براندازی

مهدی سحرخیز
مهدی سحرخیز

حکومت ولی امر مسلمین و شرکا، حکومت جنتی و دیگر خلفا، حکومت منجی ضعفا، حکومت قایم به فقها، حکومت دشمن وکلا، حکومت نایب امام زمان، حکومتی که برای اداره جهان، برنامه دارد، همو که برای آمریکا و اسراییل خط و نشان میکشد، و داد فروپاشی غرب را سر داده، حکومت برین بر روی زمین، تنها با حرف براندازی میشود.

تعجب نکنید، این حرف من کاملا جدی است. خیلی جدی و برایش حاضرم صدها شاهد زنده بیاوریم. این حرف من نه یک نقشه است و نه یک توصیه، تنها بیان آن چیزی است که مسئولین امنیتی و قضایی بیان میکنند و شاهدهایم صدها و شاید هزاران زندانی سیاسی  که جرمشان اقدام علیه امنیت ملی است. و ابزار ارتکاب جرمشان هم تنها حرف زدن.

حکومتی که ادعا دارد جلو اسراییل و آمریکا و تمام غرب و شرق ایستاده است، حکومتی که میگوید میتواند غرب را با بستن تنگه هرمز به لرزه درآورد، و اسراییل را از روی کره زمین پاک کند، حکومتی که تحریم برایش کاغذ پاره است و چند روزه، بنزین  رانه تنها تولید بلکه صادر هم میتواند بکند. حکومتی که میتواند برای کاهش آلودگی، از هواپیماهایآب پاش استفاده کند، و حتی قادر است کرم و سوسک و موش به فضا بفرستد، از حرف زدن می ترسد.

این را  همعریان و بی پرده میگوید. نه یکبار بلکه هر دفعه ای که دانشجویی را میگیرد، وکیلی را زندانی میکند، خبرنگاری را گاز میگیرد و قندان به سویش پرت میکند، بسیجی های 14-15 ساله را استخدام میکند و در دنیای مجازی گله وار رهایشان میکند، گران ترین هکرهای دنیا را استخدام میکند، با صدای بلند داد میزند که من از حرف زدن میترسم.

اگر غرب و شرق و شمال و جنوب و بالا و پایین نتوانسته که این مکاران مردم فریب که از حیا بویی نبرده اند، و دروغ گوییشان را پایانی نیست، تسلیم کند، من و تو و ما با دستان خالی و تنها با حرف زدن توانسته ایم که هر روز، نه هر دقیقه و ثانیه مجبورشان کنیم که با صدای بلند و با گریه و زاری اعتراف کنند، که حرف نزن، حرف نزن، تنم میلرزد، پایه هایم فرو میپاشد، رعشه بر تنم می افتد. 

همواره فکر میکردم  احمدی نژاد را که در وقاحت هیچ موجودی را هم پایش نمیدانستم، چگونه میتوان به اعتراف وادار کرد. آه که چقدر ساده چیزی را که داشتیم، نمیدیدیم؛ نمیدیدم که حرف زدنمان هر روز او و ولی فقیه و سپاه و بسیج را میتواند  تا مرز جنون، به اعتراف بکشد.  انسان ها، گاهی قدر داشته هایشان را نمیدانند، شاید فکر میکنند که پیروزی باید از جنسی دیگر باشد، غافل از اینکه یک پیرمرد 70 و چند ساله که سرطان نیز دارد، شیاطین وقاحت را هر روز می ترساند؛ از حرف زدن او میترسند چنانچه شرط آزادیش را حرف نزدن با سفرای کشورهای اسلامی تعیین کرده اند؛ یک وکیل ساده و بی پناه که پناه دیگران بود، با استقامتش کل شاکله شان را میلرزاند؛ یک خبرنگار حتی زمانی که اجازه درمانش را هم نمیدهند و تنگی نفس امانش را بریده، با حرف زدنش، خدایگان قدرت را به آنچنان زبونی انداخته که، التماسش میکنند تنها یک خط توبه نامه بنویسد. یک کارگردان پیر که روزی خودی محسوب میشد، حتی با حرف زدن از مرگش، زلزله ای ده ریشتری در نظام شان انداخته است. کارگردانی دیگر  تنها با ضبط  حرف های دیگران در قالب تصویر، آن چنان ترسی به جانشان انداخت، که مجبور شدند اسیرش کنند و آبروریزی در عرصه جهانی را به جان خریدند تا حرف زدن ها در حافظه تاریخ ثبت نگردد.

قدر حرف زدنمان را بدانیم، و قدر آنان را که به ما یاد دادند تا حرف بزنیم و از این حقمان کوتاه نیاییم.