مقاله تحقیقی اکبر گنجی درباره شریعتی همانگونه که انتظار می رفت واکنش هایی را برانگیخت. او اندیشمندی است متهور و موثر که محض تحمل مصایب بسیار مورد التفات صاحبنظران است و البته به دلیل سوابق قلمی و تحقیقی پر بار مورد توجه و در نتیجه انتقاد همگان.
از سویی او خود، نیز به شهادت گفته ها و نوشته هایش گزندگی بیدارکننده نقد را به نوازش خواب آور تعریف و تمجید، ترجیح می دهد. این چند سطر با همین مقصود نوشته شده است.
اجماع نخبگان در ایران پدیده ای کمیاب بلکه نایاب است. اگر یک تجربه گرانسنگ تاریخی در دوره پس از خرداد 76 و توافق حداکثری نخبگان و روشنفکران بر سر نفی عنصر خشونت در روند اصلاح گری را مستثنا کنیم در تاریخ 150 ساله ایران بعید است که توافقی تا به این اندازه فراگیر در میان صاحبان فکر و اندیشه یافت شود. از سویی اثبات وجود چنین اجماعی نیز دشوار است.
گنجی خود، آن روز که ناگهان از مسیر پروژه قبلی خود خارج شد و به جاده نقد هاشمی پیچید و در زمانی که مورد انتقادی با این مضمون قرار گرفت که این “رادیکالیسمی هزینه ساز” است و از آنجا که ممکن است موجب زیان های بسیار شود مخالف اجماع نخبگان است، چنین استدلال کرد که اثبات مطابقت یا عدم مطابقت یک موضوع با اجماع نخبگان ممکن نیست و اگر باشد دشوار است و هیچ روش محصل، مدون و مقبولی در این زمینه وجود ندارد.
به این ترتیب آن “نقد نابهنگام” از کنار بساط این چند و چون های نطری به راه خود رفت. انتشار “مانیفست جمهوری خواهی” در زمانی که گنجی در بند گرفتار بود نیز همین دغدغه را بیدار کرد. عده ای قلم به نقد آن جزوه بر می داشتند و در عین حال با خود می گفتند که چه بهتر که صبوری کنیم تا صاحب جزوه از شرایط دشوار در آید و در مقام پاسخگویی امکان ورود به این مجادلات قلمی را داشته باشد. با این همه پرسشی فراتر از این، آن بود که چنین جزوه هزینه سازی در شرایط فعلی چرا و به چه منظور انتشار یافته است؟ نویسنده، استدلال می کرد که هزینه آن نوشتار را خود، می پردازد و دیگران نیز باید چنین کنند.
با این همه آنان که انتشار آن جزوه در آن روزگار را “نابهنگام” می دانستند از نگرانی برای کلیت جنبش سخن می گفتند و نه یک فرد. چه، آن فرد نیز بخشی و جزئی از همان کل بود و از قضا جزئی ارزشمند و تاثیرگذار هم.
در زمان انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز وقتی گنجی آواز تحریم انتخابات را سر داد عده ای همدلانه می پرسیدند که اگر این عمل سیاسی معطوف به نتیجه و فایده ای برای کل پروژه دموکراسی خواهی است، با کدام روش و ساز و کار و رو به سوی کدام قبله و هدف است و اگر زمینه آن حرکت فراهم نشد ـ اگر زمینه ای داشته باشد ـ چه باید کرد؟
و تازه این سخنان امروز است که دیگر آشکارشده آنچه در سوم تیر ماه رخ داد نتیجه مستقیم تحریم انتخابات بود و اگر در دوره اول امید انسجام و اتحاد حول این محور می رفت و سخنی در این باره گفتنی می نمود در دور دوم دیگر آن سخنان، سخت بی محمل و فاقد توجیه بود.
باری خروج گنجی از بند و حضورش در مملکت فرنگ هم توام با گفتار و رفتاری بود که مستقل از ارزشداوری درباره آن ها دارای یک ویژگی ثابت بود و آن ایجاد حیرت در شنوندگان و به ویژه هم سلکان و همراهان و مخاطبان همدل او بود.
و اکنون… در انداختن مدعایی تا به این اندازه فربه درباره رویکرد لنینیستی در اندیشه شریعتی!
این قلم درباره محتوای آن مقاله پژوهشی سخنی ندارد اما درباره هدف آن چرا.
آیا هدف از آن نوشتار درانداختن مجادله ای میان صاحبنظران بر سر اندیشه شریعتی بود؟ اگر بهانه این نوشتار فرا رسیدن سالمرگ شریعتی (29 خرداد) باشد در زمان تحریر آن مقاله (15 تیرماه) بیش از 15 روز از آن گذشته است. گنجی خود، می داند 29 خرداد امسال رونقی مانند سالهای گذشته نداشت و به جز چند ویژه نامه در مطبوعات که انتشار آنان به سنتی معمول تبدیل شده منتقدان و حتا هواداران جدی شریعتی دست به قلم نشدند. دلیل آن آن البته ناروشن نیست. شاید در ادوار پیشین به ویژه در سالهای پس از دوم خرداد 76 ـ از آنجا که تکثر و تعدد در فضای اندیشگی فراوان می نمود و فضا بر خلاف امروز گشوده تر بود ـ کمتر سخنی نابهنگام به نظر می رسید اما امروز و در شرایط ویژه ای که ما در آن به سر می بریم گویی باید به نوعی اولویت بندی در پرداختن به مسائل قائل بود.
می توان لیستی بلندبالا از امور مبتلابه جامعه ایرانی تهیه کرد و آنگاه انصاف داد که نقد شریعتی آن هم تا به این اندازه تند و فربه در رتبه چندم آن قرار می گیرد؟
آیا تمام آن مقاله بلندبالا از سر توصیه به نواندیشان دینی برای تاکید بر سکولاریزاسیون و عدم استفاده از واژه مردمسالاری دینی بود و اینکه معیار نقد قدرت باید دموکراسی و حقوق بشر باشد؟
نقد شریعتی یا هر اندیشه و اندیشه ورز دیگری می تواند محملی برای بیان حرف های کلی امروز و استنتاج احکام کلان باشد. آنچنان که گنجی از ایستگاه نقد شریعتی آغاز کرده و به نقطه ای شبیه به این رسیده است. اما باید انصاف داد که در شرایط کنونی با همه مسائل فوری و فوتی اش چنین مقاله ای نابهنگام به نظر می رسد. آنچنان که گنجی خود، اندیشمندی نابهنگام است. او همواره به تشخیص خود عمل می کند. تا به اینجا البته با بسیاری دیگر هم روش است. اما در گنجی گویی تعمدی هست برای فاصله گیری از دغدغه های رایج و موجود و انجام رفتارهای حیرت آفرین.
این حیرت افکنی البته گاه مورد استقبال قرار می گیرد و گرهی می گشاید و راهی باز می کند و هر از گاه نیز تنها وصفی که می توان درباره آن بکار برد ـ فارغ از قضاوت درباره محتوای رفتار و گفتار و نوشتار او ـ همین وصف “نابهنگامی” است.
گنجی در مهد آزادی بیان نشسته است و در شرایطی که سرزمینش با انبوهی از اخبار و حوادث دست و پنجه نرم می کند برای شهروندان مضطرب و نگران پیغامی از نقد فلان اندیشمند می فرستد تا عده ای بگویند که این نیست جز پیامی به کسانی که سه دهه با شریعتی نزیستند و اکنون که به هر دلیل و برای نخستین بار در رسانه ملی آرشیو تصاویر و سخنرانی های او را گشوده اند تا راهی برای همراهی با او در این مسیر تازه بیابند.
هر صاحب قلمی می تواند و حق دارد در هر شرایطی و از هر کجای جهان هرچه می خواهد درباره هر موضوعی که صلاح می داند بنویسد تنها به این شرط که گنجی نباشد و گفتار و رفتار او تا به این اندازه موثر تلقی نشود و در شرایط دشوار از او انتظار عمل به مسئولیت خویش نرود.
شاید ازقلم امروز باید انتظار مرهم گذاشتنی را داشت و بس. وگرنه در جغرافیای ذهنی و سرزمینی “نابهنگامی” ماند و ماند.