ظرفیت مطالبات و ارزش ها در کجاست؟

مرتضی سیمیاری
مرتضی سیمیاری

بسیاری از تحولات روی داده در ایران بدون دستاورد سازی به پایان راه خود می رسند، فرایند دو انقلاب و دو دوره اصلاحات در ایران همواره با دست انداز عبور بی دستاورد از مرحله ای به مرحله دیگر قرار دارد، در تمام این سالها عبور از ایده ها، ایدئولوژی ها و انشعابات مکرر و خسته کننده، شاه بیت تمام تلاش ها بوده است. و شاید بد قضاوتی نباشد که بگوییم ایران سرزمینی بزرگ برای نا هماهنگی بین توان و اجرا در فرایندی از تکرار بوده است.

به صورت ساده ایران محل بازی روشن فکران و سیاست مدارانی بوده است که هیچ گاه نتوانسته اند ظرفیت های خودشان را با ارمان های خود پیوند بدهند و دائم در تناقض ارمان و عمل گرفتار شده اند لذا یا محل بازی را بدون نتیجه ترک کرده اند و یا اینکه نتیجه را واگذار کرده اند.

بسیاری از کسانی که امروز در خیابان ها حاضر میشوند دنیا را از پشت عینک ایدئولوژی نمی بینند. انها بر خلاف مبارزانی که از گذشته در ذهن داریم علاقه مند به مبارزاتی نیستند که بروی مفاهیم یک بیانیه انشعاب  سیاسی کنند، انها گاهی با خانواده های خود در میدان حاضر می باشند، و نمیدانند و شاید دوست هم ندارند بدانند فاصله بین رهبران فعلی جنبش سبز با اپوزسیون داخل و خارج از کشور در کجاست و یا مرز انها در کجا تلاقی می یابد و یا علت این جدایی ها در کدام نقطه تاریخی بوده است، انها تنها یک عنصر برایشان اهمیت دارد و ان استقرار ازادی های مدنی، ارزش مند بودن جایگاه هر فرد و در یک کلام زندگی در شان یک ایرانی است و برای انها اهمیت ندارد و قاعدتا نباید هم داشته باشد که مثلا مرز ایدئولوژی مذهبی ها با سکولار ها در کجاست.

 حال با وصف این مختصات از حاضران و هواداران جنبش سبز باید این سوال را از تحلیل گران این جنبش مطرح کرد که ماندگاری و دستاورد سازی چگونه صورت می گیرد تا پس از مدتی شاهد ان نباشیم که تمامی تلاش ها به سمت نا مطلوبی مصادره نشود؟، و ایا گسترده کردن شکاف نا مفهوم مذهبی و غیر مذهبی و یا حکومتی و غیر حکومتی می تواند به حفظ اساس این جنبش کمک کند یا خیر؟
علاوه بر شرح بیرون و نمای جنبش سبز باید محتوای درونی جنبش(سازمان و رهبری) را نیز نشان داد تا با کنار هم قرار دادن هر دو زاویه به صورت استدلالی مشخص کرد که چرا طرح برخی شعار ها و مطالبات با وجود بر حق بودن انها در حال حاضر دستاورد ساز نمی باشد و می تواند زمینه انحراف را در این جنبش ایجاد کند.

سازمان این جنبش خود جوش است و متمرکز نمی باشد لذا با وجود انکه احتمال اسیب امنیتی بر ان کم است اما چون اجزائ شبکه با هم هماهنگی ندارند و از ان سو رهبری متمرکز صورت نمی گیرد و اموزشی به صورت استدلالی صورت نگرفته است ذاتا در زیر فشار های وارده خود به خود به سمت رادیکالیسم حرکت می کند.

مثال واضح در این میان نوع بیان مطالبات در سیزدهم ابان میباشد در واقع نه رهبران و نه تحلیل گران غیر ذهنی  جنبش، مردم را دعوت به بیان مطالبات چپ گرایانه نکردند اما در عمل این اتفاق افتاد. و نسبت به روز قدس میزان برخوردها برای سرکوب کوتاه مدت نیز شدت گرفت.

در مثال تاریخی نیز این واقعه باز تکرار شده است، بعد از حمله استبداد و حاکمیت استبداد صغیر و به توپ بسته شدن مجلس رکودی ایجاد شد که عدم ترسیم خواسته ها از سوی رهبران، جریان حوادث روند رادیکال گرفت. سازماندهی مطلوب شبکه ای و چهره به چهره در واقعیت باعث تندی حوادث شد، گاها تظاهرات های ضد مذهبی برگزار می شد که مورد تائید رهبران نهضت نبود و حتی ترور بهبهانی از سوی همین گروه رادیکال صورت گرفت.

البته در چنین شرایطی لازم است مهندس موسوی واقای کروبی به اجزای این جنبش هم بپردازند و کلی گویی، خود جوشی و گسترش روز به روز را به حال خود رها نکنند تا میزان اسیب ها بر جنبش کاهش یابد.

با این مقدمه مهم باید وارد بحث اقناعی تری هم شد تا زوایای مسئله شفاف تر شود.

در کنار فاکتور خود جوشی و عدم تمرکز جنبش برای توسعه مطالبات ونیز رفتار حاکمیت در گسترش رادیکالیسم بی دستاورد دو دلیل عمده دیگر نیز برای بسط چنین نگاهی وجود دارد:

1-عدم شناخت دورانی از شرایط ایران. 2- ناکامی پروژهای ایرانی در جذب تمام نیروها

1-عدم شناخت دورانی و مقایسه فصل به فصل با دستاورد های غیر بومی: بهتر می دانم بحث را با بیان مثال های تاریخی از جناح های مختلف مذهبی و غیر مذهبی کشورمان در طول تاریخ اغاز کنم.

مشی مسلحانه در ایران تا پیش از تجدید نظر طلبی سال 55 تحت تاثیر پارادایم های جهانی خود بوده است. بدون اینکه توجه ای به این نکته از سوی رهبران صورت بگیرد که پیوند مبارزات چریکی و توده ای در نقاط مختلف تنها در تئوری ساده موتور کوچک محرک موتور بزرگ نبوده است. لذا در حال حاضر به سادگی میتوان گفت که عدم شناخت دورانی از شرایط ایران باعث قطع شدن فصل مبارزات در ایران شده است.

موسسان مجاهدین خلق در عبور از نهضت ازادی تمام نتایج بدست امده از تجربیات پارلمانی نهضت مقاومت ملی را به کناری نهادند و خود را متصل به دستاوردهای نهضت جنگل در گیلان کردند. در واقع با وجود صداقت عمل در موسسان به علت تاثیر پذیری شدید از جنبش مسلحانه در الجزایر کل دستاورد های نهضت ملی فراموش شد. و جالب تر ان است که سازمان مجاهدین خلق درنتیجه تاریخی در انشعابات کاملا شبیه نهضت جنگل بوده است. اگر انها می توانستند دوره مبارزاتی در ایران را درک کنند قاعدتا این پتانسیل جوان می توانست در طول این مبارزه فرسایشی بهتر وارد شود و نتیجه مند تر عمل کند.

رهبران بعد از انقلاب این سازمان نیز باز همان گونه می اندیشیدند و گمان می کردند ایران ویتنام است و انها ژنرال های جنبش مقاومت ویتنام هستند. لذا با رادیکال کردن مطالبات زمینه انحراف را از خواسته های اصلی انقلاب را گسترده کردند.

سازمان چریک های فدایی خلق نیز کم شباهت به خلف مذهبی خود نمی باشد انها کاملا تحت تاثیر جنبش توپامارو ها در اروگوئه بودند لذا در شبیه سازی درونی دست به ترور برخی از چهره های بورژوا -ملی می زنند که مورد تائید هیچ فردی نبود به گونه ای که ایت الله طالقانی در دیدار با تقی شهرام بسیار از ان انتقاد می کند.

این نوع مثال ها ی تاریخی نشان میدهد تاریخ تنها برای اسطوره سازی نیست، بلکه در دل خود راه کار هم دارد.

جنبش سبز، جنبشی با ویژگی های منحصر به خود می باشد به هیچ عنوان در قالب جنبش های کلاسیک امروزی طبقه بندی نمی شود. لذا هر نوع برداشت فلسفی از ان نوعی عقب گرد به دستاورد های بدست امده است. این جنبش در دل خود حامل چند مطالبه کلی است که تمامی انها در فصل سوم قانون اساسی ذکر شده است لذا بردن این جنبش به سوی تضاد سکولار _مذهبی به مفهوم نابودی ان نیز می باشد.

این که در این جنبش مطالباتی فرادست قانون اساسی طرح شود نوعی شنا کردن در مسیر خلاف جریان اب است زیرا هواداران این جنبش خود را در قالب جنبشی مدنی، غیر خشونت امیز و محدود و در چهار چوب دسترسی به پیروزی تعریف کرده اند.

اینکه در این زمان شعار بلند (البته قابل درکی )چون جمهوری ایرانی را مطرح کنیم. به نوعی گذر از یک دوره تاریخی بدون توجه به محتویات است که اصلا مشخص نیست این عبور ایران را به دوره ای مدرن تر متصل میکند و یا اینکه ممکن است ایران را به نتایج دهه شصت برساند.

2- ناکامی پروژهای ایرانی در جذب تمام نیروها :این بحث بیشتر جنبه روان شناسی دارد تا جامعه شناختی، معمولا میل ایرانیان به کار های گروهی کمتر از سایرین است حال اگر این پروژه را با سایرین (غیر خودی ها) انجام دهند وضعیت اسف بار تر میشود، تجربه نشان می دهد که در پروژه جذب و همکاری در ایران اگر جناحی توانایی داشته باشد معمولا دیگران را به صورت کامل حذف میکند مانند اتفاقی که در پس انقلاب روی داد و اگر چنین توانی نباشد ایرانیان استعداد فراوانی در انشعاب دارند.

شاید این جمله طالقانی امروز بیشتر اهمیت دارد که می گفت اگر مارکسیست رای نیاورد بگذارید در مجلس بیاید تا بداند لا اقل بداند چه چیزی تصویب میشود.

این قرائت از اسلام در سپهر سازی طالقانی و رفتار مهندس بازرگان در بعد از انقلاب ناکام ماند. و شفقت و رواداری نسبت به دیگران به شقاوت تبدیل شد لذا نگارنده درک میکند که امروز یک سکولار –دموکرات بخواهد بداند جایگاهش در این جنبش کجاست زیرا در پس ذهن او تلخی های فراوانی از حذف در فرمول خودی و غیر خودی وجود دارد. وقتی رهبران این جنبش نخواهند جایگاه نیروها را مشخص کنند طبیعی است که فردی در مقابل شعار جمهوری اسلامی اصلاح شده بگوید جمهوری ایرانی یا هرنوع جمهوری که خودش می پسندد.

با دو علت بیان شده میتوان تا حدودی ظرفیت طرح شعار ها و مطالبات را معیین کرد اما لازم است نگاه باریک تری هم به پیش رو کرد.

 

در حال حاضر سه نوع مطالبات در جنبش سبز مطرح است که میتوان انها را از یکدیگر تمییز داد.

1- مطالبات ارمانی:این نوع مطالبات در افق دور دستی قرار دارد و چون در دور دست است لذا نیاز نیست که مشخص شود که راه رسیدن به انها چگونه است. و نیاز نیست مشخص کرد نقشه راه را باید چگونه طی کرد و محورها را چگونه باید ترسیم کرد. این نوع مطالبات چهار چوب خاصی ندارد. چینشی از نیروها نمی دهد وبرای اینده راهکار نمی دهد در ساخت سیاسی نگاه براندازانه دارد. که بیشتر مطلوب غالب اپوزسیون داخل و خارج می باشد. اما بیشتر میل به داخل دارد.

اینکه بگوییم دولتی ملی و دموکراتیک میخواهیم بدون راهکار امری ارامش بخش است اما اگر وارد پارادایم های سازنده این دولت شویم انجاست که بحران ها یکی پس از دیگری خود را نشان می دهد. مطالبات ارمانی برای نسلی که تمایل پراتیک دارد قابل درک نی مباشد زیرا نگاه کوتاه مدت ندارد.

2- مطالبات انتزاعی:این دست از مطالبات اغلب در چالش های فکری روشن فکرانه نمود دارد لذا گاهی ماهیت سیاسی هم می تواند نداشته باشد.

موثر ترین این مطالبات در حال حاضر بحث ارتباط جنبش سبز با مبانی سکولاریسم است. بدون توجه به این نکته که اصولا ایران و بافت طبقاتی ان پذیرش سکولارسیم را ندارد زیرا در مردمی که خواب های ایدئولوژیک هم می بینند و برای ان تعبیرات مذهبی میاورند چگونه میتوان نسخه ای غیر بومی ارائه داد. بیشتر این مطالبات در اثر عدم وجود رابطه اجتماعی مشخص بین روشن فکران و توده مردم صورت می گیرد.

زیرا یک مکث ساده هم نشان میدهد در کشوری که در هفتاد درصد شهر ها و روستا های ان بجز دولتی با تمایلات مذهبی هیچ چیز وجود ندارد چگونه میتوان مبانی سکولاریسمی را رشد داد.

از سوی دیگر تاریخ نشان میدهد که جنگ سکولار ها و سنتی ها به همان میزان خطر ناک است که بحث تناجس بین زندانیان سیاسی پیش از انقلاب در زندان های پهلوی که این اختلافات کاملا در مسیری قرار گرفت که دستگاه امنیتی وقت از ان در اختلاف اندازی سود میبرد.

3- مطالبات مدنی:این مطالبات بر گرفته از فصل سوم قانون اساسی میباشد به طور کلی در حال حاضرموارد زیر در مطالبات مدنی مطرح است.

الف- مسالمت جویی و خشونت گریزی،

ب- قانون گرایی و ایستادن بر حقوق قانونی،

پ- عدم تکیه به قدرت های خارجی و اتکاء بر قدرت شهروندان

ت- حقیقت جویی و اخلاق گرایی

ث- تشکیل گروه حقیقت یاب بی طرف برای رسیدگی به تخلفات انتخابات

ج- محاکمه و مجازات عاملین کشتار مردم، شکنجه زندانیان، و تهمت به افراد،

چ- اصلاح قانون انتخابات،

ح- آزادی زندانیان سیاسی،

خ- رعایت آزادی های قانونی،

د- بی طرفی صدا و سیما، حق دسترسی مخالفان به رسانه ها،

ز- منع مداخله نهادهای نظامی در امورسیاسی و اقتصادی

تمامی این موارد و برخی موارد دیگر بر امده از اصل مردم سالاری و شهروند مداری می باشد که دارای چند ویژگی مهم نیز می باشد اول انکه مورد وثوق همگان است یعنی هیچ فرد و سازمانی را نمیتوان یافت که بگوید از ازادی زندانیان سیاسی ناراضی است!

حتی این نوع مطالبات توانسته است که بخش محافظه کار را نیز به سوی خود جذب کند. دوم انکه میتواند رهبری را در داخل حفظ کند و منطقه مشاعی را بسازد که هر فردی با هر برداشتی را جذب کند این نوع تعیین مطالبات زمین بازی جناح سرکوب را هم بهم می ریزد زیرا لازم نیست در عکس العمل درخواست های ان جناح، رهبران جنبش سبز مرز خود را با نیروهای متفاوت معیین کنند این برداشت سرگردانی بین نظام و جنبش را به سمت دستاورد سازی می برد. و ادبیات منسوخ دوالیسم اصلاحات حکومتی و بیرون از نظام را که سال هاست شکل گرفته به سمت نتیجه گرایی ودستاورد سازی اصل اصلاح طلبی می برد.

ایران در مرحله ای قرار گرفته است که بیش از هر عنصری نیازمند همگرایی در مسیر سازی میباشد باید دانست که تاریخ مان نشان میدهد که روند بحران ها همواره به سمت روند جدایی حرکت کرده است. واز سوی دیگر ارزش گذاری ها باید بر اساس ظرفیت های موجود صورت بپذیرد که تا حدودی در بالا به انها اشاره شد. اینکه بخواهیم دستاورد های ذهنی و عقیدتی خود را در این جنبش به رقابت بگذاریم تنها ظرفیت های درونی این جنبش را اشغال کرده ایم انچه که در جنبش سبز اهمیت دارد داشتن منش در مبارزه است تا مشی مبارزه و مطالبات مدنی بر اصول اخلاقی درونی باید سوار شود تا اینکه بخواهیم بر تن این جنبش لباس های رنگارنگی از مذهبی تا سکولار، حکومتی یا خارج از ان تن کنیم. باید بپذیریم که مطالبات جنبش سبز باید بر اساس ظرفیت های شکل گرفته در ان و با توجه به خصوصیات روان شناسانه و جامعه شناختی ایران ترسیم شده است.

حرکت جنبش سبز در صورتی گسترده خواهد شد که ارزشهای ایدئولوژیک را از مطالبات جدا کردو یا حد اقل  تعادل میان ارزش های فردی و مطالبات موجود با دید اخلاقی ایجاد کرد از یک سوی دیگر باید توانایی های درونی را نیز سنجش کردزیرا نمیتوان بر جنبش مطالباتی را تحمیل کرد که رسیدن به انها در کوتاه مدت و میان مدت امکان پذیر نیست. باید به این نکته توجه کرد که سنگین کردن بار مطالبات گاهی کار را به جایی میرساند که شعار “حق حاکمیت برای همگان به زدن سر پنجه های نظام “تبدیل می شود. و اوانگارد بودن مطالبات را به اوانتاریسم در مطالبات و تحلیل نا صحیح از ظرفیت ها تبدیل می کند.

مطالبات فراتر از چهار چوب جنبش سبز در کنار فاکتور های (رفتار حاکمیت، ساختار و رهبری غیر متمرکز، غیر بومی اندیشی) میتواند به شدت اهداف را رادیکالیزه کند. از ان سو  نیروی رودر رو با جنبش سبز تمام تلاش خود را برای رادیکال کردن فضا و بر هم زدن توازن معطوف کرده است. این جریان نیروی نظامی را در مسیر اهداف خود بسیج کرده است و بسیار واضح است که در گیر شدن در چنین فضایی موثر نمی افتد. البته بیان مطالبات حداقلی به مفهوم تجدید نظر طلبی نیز نمی باشد بلکه ترسیم افق های بر فراز ظرفیت های اخلاقی این جنبش نوظهور است.