تابستان داغی است.آب بازی جوانان در کرج راه به زندان می برد و عشق ورزی رئیس جمهور رفتنی با “نظام” از سر گرفته می شود. رئیس جمهور آمدنی که در سکوت مطلق مشغول تشکیل کابینه پشت درهای بسته است، در شرایطی که وضعیت از زمان جنگ هم بدترست، از رهبر “نظام” حمایت و هدایت و دعامی خواهد و البته هر وقت که “مقام معظم” اراده فرمایند. رئیس جمهور اسبق باز هم می خواهد “خیلی عجول نباشیم” تا “اگر”، “انشاء اله” فضا بازشد “اصلاح طلبان و همه” بتوانند به “فعالیت های منطقی، قانونی، شرعی وفکری” بپردازند.
گسل اصلاح طلبان و همه- مردم ایران- و جمهوری اسلامی یعنی نظام حاکم و ایران که همان سرزمین باستانی ایران زمین باشد، در ادبیات محمد خاتمی هم خودرا نشان می دهد، وقتی خوشحالی خود را بعنوان بزرگ اصلاح طلبان از نجات نظام در مسیری که می رفت، فریاد می کند: “مسیری که اگر ادامه می یافت نه تنها جمهوری اسلامی ایران که «ایران هم» در معرض خطر بزرگی بود.“
هفته ایست که سالی دیگر بر ۱۸ تیر خونین می گذرد؛ روزی که گسل نظام- ایران بار دیگرسر باز کردو برای نجات نظام، سرکوب در دستور کار قرار گرفت. سعید زینالی یکی از دانشجویانی است که تنها ۵ روز پس از حمله به کوی دانشگاه تهران در منزلش بازداشت شد وطی ۱۴ سال گذشته، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ تماس و ارتباطی با خانواده اش نداشته و پی گیری ها برای اطلاع یافتن از سرنوشت وی به جایی نرسیده است. پسرم تا سال ۸۱ در اوین بوده این تنها خبری که مادر سعید زینالی دارد.
نقطه نظرات رئیس جمهور در راه که شخصا درمقام دبیر شواری امنیت ملی، بسیج را برای سرکوب “اوباش” به خیابان آورد، در جریان “ا نتخاب ۹۲” آفتابی شد. موضع رئیس جمهور وقت – محمدخاتمی- هم که حالا خودش رئیس جمهور تعیین می کند، توسط محمدعلی ابطحی در کتابی بازنشر می یابد:“بعد از حادثه کوی دانشگاه، شورش پیش آمد. شورش و بلوا در تهران، حادثهی زشت و نفرتآوری بود که ملت عزیز و مقاوم و صبور و منطقی ما را مکدر کرد. آنچه در تهران پیش آمد، لطمه به امنیت ملی بود؛ تلاشی بود برای برهم زدن آرامش مردم شریف و تخریب اموال عمومی و خصوصی و بالاتر از آن، اهانت به نظام و ارزشهای آن و مقام معظم رهبری آنچه پیش آمد، حادثهی سادهای نبود؛ تلاشی بود برای مرزشکنی و برای ابراز کینهتوزی علیه نظام که نه رابطهای با این ملت شریف داشت و نه نسبتی با دانشگاه و دانشگاهیان. حادثهی شورش، یک حرکت کور، یک بلوا، یک حرکت ضد امنیتی، با شعارهای منحرفکننده بود وبه یاری خداوند این بلوا خاموش شد.”
دیدگاه میر حسین موسوی هم که با قلب بیمار زندانی همان “نظام” است که روحانی و خاتمی و هاشمی به جان برای نجاتش می کوشند، در فضای مجازی انتشار می یابد: “اگر مسببان فاجعه ۱۸ تیر شناخته می شدند و به دلیل آن جنایات به صورت آشکار محاکمه و کیفر می شدند، ما حوادث حمله به خوابگاه دانشجویی را بعد از انتخابات نمی داشتیم.”
محمد خاتمی که برای بار هزارم می گوید” دلبسته اصل نظام و انقلاب “ است، از محمود احمدی نژاد می خواهد که “نخست وزیر امام”- بنیانگذار همان “نظام”- را آزاد کند، چون این کار از حسن روحانی ساخته نیست. رئیس جمهور امام زمانی که این روزها مشتری برنامه زنده تلویزیون سردار ضرغامی است تا خدمات هشت ساله خود را به ثبت بدهد، یک نشان تاریخی هم از برادر بازجو حسین شریعتمداری می گیرد. نماینده ولی فقیه دوم در روزنامه ضد ملی کیهان، می نویسد:” عملیات روانی پرحجم و گستردهای را برای انکار خدمات برجسته و کمنظیر- و در پارهای از موارد بینظیر- دولت کنونی سازمان داده و در این شیپور فریب میدمند که انگار قرار است «ویرانه»ای از دولت دهم به دولت یازدهم تحویل داده شود. این در حالی است که دولت آقای دکتر احمدینژاد اگرچه طی ۲ سال اخیر به علت نفوذ حلقه انحرافی در آن، از بستر قبلی خود زاویه گرفته است ولی تمامی شواهد موجود حاکی از آن است که دولت ایشان در خدمترسانی به مردم و عمران و آبادانی کشور نه فقط نقش برجستهتری از همه دولتهای پیشین داشته است، بلکه خدمات دولتهای نهم و دهم در طول تاریخ دولتها، از مشروطه تاکنون بینظیر بوده است.”
معلوم است که سکوت ناگهانی “دکتر” بی دلیل نیست. در روزهایی که یک زن “شهرت دار” با انتشار کتابی در ایتالیا خواهان برداشتن بکارتش توسط رئیس جمهور امام زمانی می شود، محمد جعفر بهداد، معاون سیاسی دفتراحمدی نژاد می نویسد که اوبرای “حفظ مصالح عالیه نظام سکوت کرده است” ونمی خواهد سبب یک “سونامی هلاک کننده” بشود. و درست در روزهای ترک خیابان پاستور، برای برادربزرگ مقام رهبری یک پست تازه دست و پا می شود. آیت اله محمدخامنه ای همان کسی است که در روزهای انتخابات بعد از بیست سال از خلوت درآمد و هاشمی رفسنجانی- شناسنامه نظام- رابه صراحت تمام عامل آمریکا خواند و حالا ریاست بنیاد ایران شناسی هم نصیبش می شود.
هاشمی رفسنجانی، در ستایش نامه بیسابقه ای که در وب سایتش انتشار می یابد “ منجی کشور” لقب می گیرد و معلوم می شود” در ایام ثبتنام نامزدها، دیدارکنندگان التماس و خواهش “ می کرده اند که نامزد شود و او که “دلبستگیاش به نظام یادآور حکایت دو مدعی مادری برای تصاحب یک فرزند است، داوری را به امام علی(ع)” می برد. و “البته هنوز ناگفتههای فراوانی هست که اقتضای مصلحت نظام ایجاب نمیکند باز گفته شود” بطوریکه حتی نام پیغام آور ازطرف شورای نگهبان و یکی از روسای سه قوه هم ازمردم مخفی می ماند.
مردمی که باید رای می دادند و به خانه می رفتند، حتی باید از گمانه زنی در باره کابینه هم دست بردارند. حکم، حکم کلید دار “تدبیر و امید” است که از طریق دفتر امور رسانهای اش به اطلاع حماسه سازان عزیز رسانده می شود: “از همگان، اعم از شخصیتها ورسانههای محترم درخواست می شود، گمانه زنی ها درباره ترکیب دولت یازدهم وکمیته ها و کارگروههای بررسی کننده در این زمینه را متوقف کنند و اجازه دهند رییس جمهور منتخب با دقت و آرامش بررسی های خود را در مهلت مقرر قانونی به فرجام رساند”.
حسین موسویان، معاون سابق حسن روحانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و عضو تیم مذاکره کننده هسته ای در دوره مسئولیت او، ظاهرا ماموریت سکوت ندارد. او که بعنوان “جاسوس” شیطان بزرگ دستگیرشدو بعد بعنوان محقق ازآمریکاسر درآورد، موضع ایران درمورد سرنوشت سازترین “وضعیت بدتراز جنگ” را رسانه ای می کند: “ایران به عنوان یک کشور مستقل عضو معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای(ان پی تی) حق غنی سازی اورانیوم را دارد. به نظر من با اذعان واشنگتن به حق ایران در غنی سازی اورانیوم، امکان دستیابی سریع به توافق وجود دارد ولی بدون به رسمیت شناختن این حق، امکان ندارد هیچ توافقی حاصل شود.”
حسین موسویان که معلوم نیست مقالات پیاپی اش در نشریات بزرگ دنیا چگونه انتشار می یابد، پیشنهاد خطرناکی هم می دهد: “خروج ایران از معاهده ان پی تی و جایگزین شدن این معاهده با فتوای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره حرمت ساخت و استفاده از سلاح هسته ای.”
تابستان براستی داغی است. “انقلاب دوم مصر” چنان بساط “اخوان المسلمین” را جمع می کند که حتی بشار اسد جنایتکار هم دادش از “اسلام سیاسی” به هوا می رود. سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس به روزمی گوید: روحانی اصولگراست، ما انتخابات را بردیم.
علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس حرفهایی می زند که وزن و نقشش رابیشتر برملا می سازد. فرزند “شهید مطهری” میگوید: “به نظر من سوء استفاده از سخنان رهبری و القای اینکه نظر ایشان به احمدینژاد است، نقطه آغاز فتنه ۸۸ بود.”
معلوم نیست فرزند “شهید مطهری” این فرمایشات رهبری را، به یاد دارد یانه: “البته بین ایشان (اکبر هاشمی رفسنجانی) و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلاف نظر بود، الان هم هست… و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.”
هرچه هست، حرف علی مطهری، بی دلیل وندانسته نیست. او ادامه می دهد: “ضرورتی برای ادامه برخی تصمیمات و مثلا از جمله حصر برخی افراد وجود ندارد. دلایل امنیتی هم برای این کار از این پس قانعکننده نیست. چون قبلا میگفتند آزادی اینها ممکن است باعث فعال شدن جنبش سبز و اخلال در امنیت کشور شود، ولی الان بخش اعظم جنبش سبز با نظام آشتی کرده و ضرورتی برای ادامه این حصر نیست.”
نماینده محترم آرزودارد مجلس ختم جنبش سبز رابر پا کند.یکی از قربانیان سرکوب جنبش سبزکه مثل رهبرانش در زندان است حسین رونقی نام دارد. یک مقام قضایی در پاسخ به اعتراض این وبلاگ نویس جوان، به بی توجهی های مسئولان قضایی نسبت به وضعیت خود و زندانیان سیاسی، می گوید: “نهایتا در زندان می میری و بعد از دو هفته سر و صدای رسانه ها، همه چیز تمام می شود.”
تابستان داغی است وهفته دیگری از نخستین ماهش به پایان می رسد. آخرین رقم اعلام شده در زمان بی نظیرترین دولت ایران از مشروطه تا امروز، فقط ۱۰ میلیارد دلار ناچیز کم و کسر دارد. در حالی که محمود احمدینژاد به تازگی سرمایه صندوق توسعه ملی را “بالای ۵۰ میلیارد دلار” اعلام کرده، رئیس بانک مرکزی میگوید ذخیره این صندوق تنها “نزدیک به ۴۰ میلیارد دلار” است.
با استفاده از همین دلارهای ناقابل است که به گفته مشاور وزیر جهاد کشاورزی جمهوری اسلامی، شرکت بازرگانی دولتی ایران ترجیح میدهد که به جای خرید محصولات گندمکاران داخلی، با قیمتی “بسیار بالاتر” گندم را از خارج کشور وارد کند.قیمت هر کیلو گندم وارداتی ۱۱۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان است، اما قیمتی که برای خرید تضمینی گندم از کشاورزان ایرانی تعیین شده تنها ۷۲۰ تومان است.
گندم سومین کالای عمده وارداتی ایران بعد از برنج و کنجاله است و تنها در بهار امسال۹۱۵هزار تن گندم به ارزش ۳۸۲ میلیون دلار وارد شده است. خبرگزاری رویترز هم خبر از خرید ۶۰۰ هزار تن گندم به ارزش ۲۱۰ میلیون دلار در تیر ماه جاری می دهد.
شاید روزی معلوم شودکه سود نابودی کشاورزی ایران و واردات نجومی از چین و ماچین به جیب کدام یک از پایوران، ماموران و منصوبان “نظام” می رود.اما حالا روشن است که حذف ارزمرجع سبب شده کمبود دارو بیداد کند وازخانوادههای ایرانی قربانی بگیرد.
و تازه این ازنتایح سحر است.عیسی کلانتری – وزیر اسبق کشاورزی-گزارش هولناکی می دهد: “زندگی ملت ایران در حال تهدید است.مشکل اصلی که ما را تهدید میکند و از اسرائیل و آمریکا و دعواهای سیاسی و… خطرناکتر است مسئله زندگی ملت است. این است که فلات ایران دارد غیرقابل سکونت میشود و کسی به این فکر نیست. مسئله اینجاست که آبهای زیرزمینی تحلیل رفتهاند وبیلان منفی آب بیداد میکند و کسی به فکر نیست. اگر وضعیت اصلاح نشود ایران ۳۰ سال دیگر کشور ارواح میشود چون همه کشور تبدیل به کویر میشود. “
واین کاریست که مغولان هم نتوانستند با ایران بکنند.
هفته تمام می شود. در سکوت مطلق، دولت جدیدی را تدارک می بینند. ظاهرا سه رئیس جمهور جدول کابینه را فراهم می آورند تا برای هدایت به حضور “مقام معظم” برده شود.
تحلیل اوضاع در سطوح مختلف ادامه دارد. نظریه سازان دولتی، فرارسیدن عصری نو را تئوریزه می کنند و دیدگاههای مستقل بیرون از فضای خفقانی جمهوری اسلامی انتشار می یابد. علی اصغر رمضانپور اینک هواداران روحانی را پی می گیرد. و ناصر کاخساز، مبارز قدیمی با نگاه به رویدادهای کنونی ایران و مصر افق تازه ای را می گشاید: “سودی که مذهب سیاسی از خفقان سیاسی پیشین در مصر و از خفقان سیاسی موجود در ایران میبرد این است که در غیاب احزاب سیاسی مدنی و سکولار آرای اجباری مردم را به سود خود میکشاند. دیپلماسی غربی نیز دولتهای برآمده از چنین اوضاع و انتخاباتی را دموکراتیک مینامد. اما دموکراسی، در غرب، معنای دیگری دارد و در میان احزاب گوناگون و با حضور فعالانه و آزاد آنها در جامعه تعریف میشود. تجربهی مصر نشان میدهد که غرب تعریف واقعی دموکراسی را برای خودش نگه میدارد و با تقویت نیرویی که تنها آلترناتیو اجباری ارائه شده به مردم است، تعریفی ساختگی از دموکراسی را برای جوامع غیرغربی زیر عنوان تئوری امکانات تجویز میکند. ارتش مستقل مصر اکنون ناچار میشود نقش خلاء موجود در انتخابات گذشتهی مصر را پر کند. خلائی را که دموکراسی غربی زیرچشمی رد می کند تا اهمیت آن را و سودی را که مذهب سیاسی از آن میبرد، نمایان نسازد.روشنفکران آزادهی ایرانی باید از روشنفکران مصری بیاموزند و از هرگونه حمایت شیداگونه از هرگونه مذهب سیاسی پرهیز کنند و همزمان برای سازماندهی یک جنبش ملی سراسری در راه ایجاد ایرانی برای همهی ایرانیان متحد شوند. تاکتیکهایی که در خدمت این استراتژی نباشند مردم را در شرایطی اجباری و ناعادلانه پشت سر یک مذهب سیاسی معتدلتر بسیج میکنند و آنها را در شرایط موجود سزاوار و شایستهی برخورداری از ایرانی برای همهی ایرانیان نمیدانند. و این در حالی است که مصریان از تجربهی شکست مذهب سیاسی در ایران سود میجویند و فریب مقداری اصلاحات جناح بهتری از اخوانالمسلمین را نمیخورند.
هراس از سوریهای کردنِ نبرد با جمهوری اسلامی تاکنون نیز در خدمت ابقای جمهوری اسلامی بوده است. با این هراس چونان یک استدلال، زبان طرفداران جنبش ملی بسته شده است. اکنون اما با تجربهی جنبش ملی ۲۰ میلیونی در مصر، سطح استدلال در جنبش ما فراتر میرود.سوریهای شدن، به سوریهی بعثی تعلق دارد. مصر ناصری، نه سوریهی بعثی، بلکه مصرِ جنبش ملی- با تصحیح اشتباهات ناصر، اما با توجه به نقشی که مصر ناصری در پرورش ارتشی مستقل داشت- از پس پشت، جنبش میلیونی را به سوی خیابانها هل میدهد. این استفادهی ملت از حافظهی تاریخی خویش است. سوریهای شدن هنگامی معنا پیدا میکند که نیمهی آگاه مردم با روش مسالمت جویانه حضور فعال نداشته باشد. با حضور فعال جنبش ملی، نیمهی دیگر مردم که تمایلات سنتی دارند، به تردید میافتند و یا منفعل میشوند اما بدنبال حزب سیاسی براه نمیافتند. هراس از سوریهای شدن، بازتاب ناباوری ما به جنبش ملی و تردید ما به نارضایی مردم از مذهب سیاسی است. برای همین است که روشنفکران زیر پرچم دفاع از تغییر اندک، دینامیسم ملی مردم را فرو مینشانند و بجای سازماندهی اعتراضات ملی و اغتنام فرصت، مجذوب شادی مردم میشوند و برای آن، قصه سرایی میکنند. قصه سرایی نمیگذارد که روشنفکر، شادی مردم را در خیابانها به عنوان یک علامت آمادگی برای سازماندهی ملی درک کند.
برعکس، روشنفکر مصری نیمهی مدنی جامعه را فلج نمیکند و با توجه به تجربهی ایران، آن را فعال میکند و از انرژی فعال شدهی آن برای سازماندهی خود و آنها سود میجوید. روشنفکر ایرانی که بدنبال آلترناتیو مذهبیِ کم ضرر تری است بجای استفاده از انرژی ملی در حافظهی تاریخی مردم و مبارزهی شادمانهی آنها علیه مذهب سیاسی، آنها را بدنبال مذهب سیاسی دیگری میکشاند و به تنبلی و بیکنشی سوق میدهد. کاری که ارتش مصر هم اکنون انجام میدهد، خلائی را پر میکند که از غیبت احزاب سیاسی سازمانیافته بوجود آمده است. مذهب سیاسی از این خلاء چون کشتزاری حاصلخیز با حمایت دو قدرت بزرگ غربی سود جسته است. جالب است که توجه کنیم وزیر خارجهی انگلیس این پر کردن خلاء سیاسی بوسیلهی ارتش مصر را مورد انتقاد قرار داده است و دولت آمریکا از آن به عنوان یک کودتا نام برده است. یعنی لحن انتقاد در هر دو مورد متوجه ایفای نقش مستقل ارتش مصر و پیروی آن از جنبش ملی بیست میلیونی در خیابان است. معلوم نیست چرا و چگونه کودتایی به کمک جنبش ملی بیست میلیونی توجیه پذیر میشود؟! این، به صورت طبیعت ثانوی دو قدرت بزرگ غربی درآمده است که به سیاق گذشته سیاست اتحاد مدرنیتهای با جهان غرب را در جنبشهای ملی مدرن به سود آلترناتیوهای مذهبی تضعیف کند. دیپلماسی غربی ظاهرا از نبود آنتی پاتی به خود در جنبش های ملی مدرن دچار نوستالژی به هویت تاریخی خود میشوند.”
تابستان داغی است و استادسخن، سعدی، چنین منظری بر فصل آتش می گشاید:
آن ماه که گفتی ملک رحمانست
این بار اگرش نگه کنی شیطانست
رویی که چو آتش به زمستان خوش بود
امروز چو پوستین به تابستانست
.