چاپ دوم ♦ تلویزیون

نویسنده
مزدک علی نظری

‏تبعات این تهمت ها و به تمسخر گرفتن اهل فرهنگ بسیار گسترده و عمیق است. اما شاید غم ‏انگیزترین لحظه زمانی باشد که به شباهت صحنه های دادگاه و حرف هایی که از زبان سروش صحت شنیده شد، با ‏قضیه «یعقوب یادعلی» و دفاعیات وکیل مدافعش توجه کنیم؛ نمی دانیم آیا عوامل سریال می دانند که از این نظر چه ‏لطمه سنگینی وارد کرده اند؟


modiri_677.jpg


‎ ‎سیاه نمائی روشنفکران در تلویزیون سرداران‎ ‎

‏ سریال «مرد هزار چهره»، مورد توجه ترین برنامه تلویزیونی این روزهای ایران است؛ درست مثل تمام کارهای قبلی ‏‏«مهران مدیری» و تیم همکاران خلاقش، و اصولاً اغلب مجموعه های طنز که در مناسبت های خاص به نمایش گذاشته ‏می شوند.‏

تجربه ثابت کرده است این دست شوهای پر زرق و برق، تاثیرگذاری ویژه ای بر عامه مردم ما دارند و همین است که ‏درست مثل خیلی چیزهای مورد توجه دیگر (اخبار «بیست و سی» شبکه دوم، برنامه «نود» و…) مورد استفاده یا از ‏نگاه بدبینانه تر: مورد سوءاستفاده سکانداران صداوسیما قرار می گیرند؛ از بستن تعرفه های وحشتناک بر تیزرهای ‏تبلیغاتی شان گرفته، تا تزریق پیام های گوناگون سیاسی و غیرسیاسی که معمولاً مثل وصله ای نچسب می نمایند. محض ‏نمونه: تبدیل شدن اخبار بیست و سی به پایگاه دروغ پردازان و تهمت زنان، تاکید مضحک بر «پزشکی هسته ای» در ‏سریال فاجعه «نرگس»، و البته زانو زدن همین مهران مدیری در برابر فرمان حمله به طیف سیاسی موسوم به اصلاح ‏طلب (در جریان تحصن گروهی از نمایندگان مجلس).‏

اما آیا آنچه در قسمت های اخیر کار تازهء مدیری دیده شد و انتقادهای بسیاری هم برانگیخته، واقعاً در راستای همین ‏بحث صورت گرفته است؟ به نظر می رسد حرف آن دسته از منتقدان که توهین و لجن مال کردن اهل شعر و فرهنگ ‏در «مرد هزار چهره» را توطئه ای حساب شده می دانند، چندان درست نباشد. حقیقت اینکه با وجود این همه جفا بر ‏اهل اندیشه و هنر - در همه عرصه ها و به تمام شیوه ها- چنین موردی اصلاً به حساب نمی آید! و مهم تر اینکه این ‏یکی از جنس آن ها نیست…‏

ماجرای اخیر بیش تر به یک تندروی «خودسرانه» (یاد مرحوم «سعید امامی» به خیر!) شباهت دارد. از این نظر باید ‏آن را به چشم حرکتی مستقل و غیرتحمیلی از سوی مدیری و یاران دید و بررسی کرد.‏

طبق شنیده ها، دو قسمت مربوط به جنجال های تازه را «امیرمهدی ژوله» نوشته است. ژوله پدیده جوانی است که از ‏سال 80 و در هیبت روزنامه نگاری طناز، اما با قلمی گزنده، وارد عرصه شد. جالب اینکه بنده با او روابط خوبی دارم ‏و آن ها که من و امیر را می شناسند، بارها از شباهت های ما دوتا ابراز شگفتی کرده اند؛ از سبک کار گرفته تا ‏سروشکل ظاهری و جنس صدا و حتی غرغر کردن های معروف و ویرانگرمان! اولین دیدار ما وقتی بود که او به ‏عنوان خبرنگار ورزشی به تیم نشریه «تماشاگران» پیوست و در همان ساعت آغاز کارش، با من به ملاقات «علی ‏دایی» آمد. بعد از مصاحبه، در جواب سردبیر که درباره ژوله نظرم را پرسید، یک جمله گفتم: «سرش را به باد ندهد ‏خوب است!»‏

این ها را ذکر کردم تا همینجا حساب حرف این نوشته را از «فرد» جدا کنم؛ چه متن این دو قسمت را برادرم امیر نوشته ‏باشد و چه کسی دیگر، مهم این است که سازندگان سریال کار بدی کرده اند. باید در صدد دلجویی از رنجیدگان بر بیایند ‏و من بعد حواس شان را بیشتر جمع کنند؛ چه نویسنده تکست، چه عوامل اصلی و خصوصاً مرد محوری کار (مدیری) ‏و چه حتی هنرمند باسوادی مثل «سروش صحت» (در مقام بازیگر) که جداً از او یکی توقع تن دادن به چنین کاری نمی ‏رفت.‏

حالا بیایید به اصل آنچه باعث این اتفاق شده توجه کنیم: در سریال، گروهی از فرهنگیان و مشخصاً چند شاعر، ناشر و ‏نویسنده و حتی معتقدین به مدیتیشن نمایش داده می شوند؛ آن هم با سر و وضعی پریشان، سرشار از بلاهت، متوهم، ‏خودنما و… زنان این گروه وضعشان چندان تعریفی نیست انگار و علناً دیده می شود که آقایان مشغول استعمال ‏موادمخدر هستند. حتی به خدابیامرز «چه گوارا» هم رحم نمی شود و یکی از شخصیت ها خود را «چه» می نامد، تا ‏مثلاً متوهم نشان داده شود و بیننده بخندد (همان کاری که «محسن مخملباف» و «مجید مجیدی» عزیز در «دو چشم بی ‏سو» با چه گوارا و «صمد بهرنگی» کردند).‏

در اینکه میان هنرمندان همه جای دنیا چنین نخاله هایی هم پیدا می شوند، حرفی نیست. اما نکته اینکه مگر در سال چند ‏اثر نمایشی ساخته می شود که هنرمندان و محافل شان را به مردم نشان بدهد؟ آیا در این معدود پنجره ها که به روی ‏روشنفکران مملکت باز می شود، باید چنین چهره ای از آنان تصویر کرد؟ این انتقادی است که پیشتر به «بهمن فرمان ‏آرا» هم شد و گفتیم: تصویه حساب شخصی ایشان با «ابراهیم گلستان» (در فیلم «یه بوس کوچولو») باعث قهقهه زدن ‏مردم در سینماها، به ریش هرچه نویسنده و روشنفکر این بوم شد…‏

ضمناً بد نیست مقایسه ای داشته باشیم میان این نگاه تند به روشنفکران، با انتقاد نرم از پزشکان، یا خیلی خیلی ملایم ‏ترش به نیروی انتظامی؛ در آیتم هایی که به پزشکان مربوط می شد، بالاخره دکتر خوب هم وجود داشت تا حساب آدم ‏بدها از کل جامعه پزشکی سوا شود. در آیتم بعدی هم هیچ شخصیت ناجوری دیده نشد و پرسنل بسیار زحمتکش و ‏صبور نیروی انتظامی از هر تهمتی مبرا بودند!‏

اما بین اهل فرهنگی که مدیری نشان مردم داد، هیچ شخصیت مثبتی به چشم نمی خورد. واضح است که خیال سازندگان ‏از عدم احتمال شکایت تخت بوده (بخوانید: در دیزی باز بوده!) پس حسابی عقده گشایی کردند، تلافی هرکس و هر ‏گروهی که نمی توانستند بهشان بتازند را سر این گروه مظلوم درآوردند. راستی اگر اوضاع مملکت به گونه ای دیگر ‏بود و سامانی برای روشنفکران وجود داشت، مدیری و یاران جرات چنین لجن پراکنی شرم آوری را در خود می دیدند؟

حقیقت اینکه گویا در این مملکت گردن روشنفکر جماعت از مو باریک تر است و همین که «مردان هزار چهره» لطف ‏کردند و سایر اتهامات معمول، مثل: وطن فروش، جاسوس اجنبی، مزدور دشمن و… را حواله نکردند، باید از آن ها ‏ممنون بود!‏

تبعات این تهمت ها و به تمسخر گرفتن اهل فرهنگ بسیار گسترده و عمیق است. اما شاید غم انگیزترین لحظه زمانی ‏باشد که به شباهت صحنه های دادگاه و حرف هایی که از زبان سروش صحت شنیده شد، با قضیه «یعقوب یادعلی» و ‏دفاعیات وکیل مدافعش توجه کنیم؛ نمی دانیم آیا عوامل سریال می دانند که از این نظر چه لطمه سنگینی وارد کرده اند؟‏

و حرف آخر ما تنها یک اظهار تاسف است برای ملتی که می گویند تلویزیون برایشان حکم دانشگاه را دارد و از آن ‏چیز یاد می گیرند. و همچنین اینکه کسانی مثل این «مردان هزار چهره» محبوب و موردتوجه ترین هنرمندان این ‏سرزمین هستند.‏

‏ پانوشت: شاید باید اشاره می شد که در کشور ما آستانه تحمل بسیار پایین است و شاهد بودیم بارها فیلم یا سریالی بابت ‏اینکه حتی تصور می رود پرش به جایی گرفته، دچار دردسر و شکایت شده است. نمونه اش همین شکایت اخیر ثبت ‏احوال شیراز از سریال موردنظر و همچنین برآشفتگی بی دلیل نیروی انتظامی. ولی با توجه به تمام مواردی که ذکر ‏شد، آیا نباید بابت سیاه نمایی چهره روشنفکران از مدیری و دوستان شاکی باشیم؟ دیگر قضاوت با خودتان.‏