تبعات این تهمت ها و به تمسخر گرفتن اهل فرهنگ بسیار گسترده و عمیق است. اما شاید غم انگیزترین لحظه زمانی باشد که به شباهت صحنه های دادگاه و حرف هایی که از زبان سروش صحت شنیده شد، با قضیه «یعقوب یادعلی» و دفاعیات وکیل مدافعش توجه کنیم؛ نمی دانیم آیا عوامل سریال می دانند که از این نظر چه لطمه سنگینی وارد کرده اند؟
سیاه نمائی روشنفکران در تلویزیون سرداران
سریال «مرد هزار چهره»، مورد توجه ترین برنامه تلویزیونی این روزهای ایران است؛ درست مثل تمام کارهای قبلی «مهران مدیری» و تیم همکاران خلاقش، و اصولاً اغلب مجموعه های طنز که در مناسبت های خاص به نمایش گذاشته می شوند.
تجربه ثابت کرده است این دست شوهای پر زرق و برق، تاثیرگذاری ویژه ای بر عامه مردم ما دارند و همین است که درست مثل خیلی چیزهای مورد توجه دیگر (اخبار «بیست و سی» شبکه دوم، برنامه «نود» و…) مورد استفاده یا از نگاه بدبینانه تر: مورد سوءاستفاده سکانداران صداوسیما قرار می گیرند؛ از بستن تعرفه های وحشتناک بر تیزرهای تبلیغاتی شان گرفته، تا تزریق پیام های گوناگون سیاسی و غیرسیاسی که معمولاً مثل وصله ای نچسب می نمایند. محض نمونه: تبدیل شدن اخبار بیست و سی به پایگاه دروغ پردازان و تهمت زنان، تاکید مضحک بر «پزشکی هسته ای» در سریال فاجعه «نرگس»، و البته زانو زدن همین مهران مدیری در برابر فرمان حمله به طیف سیاسی موسوم به اصلاح طلب (در جریان تحصن گروهی از نمایندگان مجلس).
اما آیا آنچه در قسمت های اخیر کار تازهء مدیری دیده شد و انتقادهای بسیاری هم برانگیخته، واقعاً در راستای همین بحث صورت گرفته است؟ به نظر می رسد حرف آن دسته از منتقدان که توهین و لجن مال کردن اهل شعر و فرهنگ در «مرد هزار چهره» را توطئه ای حساب شده می دانند، چندان درست نباشد. حقیقت اینکه با وجود این همه جفا بر اهل اندیشه و هنر - در همه عرصه ها و به تمام شیوه ها- چنین موردی اصلاً به حساب نمی آید! و مهم تر اینکه این یکی از جنس آن ها نیست…
ماجرای اخیر بیش تر به یک تندروی «خودسرانه» (یاد مرحوم «سعید امامی» به خیر!) شباهت دارد. از این نظر باید آن را به چشم حرکتی مستقل و غیرتحمیلی از سوی مدیری و یاران دید و بررسی کرد.
طبق شنیده ها، دو قسمت مربوط به جنجال های تازه را «امیرمهدی ژوله» نوشته است. ژوله پدیده جوانی است که از سال 80 و در هیبت روزنامه نگاری طناز، اما با قلمی گزنده، وارد عرصه شد. جالب اینکه بنده با او روابط خوبی دارم و آن ها که من و امیر را می شناسند، بارها از شباهت های ما دوتا ابراز شگفتی کرده اند؛ از سبک کار گرفته تا سروشکل ظاهری و جنس صدا و حتی غرغر کردن های معروف و ویرانگرمان! اولین دیدار ما وقتی بود که او به عنوان خبرنگار ورزشی به تیم نشریه «تماشاگران» پیوست و در همان ساعت آغاز کارش، با من به ملاقات «علی دایی» آمد. بعد از مصاحبه، در جواب سردبیر که درباره ژوله نظرم را پرسید، یک جمله گفتم: «سرش را به باد ندهد خوب است!»
این ها را ذکر کردم تا همینجا حساب حرف این نوشته را از «فرد» جدا کنم؛ چه متن این دو قسمت را برادرم امیر نوشته باشد و چه کسی دیگر، مهم این است که سازندگان سریال کار بدی کرده اند. باید در صدد دلجویی از رنجیدگان بر بیایند و من بعد حواس شان را بیشتر جمع کنند؛ چه نویسنده تکست، چه عوامل اصلی و خصوصاً مرد محوری کار (مدیری) و چه حتی هنرمند باسوادی مثل «سروش صحت» (در مقام بازیگر) که جداً از او یکی توقع تن دادن به چنین کاری نمی رفت.
حالا بیایید به اصل آنچه باعث این اتفاق شده توجه کنیم: در سریال، گروهی از فرهنگیان و مشخصاً چند شاعر، ناشر و نویسنده و حتی معتقدین به مدیتیشن نمایش داده می شوند؛ آن هم با سر و وضعی پریشان، سرشار از بلاهت، متوهم، خودنما و… زنان این گروه وضعشان چندان تعریفی نیست انگار و علناً دیده می شود که آقایان مشغول استعمال موادمخدر هستند. حتی به خدابیامرز «چه گوارا» هم رحم نمی شود و یکی از شخصیت ها خود را «چه» می نامد، تا مثلاً متوهم نشان داده شود و بیننده بخندد (همان کاری که «محسن مخملباف» و «مجید مجیدی» عزیز در «دو چشم بی سو» با چه گوارا و «صمد بهرنگی» کردند).
در اینکه میان هنرمندان همه جای دنیا چنین نخاله هایی هم پیدا می شوند، حرفی نیست. اما نکته اینکه مگر در سال چند اثر نمایشی ساخته می شود که هنرمندان و محافل شان را به مردم نشان بدهد؟ آیا در این معدود پنجره ها که به روی روشنفکران مملکت باز می شود، باید چنین چهره ای از آنان تصویر کرد؟ این انتقادی است که پیشتر به «بهمن فرمان آرا» هم شد و گفتیم: تصویه حساب شخصی ایشان با «ابراهیم گلستان» (در فیلم «یه بوس کوچولو») باعث قهقهه زدن مردم در سینماها، به ریش هرچه نویسنده و روشنفکر این بوم شد…
ضمناً بد نیست مقایسه ای داشته باشیم میان این نگاه تند به روشنفکران، با انتقاد نرم از پزشکان، یا خیلی خیلی ملایم ترش به نیروی انتظامی؛ در آیتم هایی که به پزشکان مربوط می شد، بالاخره دکتر خوب هم وجود داشت تا حساب آدم بدها از کل جامعه پزشکی سوا شود. در آیتم بعدی هم هیچ شخصیت ناجوری دیده نشد و پرسنل بسیار زحمتکش و صبور نیروی انتظامی از هر تهمتی مبرا بودند!
اما بین اهل فرهنگی که مدیری نشان مردم داد، هیچ شخصیت مثبتی به چشم نمی خورد. واضح است که خیال سازندگان از عدم احتمال شکایت تخت بوده (بخوانید: در دیزی باز بوده!) پس حسابی عقده گشایی کردند، تلافی هرکس و هر گروهی که نمی توانستند بهشان بتازند را سر این گروه مظلوم درآوردند. راستی اگر اوضاع مملکت به گونه ای دیگر بود و سامانی برای روشنفکران وجود داشت، مدیری و یاران جرات چنین لجن پراکنی شرم آوری را در خود می دیدند؟
حقیقت اینکه گویا در این مملکت گردن روشنفکر جماعت از مو باریک تر است و همین که «مردان هزار چهره» لطف کردند و سایر اتهامات معمول، مثل: وطن فروش، جاسوس اجنبی، مزدور دشمن و… را حواله نکردند، باید از آن ها ممنون بود!
تبعات این تهمت ها و به تمسخر گرفتن اهل فرهنگ بسیار گسترده و عمیق است. اما شاید غم انگیزترین لحظه زمانی باشد که به شباهت صحنه های دادگاه و حرف هایی که از زبان سروش صحت شنیده شد، با قضیه «یعقوب یادعلی» و دفاعیات وکیل مدافعش توجه کنیم؛ نمی دانیم آیا عوامل سریال می دانند که از این نظر چه لطمه سنگینی وارد کرده اند؟
و حرف آخر ما تنها یک اظهار تاسف است برای ملتی که می گویند تلویزیون برایشان حکم دانشگاه را دارد و از آن چیز یاد می گیرند. و همچنین اینکه کسانی مثل این «مردان هزار چهره» محبوب و موردتوجه ترین هنرمندان این سرزمین هستند.
پانوشت: شاید باید اشاره می شد که در کشور ما آستانه تحمل بسیار پایین است و شاهد بودیم بارها فیلم یا سریالی بابت اینکه حتی تصور می رود پرش به جایی گرفته، دچار دردسر و شکایت شده است. نمونه اش همین شکایت اخیر ثبت احوال شیراز از سریال موردنظر و همچنین برآشفتگی بی دلیل نیروی انتظامی. ولی با توجه به تمام مواردی که ذکر شد، آیا نباید بابت سیاه نمایی چهره روشنفکران از مدیری و دوستان شاکی باشیم؟ دیگر قضاوت با خودتان.