“کوته نظران” عنوانی است که امروز از هاشمی رفسنجانی می گیرند. شیخ دلاورکه در محبس خانگی است، بی “ریشه” خوانده بودشان و مصطفی تاج زاده که “طالبان شیعه” لقبشان داد، در روزهای آخر پائیز تعریف خود را تمام می کند. صدایش از زندان “نظام” بگوش می آید که با اشاره به مقامهای کنونی جمهوری اسلامی، می گوید: “اینها همان طالبان هستند ولی شجاعت و جسارت آنها را ندارند. اینها طالبان ترسو هستند که میخواهند یواشکی کارهایشان را بکنند غافل از اینکه در عصر ارتباطات کار یواشکی معنا و امکان ندارد.”
روزهائیست که بازجویان بر گمارده “طالبان شیعه” راه به “اعتراف” گیری از مهدی هاشمی نمی برند، به حریم خانوادگی علیرضارجائی پا می گذارندو از همسر او می خواهند تا از شوهرزندانی اش طلاق بگیرد. ابوالفضل قدیانی، زندانی سیاسی دیگر، در نامهای به رئیس قوه قضائیه می نویسد: “مفاسد بازجویان شما روی شکنجهگران ساواک را سفید کرده است.”
و فخرالسادات محتشمیپور، واکنش همسرش را به این اخبار رسانه ای می کند: “دستگاه قضائی بحرین هم از ما جلو افتاد. در روزنامهها خواندم که هشت پلیس به جرم شکنجه زندانیان سیاسی بحرین بازداشت شدهاند. این در حالی است که این جا ما باید جواب بدهیم که چرا از شکنجه در زندان نوشتهایم و شکایت کردهایم. یعنی به جای رسیدگی به شکایت زندانیان سیاسی آنها را باز محکوم میکنند. واقعا شرمآور است که امیر بحرین هم از اقتدارگراها دموکراتیک تر عمل میکند. اگر اسم و عکس این بازجوها دست به دست بگردد بقیه حساب کار خودشان را میکند.”
احتمالایکی ازاین بازجوها قاتل کارگر وبلاگنویس است که خونش بد جوری دامان “ نظام” را گرفته است.علی مطهری، این هفته در مجلس میگوید: “ستار بهشتی، به مرگ طبیعی فوت نکرده و لازم است وزیر کشور و فرمانده نیروی انتظامی از خانواده بهشتی عذرخواهی کنند.”
گزارش سالیانه “آزادی اندیشه” که توسط اتحادیه بین المللی انسانگرایی و اخلاق تهیه و منتشر می شود، در اختیار سازمان ملل قرار می گیرد.نام ایران در میان هفت کشوری قرارداردکه در آنجا خدا ناباوران با مجازات اعدام روبرو هستند.به نوشته روزنامه واشینگتن پست، در هفت کشوری که مجازات مرگ را به عنوان قانون “ضد کفر” به مرحله اجرا در می آورند، اسلام به عنوان دین رسمی شناخته می شود. “جمهوری اسلامی پاکستان” بیشترین آمار اعدام خداناباوران را به خود اختصاص داده است وعربستان سعودی، ایران، افغانستان، سودان، موریتانی و مالدیو به ترتیب در پشت آن قرار دارند.
حتی سوریه هم در این حلقه نیست، هر چندسرحلقه مسائل منطقه است. تایمز لندن چنین تصویری از پایتخت سوریه می دهد: “دمشق دو تکه شده است، قلب آن و حومه آن. شورشیان به حومه دمشق رسیده اند. در محاصره اند و محاصره کرده اند. ورق برای آن ها برگشته است. دوران رکودشان به پایان رسیده است. پول می رسد، سلاح می رسد، جنگجو هم می رسد. اکنون اوضاع به کامشان است. پاتریوت ها هم به مرز ترکیه رسیده اند.”
ارسال کنندگان و دریافت کننده موشک ها حتی بخودشان زحمت دادن جواب به” نظام مقتدر اسلامی” رانداده اند که چند بار اعتراض کرده است. ارتشی- بسیجی تناور، حسن فیروز آبادی، نام هم برایش گذاشته است: “خط دفاعی صهیونیستها.”
رجب طیب اردوغان، درحالیکه خبر لغو سفر احمدی نژاد را که حاصل فرمایشات فرمانده محبوب آقای خامنه ایست توی جیبش می گذارد، می گوید: “ایران بهتر است به جای اعتراض به پاتریوتها از نفوذ سیاسی خود بر دولت بشار اسد در راستای توقف خشونتها در سوریه استفاده کند.” عکس منتشره از نخست وزیر ترکیه جوری است که انگار دارد به ریش کسی می خندد.
”لیون پانه تا” – وزیر دفاع آمریکا- شرایط را در چند جمله چنان فشرده می کند که صدای شکستن استخوان های دیکتاتور دمشق درمسکو هم شنیده می شود: “سقوط بشار اسد باندازه روزهای انگشت شمار بسیار نزدیک است. ما در این مورد با نیروهای مخالف بشار اسد در هماهنگی کامل هستیم”.
روس ها می کوشند تا بازی جمع نشده، بیشترین امتیاز را بگیرند. معلوم است که دار ند نرم نرم دستشان را از پشت بشار اسد بر می دارند.یک منبع روسی خبر می دهد که رئیس جمهور سوریه خود را برای مرحله پس از سقوط دمشق و چگونگی انتقال نیروهای وفادار ش به یک شهر ساحلی علوی نشین آماده می کند. به نظرساندی تایمز: “این طرح، شبیه سناریوی فرار معمر قذافی از طرابلس به شهر بنی ولید است.“
بشار اسدحتما بخاطر دارد که شماره موبایل دوست قدیمی اش قذافی رابا سازمان اطلاعات فرانسه تاخت زد و سرش را درهمین مسیر بباد داد. پایان اورا کدام معامله رقم خواهد زد؟
محمد علی سبحانی سفیر پیشین جمهوری اسلامی در لبنان و اردن درسایت دیپلماسی ایرانی می نویسد: “سیاست اولیه ایران مبنی بر حمایت صریح و تمام عیار از دولت بشار اسد و تروریست خواندن مخالفین او اشتباه بوده و ضربه ای به سیاست خارجی انقلابی ما در منطقه محسوب شده است. این اتفاق موجب شد که نه فقط مردم سوریه بلکه ملت های عرب و مسلمان سیاست خارجی ایران را در حمایت از جنبش های آزادی بخش منطقه به شکل جدی زیر سئوال ببرند.”
علی اکبر صالحی، در را بروی سرنگونی بشار اسد می بندد: “ تهران اجازه سرنگونی بشار اسد را نمی دهد.” و برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، باز می کند: “طرفین به این نتیجه رسیدهاند که باید از بنبست فعلی خارج شوند.”
هرمان ناکارتس، سربازرس این آژانس، با اشاره به “دیدارهای خوب” گروه خود با مقامات جمهوری اسلامی اعلام می کند که این گروه در ایران به پیشرفتهایی دست یافته است.
زمان مذاکرات بعدی را که وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ازآن بی خبر است، علیاصغر سلطانیه، نماینده “نظام” در این سازمان اعلام می کند: “روز ۲۷ دیماه سال جاری در تهران.”
بار دیگر بحث “سازش” با آمریکا که از منابع روسی، اسرائیلی و نشریه کمونیستی دی ولت آلمان می آید، موضوع رو زمی شود. از دیدارهای محرمانه سخن می رود و ازتوافق های پنهان رازگشائی می شود.
فریدون عباسی دوانی، رئیس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی که از ترور جان سالم بدر برده و مرتب مواضع تندتری می گیرد، همه رشته ها را پنبه می کند: “جمهوری اسلامی ایران غنی سازی ۲۰ درصد را به اندازه نیازش و تا هر زمانی که به آن احتیاج داشته باشد تولید خواهد کرد.”
مساله اتمی به بستر ده ساله اش بر می گردد و “وقت کشی” دو طرف زیر ذره بین قرار می گیرد. “نظام” زمان می خواهد که ماشه بمب را در دست بگیرد، و ائتلاف غرب-ـ عرب لحظه ها را برای سقوط بشار اسد و تغییر توازن قوا در منطقه می شمارد.
حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، حرفی می زند که با گنجایش مغزش نمی خواند: “هر کدام از این پاتریوتها یک نقطه سیاه روی نقشه جهان و برای ایجاد یک جنگ جهانی است و متاسفانه هر روز یکی از کشورهای غربی دارند تصویب میکنند که پاتریوتی را به مرز سوریه و ترکیه بفرستند.”
یک سایت فارسی زبان می پرسد: “برای حکومتی که عمری انگشت شمار برایش پیش بینی کرده اند و در این راستا مخالفان بشار اسد را در جایگاهی تعیین کننده قرار داده اند، پس دیگر چرا زحمت استقرار چنین سیستم پیشرفته موشکی و پر هزینه را به خود داده اند؟”
و پاسخ را بسیار روشن می بیند: “هدف ایران است.”
طالبان ترسو، برای پیشبرد دیدگاههای عتیقه خودٍ، ایران را به هدف اصلی نبردی تبدیل کرده اند که سرنوشت ژئو پولتیک خاورمیانه را رقم می زند.
روزنامه روسی کومرسانت، می نویسد: “ترکیه از ناتو درخواست کرده است که موشک های پاتریوت را برای دفاع در برابر سوریه در اختیارش بگذارد. اما ممکن است دلیل دومی هم وجود داشته باشد و آن آمادگی نظامی در برابر ایران است.”
دیمیتری پولیکانووف، معاون مرکز پی آی آر که یک اتاق فکر مستقل در مسکو است، می گوید: “این موشک ها را می شود به همه نقاط ترکیه انتقال داد. فاصله مرز ترکیه با شهر تبریز در ایران در حدود ۵۰۰ کیلومتر است. تبریز یکی از شهر هایی است که گفته می شود تاسیسات اتمی مخفی در آنجا وجود دارد. با توجه به اینکه آمریکا می خواهد از ترکیه بعنوان یک سپر موشکی پیشرفته استفاده کند، موشک های پاتریوت تا ابد آنجا خواهند ماند. ترکیه می خواهد به هر ترتیب که شده است، سلاح هایش را مدرن کند. تحت این شرایط، سلاح ها به احتمال زیاد علیه ایران بکار خواهد رفت. هر نوع عملیات تحریک آمیز در این روزهای حساس پیش زمینه جنگ خواهد بود.”
جنگی که باشلیک سلاح شروع شود در منظر است و جنگ تمام عیار اقتصادی- سیاسی- امنیتی- سایبری و رسانه ای مدت هاست که آغاز شده است.
چند منبع آگاه، به رویترز می گویند: “صادرات نفت جمهوری اسلامی در ماه جاری میلادی، دسامبر، نسبت به ماه پیش از آن تا “نزدیک به ۲۵ درصد” کاهش پیدا کرده و به کمترین میزان از زمان اعمال تحریمها رسیده است.
صادرات نفت خام ایران که در ماه گذشته، نوامبر، به “یک میلیون و ۸۰ هزار بشکه” در روز کاهش پیدا کرده بود، در ماه دسامبر، به “۸۳۴ هزار” بشکه در روز سقوط خواهد کرد. “
رئیس “انجمن نفتی ژاپن” خبر می دهد که این کشور بدلیل تحریمهای نفتی علیه جمهوری اسلامی، واردات نفت از ایران را در سال ۲۰۱۳ نیز همچنان کاهش خواهد دادو قصد دارد سال آینده سقف واردات نفتی از ایران را به ۱۶۰ هزار بشکه کاهش دهد.”
سید جلال یحییزاده، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس هشدار می دهد: “درحال حاضر در بدترین شرایط اقتصادی بسر میبریم.”
تورم نقطه به نقطه به “۳۶ درصد” افزایش می یابد و کار بجائی می رسد که به علت کاهش ۵۰ درصد ی در آمد نفت و گرسنگی در ایران، طفلکی وزیر اقتصاد شب ها نمی خوابد.لابد برا ی اینکه شمس الدین حسینی، اینقدر غصه نخورد، رئیسش به میدان می آید و ریشه بحران را بر ملا می کند: “۳۰۰ نفردر کشور ۶۰ درصد پولهای کشور را در جیب خود گذاشته و پس نمیدهند.این پول را برای کار و کارگرها گرفته اند.” رئیس دولت دهم که دارد چمدان ها را می بندد، بعد از نزدیک به هشت سال حتی دستش را توی جیبش نمی کند که اد ای درآوردن سیاهه غارتگران را تکرار کند. درعوض طعنه ای به “برادران قاچاقچی” می زند و از سپاه پاسداران می خواهد تا برای کمک به پیشرفت کشور بخشی از اموال خود را واگذار کند.
کارگران هم که بهتر از همه می دانند، حقوق پرداخت نشده آنها کجا رفته و برای آینده شان چه خوابی دیده اند، به خیابان می آیند. قصدشان ارائه طوماری به وزارت کار، تعاون و رفاه ایران، است که ۳۰ هزار کارگرآن را امضاء کرده اند تا به پرداخت نشدن حقوق ها، پایین بودن دستمزدها و زندگی زیر خط فقر اعتراض کنند.
دو هزار نفر از رانندگان و کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه هم دست به اقدام مشابهی می زنند.
کارگران مقابل مجلسی گرد می آیند که “نمایندگان مردم” در آن آش بیت برای انتخابات را بار گذاشته اند. مناظره ها ی تلویزیونی را حذف و راه را برای رای دادن به منصوب رهبری هموار می کنند. از علی لاریجانی، غلامعلی حدادعادل، علی اکبر ولایتی و محمدباقر قالیباف، بعنوان نامزدهای اصولگرایان نام برده می شود. علی لاریجانی که ظاهرا در صف اول است، یک قدم دیگر برای اثبات “غلام” رهبر بودن بر می داردو می گوید: “مجلس متعهد به اطاعت از رهبری است.”
صادق زیبا کلام تفسیری فوتبالی از نامزدهای “انتخابات” بدست می دهد: “اگر حریف مشایی فقط اصولگرایان سنتی باشند، رقابت مشایی با کاندیدای جریان اصلی اصولگرایان، مثل بازی منچستریونایتد و مس سرچشمه کرمان خواهد شد! اگر حریف مشایی قالیباف باشد، رقابت آنها مثل بازی منچستریونایتد و لیورپول می شود. اما اگر حریف مشایی خاتمی باشد، رحیم مشایی مثل تیم ملی فوتبال ایران در برابر بارسلونا خواهد بود!”
در آرایش دکتر زیبا کلام، نامی از هیچ تیم آمریکائی نیست؛ اما “خورشید” سعید مرتضوی که حالا “هما” هم در قباله اش افتاده است، از سواحل ایالات متحده طلوع می کند تابه “جناب آقای اوباما” تسلیت بگوید؛ همان کاری که محمود احمدی نژاد کرده است. شاید قاتل زهرا کاظمی و دهها نشریه جزوهمان “انقلابیون فرسوده” باشد که به نوشته برادر حسین بازجو در کیهان تهران در تدارک “نوشاندن جام زهر به رهبر” اند.
آذر ماه تمام می شود. یلدا شبی دیگر در یلدایی ظلمانی است که طالبان از سی و سه سال پیش بر ایران گسترده اند.ایران، ازتوفان های پائیزی واز یخبندان زمستان می آید ود رخانه و غربت، در میهمانی و زندان بر سفره می نشیند.
محمدعلی دادخواه در مراسم گرامیداشت روز جهانی حقوق بشر در بند ۳۵۰ زندان اوین، سخنرانی خود را با این بیت به پایان می رساند: “ظلم ماری ست که هرکه پروردش – اژدهایی شود، فرو بردش.”
حافظ در سراسر ایران دست بدست می شود و بیم شب را به امید سحرگاهان پیوند می زند:
بر ســــر آنم که گـــــر ز دســـــت بر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلـــــوت دل نیـــست جای صحبت اغیار
دیــــو چوبیرون رود فــــرشته در آید
صــــحبت حکــام ظـلمت شب یلداست
نور ز خورشـــید خواه بو کـــــه برآید
بــــر در اربــــاب بــی مـــروت دنــــیا
چند نشینی خـــــواجه کی بــدر آید
ترک گــــــدائی مکن که گـــــنج بیابــــی
از نظـــــر رهروی که در گــــــذر آید
صالــح و طالـــع مطاع خـــویش نمودند
تا که قبـــــول افـتد و جه در نظر آید
بـــــلبل عاشـــــق تو عمر خـواه که آخر
باغ شود ســبز و شاخ گل به بر آید
غفلتحافظدر این سراچه عجب نیست
هرکه به میخــــانه رفت بی خبر آید