زبانش صریح است و محکم. وقتی از کوهیارش می گوید، انگار از والاترین گوهر دنیا سخن می گوید. ایستاده است و یک تنه برای دفاع از حق فرزند در برابر عمال ولایت مطلقه سر از پا نمی شناسد. همه جا می رود. از دفتر آقایان حاکم تا کنار دوستان محکوم. تنها یک حس است که او را به این سو و آن سو می کشاند. مصاحبه می کند و فریاد می زند. گاهی تقاضا می کند و گاهی تهدید. تنها یک حس است که موجب چنین کاری می شود. حسی مقدس که ادیان ابراهیمی بر آن قسم یاد نموده اند. حسی که همه ابنا بشر در برابر آن سر تعظیم فرود می آورند؛ حس مادری
کوهیار آزاد می شود پس از یکسال حبس که به قول خود او حبسی با کیفیت بود. (اسمی که دوستان زندانی روی حبس او گذاشتند و او با لبخند از ایشان یاد می کرد.) خانه ای در شمال شرق تهران برای چند روزی به صورت اجاره ای گرفته می شود تا این مادر و پسر قدری بیاسایند و دوستان به ملاقات کوهیار عزیز بروند. این مادر تنها همین یک فرزند را دارد. کوهیار تنها فرزند پروین مخترع است و پروین مخترع یک تنه این فرزند برومند را به ثمر رسانده است.
مادر تنها با یک فرزند. آنقدر در پرورش او کوشا بود که کوهیار گودرزی را به دانشگاه شریف فرستاد؛ دانشگاهی که تمامی جوانان به دنبال کسب علم ایرانی آرزوی حضور وتحصیل در آن را دارند. آنهم نه از تهران با تمامی امکانات که از کرمان با تمامی مشکلات و کمبود امکاناتی که در آن شهر هست. پروین مخترع، کوهیار را پروراند تا فرزند وطن باشد و غمخوار انسان. پرورش انسانی پروین مخترع بود که کوهیار اینچنین تمام قد برای احقاق حقوق انسانها ایستاده است. کوهیار چون کوه ایستاد، چون پرورش یافته دامان پر مهر مادری فداکار و از خود گذشته بود. مادری که هنگام سخن گفتن از کوهیارش اشک در چشمانش حلقه می زد و قطرات اشک چشم این مادر گرانقدر ترجمان عشق او به فرزندش بود در روزهای سیاه زندان کوهیار در سالهای 88 و 89.
بانو مخترع در تمامی روزهای آن سال سیاه که کوهیارش در بند بود ساعتی از پا ننشست. مصاحبه کرد. دیدار کرد. اعتراض کرد و بیانیه داد و فریاد زد تا از حق فرزند دلاورش دفاع کند. غافل از اینکه عشق مادری نیز در رژیم ولایت مدار دستار داران خود جرمی است نابخشودنی.
کوهیار 5 ماه پیش بازداشت شد. همزمان با بازداشت او در تهران مادرش در کرمان نیز به بند کشیده شد. انگار این بار استبدادیان می دانستند که نباید مادر کوهیار را آزاد گذاشت. او آنقدر در آن یکسالی که کوهیار زندان بود برای حاکمان هزینه ایجاد کرده بود که حاکمان مدعی نظام ولایی از او بیم داشتند. مادر کوهیار را نیز به بند کشیدند تا دیگر کسی فریاد نام کوهیار را در فضای رسانه ای بلند نکند. پروین مخترع به جرم دفاع از فرزند به بند کشیده شد.
و این بار پس از 5 ماه برای او حکم صادر کردند. 23 ماه زندان تنها و تنها به جرم عشق به فرزند و دفاع از حق فرزند. این یعنی اوج سقوط اخلاقی یک حکومت که در آن فریاد مظلومانه مادری در دفاع از حق فرزند جرم تلقی می شود و موجب عقاب می گردد. پروین مخترع در تمام طول آن یکسال جز دفاع از حق کوهیار حرفی نزد. اگر مصاحبه کرد برای دفاع از حق فرزند مصاحبه کرد و اگر در برابر زندان اوین نشست جز به عشق فرزند در بندش این کار را انجام نداد.
حال رژیم ساقط شده بی اخلاق جمهوری اسلامی او را به جرم عشق به فرزند به 23 ماه زندان محکوم کرده است. هنوز همگان شگفت زده اند. هنوز کسی باور نمی کند که یک نظام سیاسی تا این اندازه به سقوط اخلاقی رسیده باشد که مادری را به جرم عشق به فرزند به زندان بکشد و برای او حکم صادر کند. اما این در جمهوری اسلامی اولین بار نیست. اولین بار نیست که مادری به جرم مادر بودن به بند کشیده می شود.
در همین بیش از دو سال اخیر پس از کودتای سال 88. مادر علی اکبر محمد زاده به بند کشیده می شود. هرچند موقت و برای چند ساعت. او نیز مادر است و جرمش عشق به فرزند. و مگر نه اینکه جمهوری اسلامی مادران عزادار را که برای اعتراض به شهادت مظلومانه عزیزانشان تجمع می کردند بازداشت می کند و به شدیدترین وجه ممکن می آزارد؟
در سالهای دهه سیاه 60 نیز مگر کم مادران زندانیان گروههای مختلف از سوی امنیت بانان ولایت فقیه مورد آزار و اذیت و تعدی قرار گرفتند؟ حتی برخی از آن مادران را به جوخه های اعدام سپردند. در آن سالها نیز جرم آن مادران تنها مادری بود و بس. مادرانی که به راه فرزندانشان ایمان داشتند و برخی شان به دلیل همین ایمان به راه فرزندانشان جان بر سر راه گذاشتند.
آقای کروبی روزی گفت که رژیم جمهوری اسلامی ساقط شده است و دیگر نه از اسلامیت آن نشانی هست و نه از جمهوریت آن. باید گفت این نظام از همان سی سال پیش ساقط شده بود. از شبهای 300 و 400 تیر خلاص و ستاندن پول گلوله از مادر مقتول. در آن روزها نیز این نظام نه جمهوری بود و نه اسلامی. استبدادی بود و بنیادگرا و به فرمان ولی مطلقه وقت. از آن روزهای سیاه سالهای دهه 60 و بالاخص سال 67 که پول مهریه دختر باکره را پس از ستاندن باکرگی دختر با لباس ها به خانواده، به پدر و مادر می دادند. البته پس از کسر پول گلوله، در صورتی که تیر باران شده بود.
مادر کوهیار گودرزی امروز در بند است. او نه تنها برای کوهیار، که در این دو سال برای همه فرزندان در بند ایران زمین مادری کرد. برای همه دل سوزاند و در روزهایی که در تهران بود، غمخوار همه بود. در تمام روزهای حضورش و فعالیتش مادری برای همه بود.
جرم مادر کوهیار یک چیز است. مادر بودن و مادری کردن و مادری را و انسانیت را بر خواست بربریت حاکم برتری دادن.
نگذاریم مادرمان بیش از این در زندان بماند. باید کاری کرد. هر کس به وسع خود.
یاد روزهای سال 86 افتادم. مادرانمان تمام قد ایستاده بودند. حکم مادر کوهیار را که شنیدم پشتم لرزید. می توانست وضعیت امروز مادر کوهیار وضعیت آن روز مادران ما باشد. دوستان! از مادرانمان باید دفاع کنیم.