نظام دارد در خارج اپوزیسیون درست می کند

حسن زارع زاده اردشیر
حسن زارع زاده اردشیر

» محمد ملکی در جمع ایرانیان کانادا:

روز شنبه دانشگاه تورنتوی کانادا پذیرای دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود. دکتر ملکی که مدت کوتاهی را در تورنتو به سر می برد به دعوت دانشجویان دانشگاه تورنتو در جمع ایرانیان حاضر شد و حول موضوع تاریخ انقلاب فرهنگی در ایران به سخنرانی پرداخت.

mohammadmalekib.jpg

دکتر محمد ملکی در ابتدا گفت: “یکی از مشکلات نسل حاضر این است که هر آنچه از تاریخ گرفته از منابع جمهوری اسلامی بوده که همه تحت سانسور شدید است. بنابراین یکی از پیش نیازها بحث تاریخی و دوم هم شناخت دانشگاهها است و برای شناخت انقلاب فرهنگی نیز باید دانشگاه تهران را بشناسیم.”

وی ادامه داد: “اولین دانشگاه مدرن در ایران از 1313 تاسیس شد. از 1320 دانشگاه در تمام مسایل مملکتی و تحولات نقش داشت. تا قبل از انقلاب 6 بار از طرف نظام گذشته به دانشگاه تهران حمله شد. در دوره ای هم که روشنفکری در انحصار حزب توده بود آنها بیشترین فعالیت را در دانشگاه داشتند. زمانی مذهبیون آمدند و فعال شدند که رضاخان رفته بود.”

دکتر ملکی در ادامه اظهار داشت: “کاری که مذهبیون می کردند این بود که آن چیزی را که رضاخان از آنها گرفته بود باز سازی کنند. مثلا رضاخان چادر را از سر زنان بر داشت، آنها می خواستند چادر سر زنان کنند. یا سینه زنی را دوباره توی خیابان ها راه بیاندازند. مذهبیون آن زمان کار سیاسی چندانی نمیکردند. اما این حزب توده بود که توانست روشنفکران را دور خود جمع کند و کار سیاسی انجام دهد.”

اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب گفت: “در این جریانات و با شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت تعدادی از دانشجویان گروه هایی تشکیل دادند و فعالیت های زیادی کردند تا کودتای 28 مرداد که اولین تظاهرات عظیم داشجویی و دانشگاهی علیه کودتا انجام شد و بعد از آن هم دانشگاه درتمام جریانات همراه بود. 15 خرداد 42 و انقلاب سفید شاه و سایر جریانات، مبارزات مسلحانه و دیگر جریانات همه دانشجویی بودند و در جریان انقلاب دانشجویان بسیار فعال بودند.”

وی در ارزیابی نقش روحانیون در انقلاب ابراز عقیده کرد: “من معتقدم و اثبات می کنم که اگر در جریان انقلاب اسلامی بخواهیم 100 نمره بدهیم، اگر خیلی خوش بین باشیم، روحانیت 20 درصد در پیروزی انقلاب نقش داشتند.”

دکتر محمد ملکی سپس با اشاره به نقش آیت الله خمینی در انقلاب، ضمن بیان اینکه این مسائل مخصوص داخل کشور است ابراز داشت: “من معتقدم ما اگر می خواهیم انتقادی بکنیم، باید همانجا بکنیم. باشیم که بیایند ماستخورمان را بگیرند. اگر کسی بیاید در خارج از کشور و برود در صدای امریکا و شعار بدهد مثل آقای فخرآور، که از زندان بیرون آمد و حالا از آن مبازرین انقلابی شده، اینها به نظر من یک قصه است.”

به گفته وی”متاسفانه در ایران یک عده از جوانها و بخصوص دانشجویان آنقدر از دست این نظام رنج کشیده اند و عصبانی هستند که می گویند این امریکا بیاید و بزند اینها را داغان کند. یعنی همان اشتباهی که ما در آن زمان کردیم. ما می گفتیم شاه برود هر کسی که می خواهد بیاید، بیاید. حالا دارند همان اشتباه را تکرار می کنند. برای اینکه با تاریخ وصل نیستند و حافظه تاریخی شان را به کار نمی اندازند وبه هر حال دنبال این هستند که امریکا بیاید.”

این فعال ملی مذهبی در ادامه گفت: “من در چند مقاله خطاب به نسل جوان نوشتم که هیچ بیگانه ای در کوله پشتی اش آزادی را برای شما حمل نمی کند. این شعار ناپلئون بود و دیدیم که یک دروغ بزرگ تاریخی بود. فکر نکنیم اگر یک روزی امریکا بر مملکت و کشور ما مسلط شود ما به آزادی خواهیم رسید. امریکا اگر خیلی عرضه دارد مملکت خودش را اداره کند و خودش را از اوضاعی که در عراق بوجود آورده نجات دهد.”

دکتر ملکی با اذعان اینکه نقش دانشجویان در تمام تحولات ایران یک نقش اساسی است به طرح این پرسش پرداخت که: “ آنچه که به نام انقلاب یا کودتای فرهنگی در مملکت اتفاق افتاد از کجا سرچشمه می گیرد؟”

وی سپس به موضوع چگونگی انتخاب خود به عنوان رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب رسید و ضمن اشاره به تشکیل سازمان ملی دانشگاهیان ایران و برنامه تدوین اساسنامه های جدید برای دانشگاهها گفت : “در همین دوران یک روز در دفتر کارم در دانشگاه نشسته بودم که آقای عبدالکریم لاهیجی، که با من هم زندانی بود، آمد و گفت باید برویم پیش آقای طالقانی. می خواهم بگویم چطور انسان ها در مسیری قرار می گیرند که خودشان حاضر به آن نیستند. به هر حال با اصرار ایشان به ساختمانی رفتیم که آقای طالقانی آنجا بودند. من عضو کمیته تدارک ورود آقای خمینی بودم، درست چند روز قبلش در فرودگاه من شاهد برنامه ای بودم که گروهی از این روحانیون یک دفعه برنامه ما را که قرار بود سخنرانی ورود آقای خمینی را در دانشگاه داشته باشیم به هم زدند و ایشان را بردند بهشت زهرا. از همان جا تا حدودی کنتورمان افتاد که داریم به کجا می رویم. لذا با این سابقه ذهنی هر چه آقای بازرگان هم اصرار کردند من حاضر نشدم ریاست دانشگاه را به عهده بگیرم چون فکرمی کردم کار کردن با این جماعت چه مشکلاتی خواهد داشت. آقای طالقانی آن روز گفت شما باید ریاست دانشگاه تهران را بر عهده بگیرید. من آنجا گریه کردم. نمی خواستم این مسولیت را به عهده بگیرم. ولی ایشان گفتند من به شما دستور می دهم. بلا فاصله گفتم من به یک شرط قبول می کنم. گفتند شما قبول کن هر غلطی می خواهی بکنی بکن.”

اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب، سپس سخنانش را چنین ادامه داد: “گفتم باید دانشگاهها را شورایی اداره کنیم. ایشان قبول کردند. بعد ما چهار نفر را به عنوان شورای موقت دانشگاه تهران انتخاب کردیم و من سعی کردم از گروههای مختلف باشند. دکتر صباغیان، استاد دانشکده بهداشت که تمایل نهضت آزادی داشت، دکتر براتعلی، استاد دانشکده علوم که سابقه جبهه ملی داشت، کاظم ابهری استاد دانشکده فنی که تمایلات مجاهدین داشت و من که تمایلات شریعتی طالقانی داشتم.”

وی سپس فضای دانشگاه را چنین توصیف کرد: “آن روزها زمین چمن دانشگاه هر روز محل بحث و فعالیت گروههای مختلف بود. چند تا تانک هم در داخل دانشگاه بود، بالای دانشکده علوم پرچم مجاهدین خورده بود و یک جای دیگر پرچم گروه دیگر. ما بنا داشتیم شوراهای هماهنگی را تشکیل بدهیم که همه مشکلات از همین جا شروع شد. نامه ای به شورای انقلاب دادیم که تصویب کنیم همه کسانی که از سال های 32 زندان بودند، برگردند دانشگاه. شورا هم تصویب کرد و خلاصه حدود 1000 نفر برگشتند دانشگاه. کسانی که برگشتند همه سیاسی بودند و لذا دانشگاه یک فرم دیگری گرفت و شورای هماهنگی در همه دانشگاههای ایران تشکیل شد. به این ترتیب که دانشجوها سه دانشجو را با کمال آزادی انتخاب می کردند و سه استاد و سه نفر کارمند انتخاب می شد و این می شد شورای دانشکده و فردی را به عنوان رییس دانشکده معرفی می کردند و همه امور دانشکده زیر نظر این شوراها اداره می شد. هیچ کاری هم نداشتیم که گرایشات سیاسی افراد چه بود. برای همین افراد زیادی که متمایل به فداییان خلق و یا مجاهدین بودند انتخاب شدند.”

 

دکتر ملکی در ادامه گفت: “بعد از شورای هماهنگی، شوراهای عالی هم تشکیل شد که کار اداره کل دانشگاهها را بر عهده داشت. کم کم زمزمه هایی شد و دیدند که دانشگاه استقلال خودش را حفظ کرده و زیر بار ظلم و زور نمی رود. می شنیدیم که می خواهند دانشگاهها را ببندند. آن وقت آقای خمینی قم بودند. رفتیم قم و وقت گرفتیم و کلی که معطل شدیم، رفتیم منزل ایشان. دیدم که مهندس بازرگان و مهندس کتیرایی هم آنجا هستند. در حالی که قرار بود ما خصوصی ملاقات کنیم. آقای خمینی آمدند نشستند و گفتند که خوب مساله چیست ؟ آقای بازرگان و کتیرایی گفتند که به دلایل مشکلاتی که در دانشگاهها داریم دولت و شورای انقلاب تصمیم دارد دانشگاهها فعلا باز نشود تا اساسنامه را بنویسیم. بعد آقای خمینی از من پرسیدند که نظر شما چیست؟ من دلایل خودم را برای این که دانشگاه باید باز باشد گفتم. گفتم با این کار شما بهانه دست دشمنان تان می دهید که می گویند اسلام ضد دانش است.

بعد آقای خمینی گفتند که ایشان درست می گوید. من هم بلافاصله گفتم چون دانشگاهها دارد باز می شود و اول مهر است، شما هم پیامی برای دانشگاهها بفرستید. مراسم افتتاح در زمین چمن دانشگاه با پیام آقای خمینی و صحبت های چند نفر دیگر در روز اول مهر 58 انجام شد.”

 

وی سپس گفت: “با نگاهی به آنچه ایشان در آن روز گفت، متوجه می شویم که دیدگاه ایشان نسبت به دانشگاه و دانشگاهی در تحولات ایران و انقلاب چه بود و بعد تبدیل به چه شد.”

دکتر ملکی سپس فضای جدید حاکم بر دانشگاه را تشریح کرد: “کلاس ها به هر حال دایر شد و ما سعی می کردیم که دانشگاه مرکز درس و مطالعه و ضمنا بحث و گفت و گو باشد. دانشگاه جریان خودش را طی می کرد تا روز 6 آبان 58، یعنی درست سی و چند روز بعد از این پیام و افتتاح دانشگاهها، خبر دادند که در دانشکده فنی یک زد و خورد شده و تعدادی از دانشجوها هم مجروح شدند. یک عده بیرون در ایستاده بودند و شعار حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله را می دادند. دانشجوها چند تا از سردمداران مهاجمان را گرفته بودند و محاکمه می کردند. از دانشجوها خواستیم که آنها را در اختیار مدیریت دانشگاه قرار بدهند تا تحویل قانون بشوند. ما آنها را به کلانتری بردیم و از آنجا به سپاه تحویلشان دادیم. چیزی که بدیهی است، ناآگاهی و بی سوادی حتی در نیروهایی که شورای انقلاب را می گرداندند دیده می شد چون نیرو یی نداشتند که متعهد باشد.”

وی ادامه داد: “دوباره فردا رفتیم پرسیدیم پس اینها چی شدند. دو، سه ساعت ما را توقیف کردند و بعد هم گفتند شما آزادید، ما خودمان می دانیم با آنها چه کنیم. پس فرادی آن روز هم چند نفری آمدند و ما را تهدید به مرگ کردند و گفتند شما مرتد هستید که در بین آنها یکی به اسم اصفهانی بود که اسم واقعیش پرورش بود که برادر همان آقای پرورش وزیر اسبق آموزش و پرورش بود. همین جا ما استعفای خودمان را نوشتیم و دادیم به شورای انقلاب.”

به گفته وی: “دبیر شورای انقلاب، دکتر بهشتی در روز اول آبان 58 نامه ای صادر کرد و طی آن ضمن تقدیر از تلاش شورای موقت سرپرستی دانشگاه تهران، تاکید کرد که دانشگاهها باید آزاد باشند و دکتر حبیبی و آقای بازرگان هم دو روز بعدش آمدند و وعده دادند که دیگر اجازه نخواهیم داد به حریم دانشگاه تجاوز شود. دانشگاه باید استقلالش را حفظ کند و به این دلیل ما هم استعفا را پس گرفتیم. دوباره دو ماه بعد همان افراد آمدند و به من حمله کردند و ما دیدیم نمی شود در این شرایط کار کرد، باز استعفا دادیم چون به ما قول داده شده بود که با این کارها برخورد خواهد شد. باز دوباره شورای انقلاب، در نامه ای دیگر که به امضای آقای بنی صدر رسید، از شورای دانشگاه تقدیر کردند و استعفا را به صلاح ندیدند.”

دکتر محمد ملکی در پایان سخنان خود گفت: “در زمستان 58 آقای خمینی دچار ناراحتی قلبی و در بیمارستان بستری شد و از همان جا حکم آقای بنی صدر را تنفیذ کرد. روز 27 فروردین 59 آقای رفسنجانی در دانشگاه تبریز سخنرانی کرد. عده ای شلوغ کردند و شعار دادند. بعدها ما فهمیدیم که این ها همه برنامه بوده، چون قبل از این جریان آقای آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی نواری را پر کرده و گفته بود که دانشگاهها باید تعطیل شود. از همان جا بحث بسته شدن دانشگاهها جدی شد و به تهران و شورای انقلاب کشیده شد. گفتند دانشگاهها باید تا روز سه شنبه دوم اردیبهشت 59 تخلیه شوند و همه گروهها دفتر هایشان را خالی کنند. بسیاری از گروهها هم تخلیه کردند جز یکی از گروههای فداییان خلق. زد و خورد و داد و فریاد به راه افتاد ولی صبح آن روز به دانشگاهها ریختند و حمله کردند و چند نفر کشته شد و خیلی ها مجروح شدند و دانشگاهها بسته شد.”

دکتر ملکی با توجه به اینکه قرار شد برنامه دیگری برگزار شود، ادامه سخنان خود را به جلسه بعدی موکول کرد و سپس به پرسش های حاضران پاسخ داد.

دکتر محمد ملکی در پاسخ به سئوالی، با اشاره به ناکامی های انقلاب گفت: “مشکل بزرگ ما در آن دوران این بود که آگاهیمان کم بود. من در کتاب خاطرات زندان که حدود 600 صفحه شده و 3، 4 سالی است روی دست من مانده، در 16 مورد خودم را نقد کردم که چرا من آگاه نبودم که چرا به حرف های آقای طالقانی خوب دقت نکردم، که بارها می گفت نکند کار به استبداد دینی بیانجامد و حکومت آخوندها. ما باید در آگاهی نسل جدید بکوشیم. اگر این نسل آگاه باشد، دیگر اتفاقات این چنینی تکرار نمی شود.”

در ادامه یکی از حاضران در مورد اخراج ها و پاکسازی در دانشگاه ها و نقش وی سئوال کرد و دکتر ملکی پاسخ داد: “همیشه دوست داشتم در مورد پاکسازی ها توضیح بدهم. چون ممکن است یک عده ما را مسوول آن بدانند. آن زمان شورای انقلاب مصوبه ای گذراند و گفت کسانی مثل وزرا، وکلا، روسای دانشگاهها، اعضای ساواک و…، دیگر حق ندارند به سر کارشان بر گردند تا تکلیف آنها معلوم شود. در دانشگاهها هم باید یک کمیته ای برای این کار تشکیل می شد. این دستور شورای انقلاب بود. افرادی که شامل آن لیست شورا می شدند توسط کمیسیون مربوط مشخص شدند. ما هم آن لیست را برای دفتر نخست وزیر فرستادیم. بعد که انقلاب فرهنگی شد، دکتر عارف وزیر علوم شد گفت من لیست افرادی را که باید از دانشگاهها پاکسازی شوند شناسایی کردم و آنها را اخراج می کنم. لذا ما هیچ کسی را به رای خودمان اخراج نکردیم.”

بعد از پاسخ دکتر محمد ملکی، خانم جوانی که تازه از ایران خارج شده بود خطاب به وی سئوال خود را چنین طرح کرد: “چرا اپوزیسیون خارج از کشور را شما قصه خواندید؟” و سپس توضیح داد که جوانها به خیلی از فعالان سیاسی اعتماد ندارند.

دکتر ملکی در پاسخ گفت: “من نگفتم اپوزیسیون خارج از کشور قصه است. کسانی که در صدای امریکا صحبت می کند را من خوب می شناسم. من بارها چه در ایران و چه اینجا از طریق آقای گنجی پیغام دادم که زیاد خود را با امریکایی ها قاطی نکنید چون من درتوده مردم هستم. آنها در هر حال نسبت به امریکایی ها دید خوبی ندارند. این آقای فخر آور زندان بود و در زندان پاسپورتش را به او دادند و من رونوشت آن را دارم. حالا که آمده بیرون دارد این شعارها را می دهد، من زیاد خوشبین نیستم وگرنه دوستانی که در خارج از کشور هستند برای وطنشان زحمت می کشند. من نظرم آنهایی هست که عوامل خود نظام هستند. نظام دارد در خارج اپوزیسیون درست می کند. اینها با امریکا کار می کنند. من معتقدم اگر کسی می خواهد واقعا مبارزه کند باید در ایران مبارزه کند و هزینه اش را هم بپردازد.”

وی در ادامه در پاسخ به سئوال دیگری در مورد پاسخگو بودن کسانی که بعد از انقلاب نقش داشتند از جمله مهندس بازرگان، گفت: “ ما اعضای دولت موقت باید جواب بدهیم. هم آقای بزرگان و هم خود من. این اشتباهی بود که همه ما مرتکب شدیم. شما اعضای کابینه آقای بازرگان را نگاه کنید. 90 درصدشان وابسته به نهضت آزادی بودند. هیچ گروه دیگری در آن مملکت نبود که وارد دولت شود و در اداره کشور مشارکت کند؟”

در پایان این جلسه 3 ساعته، یکی از حاضرین گفت: “سرکوب در دانشگاهها و جنبش دانشجویی به دلیل تغییر دولت بوده، و کسانی که انتخابات را تحریم کردند مسوول هستند.”

دکتر ملکی در پاسخ گفت: “این نشان می دهد که شما اصلا مملکت را نمی شناسید. اصلا انتخاباتی وجود ندارد. شما مثل اینکه فراموش کردید که واقعه 18 تیر 78 در دوران حکومت اصلاح طلبان اتفاق افتاد. از نظر من هیچ فرقی بین دوران خاتمی و احمدی نژاد نیست. فقط احمدی نژاد دارد مچ این حکومت را روز به روز باز تر می کند.”