توهم شکوه، بیماری علی خامنه ای

اکبر گنجی
اکبر گنجی

سلطان علی خامنه ای دائماً کوشیده و می کوشد تا چهره ای فرهیخته از خود بروز دهد. شاعران، ناشران، دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و… را سالی چند مرتبه نزد خود خوانده و به اصطلاح مجالس دوستانه و خودمانی با آنها برپا می سازد. در این جلسات در همه ی زمینه ها اظهار نظر می کند تا خود را همه فن حریف نشان دهد و مریدانش هیاهو به راه بیندازند که “مقام معظم رهبری” در همه ی حوزه ها(شعر، رمان، سینما، نویسندگی، و… ) از همه برتر است. رهبری او فقط زعامت سیاسی را در بر نمی گیرد، بلکه به مقتضای ولایت مطلقه ی فقیه، خدای متجسم زمینی است. خداوند “قادر مطلق” و “عالم مطلق” است، قدرت مطلقه ی خدای متجسم زمینی منکری ندارد، باید علم مطلقه ی خود را هم متجلی سازد.

در 19 مرداد90 در دیدار با دانشجویان ابتدا به عنوان جامعه شناس سیاسی و مورخ به آنها درس تاریخ داده و شیوه ی به خاطر سپردن تاریخ انقلاب فرانسه را هم به آنان می آموزاند. می گوید:

 

“در همین انقلاب کبیر فرانسه، “کبیر” که می گویند، به خاطر این است که بعد از این انقلاب، دو سه تا انقلاب دیگر در طول پنجاه شصت سال در فرانسه اتفاق افتاد؛ منتها آن انقلاب اول، انقلاب مهمتر و مؤثرتری بود که در سال 1789 - برای اینکه یادتان بماند: هزار، بعد هفت، هشت، نُه ! این، سال انقلاب کبیر فرانسه است - علیه حکومت سلطنتی فرانسه به وقوع پیوست؛ یعنی همین کاری که در ایران انجام گرفت. البته آن خانواده‌ی سلطنتی که آن وقت در فرانسه حکومت می کردند، خیلی ریشه‌دارتر و مقتدرتر بودند از این خانواده‌ی پیزُری پهلوی ما ! خانواده‌ی بوربن‌ها بودند، چند صد سال بود که اینها بر فرانسه حکومت می کردند، در میانشان پادشاهان بسیار مقتدری از همین سلسله وجود داشتند. این انقلاب در این سالی که گفتم - 1789 میلادی - اتفاق افتاد”[1].

پس از این مقدمه، نوبت به تحلیل و مقایسه ی انقلاب ایران با تمامی انقلاب های روی داده در جهان فرا می رسد. مدعا این است که انقلاب ایران با همه ی انقلاب ها متفاوت است. همه ی انقلاب ها به بی راهه رفتند، اما انقلاب ایران اهداف اولیه ی خود را شجاعانه و قاطعانه پی گرفت. ابتدا درباره ی انقلاب کبیر فرانسه می گوید:

“به فاصله‌ی سه چهار سال، آن گروه اوّلی که انقلاب را انجام داده بودند، به وسیله‌ی گروه تندروِ افراطیِ شدید کنار زده شدند؛ بعضی‌شان اعدام شدند و این گروه افراطی سر کار آمدند. چهار پنج سال این گروه افراطی سر کار بودند؛ بعد بر اثر شدت عملی که با مردم به خرج می دادند، از طرف مردم مورد عکس‌العمل قرار گرفتند و کنار زده شدند. عده‌ای از آنها اعدام شدند و یک گروه سومی سر کار آمدند. یعنی در ظرف حدود یازده، دوازده سال - تا سال 1800 - سه گروه سر کار آمدند که هر کدام آن گروه قبلیِ خودشان را قلع و قمع و نابود کردند. در همین ده یازده سال اول، شخصیتهای معروف سیاسی‌ای از گروه‌های انقلابی اعدام شدند. بعد هم این هرج و مرجی که به وجود آمد مردم را خسته کرد؛ تا اینکه یک گروه سه نفره تشکیل شد، که ناپلئون جزو این گروه سه نفره بود… عنوانی پیدا کرد و آمد بر این گروه سه نفره حاکم شد و بعد هم پادشاه و امپراتور شد”[2].

داستان، همان داستان “ انقلاب فرزندان خود را می بلعد ” است. داستان خشونت انقلابی، حذف انقلابیون توسط یکدیگر، خشونت هایی به مراتب بدتر و بیشتر از رژیم پیشن. سلطان در ادامه به دانشجویان وقایع انقلاب اکتبر روسیه را به عنوان شاهد عرضه کرده و می گوید:

“بعد از 1917 که سال انقلاب شوروی است، پنج شش سالی که گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معنای حقیقی کلمه حذف شدند؛ یک حزب کمونیست با چند میلیون عضو حاکم شد و در حزب کمونیست هم حاکم، همان چند نفری بودند که در هر دوره‌ای در رأس بودند. حالا در دوره‌ای مثل دوره‌ی استالین، حاکم یک نفر بیشتر نبود ؛ اما در دوره‌های بعد، آن هیئت اصلی حزب کمونیست، همه‌کاره‌ی کشور بودند. چه فشارهائی به مردم وارد آمد، چه محدودیتهائی ایجاد شد، مردم چه محنتی کشیدند”[3].

سلطان علی خامنه ای سپس به انقلاب آمریکا و بقیه ی انقلاب های روی داده ی در دنیا می پردازد. رهبر در مقام استاد و مورخ چه هدفی را دنبال می کند؟ هدف و مدعای او روشن است. می گوید:

” انقلاب اسلامی یک استثناء است “[4].

چرا؟

چون در انقلاب ایران:

“هدف اسلام‌خواهی، هدف استکبارستیزی، هدف حفظ استقلال کشور، هدف کرامت‌بخشی به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پیشرفت و اعتلای علمی و فنی و اقتصادی کشور؛ اینها اهداف انقلاب بوده… این خط ادامه پیدا کرده؛ این خط انحراف پیدا نکرده، این خط زاویه نخورده. امروز سی و دو سال از انقلاب می گذرد؛ این خیلی حادثه‌ی مهمی است. این ثبات انقلاب و استقرار انقلاب که ما می گوئیم، یعنی این… خط، همان خط است؛ راه، همان راه است؛ هدف، همان هدفهاست… برای اولین بار در تاریخ انقلابهای گوناگون در دنیا ، انقلابی به وجود آمده است و خودش را به دنیا عرضه خواهد کرد و حرف اول و اصول و ارزشهای اولیه‌ی خودش را با همه‌ی وجود، بدون انقطاع استمرار بخشیده و ان‌شاءاللَّه آن را به هدفهای نهائی خودش می رساند”[5].

هانا آرنت می گفت مسأله ی تاریخ دو قرن اخیر این بوده که همه ی انقلاب های بعدی، انقلاب فرانسه را الگوی خود قرار دادند و همان خشونت ها و سرکوب ها و حذف ها و فرایندها را طی کردند، نه انقلاب آمریکا را که آزادی و دموکراسی را تأسیس کرد. این حکم درباره یانقلاب 57 ایران هم صادق است. از همان ابتدأ حذف و سرکوب در دستور کار قرار گرفت. دهه ی شصت یکی از فجایع بزرگ از این جهت بود. فقط در تابستان 1367 با حکم آیت الله خمینی چند هزار زندانی سیاسی را قتل عام کردند( مطابق تعاریف اساسنامه ی دیوان بین المللی کیفری، آن جنایت مصداق “ جنایت علیه بشریت ” بود. منتها، دیوان فقط و فقط به جنایات پس از سال 2002 رسیدگی می کند). این رژیم، به مراتب از رژیم شاه سرکوبگرتر بوده است. رژیم سلطانی شاه به “رژیم سلطانی فقیه سالار” کنونی تبدیل شد. سلطانی که مطابق میل خود به طور خودسرانه در همه ی امور دخالت می کند.

از سوی دیگر، به این پرسش مهم بنگرید:آیا انقلاب ایران از مسیر خود منحرف شد یا نه؟ سلطان علی خامنه ای گمان می برد که با صدور حکم سلطانی منحرف نشد، همه مکلفند بگویند:“انقلاب از مسیر خود منحرف نشد”. اما به چهار ماه منتهی به 22 بهمن 1357 بنگرید. منظورم اقامت آیت الله خمینی در “ میان پرده ی پاریس ” است. در آن چهار ماه اصلی، رهبر و سخنگوی انقلاب- آیت الله خمینی- فقط و فقط از دموکراسی، آزادی مطلق، حقوق بشر، آزادی زنان، آزادی کمونیست ها، عدالت و برابری سخن می گفت. در هر مصاحبه و سخنرانی اینها را به عنوان اهداف انقلاب عنوان می کرد. وقتی خبرنگاران درباره ی نوع حکومت آینده از او سئوال می کردند، به صراحت می گفت یک دموکراسی در شکل جمهوری خواهد بود. وقتی از مدل آن جمهوری می پرسیدند، به صراحت می گفت:یک جمهوری درست شبیه همین “ جمهوری فرانسه “. نه تنها هیچ سخنی از “ولایت فقیه” نبود، بلکه به صراحت می گفت که قصد زمامداری نداشته و به قم باز خواهد گشت. ولایت فقیه چندهفته پس از پیروزی انقلاب سبز شد و “جمهوری فرانسه” در عرض چند ماه به “ولایت فقیه” تبدیل گردید. به همین دلیل آیت الله مصباح یزدی گفته است که امام منظوری داشت(ولایت فقیه) اما به گونه ای سخن می گفت(جمهوری فرانسه، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر) که همه را پشت خود بکشاند. اگر مدعای آیت الله مصباح یزدی صحت داشته باشد، آیت الله خمینی یک “ مردم فریب “بوده و آگاهانه به همه دروغ می گفته است. مطابق این دیدگاه، مردم فریبی عملی مطابق شرع انور است. به همین دلیل آیت الله خامنه ای و مصباح ودیگر ” فقیهان درباری “ دائماً دروغ می گویند[6].

حتی پس از طرح موضوع ولایت فقیه، در فروردین ماه سال 1358 مرتضی مطهری در سیمای جمهوری اسلامی حاضر شد و رسماً اعلام کرد که ولایت فقیه به این معنا نیست که روحانیت در رأس حکومت قرار گیرد، بلکه روحانیت از طریق امر معروف و نهی از منکر و رهبری ایدئولوژیک بر امور نظارت خواهد داشت.

بزرگترین انحراف انقلاب ایران، تبدیل شعار و هدف “ نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر در شکل جمهوری فرانسه ” به “ نظام سلطانی فقیه سالار “- ولایت مطلقه ی فقیه- بود. بزرگترین انحراف سلطه(دخالت خودسرانه ی سلطان در همه امور) ی فقیهانه و زمامداری آیت الله خامنه ای است. مگر انحرافی بزرگتر از این وجود دارد که “سربازان گمنام امام زمان” و پاسداران سپاه، جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم را محاصره کردند تا فردی را که آیت الله خمینی “ حجت الاسلام ” می خواند، “ مرجع تقلید ” اعلام کنند؟ برای اولین بار در تاریخ مرجعیت، “ سپاهیان انقلاب ” حجت الاسلامی(علی خامنه ای) را به مرجعیت رساندند. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای این انقلاب بود.

سلطان سپس تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:

“از حالا به بعد تکلیف نسل جوان کنونی و عمدتاً دانشجوئی همین است که این خط را در همان جهتگیری، به سوی تکاملِ بیشتر ادامه بدهد و پیش ببرد. این مشخص می کند که در محیط دانشجوئی تکلیف ما چیست… شما باید تصمیم بگیرید. بدانید این حرکت مبارک و متکی به این ارزشها، وابسته است به انگیزه، همت، شجاعت، قدرت تفکر و عزم راسخ شما. شماها هستید که باید این را ادامه بدهید”[7].

ستاد به دانشجویان می گوید که چگونه باید به روابط بین الملل و داخلی بنگرند و رویدادها را به چه نحوی باید تحلیل کنند. مطابق معمول، همه مسائل و مشکلات را باید به “ دشمن ” فروکاست. هر تبیینی غیر از این باطل است. “ اصل تنظیم کننده ” این است: همه ی رویدادها و حوادث جهانی را یک کاسه کنید، سپس اتاقی بسازید که توطئه گران بین المللی در آن نشسته اند و دنیا(عروسک ها) را با انگشتان خود به حرکت در می آورند. عروسک ها هیچ حرکتی از خود ندارند، نخ هاست که آنان را به حرکت وا می دارد. می گوید:

“شما وقتی نگاه می کنید به جبهه‌ی معارض، یعنی استکبار، جبهه‌ی ظلم، جبهه‌ی سرمایه‌دارهای کلان بین‌المللی، کارتلها، تراستها و و و، به چشم یک جبهه به آنها نگاه کنید. یک جبهه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ای وجود دارد در مقابله‌ی با انقلاب اسلامی، که یک انقلاب معنوی و دینی و فرهنگی و اعتقادی است. وقتی به چشم یک جبهه‌ی به‌هم‌پیوسته به اینها نگاه کردید، خیلی از کارهای اینها معنای واقعی خودش را نشان می دهد. این مسئله، وظیفه‌ی دانشجو یا تشکلهای دانشجوئی را مشخص می کند… چند تا حلقه‌ی به‌هم‌پیوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقه‌های تحریم اقتصادی، ترویج ابتذال، ترویج مواد مخدر، کارهای امنیتی، ایجاد تزلزل در مبانی و مسائل اعتقادی؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اینها حلقه‌های گوناگونِ به‌هم‌پیوسته است؛ یکی از این حلقه‌ها هم - که مکمل این زنجیره است - کوبیدن حرکت علمی در کشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با این چشم به قضیه نگاه کنیم”[8].

حال نوبت رهنموردهای استاد به دانشجویان فرا می رسد. مسأله فقط چگونه نگریستن به عالم و آدم و تبیین آن نیست، مسأله، مسأله ی چگونه عمل کردن دانشجویان هم هست. استاد از مقام توصیف و تبیین، به مقام توصیه و تجویز صعود می کنند. می گویند:

“در همین قضیه‌ی این ترورها[ی دانشمندان هسته ای]، من عقیده‌ام این است که بچه‌های تشکلهای دانشجوئی در این قضیه کوتاه آمدند؛ یعنی کم‌عملی نشان دادند. باید این قضیه را بزرگ می کردید… ما حتّی ندیدیم تشکلهای ما پوستر این شهدا را هم چاپ کنند، منتشر کنند، پخش کنند، یادمان اینها را نگه دارند. نه، این موضوع اصلاً نباید فراموش شود؛ این کار کوچکی نیست”[9].

تکلیف دوم ناظر به حمایت دشمن از جریان های سیاسی داخلی- به خصوص حرکت سبز- است. دانشجویان در این عرصه هم باید حضور فعال داشته و در سرکوب مخالفان مشارکت داشته باشند. می گوید:

“پس نگاه به دشمن باید یک چنین نگاهی باشد: نگاه حرکت جبهه‌ای دشمن. آن وقت حمایت اینها از برخی جریانها، حمله‌ی اینها به بعضی از جریانها، دخالت اینها در بعضی از مسائل داخلی کشور، همه معنا پیدا می کند؛ معلوم می شود که هدف چیست. این مسئله ایجاب می کند که ما نسبت به کارهای اینها هوشیار باشیم… یک وقت هست که دشمن به عرصه‌ی دانشگاه تهاجم آشکار میکند؛ اینجا شما باید حضور آشکار داشته باشید؛ مثل مسائل دوره‌ی فتنه 88 و امثال اینها. یک وقت هست که نه، آنچنان تهاجم آشکاری وجود ندارد؛ اینجا بایستی حضور مجموعه‌های دانشجوئی، حضور عمیق فکری باشد”[10].

تکلیف سوم دانشجویان ناظر به توطئه ی دشمن برای به ابتذال کشاندن مردم- خصوصاً دانشجویان- است. از نظر سلطان، هر نوع فعالیت فرهنگی متفاوت با آنچه او قبول دارد، ابتذال است و کار دشمن. پس باید با آن به شدت برخورد شود. می گوید:

“یکی از چیزهائی که من بجد توصیه می کنم ، پرهیز از ابتذال در کارهای فرهنگی و هنری است؛ مراقب باشید. من نمونه‌هائی از این مسئله را سراغ دارم؛ البته نه حالا، حدود هفده هجده سال قبل. من همان موقع اطلاع پیدا کردم که یک مجموعه‌ی دانشجوئی در دانشگاه در بعضی از مراسمشان رگه‌هائی از ابتذال وجود دارد. همان وقت به آنها پیغام دادم ـ- با ما هم بی‌ارتباط نبودند ـ- خب، توجهی نشد. بعد هم دنباله‌های خوبی پیدا نکرد. از ابتذال فرهنگی، ابتذال اخلاقی بشدت پرهیز شود و با آن مواجهه بشود . امروز یکی از سیاستهای دشمن، ترویج ابتذال است. با این سیاست استکبار مبارزه کنید . همین طور که آنها تحریم اقتصادی را برنامه‌ریزی میکنند، همین طور ترویج ابتذال را برنامه‌ریزی می کنند - این ادعای شعارگونه نیست؛ این ناشی از اطلاعات است؛ ما اطلاع داریم - می‌نشینند طراحی میکنند، برنامه‌ریزی میکنند؛ میگویند برای شکستن مقاومت جمهوری اسلامی، باید بین جوانها ترویج ابتذال کرد؛ یعنی به قضایا ماهیت سیاسی میدهند. خب، با این بایستی مواجهه کرد ، مقابله کرد “[11].

یکی از مسائل و مشکلات سلطان این است که رژیم فقیه سالار او، رژیمی فاسد و دروغگوست. در دروغگویی همه را پشت سر نهاده است. به همین دلیل، هر یک از قوا و نهادها که آماری از کار خود ارائه می کنند، دیگر ارکان نظام به سرعت آن را تکذیب می کنند. وقتی ارکان رژیم چنین نگاهی به همدیگر دارند، تکلیف مردم روشن است. سلطان بارها کوشیده است تا این مسأله را حل کند، اما تاکنون موفق نشده است. اینک به عنوان استاد، چهارمین تکلیف دانشجویان را معین می سازد. می گوید:

“به این گزارشها با چشم حسن‌ظن باید نگاه کرد؛ یعنی نباید بنا را بر این گذاشت که هرچه مسئولین می‌آیند می گویند، دروغ و درم و خلاف واقع است ؛ نه، دارند گزارش می دهند. اصل را باید بر این گذاشت که گزارشها گزارشهای واقعی است؛ ولو حالا ممکن است در آن یک مقداری مبالغه و اغراق یا ندیدن جوانب منفی وجود داشته باشد؛ لیکن غالباً گزارشها درست است”[12].

پنج روز پس از این دیدار، در 25/5/90 جمعی از شعرا را به بیت خود فرا خوانده و تکلیف آنان را هم روشن می سازد که چگونه شعر بسرایند. شاعران هم باید بدانند که انقلاب دارای دشمنان داخلی و خارجی است. دشمنان با اصل “ گفتمان انقلاب اسلامی ” مخالفند. شما مجاز هستید که از برخی امور جزیی در شعرهای خود انتقاد کنید، اما نقد رادیکال و ریشه ای، یعنی همنوایی با ضد انقلاب و دشمن به قصد تمجید و تشویق و تحسین شنیدن از آنان. مباد به این نوع تحسین ها دلخوش کنید. می گوید:

“شعر انقلاب یک هویتی دارد؛ در واقع متصدی و مباشر و میداندارِ ارائه‌ی گفتمان انقلاب اسلامی است؛ این را باید حفظ کنید… نبایستی آن گفتمان اصلی انقلاب، آن هویت اصلی انقلاب مغلوب این تألمات شود. باید برای انقلاب حرف بزنید، باید برای گفتمان انقلاب تلاش و کار کنید… امروز این یک وظیفه ‌ای است بر عهده‌ی شاعران. گاهی اوقات انسان می‌بیند که در بعضی از شعرها و سروده‌ها این تألمات اثر می گذارد و آن مسئله‌ی اصلی را تحت‌الشعاع قرار می دهد؛ آن وقت اینجا انسان هماهنگ و هم‌آواز می شود با آن کسانی که اعتراضشان به اصل همان گفتمان است… اگر انسان مراقب حفظ آن هویت و گفتمان اصلی انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزدیک می شود. من با شعر اعتراض مخالفتی ندارم؛ انسان یک چیز ناهنجاری را می‌بیند، خب، در شعر منعکس می شود؛ این هیچ اشکالی ندارد؛ منتها باید مراقب باشید شما اعتراضتان به یک ناهنجاری است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامی . اما یکی هست که اعتراضش به همین اصل گفتمان است؛ مراقب باشید زبان شما با زبان او یکی نشود. لازم است که شعرای جوان عزیزمان این مراقبت را بکنند. آدمهائی هستند که از اصل مبانی انقلاب و نظام و آزادیخواهی و استقلال و استکبارستیزی دورند؛ شما دل به تحسین آنها و محافل مربوط به آنها نبندید”[13].

 شاعران حاضر در این دیدار، باید هشدارهای ولی فقیه را جدی بگیرند. او پیش از این چنین هشدارهایی به مرحوم اخوان داده بود، اما وقتی آن شاعر بزرگ حاضر به سرودن اشعار سلطانی نشد، از همه جا اخراج و در خیابان توسط “سربازان امام زمان” و “لباس شخصی” ها به شدت مضروب شد. در همین جلسه وقتی یکی از حاضران گفت که از قبل شعرها را چک می کنند تا پاستوریزه شده هایش نزد شما قرائت شود، سلطان در پاسخ گفت:

“من هم که شما می‌دانید طاقتم زیاده و این‌جور نیست که اگر کسی شعری بخواند که من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه . نه شعره دیگه شاعر دوست داشته این‌جوری بگه اما پاستوریزه کردن شعر اتفاقاً بد نیست . خوبه اتفاقاً یک جاهایی رعایت‌هایی هم بشه و ملاحظه‌هایی هم صورت بگیره”[14].

نتیجه : سلطان علی خامنه ای از ابتدای ماه رمضان تاکنون چهار سخنرانی ایراد کرده است. سخنرانی اول در 16 مرداد 90 در دیدار با مسئولان بلند پایه ی نظام صورت گرفت که طی مقاله ای تحلیل و نقد شد[15]. دو سخنرانی بعدی وی را هم در همین مقاله تحلیل و بررسی کرده ایم. سخنرانی چهارم نیز در دیدار با فعالان و برگزیدگان بخش های اقتصادی در 2 مرداد 90 صورت گرفت.

در سخنرانی اول، سلطان علی خامنه ای این مدعا را مطرح می سازد که نظام دارای مشروعیت زیادی است و میزان اعتماد مردم به نظام بسیار بالاست. از سوی دیگر، جایگاه جهانی رژیم بسیار مناسب است و رهبری با یک سیلی محکم و جانانه حساب کلیه ی دول غربی را رسیده و خواهد رسید. اما مهمتر از اینها، “پیشرفت های علمی” جمهوری اسلامی خیره کننده است. می گوید:

“ما در زمینه‌ی هسته‌ای پیشرفت کردیم، در زمینه‌ی فناوری زیستی پیشرفت کردیم، در فناوری نانو پیشرفت کردیم، در فناوری انرژی‌های نو پیشرفت کردیم، در صنایع هوافضا پیشرفت کردیم، در ساخت ابررایانه‌ها پیشرفت کردیم، در مسئله‌ی بسیار مهم سلولهای بنیادی پیشرفت کردیم، مسئله‌ی شبیه‌سازی همین جور، در رادیوداروها همین جور، در نانوداروهای ضد سرطان همین جور؛ اینها همه جزو دانشهای سطح بالای دنیاست. این چند موردی که من گفتم و بعضی از موارد دیگر، جزو دانشهای درجه‌ی یک سطح بالای دنیاست، که بعضی از اینها را پنج تا کشور، ده تا کشور در دنیا بیشتر ندارند؛ ما در اینها پیشرفت کردیم”[16].

در سخنرانی دوم مدعای “استثنایی بودن انقلاب ایران” را طرح کرده و گفته است که انقلاب ایران تنها انقلابی است که از مسیر خود منحرف نشد و همچنان اهداف اولیه ی خود را در سطحی بالاتر و عمیق تر دنبال می کند.

در سخنرانی سوم شعر شاعران وفادار به “گفتمان انقلاب” را از دو جهت با “یک دوره ی مهم و برجسته” قابل مقایسه دانسته و مدعی است که به لحاظ “کمیت شاعران” و “نوآوری در مضمون” وضع امروز بی سابقه است[17].

در سخنرانی چهارمدرباره ی وضعیت اقتصادی کشور گفت:

” پیشرفتهای چشمگیری در عرصه های تولید، خدمات، کشاورزی، صنعت و صنایع دانش بنیان به وقوع پیوسته که متأسفانه اغلب مردم از آن مطلع نیستند و باید این افتخارات ملی که متعلق به ملت ایران است، به اطلاع مردم رسانده شوند… مقابله افتخارآمیز نظام اسلامی با تحریمها، همچون تمامی 32 سال اخیر، با موفقیت ادامه خواهد یافت… آینده کشور، آینده خوبی است”[18].

تا حدی که من می فهمم، سلطان علی خامنه ای گرفتار بیماری “ توهم شکوه و اوج ” شده است. همه ی امور را در دوران زعامت اش در اوج می بیند. دوران زمامداری خود را “شکوهمند” جلوه می دهد. “ فقیهان درباری ” را هم وادار کرده است که دوران زعامتش را چنین قلمداد کنند. آیت الله احمد خاتمی در 24/5/90 در جمع فرماندهان نیروی دریایی گفته است:

“بدون شک طلائی‌ترین دوره در تاریخ انقلاب اسلامی ، همین دورانی است که مقام معظم ولایت فقیه برآن حاکم است و باعث افتخار نیروهای مسلح است که با مدیریت مستقیم ولی فقیه فعالیت می ‌کند”[19].

پاورقی ها:

1 الی 12- رجوع شود به لینک:

6- در کتاب زیر که در این ماه منتشر خواهد شد، آیت الله خمینی، دهه ی اول انقلاب و آنچه در آن دهه گذشت، مورد بررسی مبسوط قرار گرفته است:

اکبر گنجی، بود و نمود خمینی، وعده ی بهشت، برپایی دوزخ، نشر گردون، در 560 صفحه.

13- رجوع شود به لینک:

14- رجوع شود به لینک:

15- در مقاله ی “ آیتالله خامنه ای و مشروعیت داخلی و جهانی حکومت “، به این سخنرانی پرداخته و آن را تحلیل کرده ایم. رجوع شود به لینک:

16- رجوع شود به لینک:

17- می گوید:

“من دو شباهت می‌یابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسیِ یک دوره‌ی دویست ساله‌ی بسیار مهم و برجسته ، یعنی دوره‌ی رواج و شکوفائی سبک هندی؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندی رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته . من اول این را عرض بکنم که آن دوره‌ی دویست ساله از بعضی از جهات در همه‌ی ادوار تاریخ شعری ما بی‌نظیر است… این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسی است. یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است… انسان می تواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند… یک شباهت امروز ما با آن دوره، همین کمیت است. تعداد شاعری که امروز در کشور ما هست، در هیچ دوره‌ای… سابقه ندارد … امروز ما در کشور خیلی شاعر داریم؛ از نوجوانان دبستانی تا دبیرستانی، تا جوانان برومند، تا میانسالان و پیران… شباهت دوم بین این دوره و آن دوره‌ی دویست ساله، نوآوری در مضمون است. در هیچ دوره‌ی دیگری اینجور سابقه ندارد که این همه مضامین نو و حرفهای تازه در شعر راه پیدا کند… امشب در این جمعی که شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقایان - من دارم می‌بینم که کلمات، پخته و سنجیده؛ الفاظ، قوی و استوار بود؛ همان جور که انسان دوست می دارد در شعر مشاهده کند. مضمون هم الی ماشاءاللَّه… امروز انسان این همه مضمون جدید در همین کلمات مشاهده می کند که واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خیلی خوب است. به نظر من این هم شباهت دومی است که شعر امروز ما به شعر آن دوران دویست ساله دارد”.

رجوع شود به لینک:

18- رجوع شود به لینک:

19- رجوع شود به لینک: