مرد نمیرد به مرگ

فریبا امینی
فریبا امینی

به یاد نصرت الله امینی 

مرد نمیرد به مرگ از او نام جوست / نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست؟

از پدری مانند نصرت الله امینی سخن گفتن بسی دشوار است. او دو سال پیش دراول اردیبهشت 1388، درایالت ویرجینیا، دست در دست مادرمان ناهید  که 64 سال را با او گذرانده بود، چشم از دنیا فرو بست .  او همواره  با ایران و به یاد ایران زندگی می کرد و همیشه هم با تقویم ایرانی. حتی در اتاقش ساعتی نیز بوقت ایران داشت.    پدرم عاشق بهار بود و نوروز و با اینکه بدنش ضعیف و جسمش ناتوان شده بود، مغز و فکرش همچنان هوشیار بود و یادش بود که نوروز است.

پدرم به هنگام مرگ سن اش  زیاد بود؛ شاید موقع رفتنش فرارسیده بود ولی با این وجود مصاحبتش  برایم بسیار عزیز بود و تحمل رفتنش برایم بسی دشوار.اما  می دانم  اگر  زنده  می بود، هم غم  این همه انسانها و جوان های شریف که در دوسال گذشته   از دست رفتند و یا در  زندان اند او را آزرده می ساخت و هم از این همه استقامت و فداکاری برای آزادی کشورمان شادمان می گردید.

 پدرم از قضاوت غلط و برچسب زدن دوری می کرد؛ وکیل عام و خاص بود. با اینکه به قول مهرانگیز کار، “وکیل وکیل مردم یعنی دکتر محمد مصدق بود”، ولی وکیل خیلی از افراد ناشناخته نیز بود.  همه را یکسان می دید. وکیل غلامرضا تختی بود، وکیل مرضیه  بود وکیل خانواده سودآوربود و وکیل یک تریاکی که پولی در بساط نداشت. وکیل بهائی و یهودی و مسلمان  و زرتشتی. او شرف انسانی را حفظ کرد و هیچگاه از ارمان ها و باورهای خویش منحرف نگردید و  تا لحظه اخر پای حرف خود ایستاد.

نصرت الله امینی در دوران کوتاه شهرداری در زمان حکومت دکتر محمد مصدق، لقب شهردار جنوب شهر تهران را پیدا کرده بود زیرا اولین لوله کشی رااو به  منطقه آورده بود.  معتقد بود و نماز می خواند ولی مذهب را وارد سیاست نمی کرد.  به اجرای قانون بیش از هرچیز دیگر توجه داشت.  

 باید چه نیکو نام باشید که مهندس عباس امیرانتظام، خانم الهه امیرانتظام، سیمین بهبهانی، آقای محقق داماد،  آقای شاه حسینی، دکتر ابراهیم یزدی و دیگر سران نهضت آزادی و بازماندگان جبهه ملی و جوانان بسیاری که فقط راجع به او شنیده بودند، درمراسم یادبود او شرکت کنند و زیر یک سقف ازاو به نیکی یاد کنند.  باید چه خوش نام و  چه مردم دارباشی که با شعرا و نویسندگانی مانند فریدون مشیری، سعیدی سیرجانی، م. آزرم، شفیعی کدکنکی، غلامحسین ساعدی و ناصر پاکدامن و دکتر ایرج افشار رفاقت داشته باشی. باید چه مردمی باشید که همه از پیر و جوان، حتی انان که او را نمی شناختند و فقط درباره او شنیده بودند به یاد او  در اعتماد ملی و روزنامه ای در تاجیکستان تحت عنوان “مردی که تخت جمشید را نجات داد ” بنویسند و به مجلس یادبود او در تهران بروند. خوشحالم که این مراسم برگزار شد زیرا اگر به وقایع پس از انتخابات می رسد، برگزاری آن را اجازه نمی دادند. و چه مجلس باشکوهی  بود،  همه آمده بودند. چه بسیاری از جمله عبدالله مومنی  و دکتر احمد زید آبادی که اسم خود را که زیر دعوت نامه امضا کرده بودند و هم اکنون در زندان بسر می برند.

در 17 اردیبهشت 1388، در روزنامه اعتماد ملی، دکتر حسین مجتهدی مقاله ای تحت عنوان “ دریغا تهی از تو ایران زمین ” در باره او نوشت و از خدمات او سخن گفت. 

  چهار سال پیش در مصاحبه ای که  با پدرم  انجام دادم، از او پرسیدم که چه کسی در زندگی الگوی او بوده است ؟ پاسخش این بود:  “مصدق برای همیشه و تا روزی که بمیرم، قهرمان من خواهد بود. از نظر من او بیانگر صداقت، شرافت، خدمت به مردم و کشور، و بالاتر از همه تأسی به حقیقت و دفاع از آن، یعنی تمامی چیزهاییست که در زندگی به آنها اعتقاد دارم.

 در نشریه عصر نو چاپ شیراز، اقای عباس کشتکاران  در سه شنبه 18 اردیبهشت 1388 این چنین از از او یاد کرد ه است :” اگرچه خود شاعر نبود ولی به قوت و قدرت حافظه خداداد و مطالعه کتب نقد و بحث ادبا  یکی از شعر شناسان و نقادان سخن بود که گاه به یک نفس قصیده ای بلند را از بر می خواند و بیشتر به جا سخن بزرگان شعر را در بزنگاهی که باید سخن مختصر گفته و داوری به فرهنگ و باور سپرده می شد، به زبان میراند. نصرت الله امینی قاضی دادگستری بود. داستانها از داوری های نابجای داوران از خدای نترسیده و به از و یا به اعتبار قدرت قدرقدرتان رای داده، داشت و هم از استقامت قاضیان شرافتمند که نه مال و نه اعتبار در آرائشان ره نداشت روائت می کرد. روزگار سرافکندگی ملت با بیداری مردم و یافتن رهبری بخرد، شادروان دکتر محمد مصدق پای امینی را از مسند قضاوت به عرصه سیاست کشاند.”

و در جایی دیگر این چنین آمده: “نصرت الله امینی که پس از انقلاب بهمن 57 به سمت استانداری فارس انتخاب شد در بدو شروع به کار خود به عنوان استاندار فارس «کمیته های امام» را غیر قانونی اعلام کرد.امینی با مشاهده ی دخالت های گسترده ی روحانیون تازه بقدرت رسیده و پاسداران در امور استانداری از وضعیت موجود به ستوه امده و  به تهران مراجعه می کند تا شاید بتواند خمینی را متقاعد کند که برای اداره ی امور به او اختیارات کامل دهد اما  پس از دیدار با آیت الله خمینی به سرعت به این نتیجه می رسد که سخنان او اثری ندارد و  استعفا نامه خود را به وی تحویل دهد.  آیت الله  خمینی نامه امینی را گرفته و در زیر تشکش می گذارد. این آخرین دیدار نصرت الله امینی با آیت الله خمینی است.

از اقدامات مهم نصرت امینی در مدت زمان کوتاه استانداری فارس، ایستادن در برابر شیخ محمد صادق خلخالی  بود.  وقتی که خلخالی با همراهی حلقه ی از پاسدارانش به شیراز آمده بود تا تخت جمشید این نماد «طاغوت» را از میان بردارد، این نصرت الله امینی بود که با ایستادگی قاطع، در رادیوی سراسری استان اعلام کرد که مگر از روی جسد او رد شوند اگر بخواهند کوچکترین گزندی به «تخت جمشید» برسانند.وی به  ماموران انتظامی شهر دستور داد تا  در برابر  خلخالی و پاسداران همراهش بایستند. خلخالی و دارودسته اش ناچار به تهران بازمی گردند.”

پدرم با مردان و زنان شاعر دوستی داشت از جمله ملک الشعرای بهار،  فریدون مشیری،   دکتر مهدی حمیدی، فریدون توللی، سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد. همیشه شعر می خواند  و هزاران شعر از بر بود و ما را تشویق می کرد که با او شعر بخوانیم.  ولی اگر نصرت الله امینی درسی به من داد، این است که مردم دارباش و مردم دوست و ایران دوست.