آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقیبی بسوی نور نخواهد زد؟
ما شکست خوردهایم. این جمله واقعیتیست که بسیاری از ما هنوز به دلایل متفاوت باور نداریم و یا آنان که این موضوع را قبول ندارند نیز در جواب، حرفهایی عینی و نه احساسات غالب، برای گفتن ندارند. شکستی که تجربیاتش را با دیدگان خود مشاهده کردیم و از لحظات شیرین تا تلخی امروزش را مزمزه میکنیم. شکستی که به معنای مردن مان نیست، به معنای درک صحیحی ست از فاجعه. فاجعه ای که هنوز در حرکت است و هر روز از دیروز خطرناکتر میشود. فاجعه ای که در برابر اتفاق افتادنش ایستادیم و ما را سیاه. ما شکست خوردهایم و باور این شکست اولین اتفاق مهمی ست که چشمان خسته مان را بر نیمه راه های پیموده و منتظر باز میکند. باور و درک این لحظه سبب میشود که این بار نه با بغض و کینه، نه با جوزدگی، نه با شعار، نه با دگماتیسم و چشمهای بسته که با عقلانیت و هدفمند، با تکلیفی معین، روشن و متعادل، فرصتها را بشناسیم و باز خود را محیا کنیم، بازتولید کنیم و قد علم کنیم. محیای مسیری که قسم خوردهاش هستیم تا مرگ. ما شکست خوردگانی هستیم که تجربیاتی بی نظیر داریم، عمیق و لمس شده و هزینه داده شده. تجربیاتی که در تنگناهایی شبیه این روزها راه گشای شک و تردیدمان است تا در فردای امروز در پیش فرزندان فردا، از امروزمان شرمسار و خجالت زده نباشیم که هر چه در توان رنجورمان بود انجام دادیم و با همهٔ سختیهای شرایط و زمانه و جبر جغرافیا، زنده ماندیم به امید فردا.
شرایط امروز تنها از دل تجربیات تلخ و گاه شیرین گذشته قابل سنج و درک و فهم است. پس از گذشت چهار سال از کودتایی که در اعتراضش به خاک و خون و زنجیر کشیده شدیم امروز در شرایطی هستیم که باید تصمیم بگیریم؛ حضور و رای دادن یا تحریم انتخابات.
کدام در سرنوشت جغرافیایی که برایش جان دادیم و جان کندیم موثر است؟ و اصلا مگر وقتی قدرت دست ما نیست میشود موثر بود؟ اینها ماحصل کلامی ست که این روزها از هر سو به بحث و گاه جدل کشیده میشود و به قطع روزهای آینده نیز تب و تاب بیشتری به خود خواهد گرفت. مهمترین نکته این است که چگونه میتوان از تجربیات گذشته، جز ناله و انفعال در تحلیل و رفتار امروز نتیجه گیریای صحیح داشت؟ با تاکید بر مثبت بودن جواب تاثر و موثر بودن همه مان در بر هم زدن معادله های سیاسی حاکمان امروز ایران.
وقتی کشتی شکسته ای که در دل اقیانوسی بی انتها در آن نشستهایم به گل مینشیند، باید عزم نجاتش را کرد و با این فرض که آن کشتی ما را به گل نشانده رها کردنش جز این که سبب غرق شدن مان در دریایی بی خشکی باشد هیچ نتیجه ای در پی نخواهد داشت. این کلیت امروز است و باید بدان آگاه بود و پتانسیلهای احتمالی را باید شناخت و از آنها استفاده کرد.
میتوان رای نداد و “انتخابات” را تحریم کرد، میتوان هم رای داد و تحریم نکرد اما هر دو گروه باید و به قطع باید در این فضا شرکتی فعال داشته باشند و شرکت کنند. در شرایط کنونی مهمترین موضوع موجود پرهیز از کلی گویی، قرائت دگم از تاریخ، دقیق نگریستن، فهمیدن فرصتهای پیشرو و مبتلا نشدن به هیجانات تزریقی از سوی حاکمیت است و باید کاملا آگاهانه در این بازی شرکت کرد، اشتراک داشت و رفتار و تحلیل کرد و بر پایهاش پیش بینی و فعالیت.
تنها گزینهٔ قابل بحث که سبب فضای کنونی در تحریم یا عدم تحریم انتخابات ریاست جمهوری شد، حضور هاشمی رفسنجانی ست، با تمام سابقهٔ گذشتهاش تا خرداد ماه هشتاد و هشت و تا امروز. هاشمیای که هیچ کدام از ما که نماز جمعهٔ بیست و ششم تیرماه و آن روز که اصلیترین تریبون نظام را که با فشار بر هاشمی مصادره کردیم، از خاطر نبردهایم. هاشمی که میتوان او را تنها سیاست مدار غیر ایدئولوژیک در نظام جمهوری اسلامی دانست. فردی که سیاست را بر اساس منفعت سیاسی میسنجد و بستر شرایط سیاست ورزیاش را بر اساس موقعیت روز تبین میکند. هاشمیای که با تمام نقاط تاریک سیاست ورزی و تمام لحظات تلخ گذشته ای، امروز بر مسند تنها اپوزسیون جدی ِ رفتارهای رهبر جمهوری اسلامی یعنی سید علی خامنه ای در چهارچوب نظام نشانده است. بر اساس همان سیاست منفعت سنج هاشمی، امروز منافع شخصی و سیاسیاش با برخی از منافع حداقلی ما در این شرایط خفقان و بی هیچ تحرکی، از بد یا خوب حادثه یکی ست. با تمام این فاکتورها او آمده تا در آخرین سالهای سیاست مداری و سیاست ورزیاش، جبران مافات کند و نام خود در تاریخ ثبت.
جدل - و نه بحث، بر سر اثبات درست بودن تحریم و یا اثبات اهمیت مشارکت در انتخابات و رای دادن به هاشمی، آن هم از دو سوی معادله ای که اکثریتش، تغییر سیستم موجود را - چه با انقلاب و چه استحاله سیاسی، اصل میدانند نتیجه ای جز فرسایش کلامی و روحی و فاصله افتادن در بین همراهان این نوع نگاه، هیچ ثمر دیگری ندارد. چه آنها که تحریمیاند و چه رای دهندگان با توجه به تجربیات پیشین و با علم بر رخ دادن هر اتفاق دور از ذهنی باید تلاش کنند تا از فرصت بوجود آمده در انتخابت و فردای پس از انتخابات استفاده ای ماندگارتر کنند. آنها که قابلیتهای ذکر شدهٔ هاشمی را برای شروع دوبارهٔ حرکت کافی نمیدانند نیز چه رای میدهند و چه نه، همان طور که ذکر شد باید در انتخابات “شرکت” کنند.
اما منظور از فهم و درک و شناخت فرصتی پیشرو چیست و از کدام فرصت سخن میگوییم؟ و شرکت همگان در انتخابات یعنی چه؟
برای این سؤال دو جواب وجود دارد. یک جواب برای آنها که پای صندوقهای رای میروند و نام هاشمی را مینویسند و یکی هم برای آنان که محکم بر تبل تحریم میکوبند. هر دوی این جوابها نقطهٔ مشترکی دارد که سبب آن میشود همه را “ما” بخوانیم و از چنددستگی مرسوم این روزها خودداری کنیم که همه مان هدفی واحد داریم با مسیری متفاوت، همه مان به پشتیبانی یکدیگر نیاز داریم بدون خصومت و بغض تا همان طور که باید اتفاق را ایجاد کنیم، چه ما رای دهندگان به هاشمی چه تحریم کنندگان.
جواب سؤال به رای دهندگان هاشمی؛
قرار نیست به هاشمی اعتماد کنیم، قرار نیست او رهبر حرکتی مان شود، تقدس زداییاش کنیم، سیاه و سفید نگاهش کنیم، قرار نیست با او همراه شویم، قسم خوردهاش شویم یا سینه چاکش، قرار نیست فراموش کنیم و ببخشیم، قرار نیست او رییس جمهوری مورد پسند ما باشد در تمام زمینهها، گزینهٔ ما برای رسیدن به اهداف انقلابی یا استحالهٔ درونی؛ بلکه قرار است او به دلیل این که امروز برای جبران مافات گذشته آمده، امروز آمده تا در بازنشستگی سیاسی فریاد “پادشاه لخت است” سر دهد بر تن پوشی که برای رهبری سید علی خامنهای خود دوخته بود. و به دلیل سیاست ورزیِ کینه ورز، منفعت طلب و کیاستش با علم بر قدرت حاکم و برون رفتن از سرخوردگی سیاسی، به دلیل روشن کردن تکلیف تخریبها و حسابهای شخصیش با حکومت و برای اثبات خود به حکومتی که از هسته های اصلیاش بوده، با تزریق ب کمپلکس در این شرایط تلخ، شوکی ایجاد کند تا سبب باز شدن آب باریکهای در فضای بسته و پلیسی میشود. رای دادن به هاشمی به معنای تایید و حتی دفاع از او نیست و باید بر این آگاه باشیم که چرا و به چه دلیل به او رای میدهیم. با هدفی معین و استفاده از ایجاد فضای نیم بند آزاد پیش از انتخابات در کمپین های انتخاباتی برای دوباره سازمان دهی تشکلهای اعتراضی و باز شدن فضا برای فعالیتهای حداقلی در راستای حرکتِ مسیر انقلابی و یا استحاله سیاسی حاکمیت باید بهره برد. “استقبال” از آمدن هاشمی و رای دادن به او هنگامی همراه آگاهی ست که واقعبینانه حوادث را بنگریم و منتظر هر اتفاقی باشیم. رای دادن به هاشمی قرار است هزینهٔ کودتا و بازی سید علی خامنه ای را بهم بریزد و سختتر کند. رای دادن به هاشمی قرار است اهرم فشاری باشد برای فشار به امنیت دست ساز پلیسیای که حاکمیت از گر گرفتنش میترسد. رای دادن به هاشمی آن است که به یاد حاکمیت بیاورد که خواست چه بود و جنبش اعتراضی شاید شکست خورده باشد اما آگاه است و زنده. رای دادن به هاشمی یعنی ما باور داریم که در صحنهٔ حاکمیت میتوانیم باز - مانند روزهای پس از انتخابات هشتاد و هشت، فضا و اتفاقات را مصادرهٔ خود کنیم و تأثیر داشته باشیم. نشان از ایمان به تأثیر است و ایمان به قدرت حق و حقیقت.
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته، ایمانست
با رای دادن به هاشمی و با فرض به قدرت رسیدنش، تنها در این مقطع با تلاش برای بر هم زدن ناچیز باید از او استفاده و حتی “سوءاستفاده” کرد.
اما موافقین رای آوردن هاشمی باید از دفاع توهم زا و مخرب پرهیز کنند و هدف از این خواست و رای دادن را با معین کردن دقیق علتها در راستای روشنگری و دوری از بت سازی و منجی سازی بیان کنند.
استقبال از رای آوردن و رای دادن به هاشمی به معنی حمایت از “او” نیست بلکه اول به معنای شناخت و درک شرایط و پتانسیلهاست در جهت حداقلی اهداف و دوم تنها بهانه ای ست برای بهره جویی در جهت ایجاد فضای تحرکت و فعالیت و ایجاد تشکلهای اعتراضی و انسجام اعتراضات در سطح کلان.
و اما جواب سؤال تحریم کننده؛
با کاندیداتوری هاشمی و فضای ایجاد شده - که در روز ثبت نام اولین جرقهاش زده شد، میتوان آتش زیر خاکستر جنبش سبز و ناراضیان و معترضان و جنبشهای کارگری اعتراضی را شعلهور کرد و از هزینهٔ رای نیاوردن هاشمی و یا حتی رای آوردن و منتصب شدنش را بالا برد و بهانه ای ساخت برای آشتی قدمهای معترضان با آسفالتهای خیابان. این موقعیت و بهانه در شرایط کنونی میتواند نقش جرقه ای را در انبار باروت بازی کند که با توجه به پیش آمد های تجربی ۱۸ تیر ۷۸ و ۲۲ خرداد ۸۸، این بار آگاهانه تر و هدفمندتر میتواند اتفاق بیفتد. مردمی که یک سال در اعتراضات خیابانی شرکت کردهاند و خاطرهٔ مشترک تلخ و شیرین خیابانها و اعتراضات را دارند این بار راحتتر میتوان ساماندهی کرد. از دست دادن این فرصت به مثابهٔ از دست دادن یکی از طلاییترین زمانها برای ایجاد دوبارهٔ کانون اعتراضات خیابانی ست.
مخالفین مشارکت در انتخابات باید باور کنند که این نوع نگاه، ربطی به بازگشت به اصلاحاتِ مرده و کفن و دفن شده ندارد که هاشمی حتی نماینده اصلاح طلبان حکومتی نیز نیست. تحریم کنندگان در خوشبینانه ترین حالت باید بدانند که مخالفتشان تغییری در فضای هیجانی انتخاباتی در کشور ندارد و بجای محکوم کردن رای دهندگان به تدارک و سازماندهیای با اهداف مشخص در فضای انتخابات و پس از آن باشند و با استفاده از فضا در زمینی که زمین آنهاست یعنی کف خیابانها بازیشان را به پا کنند.
این تقسیم بندی مشخص با راهکارهایی مشخص در این شرایط تنها راه ایجاد نشدن تفرقه و بسط پیدا نکردن آن به تودهٔ جامعه ای سرخورده است. با مسیری متفاوت و نیاتی مشترک اما برای هدفی نهایی در نقطهٔ ثقل خواستههای همسو.
امروز ما را فردا تاریخ نگاران خواهند نوشت و روزی در کلاسهای تاریخ مدارس هنگامی که به ایران معاصر میرسند معلم روی تخته خواهد نوشت: “کودتای بیست و دوم خرداد و شکلگیری اعتراضات مردم” و وقایع را مرور میکند و صفحههای کتاب تاریخ ورق میخورند. نقش امروز ما، همهٔ ما مردم ایران سرنوشت این جغرافیا را به قطع رقم خواهد زد. باور کنیم که اگر آنان قدرت دارند و اسلحه و پول برای سرکوب، ما نیز قلبی امیدوار داریم و تجربیاتی تلخ و راهگشا، ما نیز قدمهایی داریم برای پر کردن خیابانها و گلویی داریم برای فریاد بر سر حاکمان ظالم. آنان در پس اسلحهها پناه گرفتهاند و میگیرند و ما شانه به شانه و صف به صف که ما، بی شماریم و میتوانیم تعیین کننده باشیم و آنان قلیل. امید تنها چیزی ست که ما را امروزی که هیچ روزن نور و نفسی نیست، حتی شکسته و خسته اما بر پا و استوار و زنده نگاه میدارد. امید به حق که روزی تاثیر تلاشهای امروز را فرزندانمان خواهند دید، حتی اگر “ما” نباشیم.