امام زاده ای دیگر برکشیده ایم. روانه جنگ باکفار شش گانه اش کرده، چشم دوخته بر اولین برف سال بر تارک توچال، امیدها بر اوبسته و بر بال آرزو چشم انتظارش نشسته ایم که گره از کار بسته بگشاید، پرونده هسته ای را ببندد، دلار را پائین بکشد و درها رابروی فردا باز کند.
صفحه فیس بوکش را که مقام قضائی می گوید جعلی است،بیشمار “لاک “می زنیم. “کامنت ها” بر “والش” می نویسیم که کس بر ضریح امامان ننوشته و شفا برای دردهائی می طلبیم که پیامبران هم مدعی درمانش نبوده اند.
امامزاده تازه ما بیمارهم هست. از نیش برادری مامور امنیتی “بیت” کارش به بیمارستان کشید وخوابیده بر تخت آسمان ها را می رود تا رخت دیدار کاترین بپوشد. تمام راه زیر پتوی بیماری است. خواهی نخواهی بیاد مرد ملی ـ– محمدمصدق-ـ می افتی. در “لپ تاپش” می نگرد. ریش پروفسوری اش به خنده می جنبدو چیزهائی می گوید که چون نمی شنویم، نمی دانیم به انگلیسی است که درانجمن اسلامی دانشگاه برکلی در کنار برادران مبارز آموخته و یاعربی که به کار سفرهای مکررمعتاد زیارتی می آمده است.
اگرکمی شانس آورده بودیم و نامش زین العابدین بود، به او رنگ حماسه عاشورا می زدیم و فرصت بر سینه کوفتن، زنجیر بر شانه زدن و حتی سر را به قمه شکافتن هموار می ساختیم.دریغا، نامش محمدجواداست. به “دیپلمات مطیع” شهرت دارد. خودش بدفعات گفته است و زندگی نامه اش نشان می دهد که بی اجازه آقا آب نمی خورد و چنان به دکترعلی ولایتی “طبیب و حبیب آقا” نزدیک است که انگار خود اوباشد.
پس، محمدجواد ظریف، وزیر خارجه دولت روحانی و امامزاده تازه ما که همین امروز بعنوان یک “دیپلمات مطیع” طرح “نظام” را در اجلاس گروه ۱+۵ مطرح می کند و موفق بیرون می آید،اصلا هیچ گناهی دارد. درست مثل هزاران هزار امامزاده که درخاک ایران پراکنده ایم و چهار امامزاده ای که د رچهار سال اخیر علم کرده ایم.
خانم ها! آقایان!
ماه، ماه مهر است و گفتی آغاز پائیززمان برساختن امامزاده هاست که نیمایوشیج داستان یکیشان را درکتاب مرقد آقا بدست داده است تام و تمام. اگر میخواهید بدانید که چرا اینهمه “امامزاده” در ایران هست،این داستان را بخوانید؛ وگرنه بر گردیم به امامزاده هایی که فقط دراین چهارساله ساخته ایم وهمگی حی و حاضرند. نه، یکیشان دربدترین نوع زندان است که اسمش راگذاشته اند “ حصر”. من هم مثل شما از شدت عشقبازی و کامنت گذاری داشت یادم می رفت که میر حسین موسوی در حصر است و البته همراه همسرش خانم زهرا رهنوردو همراهش شیخ مهدی کروبی. سه شنبه همین هفته هم یاران امامزاده جدید در دولت حسن روحانی گفته اند از آزادی آنها خبری نیست که نیست. راستی “میر ما” یادتان هست؟ در مهرماه ۸۸ دیوارهای امامزاده اورابرپا می کردیم. داشتیم برای او که با مقام عظمای ولایت- نبود، گنبدو بارگاه می ساختیم. درتدارک جشن تولد بودیم. راه پیمائی میلیونی. شعارهای توفانی. امامزاده ای که باید می آمد و معجزه می کرد. وچون، “امام” راهش بست، هوادارانش تا رومار کرد و خودش را به حبس انداخت، دست بدامان امام زاده ای دیگر شدیم.
۱۶ مهر ۱۳۹۱، فریاد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا امامزاده محمد خاتمی همه جارا پر کرد. تنها او بود که می توانست ایران را نجات بدهد. همه دوران هشت ساله ریاست جمهوری او را ازیاد بردیم. اما خودش که بخاطر داشت. بدام مانیفتاد. نیامد.
دویدیم و دویدیم. ۱۸ اردیبهشت همین امسال، درست سر پیچ امامزاده هاشم به عاشق و ناقد “آقا” رسیدیم. هاشمی رفسنجانی هیچ جوری ربطی به موسوی نداشت. از قماش خاتمی هم نبود. “سیاست” بود که “شناسنامه نظام” را کنار رئیس جمهور اصلاحات قرار می داد. پدرسیاست “ماکیاول” است که پیراهنش با امامزاده و معجزه وناجی و…. حتی در یک آفتاب هم خشک نمی شود. ما، اما جامه ناجی را تن امامزاده سوم کردیم که شانس آورد و شورای نگهبان بدستور یارغارش ردش کرد. ما هم دیوارهای پیش ساخته امامزاده را جائی چیدیم و علم و کتل بدوش روانه کشف امامزاده تازه ای شدیم.
شاید، روزی تحقیقی نشان بدهد که چرا یخ حسن روحانی برای امامزاده شدن نگرفت و قرعه فال بنام وزیرخارجه اش افتاد. چون آمریکا درس خوانده؟ برای اینکه انگلیسی حرف می زند؟ به دلیل داشتن صفحه فیس بوک؟ محمدجواد ظریف هیچ ربطی به سه امامزاده دیگر ندارد و اتفاقا از همه به “ مقام عظمای ولایت” نزدیکتر است. اولین نشانه مهارت دیپلماتیکش هم تازه امروز بروز کرده است که داریم مثل مور و ملخ از دیوار- ببخشید- وال فیس بوکش بالا می رویم.
خانم ها! آقایان!
محمد جواد ظریف هم، بنده خدائی است مثل همه ما.یکی چون موسوی و هاشمی و خاتمی که درچهار چوب “نظام” اجازه فعالیت و مطرح شدن دارند و چون هزاران ایرانی دیگر که از کمترین حقوق محرومند.هر کدام درچهار چوب شرایطی می توانند فعالیت کنند. هیچ یک امامزاده نیستند. نمی توانند معجزه کنند.
این مائیم که ازآدم های معمولی، امامزاده می سازیم. و حالا نوبت امام محمد الجواداست.
ایران براستی در خطر است. نجات میهن کارمردم آزاد است. از “پیر” و “امامزاده” و” قهرمان” کاری ساخته نیست.
وقتی گالیله را برای استغفار به محاکمه می بردند، شاگردان و پیروانش، پشت در دادگاه منتظر بودند تا او بر فشارهای طاقت فرسا غلبه کند و سرافراز بگوید که همچنان زمین به دور خورشید می چرخد. گالیله سرافکنده و رنجور از فشارها، آرام و خسته به قرائت استغفار نامه پرداخت. پیروانش مأیوس و سرشکسته شدند. یکی از آنان فریاد زد: بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد. در قرنی دیگر برتولد برشت، زیر سلطه فاشیسم از قول گالیله پاسخ او راداد:
- بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد…
به امام زاده هایی که برای “نجات ایران” ساخته ایم، نگاه کنیم. شاید کسی بی سبب شعر فروغ نمی خواند:
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد