سایه دیوار، کارتون احسان گنجی
مستندهای بهمن مقصودلو روایتگر بخشی از تاریخ ادبی و هنری دهه 40 و 50 در ایران است. او تا کنون مستندهایی درباره ایران درودی، احمد محمود، بهرام بیضایی، هوشنگ کاووسی و… ساخته و تهیه کنندگی آثاری درباره احمد شاملو، “منهتن به روایت ارقام”؛ اثر امیر نادری، “خاموشی دریا”،؛ اثر وحید موساییان، “هفت مستخدم” با بازیگری آنتونی کوئین اثر داریوش شکوفنده را نیز در کارنامه خود دارد. مقصودلو درحال حاضر مشغول ساخت فیلم مستند بلندی از زندگی دکتر محمد مصدق است.
“اردشیر محصص؛ هنرمندی سرکش” دومین مستندی است که او درباره این طراح و کاریکاتوریست ایرانی ساخته؛ مستندی 60 دقیقهای درباره زندگی و آثار این کاریکاتوریست پرکار و کم حاشیه که در سال ۲۰۰۸ در ۷۰ سالگی در نیویورک درگذشت. به بهانه ساخت این مستند پای صحبتهای مقصودلو درباره اردشیر محصص، زندگی هنری و شخصی او و مرگاش در غربت نشستیم.
آقای مقصودلو، شما پیش از این در دهه 70 میلادی مستندی درباره زندگی آقای محصص ساخته بودید. چه شد که تصمیم گرفتید مستند دیگری درباره ایشان تهیه کنید؟
من مستند قبلی را در سال 1972 که تهیه کننده تلویزیون ملی ایران بودم ساختم. در آن سال برنامهای داشتم به نام دستها و اندیشهه که درباره هنرمندانی بود که با دست و اندیشه کار میکردند. مثل نقاش، کاریکاتوریست، مجسمهساز و هر هفته نیم ساعت را به کسی اختصاص میدادیم، با او گفت و گو میکردیم، درباره کار او تحقیق میکردیم و کارگاه او را نشان میدادیم. اردشیر محصص، اولین هنرمندی بود که جهانی شد. در ژانویه ۱۹۷۱ طرح “شیون سیاه” او به عنوان بهترین کاریکاتور روی جلد چند نشریه به چاپ رسید. مدتی بعد مجله اکتوالیته پاریس او را ستود، مجله گرافیک چاپ سوئیس، اردشیر را “یک بکت دیگر” خواند و در همان دوران مجله “ایده” چاپ توکیو و نشریه “آفریقای جوان” هم طنز “گاه مرگ آور محصص” را تائید و از آن تجلیل کردند و در واقع دامنه معروفیت محصص از پاریس تا توکیو گسترده بود. بهر شکل در سال 72 وقتی دیدم یک ایرانی چنین موفقیتی در جهان کسب کرده به همراه اقای منوچهر طبری با دوربین به منزل ایشان رفتیم و در عرض یک روز از ساعت 9 صبح تا 5 بعدازظهر مشغول فیلمبرداری شدیم. متاسفانه ایشان هیچ گفت و گویی نکرد. هیچوقت نکرد. تا آخر عمرش با هیچکس گفت و گو نکرد. ما از طرز کارش و اتاقاش فیلم گرفتیم و سه منتقد آن روزها، شادروان هوشنگ طاهری سردبیر سخن، جواد مجابی از روزنامه اطلاعات و فریدون گیلانی از روزنامه کیهان را دعوت کردیم که به آنجا آمدند و درباره آقای محصص با آنها حرف زدیم. فیلم همانجا تمام شد و هفته بعد آن را ادیت کردیم. من نریشن نوشتم و فریدون فرهنگدوست، نریشن را خواند و حاصل کار یک فیلم 20 دقیقهای بود که از تلویزیون ملی پخش شد. بعد از آن در سال 1974 به امریکا آمدم و این فیلم را نیز با خودم آوردم. دیگر هیچ اثری از این فیلم در هیچجا دیده نشد. تا اینکه در سال 1996 در برنامه ویژهای راجع به سینمای ایران در فستیوال معروف لایپزیک این فیلم به نمایش درآمد. پس از آن اردشیر محصص در سال 1976 به نیویورک آمد و در نیویورک تایمز مشغول به کار شد. در این سالها چون از ایران با او سابقه دوستی داشتم و همچنین در مجله ویژه سینما تاتر و ماهنامه ستاره سینما با یکدیگر کار میکردیم، این دوستی ادامه پیدا کرد. گاهی یکدیگر را میدیدم و با هم بیرون میرفتیم و در فرصتهای مختلف از او در حالی که مشغول به کار بود فیلمهای کوتاهی میگرفتم. در اکتبر 2009 ایشان متسافانه به علت سکته قلبی فوت کردند. من با خودم فکر کردم 40 سال گذشته و هیچکس از اردشیر محصص، این هنرمند برجسته و نابغه ایرانی هیچ فیلمی نساخته و او هم جلوی دوربین هیچکسی حاضر نشده و جای یک فیلم کامل که ابعاد مختلف زندگی و کار این هنرمند را بررسی کند، خالی است. در نتیجه دست به کار شدم و فیلمهایی را که از او گرفته بودم کنار هم قرار دادم. برای صحبت با کسانی که اردشیر محصص را می شناختند به لس آنجلس، پاریس و لندن رفتم. فیلم در نهایت در نوامبر ۲۰۱۲ به پایان رسید. در واقع علت اصلی ساخت این فیلم این بود که هیچ فیلم دیگری درباره ایشان ساخته نشد و من شانسی تاریخی آوردم که توانستم دوبار در طول 40 سال درباره یک هنرمند نابغه فیلم بسازم.
هنرمندانی که شما سوژه فیلمهای مستند خود قرار دادهاید، از جمله اردشیر محصص، دردهه چهل به ثمر رسیدند و در اوائل دهه پنجاه مطرح شدند. شما دهه چهل را در تاریخ ادبی معاصر چگونه ارزیابی میکنید؟
دهه 40 و دهه 50 در ایران دهه شکوفایی هنر مدرن و مدرنیته است. با پدیدار شدن تعدادی روشنفکر آشنا با غرب و مدرنیته در ایران، شعر و ادبیات و باقی هنرهای ما نیز شکل گرفت و بسیار شکوفا شد. در شعر، شاملو، سپهری، سپانلو، آتشی، نادرپور و نیما. در داستان نویسی صادق هدایت و در سینما نیز که از اواخر دهه 40 تا زمان انقلاب بهترین فیلمها در ایران ساخته شد؛ کارگردانانی مانند کیارستمی، بیضایی، نادری، مهرجویی، کیمیایی، گلستان و…. مطرح شدند. در تاتراکبر رادی، جعفر والی، ساعدی، بیضایی و… پا به عرصه گذاشتند. شکوفایی دهه 40 و 50 حاصل پژوهش و همت تعدادی هنرمند ایرانشناس و غربشناس بود که انکارناپذیر است.
برخی معتقدند که اردشیر محصص بیشترین قرابت را درآثار، زندگی ومرگ درغربت به صادق هدایت دارد و به همین دلیل میپرسند که چرا فیلم شما دراین باره خاموش است؟
من چنین نگاهی ندارم. صادق هدایت در غربت خودکشی کرد. اردشیر محصص خودکشی نکرد. او زندگی را خیلی دوست داشت و به علت بیماری فوت کرد. از این نظر این دو متفاوت هستند. البته اردشیر محصص تبعید را خودخواسته انتخاب کرده بود. چون قبل از انقلاب از ایران خارج شد و بعد از انقلاب نیز دیگر راهی به ایران نداشت. آنهم به دلیل نوع نگاهی که داشت. محصص هنرمندی بود که هنر عرفی را به وجود آورد و نگاه عدالت خواهانهای داشت. تم اصلی آثار اردشیر، قربانی شوندگان و قربانی کنندگان بودند و در این رابطه او به کشف دنیا میپردازد و با چاقوی جراحی و ظریف هزل، روابط و زشتیشان را از درون و از بُن میکاود. او دنبال عدالت اجتماعی بود و به هیچ ایدئولوژی خاصی تعلق نداشت و از هیچ ایدئولوژی خاصی در کارهایش جانبداری نمیکرد. به طور کلی اومانیستی بود که سعی میکرد با چند خط، درد بشر را نشان دهد؛ عدم آزادی و عدم عدالت را. قلم او همیشه علیه دیکتاتورها بود. البته صادق هدایت نیز روشنفکری این چنین بود ولی درباره این دو، هیچ چیز مشترکی جز اینکه هر دو در غربت به شکل متفاوتی مردند نمیبینم.
آثار اردشیر محصص چه پیش و چه پس از انقلاب، همواره با صفاتی چون نخبه گرایی و نگاه طنزآلود و تراژیک به وقایع اجتماعی و سیاسی ایران همراه بوده. تا چه حد با چنین توصیفی احساس همدلی میکنید؟ و فکر میکنید این مساله چه تاثیری بر مخاطب عام دهه 40 و 50 داشته؟
در دهه 50 بیشتر مسایلی که در طرحهای او دیده میشد مربوط به کشورهای جهان سوم است. مثل تراکم جمعیت، بیعدالتی، استعمار، گرسنگی و… این تم حاکم بر آثار او در دهه 50 و پیش از حرکت او به سمت فرانسه و امریکا بود. به عنوان نمونه او طرح معروفی دارد به نام شیون سیاه که در سال 1971 روی جلد مجله اطلس نیویورک به عنوان بهترین کاریکاتور سال 70 منتشر شد و همچنین روی جلد مجله افریقای جوان. این کاریکاتور فریاد سیاهی است که دچار استعمار و بیعدالتی است. این طرح تاثیر زیادی در دنیا گذاشت. کاریکاتور در ایران در ابتدا به صورت فکاهی بود و با شرح کشیده میشد. مجلات فکاهی را آدمهای معمولی نیز میخریدند و میخواندند. اما اردشیر از دنیای فکاهی بیرون آمد و کاریکاتور را به مقام بلند هنر ارتقا داد. دیگر خنداندن برایاش مساله نبود. با چند خط، کاری ترکیبی، با لایههای مختلف و پیچیده با معانی و تفاسیر زیاد خلق میکرد. طرحهای اردشیر محصص در کیهان، اطلاعات و روزنامههایی که مخاطبشان مردم عادی بود، منتشر میشد. به همین دلیل بود که مساله نداشتن سر و دست شخصیتهای کاریکاتورهای او باعث شد تا ساواک کارهای او را ممنوع کند و او پس از آن کارهایی تولید کرد که شخصیتها چند سر و چند دست و پا داشتند. وقتی کار یک کاریکاتوریست توسط مجلات هنری ایران، منتشر میشد حتما تاثیر میگذاشت. اما نمیدانم پس از آنکه از ایران خارج شد چقدر روی مخاطب عادی تاثیر گذاشت، ولی صد در صد روی منتقدان، روشنفکران، کارشناسان و آشنایان به کاریکاتور به معنای هنری آن تاثیر زیادی داشت.
راویان زندگی حرفهای و شخصی اردشیر محصص در فیلم شما غالبا هم نسلان او هستند. چرا هیچیک از کاریکاتوریست های نسل بعد از ایشان در فیلم حضور ندارند؟
فیلم 60 دقیقه است و در فیلمی 60 دقیقه ای همیشه عدهای هستند و عدهای نیستند. 13 نفر در این فیلم صحبت کردند؛ آدمهایی که در زندگی اردشیر محصص از تولد تا مرگ او تاثیر داشتند. اما شاید در اینباره غفلت کردم. امیدوارم فیلمساز دیگری بیاید و فیلمی دیگر درباره او بسازد. فیلمهایی درباره تاثیر اردشیر بر کاریکاتوریستهای نسل جوان، آثار او درباره زنان، سیاست، کارهای رنگی و….
به نظر شما زنان چه نقشی در آثار اردشیر محصص داشتند؟
من فکر میکنم اردشیر در آثارش درباره زنان بسیار حساس است. زنان در تاریخ برای او بسیار مهم هستند؛ زنانی که در طول تاریخ به زنجیر کشیده شدند. زنانی که همیشه قربانی جامعه مردسالاری شدند که قوانیناش را را مردان ساختند. زنانی که قربانی مذاهب مختلف شدند. عشق و پاکی زنان برای او مهم است و اینکه چگونه این عشق و پاکی زنان مورد تجاوز قرار گرفته است.
اردشیر محصص به گفته شما هیچگاه جلوی هیچ دوربینی حاضر نشد. خودشان دلیل این امتناع را چه عنوان میکردند؟
من همیشه از ایشان میخواستم تا حداقل یک جمله جلوی دوربین بگوید. وقتی دوربین در کار نبود او اهل حرف زدن بود ولی به مجردی که جلوی دوربین قرار میگرفت سکوت میکرد. یکی از مشکلات من در ساخت این فیلم این بود که هیچ صدایی از او در فیلم نبود. من به دوستان و آشنایان او مراجعه کردم و از آنها پرسیدم که از او فیلم، مصاحبه، یا صدایی دارند یا خیر. تا اینکه یک روز یکی از دوستان او به نام بهرام رحمانی به من گفت که در برخی از تماسهای تلفنی با اردشیر، صدای او را بی اجازه ضبط کرده است. اینگونه بود که توانستم صدایی از او - که خاطرهای از مادرش و پرین اعتصامی را تعریف میکرد- در فیلم بگذارم تا صدای اردشیر را بیننده بشنود و در تاریخ بماند.
اردشیر محصص هنرمندی منزوی بوده است. این انزوا را ناشی از چه میدانید؟ عدم پرداخت رسانهها، سانسور یا صرفا نوعی از زندگی هنری که ناشی از شخصیت او بوده است؟
ان مساله ناشی از شخصیت خودش بود. او در ایران هم در مهمانیها حاضر میشد ولی جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد. با قلماش میآمد، طرح میکشید و میرفت. او بسیار درونگرا بود. این شخصیتاش پس از خروج از ایران هم با او ماند. اگر دقت کنید او هیچ مصاحبه چاپی ندارد. اسماعیل خویی هم میگوید که شناختنامه او را خودش نوشته است و تنها برای محصص خوانده و او تایید کرده است، چرا که خویی به خوبی محصص را میشناخت. معمولا نوابغ از این دست خصوصیات اخلاقی دارند.
جز اشارههایی که در ابتدای مستند به پدر و مادر محصص میشود و مکالمه تلفنی او با مادرش درباره پروین اعتصامی، شاهد نمونههای دیگری از روابط شخصی او یا حضور هیچیک از اعضای خانوادهاش در این مستند نیستیم. آیا این مساله به دلیل عدم دسترسی به آنها بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
اردشیر محصص دو برادر و یک خواهر داشت. در حال حاضر یک برادر او و خواهرش ایراندخت محصص که باید الان حدود 80 سال سن داشته باشد در ایران هستند. من تلاش زیادی کردم تا مصاحبهای با خواهر او داشته باشم. قرار هم گذاشتیم، ولی ایشان بعد از مدتی دیگر جواب تماسهای من را ندادند. ایراندخت، نقاش و استاد تاریخ هنر و نقاشی در دانشگاه تهران بود و بسیار انسان فرهیخته و هنرمندی است. ولی متاسفانه حاضر به مصاحبه نشد و من فکر کردم شاید به دلیل بودن در ایران، از حضور در این فیلم امتناع کرد.
آقای محصص هیچوقت ازدواج نکردند. آیا هیچ شخص خاصی در زندگی او وجود نداشت؟
اطلاع ندارم. اما فکر میکنم اردشیر محصص ایسکشوال بود. یعنی تمایلی به رابطه جنسی نه با مرد و نه با زن نداشت.
در جایی از مستند شما، جواد مجابی به نامههایی که از اردشیر محصص وجود دارد اشاره میکند. آیا برای انتشار این نامهها و سایر آثار منتشر نشده اردشیر محصص پس از مرگاش تلاشی صورت گرفته است؟
این تلاش باید در ایران صورت بگیرد. شاید اگر من در ایران بودم این تلاش را میکردم. دکتر مجابی بهترین شخص برای انجام این کار هستتند. تعدادی از نامهها نزد آقای اسپهبد بوده که فوت کردهاند و تعدای نزد آقای شهیدی. این سه نفر با یکدیگر نامهنگاری زیادی داشتند و شاید علت اینکه آقای محصص زیا حرف نمیزدند این بود که بیشتر اهل نامهنگاری بودند و نامههاشان مملو از شکل و کاریکاتورهای بزرگ و کوچی بود که این نامهها را تزیین میکرد.
مطالب دیگر پرونده:
رجالههای اردشیر و هدایت -هوشنگ اسدی
اردشیر محصص به روایت اسماعیل خویی: اردشیر؛ بهترینِ تلخنگاران