و باد بازیگوش، از دامنهای پر گلشان، عطر زندگی را می دزد… … حرف اول سروده ای ست از هوشنگ اسدی برای همه ی زنان میهن…
برا ی همه زنان بندی میهن زخمی…
دختران ایران
ایستاده اند
در مسیر حریق
از دامنهای پر گلشان
عطر زندگی را می دزد
یکیشان را می شناسم
در شبهای توفانی
فانوس می فروخت
درچهار راه حادثه
یکیشان را دیده ام
درشکنجه گاه
پی بنفشه می گشت
یکیشان همسایه مابود
در کوچه تاریخ
هرروز با تازه و ریحان
از زیر طاقی عشق می گذشت
یکیشان را دوست داشتم
- بسان مردی که زنی را در بستر عشق-
رفت و
با سحرگاهان جوخه اعدام عقد همیشه بست
یکیشان را – حتی- صدازدم
نگاهی کرد
گلی به گیسوانش زد
و به جست و جوی بهار رفت
یکیشان را گرگ ومیشی
بر نیمکت خیس خیابان خفته دیدم
برخاست
وآفتاب از گیسوانش طلوع کرد
یکیشان را بوسیدم
و بهار برای همیشه بر لبانم گل داد
و سرود شاعر شیراز د رخانه ام جاری شد:
یکی درخت گل اندر میان خانه ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
دختران من
دختران ایران
در مسیر حریق ایستاده اند
وباد
باد بازیگوش بهاری
گلهای دامن های هزار رنگشان
رامی رباید
و در سراسر میهن زخمی
پرواز می دهد
جهان پهلوان از کمند گیسوی
رودابه می آویزد
سهراب نو جوان
به خاک عشق گرد آفرید بوسه تسلیم می زند
و فاطمه
مادرم فاطمه
با چشمان سبز کویری می آید
خواهر م زهرا را بر دوش می برد
قاتل و شحنه و اوباش
بند و قفل و درهای بسته
را به سخره می گیرد
با مهدیه ومهسا
با شبنم و عاطفه
با بهار و بهاره
با دختران من
با دختران ما
با دختران ایران
سرود عشق می خوانند:
- ای زن
ای سرود زندگی….