هنوز سخن رضا شاه پهلوی، درباره مجلس شورای ملی که آن جا را “طویله” نامید در صفحات تاریخ استبدادی ایران ورق می خورد که مجلس شورای اسلامی در جلسه رای اعتماد به کابینه رئیس جمهوری اسلامی ایران، آقای حسن روحانی بار دیگر حادثه آفرین بود تا این پرسش مطرح شود که آیا مجلس شورای اسلامی، مجلس است؟
جلسه رای اعتماد به کابینه حسن روحانی را می توان از دو بعد ساختاری و فرهنگی واکاوی، جلسه ای که در آن بر خلاف شعارهای انتخاباتی روحانی و وجه عقلانی ای که از خود نشان می دهد کم ترین سنخیتی با دولت تدبیر و امید داشت. در این جلسه نه تنها از سخیف ترین کلمات از سوی نمایندگان چه نسبت به هم چه نسبت به کابینه پیشنهادی استفاده شد بلکه بجای بررسی دقیق برنامه دولت، رقابتی برای اعلام وفاداری به حاکم بود گویی وضعیت کشور از حالت بحران امنیتی- اقتصادی خارج شده و دیگر برنامه ای برای خروج از بحران از درجه اعتبار افتاده است.
اما بررسی حادثه روز اول رای اعتماد به کابینه از لحاظ ساختاری نشان دهنده ساختار های حکومت مستبد با ظواهری مدرن است. در تاریخ استبداد هزار ساله ایرانیان چه بسیار غلامانی که یک شبه ره صد ساله را رفتند و به پشتوانه تیغ شمشیر پادشه سرزمین کهن شدند و با کمترین سیاستورزی و خردگرایی دست به اشائه استبدادی زدند که پایه های آن بر مبنای ترس و توطئه بود. همان طور که نادرشاه در جواب احمد پاشا عثمانی گفت: من، نادر پسر شمشیر. غلام-شاهان ایران با قدرت شمشیر خود در حالی یکی پس از دیگری روی کار می آمدند که جایی برای فیلسوف-شاهان با قدرت عقلانیت نبود و می توان گفت که خرد شهید شمشیر غلامان شده است. شاید هیچ گاه تحصیلکردگان بازگشته به ایران در 1285 تصور این را نداشتند که مجلس شورای ملی که نماد پایه ریزی حاکمیت قانون و مردم سالاری بود مکانی برای باز تولید شمشیر حاکمان مستبد باشد. به اجبار مشروطه ظواهری از ساخت های دموکراسی را به ساخت سنتی و مستبد ایرانی تحمیل شد. مجلسی آمد و کتابچه های قانون اما دیری نپایید که که این میز و صندلی ها نه به واسطه قلم و کاغذ بلکه تا آتش باران توپ روسی مواجه شد. چیزی که تغییر نکرده بود حاکمیت مستبد بود. هر گاه مجلس به کارکرد خود نزدیک شد با بدترین شیوه با آن برخورد شد. نزدیک شدن مجلس به جایگاه اصلی خود به منزله چالش و به بحران کشیده شدن نهاد حاکمیت مستبد بود. در نتیجه حاکمیت مستبد با تغییرات گفتمان جهانی در مواجهه با گفتمان قانون گرایی تنها تغییراتی هوشمندانه در جهت حفظ استبداد خود بوده است. رضا شاه پهلوی نه تنها مجلس را که به نوعی تجلی اراده ملی است طویله می نامید بلکه مجلس هزار فامیلی تشکیل داده بود. در دوان پهلوی پسر مجلس تبدیل به اتاق چاپلوسان و غلامان خانزاد شده بود و هر کسی تلاش می کرد دستبوسی بیش تری از شخص شاه داشته باشد. در سومین خیزش ایرانیان برای کسب دموکراسی، انقلاب اسلامی؛ در همان ابتدا از درون خود قلب به استبداد می شود که این نیز ربط مستقیم به فرهنگ استبداد خواهی ایرانیان دارد. در پی حوادث انقلاب اسلامی شاهد آن هستیم که همین ظاهر مجلس که باید تجلی گاه اراده ملی و نماد مردم سالاری باشد نه از طریق بمباران توپخانه روس ها و نه از طریق شیوه های حکومت پهلوی ها بلکه از طریق مبارزه با نماد های ملی و ملت گرایی مجلس از نهاد مردم گرا از همان ابتدا به مجلس امت گرا تغییر می کند؛ که نه بر اساس منافع ملی بلکه بر اساس منافع اسلام یا به طور خلاصه منافع نظام اسلامی پایه ریزی می شود و از مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر نام می دهد.
همان طور که در بالا آمد مجلس در ایران از بدو تاسیس هرگاه در ایران به کارکرد خود نزدیک شد حاکم مستبد با تمام قوا جلوی آن ایستاد، در دوران مجلس شورای اسلامی، شاهد این قضیه بار دیگر هستیم، مجلس ششم بعد از شروع رهبری آیت الله خامنه ای مجلسی شد که به نقد قدرت خودکامه برخواست که از دل جنبش اصلاحات در آمده بود. اما حاکم مستبد شمشیر خود را بار دیگر بیرون کشیده و در ماجرای حکم حکومتی و قانون مطبوعات نیروهای نظامی خود را به نوعی در راهروهای مجلس مستقر می کند تا باز بگوید: من پسر شمشیر.
در جلسه رای اعتماد به کابینه اول حسن روحانی نمایندگانی را شاهد بودیم که یکی پس از دیگری چه در نطق موافق و چه مخالف در ابتدا چاکری و جان نثاری خود را خدمت حاکم مستبد تقدیم کردند. در دوران استبداد دینی تاریخ معاصر ایران سنت دست بوسی به پابوسی ارتقا پیدا کرده است. مجلسی که باید جایگاه نمایندگان ملت باشد دکان و معرکه ای برای فساد حاکمیت مستبد شده است. نمایندگانی که در شکل ظاهری قانون باید از فرهیختگان جامعه و تحصیلکردگان دانشگاهی باشند اما در واقعیت جای فریاد کشان و سینه چاکان حاکم مستبد شده است و برای به رخ کشیدن خود به رقیب از سخیف ترین و غیر اخلاقی ترین ابزار و کلام هم استفاد می کنند. شنیدیم که نماینده ای که لباس دین را نیز بر تن داشت دولت روحانی را با چماق هم تهدید کرد. این رفتار گواه این مسئله هم است که فساد در حکومت مستبد به عرصه های علم هم رسیده و دانشگاه را نیز فاسد کرد است. می توان گفت اگر حداقل این نمایندگان مدارج علمی خود را به صورت قانونی و علمی گذرانده بودند شاهد این چنین بی اخلاقی هایی نبودیم. عرصه علم عرصه صبر و اخلاق و آرامش است.
نزدیکی به کانون قدرت یک سنت در تاریخ استبدادی ایرانیان است چه زمانی که حکومت به شیوه قبیلگی و تیول اداره میشد چه زمانی که حکومت از ابزار مدرن و پول های رانتی نفت استفاده می کند. این نزدیکی دو چیز را به مجیز گو و ارائه کننده چاکری بیش از پیش می دهد اول تا حدودی امنیت جانی دوم تا حدودی امنیت مالی.
اما در بعد فرهنگی جامعه ایران، جامعه استبداد پرور است. جامعه پاتریمونیالی که عادت به خان و ارباب دارد. جامعه ای که فرانبر است نیاز به فرمانروا دارد. رعیتی که سر و گردن خود را بالا می گیرد تا ارباب را ببیند و نگاهی که دنبال دستان حاکم می گردد تا با بوسه زدن بر آن جیره و روزی خود را بگیرد و شکر خدا و حاکم را بگوید. فرهنگ استبداد خواه و به نوعی نخبه کش است که غلامی را از سرزمین یا چرای گله اش به پادشاهی سرزمینی میرساند. جامعه ای که مدام با رفع مسئولیت از خود به دنبال منجی است که یک در دنیا و صد در آخرت را به آن بدهد. همان طور که پیرامون ساختارها ذکر شد این فرهنگ نیز ساختارهای مدرن را به شیوه ای ناجوانمردانه تبدیل به ابزار دست حاکم مستبد می کند تا خوش خدمتی خود را به ارباب و خان خود نشان دهد. دروغ، ریا، دشنام، غیبت، تهمت، افترا، ارتشا و بسیاری از ظواهر دیگر در این جامعه وجود دارد که هرگاه مصلحی پیدا شد که می توانست مسئولیت را به جامعه محول کند در این راه شهید شد.
جلسه رای اعتماد کابینه نمونه کاملی از این فرهنگ استبداد خواه بود که در آن بی رحمی و دروغ و موارد دیگر را بخوبی دیدیم. یکی یکی چاکران جان نثار پشت تریبون رفتند بعد از اعلام وفاداری و ابراز غلامی خود چگونه با بی شرمی کامل کلماتی را بیان داشتند که فراموش نکنیم راه دموکراسی ایرانیان راهی بس طولانی است.