پس لرزه های 25 بهمن در پیکر استبداد نشان از لرزه ای فرو انگیزنده در روزهای آتی دارد؛ دست و پا زدن های استبداد پس از 25 بهمن هیچ حرفی جز وجود ترسی عظیم در پیکره آن برای گفتن ندارد.
اقتدار گرایان حاکمیت که گویی هیچ بویی از عقلانیت و سیاست ورزی نبرده اند در حال تقلا زدن برای ادامه حیات سیاسی خود هستند و در این میان نقش عقلایی که همچنان اندک خردی و اندک سیاست ورزی در پستوی ذهنشان باقی ست، میتواند بسیار پر رنگ و حیاتی باشد.
برای ارزیابی این حرکات اقتدارگرایان که نشان از پریشانی سیاست ورزی شان دارد، باید کمی به عقب تر برویم؛ به آنجایی که ماشین تبلیغاتی شان هر روزه در شیپور مرگ مخالفین می دمید و کاسه لیسان والی شهر از مرگ سبز خواب هر شب او را سیراب قدرت میکردند تا شاید با دروغ به فرجی برسند.
دروغی که چون خورشید پشت ابر ماندنی نبود و در 25 بهمن عیان شد و تا پشت دیوار اتاق والی شهر فریادش هوار شد، اینبار والی مدهوش از قدرت میداند که یک سال و اندی ست که بر سرش هر روز دروغ هوار شده است و بی شک اگر اندک هوشی مانده باشد، نباید اندک اطمینانی به دوستان یک سال گذشته اش در پستوی ذهنش باقی مانده باشد.
در ماه های اخیر شبح حضور خیابانی معترضین اگر چه با پروپاگاندای سیاه اقتدار گرایان روبرو بود، اما اثرات وجودی اش در همان ادبیات سیاه تبلیغاتی به وضوح دیده میشد که اگر شبحی وجود نداشت، اقتدار گرایان نیازی به پروپاگاندای سیاه برای مقابله نداشتند!
امید میرفت تا شاید خرد ورزی از دل سیاست ورزان بی خرد حاکمیت بیرون بیاید و گوشه چشمی خردمندانه به خواست های مخالفین بیاندازد. این امید با اعلام خواست های حداقلی اصلاح طلبان پر رنگ تر و با انقلاب های تونس و مصر و گمانه سرایت نهضت مردمی خاورمیانه به ایران پر رنگ تر شد، اما گویی خوش خیالی مخالفین هیچ فرصتی برای خرد ورزی به استبداد عطا نکرد.
25 بهمن اما روز دیگری برای والی استبداد بود؛ روزی که مخالفین گویی دیکتاتور کوچک را به دست فراموشی سپردند و بیت والی استبداد را هدف قرار دادند؛ فریادی که میتواند هر استبدادی را به لرزه بی اندازد اینباره یکباره بر سر والی خراب شد که دل به مرگ سبز بسته بود.
اما آگاهی استبداد از بیداری سبز و پریشانی اش از خواب زمستانی، گویی به یکباره هوار شده است بر سر همان ماشین سیاه تبلیغاتی که یک سال است از مرگ سبز سخن میراند، ماشین سیاه آنچنان به تکاپو افتاده است تا خود را از سیلی حاکم شهر در امان دارد، سیلی که شاید با فریاد های سبز صورت والی را نیز نوازش کرده است.
تکاپوی اقتدار گرایان در روزهای اخیر هیچ منطقی جز منطق ترس همراه خود ندارد، ترسی عمیق که همه نیروی آنها را به میدان آورده است، ترسی که گریبان همه استبداد ها را میگیرد و همه اطرافیان و همراهان استبداد را با خود به قهقرای تاریخ می برد.
تمام تلاش ماشین سیاه اقتدارگرایان در این روزها، بر عکس آنچه فریاد میکنند، قانع کردن والی شهر است و کسب اعتمادی دوباره از سوی وی، با تهدید های تو خالی و فریاد های پوچ، استبداد تنها به دنبال کسب اعتماد والی استبداد است، تا اطمینان بدهد که اینبار میتواند کار معترضین را یکسره کند.
اما معترضین که 25 بهمن آمدند تا بر لکه تاریک نیامدن هایشان در تاریخ ایران رنگی سبز بپاشند، نباید گرفتار بازی تبلیغاتی اقتدار گرایان بشوند و با آمدن هایشان باید این تهدیدات کودتاچیان را پاسخ دهند؛ تا لحظه ی تاریخی ایرانمان فرصت چندانی باقی نمانده است، این را استبداد هم میداند برای همین هم تقلای حیات میکند تا این برگ تاریخ را تلخ بنویسد، آمدن مردم و ماندنشان در صحنه بی شک امید بازگشت خرد ورزی به فضای سیاسی کشور را باز میکند، امیدی که اگر به سرانجام نرسد ضربات هولناکی را به پیکره استبداد خواهد زد.
بر عکس آنچه پروپاگاندای سیاه حاکمیت تصویر سازی میکند این مخالفین دولت هستند که امروز سوار بر موج تغییرات در ایران اند و بازی کننده نقش اصلی این برگ تاریخ، به کار افتادن این ماشین تبلیغاتی سیاه هم گواه همین مدعاست.
مماشات مخالفین با اینکه با نیت بازگشت فضای سیاست ورزی در کشور صورت گرفت، اما با وقاحت کودتاچیان به انجام نرسید، تجربه یک سال گذشته نشان داد که هر قدمی که به قصد خیر و بازگشت فضای سیاست ورزی خردمندانه، سبز ها به عقب میگذارند نه تنها امتیازی به سبد آنها از سوی حاکمیت واریز نمیشود بلکه فشار ها، بازداشت ها و اعدامها فزونی میگیرد.
فریادی که در 25 بهمن از حنجره سبزها در فضای شهر پخش شده است، باید تا پشت در بیت آیت الله همچنان هوار باشد تا شاید ایران با مدنیت مردم اش از رفتن به سمت خشونت کور نجات یابد.
امید است آیت الله در روزهای آتی گوش هایش اندکی شنوا شود.