این روزها نقدهای بسیاری به احتمال کاندیداتوری خاتمی میشود و تحلیلگران بسیاری، از کیهانیان گرفته تا جمعی از خارج نشینان، به اتفاق خاتمی و هشت سال ریاست جمهوریاش را آماج انتقاد قرار میدهند تا مبادا مجدد وارد گود ریاست جمهوری شود.
عموما در جوامع دین سالار به دلیل اعتقادات متعصابه که در نفس دین است، مردمانش آنطور تربیت میشوند که مسامحه و گذشت در بینشان جایی ندارد و از آن بدتر اینکه همه چیز حتی سیاست را با معیارهای مطلقگرایانه قبول و قضاوت میکنند که متاسفانه این نقیصه در روشنفکرانمان نیز وجود دارد و چه بسا بیشتر.
روی سخن این مقال با آنانکه بر موج سوار شدهاند میکنند، نیست که اینان از گردونه سیاست خارج شده اند. و همچنین “کیهانیان” که این روزها منتظرند همین اخراجیها خطی علیه خاتمی بنویسند و فردایش از سر ذوقزدگی در کرنا کنند که ببینید پایگاه خاتمی چقدر خالی و بیپشتیبان شده است. طرف کلام این نوشتار با کسانیست که دغدغه وطن دارند و به اصلاحات گام به گام ایمان.
این روزها اکثریت کسانی که به بازگشت خاتمی ایراد دارند، اپوزیسیون خارجنشین هستند که با توجه به اهمالهای خاتمی در هشت سال ریاستاش، او را لایق انتخاب مجدد نمیدانند و پیشبینی میکنند که افکار عمومی نیز اعتمادش از او سلب شده است. اما به گمانم چنین نیست و هنوز امید و نگاهها به همان افراشته شدن پرچم دولت خاتمیست. و این را در دوره نهم ریاست جمهوری آزمودیم که افکار عمومی جایگزینی برای خاتمی نمیشناسد و حتی به دکتر معین هم اعتماد نکرد و قطعا جایگزینهای احتمالی دیگر هم در صورت عدم حضور خاتمی به سرنوشت معین دچار خواهند شد.
اما این تمام صحبت و استدلال از حمایت خاتمی نیست که بسیار است دلایل؛ هویداست که در دوره خاتمی خطی از خطوط قرمز حکومت پاک شد که هیچ گاه سابقه نداشت و امروز هر آنچه بیان میشود از شکسته شدن همان خط است. و اینجاست که سئوالی اساسی مطرح میشود که به واقع انتقاد صریح و آشکار از رئیس جمهوری اسلامی از چه دورهای در جامعه علنی شد؟ اکنون که بی تکلف از احمدینژاد انتقاد میکنیم و عملکردش را مورد نقدهای تند قرار
میدهیم، دستاورد چه دولتی ست؟ این تابو را که شکست؟ آیا در دوران قبل از ریاست جمهوری خاتمی امکان
چنین نقدهایی از دستگاههای دولتی بود؟
آنانی که پس از فضای باز سیاسی هشت سال اصلاحات توانستند قلم به دست بگیرند و امروزه روز بنویسند، از
دستاوردهای همین دولتی هستند که نقدش میکنند که کار کوچکی نبود. خاتمی را فاقد توان حمل پرچم اصلاحات میدانند در حالی که هیچ گاه به این نکته توجه نمیکنند که خاتمی پس از وقایع هجدهم تیرماه سال 78 ثابت همگان کرد که “کف حداقلی” اصلاحات است و بیش از آن انتظاری ازو نباید داشت. همین که دریچههایی را به روی دمکراسی باز کرد، خود غنیمت بود و هست. فی الوقع امروز اگر نقدی در جامعه میشود، در نیمه نخست حکومت اسلامی هرگز امکانش نبود.
بی هیچ ملاحظهای خاتمی را باید “کف حداقل” دانست. کفی که دستاوردهای زیادی به همراه داشت و همینمان بس بود برای هشت سال نخست. جامعهای که همانند فردی که در اتاقی پر از آب افتاده تا سقف که راه تنفسی برایش نمانده، گشوده شدن دریچهای، کمک بزرگی به ادامه حیات فرد در خطر است و دولت خاتمی نقش همان روزنه را بازی کرد در فضای خفقان حکومت اسلامی که راه تنفسی داد به جامعه جوان ایران.
این شاید برای برخی خارجنشینان کمی سخت و نامفهوم آید که دولت خاتمی دریچهای به روی دمکراسی باز کرد، اما برای آنانی که در داخل هستند و در همان اتاق تا سقف پرآب به تنگی نفس افتادهاند، باز شدن مجدد نه دروازهای، بل
دریچهای کوچک نظیر آنچه در سال 76 رخ داد، غنیمتی ست؛ دریچهای که در سال 84 مجدد به روی مردم بسته شد
و الحال میبینیم نتایج و آثارش را.
شاید عنوان شود که تفاوتی نیست بین انتخابات آتی ریاست جمهوری با انتخابات سال گذشته مجلس از لحاظ نحوه برگزاری انتخابات، که در جوابشان باید گفت که بسیار تفاوت است در “کف حداقلی” مجلس و ریاست جمهوری. در مجلس، کف حداقلی دستیابی به حدود نیمی از کرسیهای مجلس است که امکان ورود برای اصلاحطلبان وجود نداشت و خب شاهدیم که زوری هم در مجلس هشتم نیست و اساسا “اقلیت”، در تعریف واقعیاش “اقلیت” نیست، و به همین خاطر شرکت در انتخابات پیشین مجلس وجهی نداشت. ولی در ریاست جمهوری این مسئله فرق میکند و درست همینجاست که اختلاف سلیقه دو طیف مخالف و موافق حضور خاتمی آشکار میشود که “کف حداقلی” برای ریاست جمهوری با ورود خاتمی قائل نیستند. اما به گمانم چنین نیست.
هنوز از هشت سال دوره ریاست جمهوری آنقدر نگذشته که از حافظهها برود چه کسانی در کابینه بودند و چه دستاوردهایی برای مردم داشتند. طبق آمار، دوره درخشان نشریات در هشت سال ریاست خاتمی ثبت است که به چه میزان کتب و نشریات فراوانی منتشر شد که در دولت احمدینژاد بسیاری از عناوین امکان چاپ مجدد ندارند؛ حتی در دورههای پیش از اصلاحات هم. آمار توقیف نشریات توسط هیئت نظارت بر مطبوعات در دوره احمدینژاد خود
گویای این مدعاست.
با بررسی آماری نشر کتاب نیز میتوان به اهمیت موضوع پی برد که با انتخاب احمدینژاد چه بر سر بخش نشر کتب آمده است: تعداد عناوین منتشر شده در سال ۱۳۸۴ [آخرین سال ریاست جمهوری خاتمی] با رشد سی درصدی نسبت به سال ۱۳۸۱، به رقم ۵۳ هزار عنوان رسید. درحالی که در سال 86 این رقم به 51 هزار عنوان کاهش یافت.
امروز بر ما روشن شده مردانی که در هشت سال دولت اصلاحات بر صندلیهای وزارتخانه ارشاد نشستند، چه بزرگانی بودند که با اوضاع پیش رو شاید دیگر نتوان دید آنان را که حیات کنونی معدود روزنامههای اصلاحطلب در داخل به برکت خط مشی همانهاست. اگر امروز احمدینژاد با کمک بسیجیان و به پشتیبانی رهبری بر صندلی ریاست جمهوری نشست، از امانتداری مردانی نظیر تاجزاده، مبلغ و نوری و لاریها بود که در سیاسیترین وزارتخانه کشور حضور داشتند و قائده بازی را رعایت کردند با اینکه به محاذات قهر جامعه در انتخابات، جرزنی و آرایی
ریخته شد که با دستور رهبری تمامی هیئتی بود و نه خرد جمعی جامعه.
در انتخاب شوراها نیز رسم امانتداری داری دولت خاتمی تکرار شد و نتیجهای رقم زد که هر چند به پیروزی محافظهکاران انجامید اما در نفس عمل همان اتفاق افتاد که جناح رقیب همواره از آن بیم دارد و به هر روی میخواهد مانع تکرارش شود و علاوه بر تبلیغات منفی در سرخوردگی قشر جوان عزمی جزم دارد تا رویای تغییرات را به صفر رساند.
طرح امنیت اجتماعی از این دست جزمگراییها است تا ذهن جوان پویا و پرسشگر نباشد که چرا حکومت اسلامی برخلاف آن چیزی که جلوه میکند، سرکوبگر است بیخواهان تغییر و استوار بر اصول جبری و نفوذ اصلاحات در حکومت دینی را قرائتی جدید میداند غریبه که مبنایی در اسلام ندارد و بر همین پایه اعتقادی مصباحی تلاش میشود
در تحریک عقاید و ایدئولوژی جامعه علیه دمکراسی. نمونه ها در این باره بسیار است و با حضوری یکباره در نماز جمعه و نشست پای واعظان به خوبی میتوان دریافت.
اما در دیپلماسی خارجی نیز وضع به همان ترتیب است. وقتی خاتمی در تبیین سیاستهایش عنوان کرد که توسعه اقتصادی و فرهنگی در گرو توسعه سیاسی ست، فردا روزش تلاش کرد که بر همین اصل پیش برود و سرانجام در دیپلماسی خارجی موفق شد و البته چه سرازیر سیل استقبال از این رویکرد و شاهد بودیم که در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی تحولات اقتصادی چشمگیری روی داد و با توجه به افشای فعالیت هستهای ایران توسط مجاهدین خلق و فشار سیاسی امریکا و اسرائیل به دنبالش، با درایت خاتمی در تعلیق داوطلبانه غنیسازی اورانیوم به مدت دو سال عملا قصد دول متخاصم عقیم ماند و روابط مطلوب تجاری پدید آمد با اروپا و نیز در بازی هستهای، امریکا و اسرائیل تنها ماندند و اتحادیه اروپا رسما از رفتار دیپلماتیک خاتمی استقبال کرد و حریف امریکایی را منزوی.
دریافت پارازیتهای نظام برای داخل نشینان واسع ملموس است که هراس دارند از باز شدن مجدد دریچه به روی جامعهای که در حال خفگی و از نفس افتادن است. کیهان روزینیست که نقل قولی از یک منتقد چپ و یا راست علیه خاتمی نیاورد که ببینید دیگر اطمینانی به روزنههای اصلاحات نیست و خاتمی از الان یک شکست خورده تمام عیار است و خب حق هم دارند هراس داشته باشند که همان «کف حداقلی» روزگاری پایههای نظام دیکتاتوری را به لرزه درآورده بود و دیگر تابش ندارند محافظهکاران بر خلاف منتقدین اصلاحطلب. امروز درست محاسبه میکنند که کف حداقلی دو دوره گذشته، سرآغاز اصلاحات عمیقی خواهد شد با توجه به تجربه پرهزینه هشت سالهاش. و این نکتهایست مهم که باید متذکر منتقدین اصلاحطلب شد که در صورت پیروزی خاتمی این بار قطعا تفاوتها خواهد داشت با هشتسال دوره اصلاحات ماضی که با درس از آن و تجربههای کسب شده، میتوان افق دورتری برای اصلاحات
آینده متصور شد.
به حتم، هم خاتمی و هم اطرافیانش که امروز سکوت کردهاند، همگی تجربهها کردهاند و آزمون و خطاها داشتهاند و دریافتهاند که راهی که رفته شده هرچند اثرگذار بود، اما کافی نبود و شاید در بسیاری مواقع کوتاهی شد و امروز با درس از گذشته میتوان پیمود آنچه که باید و در طبیعت و افق اصلاحات واقعی ست. و چه خوب است منتقدین کمی هم تلنگر به اطرافیان خاتمی بزنند که در مواقعی [مثل دوره تحصن نمایندگان در مجلس] از نزدیک شاهد بودم که چگونه زیر پای جنبش اصلاحات را خالی میکردند از فرط قدرتخواهی.
شاید انتظارمان از دو دوره ریاست خاتمی بیش از حد بود که پس از گذشته نزدیک به دو دهه سرکوب آزادی بیان،
انتظاری بیش از ظرفیت هشت سال اصلاحات داشتیم. این همان چیزیست که جناح اصولگرا به خوبی دریافته و
از آن هراس دارد تا مبادا تجربه جدیدی از اصلاحات شکل گیرد و بخاطرش هر روز گل به آب میاندازد. اتاق فکر اصولگرایان متفطن است که دوره جدید اصلاحات چشم اندازی روشن دارد و با پشتوانه تجربه هشت ساله، دریافته که خطاها کجاست و کوتاهیها به چه میزان بوده و ضرورت اصلاحات در چیست.
قطعا رسیدن به دمکراسی آرمان هر ایرانی با هر گرایش و مذهب است. حتی آن سکولار وطنپرستی که برچیده شن
نظام دینی را از سیاست خواهان است و یا حتی کمونیستی که پاک شدن ایران از خرافات را یکی از آرمانهایش میداند. اما جملگی وطنپرستان تنها راه رسیدن به آرمانهایشان را در رسیدن جامعه ایران به دمکراسی میدانند و بر
این اعتقادم که خاتمی میتواند سکویی باشد برای جهش به سوی برپایی نظامی آزاد و مردمسالار. هرچند این جهش کند و گام به گام است، ولی باید واقعبین بود و صبور ماند که تعجیل در اصلاح جامعه مذهبی نتیجه معکوس دارد.
مسئله مهمی که حکومت به دنبالش است تا از تعجیل منتقدانش نهایت سوءاستفاده را ببرد که جامعه ایران برای رسیدن به دمکراسی راه طولانی در پیش دارد.
به چشم است که خاتمی خود یک اصلاحطلب دینی ست اما ثابت کرده که به مبانی دمکراسی اعتقاد دارد و همین بس که خود غنیمتی ست برای آغاز حرکتی اصلاحی و دست آخر دستیابی به یک دمکراسی واقعی که سیاست منفصل از دین باشد.