“زعامت امام خامنه ای” بر “ام القرای اسلام” در هفته سوم خرداد ماه به سال بیست و سوم می رسد و محمد نوری زاد است که می پرسد:
ـ ارزش چی؟ انقلاب چی؟ اسلام چی؟
نویسنده و کارگردانی که تا همین یک سال پیش جامه “ولایت” بر تن داشت و خودرا از”دخمه” رهاند و لباس مردم پوشید، با اندوه به ایام رفته تحت سیادت “امام اول” آقای خمینی می نگرد که “امام” شدنش فرمایشی نبود و به”امام دوم” می رسد که دستور”امام” خواندش را یک فرمانده سپاه می دهد.
“امام دوم” جمهوری اسلامی که باید دید “ امام چهاردهم شیعیان” را هم به درجاتش خواهند افزود یانه “جزو معدود رهبران سیاسی جهان است که هیچگاه مقابل خبرنگاری قرار نگرفته و رسانههای داخلی هم برای انتشار سخنان، مواضع و حتی عکسهای او باید تابع دفتر رهبری و سایت رسمی آن باشند.” وهرچه عمر امامتش بیشترشده در سخنان مکررش “اسلام و دشمن پررنگ ترو ایران کمرنگ تر” شده است.
و حوادث، سئوالات نوری زاد و پرسش های دیگر را درهفته ای جواب می دهد که به تمامی در سایه قتل مخوف زنی “دین پژوه” زیر چکمه های ماموران امنیتی “امام دوم” سپری شده است.
هاله سحابی به ندا آقا سلطان، قربانی دیگر خرداد پیوسته است، و هنوز جهان از این جنایت “بیشرمانه” فارغ نشده که جسد برهنه دختری دانشجو دردانشگاه مشهد پیدا می شود. در دانشگاهی که گوشه وکنارش زیر نگاه دوربین های مخفی است، دختری را شکنجه کرده، مورد تجاوز قرار داده و پیکر عریانش را رها ساخته اند. انگار مستقیما به پرسش”ارزش چی؟” پاسخ داده اند. بیهوده نیست دانشجویان فریاد می کشند: “حراست بی غیرت خجالت خجالت؛ تجاوز، جنایت، مرگ بر این حراست.”
و صدالبته دامنه سلطه” ارزش” گسترده تراز اینهاست و تا خارج مرزها هم رفته است.
دادستان عمومی و انقلاب تهران، عباس جعفری دولت آبادی که روی اسداله لاجوردی و سعیدمرتضوی را سفیدکرده، خبر از محکوم شدن هزاران خرده فروش مواد مخدر به مرگ می دهد و می گوید صدهانفر آنها بزودی در تهران اعدام می شود.
رئیس پلیس به حضور” فقط 100 زن خیابانی” در تهران می بالد.آنها هم قرار است براساس طرحی دستگیر و مجازات شوند.
دختران تیم ملی فوتبال را بخاطر پوشش مخالف مقررات جهانی محروم می کنندو در مستطیل سبز “اشک، چشم دختران ایرانی را دریبل” می زند. وجایزه بین المللی “چماق” که باآرای زنان تعیین می شود به محسنی اژه ای می رسد. ودرست همان روزهائی که وزیر دفاع جمهوری اسلامی را که متهم به تروراست با آبروریزی تمام از بولیوی بیرون می کنند.
روزروشن کاشی های تئاتر شهر را می دزدند وچند قدم آنطرفتر احمدخاتمی درنمازجمعه ”مردمی بودن حکومت” را فریاد می کشد.
مقام رهبری نه از سرکوب بهار خونین تهران خبر دارد و از قتل بیرحمانه هاله دختر عزت اله سحابی که روزگاری در شورای انقلاب کنارش می نشست.
مارک تونر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، ظاهرا بیشتر با خبر است که می گوید: “باورنکردنی است که حکومتی آن قدر از شهروندان خود هراس داشته باشد که علیه دختری که برای پدرش عزدارای میکند به زور متوسل شود.”
سخنگوی وزارت خارجه بریتانیا خبری رارسما اعلام می کند تانشان دهد جمهوری اسلامی از شهروندان کشورهای دیگر هم هراسان است: “سپاه به طور مستقیم در سرکوب مردم سوریه دست دارد.”
واین حرف را وقتی می زند که در”خونین ترین روز سوریه” دستکم 63 نفر کشته شده اند وجهان دست ولایت را به خون مبارزان سوری هم آغشته می بیند.
نبرد دوجناح “طالبان شیعه” هنوزادامه دارد. هفته ایست که احمدی نژاد سپر می اندازد. خود را مخلص “رئیس” اعلام می کند، اما “آنها” دست بردار نیستند.
مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که پیشتر برای احمدی نژاد سینه چاک می داد و بین او و “امام زمان” می رفت و می آمد، حالا می گوید: “انحراف جدید از همه انحراف های تاریخ شیعه خطرناک تر است.”
و مصباح یزدی که تاج اسلام رابر سر احمدی نژاد می گذاشت، حالا دست احمدی نژاد رابه دست ابلیس می دهد: “برنامه ریزی شیطان آنقدر دقیق و جامع است که پس از مهیا کردن زمینهها یک نفر را از لایههای درونی بیرون میآورد و او شبکه ای را تشکیل میدهد. مدرس اصلی این جریان انحرافی ابلیس است.”
پدر معنوی “طالبان شیعه” رئیس جمهور برکشیده را “آشغال” می نامد. معلوم نیست احمدی نژاد یادش هست که ملت ایران را “خس و خاشاک” خطاب کرد یا نه؟
احمد قابل این برخوردها را “اوج انحطاط حاکمان جمهوری اسلامی” می خواند.
مصطفی تاج زاده می نویسد: “ماه عسل اقتدارگراها رو به پایان است و دو انتخابات پیشرو -مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم- اختلافات جناح راست را به طور کامل آشکار خواهد کرد. اما مشکلات جناح حاکم به مراتب بیش از اختلافات افراد و باندها و احزاب آنهاست.”
وال استریت ژورنال، صحنه را چنین می بیند: “ تداوم بحران در حکومت جمهوری اسلامی را ضعیفتر و منفورتر خواهد کرد.”
هفته ایست که خبرمی رسد یک زاده دیگر عراق را نامزد رفتن به کاخ ریاست جمهوری کرده اند: “علی اکبر صالحی متولد عراق و دارای تابعیت این کشور است. در دانشگاه آمریکائی بیروت تحصیل کرده و از دانشگاه ام آی تی بوستون آمریکا دکترای خود را دریافت داشته است.”
عبدالنبی نمازی، امام جمعه کاشان، و عضو مجلس خبرگان رهبری هم تازه ازخواب زمستانی بیدار می شود و می فهمد “ یک پاسدار دروغ را به یک فقیه نسبت می دهد.”
و هنوز هفته تمام نشده که دوازده نفر ازنو اندیشان دینی دست روی “پیکره ی مرده ی جمهوری اسلامی” می گذارند و فاتحه…: “نظام جمهوری اسلامی پیکره مرده ای است که با تکیه بر عصای پوسیده نفت و به سحر و جادوی دین فروشی عوامانه و دروغ پردازی وقیحانه بر ایوان نظر زنده جلوه می کند. “
و محمدنوری زاد پاسخ خود را می گیرد. انقلاب، ارزش و اسلام به “نظام” مبدل شد که نام مستعار سیدعلی خامنه ای است و مردان مذهبی سیمای امروزش را چنین می بینند: “زعامت آیت الله خامنه ای مصداق آشکار سپردن کارهای عظیم به انسانهای حقیر است. شگفتا که نظامی که مدعی بود بنیانگذاران و متولیانش از جرگه اهل علم هستند، و سنگ بنایش بر دقت وسواس گونه در رعایت ملاحظات اخلاقی بنا شده است، سرانجام به آنجا رسید که زمام خود را به دست جمعی اوباش درنده و دریده خو وانهاد، و برای حفظ پایه های قدرتش از ارتکاب هیچ دنائت و رذالتی فروگذار نکرد و نمی کند. نظامی که رسالت خود را «تتمیم مکارم اخلاق» می دانست، عاقبتش تحکیم منافع اشرار شد، و در این راه افترایی نبود که نزد، جنایتی نماند که نکرد، و خشونتی نبود که نورزید. سرانجام بر همگان آشکار شد که در این نظام هدف هر وسیله ای را مباح می کند- مشروط بر آنکه آن هدف تحکیم پایه های قدرت «ما» باشد. این «ما» در حلقه تنگ حلقه به گوشان کانون قدرت، یعنی ولی مطلقه فقیه، منحصر است.”
و خرداد تنها آغازجمهوری اسلامی و پایان آن نیست. خرداد، ماه برآمدن “اندیشه” اصلاحات و تبدیل آن به گفتمان آزادی است. خرداد، ماه ندا و هاله است. وبیست دوم خرداد درراه است…..
و نازک افشار که اشکهایش در دادگاه هرگز از یادم نمی رود، روی وال فیس بوکش- بقول جوانها- این جمله میرحسین موسوی را می گذارد:
“دو سال پیش در چنین روزی… زنجیره سبزی که از میدان تجریش تا میدان آزادی کشیده شده بود، زنجیره صلح و دوستی بود و کمترین بهره ای که ما از آن رویداد باید داشته باشیم این است که چهره دوزخی فشارها، محدودیت ها و سرکوب ها نباید آن سرمایه عظیم اجتماعی را مورد تهدید قرار دهد. جنبش سبز باید همواره به دنبال نهضتی اخلاقی، مردم دوست، صلح طلب و دوستدار همه ملت باشد. جنبش سبز آحاد ملت و شهروندان را به خودی و غیر خودی تقسیم نمی کند و رشد فضیلت ها وتحقق مطالبات مبتنی بر عدالت و آزادی را یک وحدت فراگیر ملی می داند….”
ما، بسیاریم. زنجیره ماسراسر جهان را دور می زند. هیچ کس نمی تواند ما را، آزادی را بکشد……