسی نمی یابند. از آِیت اله دستغیب در شیراز که رسما خواهان برپائی علنی مجلس خبرگان است تا روحانیون تهران و شیراز و مشهد که از ترس نام بر بیانیه ای با همین خواست نمی گذارند.
مهدی کروبی آشکارا در برابر امام جمعه های” دین فروشی” ایستاده که بیشترشان به بیت رهبری وصلند و برخی شان کروبی را “تروریست” و”خائن” می خوانند وخواستار شلاق زدن اویند.در کارتحریکند که کودتا چیان شیخ دلاور را بگیرند. همین کاررا برادر حسین معروف می کند. مدام با تیترهای درشت و خبرهای امنیتی می کوشد موسوی و خاتمی را گرفتار بند کند.
پیداست که “ستاد کودتاچیان”- تعبیری که موسوی هم از آن استفاده می کند- هراسان و بلاتکیف است.تند روهای ستاد می خواهند تا ته خط کودتا بروند. نشانه های برخی عقب نشینی ها و تفاهم ها هم مشهود است. بعضی ناظران معتقدند: “با رفتن آیت الله شاهرودی به شورای نگهبان که مقدمه برکناری محترمانه احمدجنتی تحت عنوان «بازنشستگی» است. کوتاه شدن دست او از قدرت، بزرگترین ضربه به قاضی مرتضوی و شریعتمداری و احمدی نژاد است.”
زمزمه رفتن سعید مرتضوی به جائی نامعلوم، سست شدن روند دادگاه نمایشی، آزاد شدن برخی از زندانیان، ملاقات کمیته پیگیری شورای امنیت ملی با چهره های سیاسی دستگیر شدگان کودتا و دادن اطلاعات قطره چکانی از بهزاد نبوی، عیسی سحرخیز، محمد قوچانی و محمدعلی ابطحی را هم می توان درهمین متن دید.
ناظران در پی نقش هاشمی رفسنجانی او را مثل همیشه درمیانه می یابند: “خدمت بزرگ رفسنجانی در این خواهد بود که سرکوب را سد کند و تعادلی بوجود آورد که «جنبش سبز امید» بتواند به عنوان یک نیروی اپوزیسیون، حضور قانونی در کشور داشته باشد.”
اما آیا او به چنین خدمتی توفیق می یابد؟ آرایش نیروهای اجتماعی را دو ماه پس از کودتا می تواند برای یافتن جواب راهگشا باشد:
کودتا گران موفق شده اند دولت رایکپارچه وسازمان اطلاعاتی خود را جانشین وزارت اطلاعات کنند. از سیاهه نخست وزرای کابینه کودتا پیداست، با سپردن وزارت اطلاعات به فرد ناشناسی که تجربه اش در امور “حچ و زیارت” است، می خواهند سیستم امنیتی کاملا در اختیار سپاه و رئیس دولت کودتا باشد. احمدی نژاد با آمیزه ای از ریا و قلدری می کوشد همه قدرت اجرائی را در دست گروه کوچک خودش متمرکزسازد و با آوردن “زنان طالبانی” چهره متفاوتی از خود نشان دهد.
درهمین فاصله، جنبش مدنی ایران نام و نشان و رهبر یافته است. درحال سازماندهی سرو بدنه است.
ضرورت یک رسانه ملی خود را به تمامی نشان داده است. کودتا گران روزنامه اعتماد ملی را هم بسته اند و مهدی کروبی پرونده تلویزیون صبا را گشوده است. جهان دیگر جنبش سبز را بعنوان نماینده افکار عمومی ایرانیان می شناسد. شش بازیکن ملی پوش فوتبال ایران که در بازی با کره جنوبی مچ بند سبز داشتند و کودتا چیان آنهارا “وطن فروش” نامیدند، از جهان ورزش جایزه “صلح جهانی” می گیرند. روزهای تعطیل کمربند سبز جاده های تهران رابه شمال وصل می کند. جنبس سبز خود راثبت کرده است.جنبشی مدرن که اکنون رهبرانی نیمه سنتی – نیمه مدرن دارد.
دوران گذاری است که کوتاهی یا بلندی آن به وفاداری رهبران، به ویژه مهندس موسوی به این سخن وابسته است که “نظام یعنی مردم” و بیشتر از آن به عملکرد کنشگران سبز که اکنون جهانی اند.
جهان هم چنان به ایران چشم دوخته است. مهمترین خبر هفته سفر رئیس جمهور اسرائیل به روسیه
است.تاکید شیمون پرز، رئیس جمهور ۸۶ ساله اسرائیل، در سفر دوروزه او به روسیه و دیدار با رهبران آن کشور بر این نکته است که “ بمب اتمی تنها خطری نیست که صلح جهانی را تهدید میکند، خطر اصلی قرار داشتن آنها در دستهای نامطمئن است”.
شیمون پرز، بعد ازاولین دیدار می گوید روسیه در فروش موشک های قدرتمند ضد هوایی خود به ایران تجدیدنظر می کند. دیدگاه های اسرائیل و روسیه نزدیکتر شده است. بشار اسد هم به تهران می آید. در خبرها هست او برای >میانجیگری پرونده کلوتیلد ریس، روانه ایران شده است. آیا بشار که برای منافع ملی کشورش قدم به قدم به غرب واسرائیل نزدیکتر می شود، پیامی دیگر برای رئیس دولت کودتای منزوی درجهان هم دارد؟
امرداد تمام می شود. رویای کودتا گران برای۲۸ مرداد دیگری به کابوس تبدیل شده است. تاریخ، روزشماری آغاز پایان جمهوری اسلامی را آغاز کرده است.