گذری بر جشنواره فیلم فجر، از دیروز تا حضیض
حکومتی که نه مرغ میخواهد، نه سیمرغ
در جشنی که هفته گذشته توسط منتقدان و روزنامهنگاران سینمایی برگزار شد، ناصر تقوایی که نزدیک به یک دهه فیلم نساخته، اعلام کرد که علاقهای به فیلم ساختن در این شرایط ندارد و تا زمانی که لازم باشد برای فیلم ساختن از کسی اجازه بگیرد، فیلم نخواهد ساخت. این اعلام موضع کارگردان قدیمی سینمای ایران را با گذری بر نامهای شرکت کننده در جشنواره امسال فیلم فجر، به راحتی نمیشود گذاشت به پای یک نسل از فیلمسازان یا کسانی که به قول روزنامه کیهان در سالهای پیش از انقلاب، “ارتش ابتذال” را تشکیل داده بودند. فقط ناصر تقوایی و بهرام بیضایی و پرویز کیمیاوی غایب نیستند. افرادی که با امکانات و در فضای فرهنگی جمهوریاسلامی پا گرفتهاند هم، در بیرون مرزهای هرلحظه بستهتر حکومت، مشغول فیلم ساختن هستند. فیلم بهمن قبادی به زودی در ترکیه روی پرده میرود و اصغر فرهادی همین روزها مشغول انجام امور فنی آخرین ساختهاش در فرانسه است. شاید حرف مسعود دهنمکی یک شعار صرف نباشد که گفته است خاکریز هنر را به زودی فتح میکنیم.
دهه شصت- سیمرغ چادری!
جمهوریاسلامی خیلی زود و تنها سه سال پس از استقرار به این نتیجه رسید که ایدئولوژی مهلک اسلام و ید بیضای امام هم به هنر و به خصوص سینما احتیاج دارند. حالا اسمش سپاس نباشد و فجر باشد. در زمان سالگرد پیروزی انقلاب با پسوند اسلامی هم برگزار شود و یک مرامنامه به عنوان پیدایش سینمای اسلامی هم پشتش باشد. با همه این عناوین و حاشیهها بالاخره سینما در حکومت آیتاللهها هم باید میبود و همین شد که جشنواره فیلم فجر در سال شصت و یک اولین حضورش را جشن گرفت. جشنوارهای کمرونق که از سینماگران نسل قبل از انقلاب فقط مسعود کیمیایی و علی حاتمی در آن حضور داشتند که هر دو فیلم هم -خط قرمز و حاجی واشنگتن- توقیف شد و جوایز اصلی جشنواره به فیلم “دیار عاشقان” رسید. فیلمی متعلق به یک کارگردان تازهکار که پرویز پرستویی با ایفای نقش یک رزمنده جنگ ایران و عراق جایزه بهترین بازیگری را از آن خود کرد.
هرچه سالها میگذشت، جشنواره فجر به لحاظ کمیت به خصوص رونق بیشتری میگرفت. کارگردانهای قدیمی مثل بیضایی و تقوایی هم به جشنواره اضافه شده بودند و در کنار کارگردانهای نسل انقلاب مثل مخملباف و ملاقلیپور، جوایز را یکی یکی میباختند. فریماه فرجامی بازیگر فیلم کیمیایی که جلو دوربین فیلم سرب حجاب از سر برمیداشت و موهایش را میتراشید، در مقابل رویا نونهالی بازیگر فیلم مخملباف قرار میگرفت که جلو دوربین عروسی خوبان چادر سر میکرد و آخر سیمرغ بهترین بازیگر زن به دومی میرسید. با اینکه نسل قبل و بعد از انقلاب با هم در جشنواره حضور داشتند اما تقریبا برندهها از پیش معلوم بودند. سینمای اسلامی باید ساخته میشد. چه با اثر پروپاگاندای رسول ملاقلیپور چه با گنج قارون مدرن بهروز افخمی به نام عروس.
نیمه اول دهه هفتاد- شبهای علی خواهی!
نکته مهم و ویژهای که جشنواره فجر را تبدیل به یک گردهمایی بزرگ مردمی لااقل در پایتخت میکرد، سانسور بود. سانسوری که در گام اول اجازه هیچ تفریحی به جز سینما رفتن را به مردم نمیداد و در گام دوم با تبدیل جشنواره به مکانی که امکان نمایش فیلمها قبل از بازبینی نهایی و احتمال توقیف وجود داشت. در سالهای پایانی دهه شصت بود که دو فیلم جنجالی محسن مخملباف- نوبت عاشقی و شبهای زایندهرود- در جشنواره روی پرده رفت و بعدتر با جوسازی روزنامه کیهان برای همیشه توقیف شد و برای عموم روی پرده نرفت. از همان زمان بود که جشنواره فیلم فجر برای سینمادوستان تبدیل به اتفاق ویژهای شد. فیلمهایی را میتوانستند تماشا کنند که ممکن بود در اثر تغییرات موسمی در باقی ماههای سال و در وقت اکران عمومی امکان دیدنش را نداشته باشند. برای همین رساندن فیلم به جشنواره و امکان نمایش برای سینماگران هم مهم بود. هنوز از مهاجرتهای جدید سینماگران موج نو خبری نبود و به جز امیر نادری که رفته بود، باقی، از بیضایی و حاتمی تا کیمیایی و مهرجویی، حضور داشتند و در کنار نسل تغییریافته انقلابی، فیلمهایشان به نمایش در میآمد و امکان جایزه بردن و به دست آوردن سیمرغ هم به یک اندازه تقریبا مساوی بین نسل قبلی و نسل بعد از انقلاب به وجود آمده بود. در همان سالها بود که مهرجویی با فیلم هامون تمام جوایز را برد و فیلمش از طرف مسئولان سینمایی وقت به عنوان اثر در ژانر تازه ابداع شده “علیخواهی” مورد ستایش قرار گرفت.
نیمه دوم دهه هفتاد- قیصرکشی در دوران اصلاحات!
با روی کار آمدن تیم سینمایی دوران اصلاحات، فیلمسازانی مثل بیضایی و تقوایی که کمتر فیلم میساختند دوباره امکان و شوق فیلم ساختن را به دست آوردند، کارگردانهای مهاجرت کردهای مثل کیمیاوی بازگشتند و فیلم ساختند و انقلابیها هم در گذر تحول و تغییر دست روی مضامین ملتهب میگذاشتند که هر کسی اجازه ساختنشان را نداشت. از رسول صدرعاملی که به خاطر فعالیت روزنامهنگاری و “امامخواهی”اش میتوانست درباره دختران فراری فیلم بسازد تا فیلمسازان مورد اعتماد حکومت، رضا میرکریمی و کمال تبریزی، که اجازه ورود به حریم روحانیت برای شوخی و نقد را داشتند. جشنواره دیگر فرقی با ایام دیگر سال نداشت. چون فیلمی که در زمان جشنواره نمایش داده میشد، بعدا اکران عمومی هم میگرفت و جنجالهای رسانهای هم نمیتوانست جلو نمایش آثاری مثل مارمولک، دختری با کفشهای کتانی و متولد ماه مهر را بگیرد. جریان اصلاحات سعی داشت همه را زیر یک سقف جمع بکند. بهرام بیضایی با سگکشی در جشنواره شرکت کرد و با اینکه در بیانیه اختتامیه مورد طعن هیات داوران قرار گرفت اما جوایز اصلی را هم برنده شد. ناصر تقوایی بعد از سالها یک فیلم کوتاه و یک فیلم بلند ساخت. کیمیایی نمایش فیلم فریاد را به نسیم دوم خرداد ربط داد و لابد به پاسداشت این نسیم حاضر شد در فیلم بعدی، اعتراض، قیصر محبوبش را پیش پای دانشجویان دوم خردادی ذبح بکند و حرف از قانون و قانونگرایی بزند. وضعیتی که البته مدتی کوتاه دوام آورد و باز طیفی تحتعنوان فیلمسازان دوم خردادی یا اصلاحطلب گوی ساخت فیلم و جایزه بردن را از دیگر فیلمسازان مستقل گرفتند و انحصار جدیدی شکل گرفت که سوت و کفهایش را نثار امثال کمال تبریزی، احمدرضا درویش و ابراهیم حاتمیکیا میکرد.
دهه هشتاد-از توقیف سنتوری تا نمایش قالیباف!
از نیمه دهه هشتاد و با روی کار آمدن انقلابیترین دولت دوران جمهوریاسلامی، سینما هم دوباره به دوران اولیه انقلاب برگشت. فیلمسازان مستقل یا حذف شدند یا با شرایط کنار آمدند و فیلمهای بیخطر ساختند. تهمینه میلانی که در دوران اصلاحات خود را به عنوان فیلمسازی اجتماعی معرفی کرده بود و حتی به زندان اوین هم رفت، با ساخت فیلم سوپراستار تبدیل به فیلمساز محبوب وزیر ارشاد وقت، صفارهرندی، شد. فیلمفارسی زندگی دوبارهاش را جشن گرفت و فیلمسازان پایبند به انقلاب که در یک پروسه هشت تا ده ساله از چرخه سینمای ایران حذف شده بودند، دوباره با بودجههای کلان و فیلمهای تبلیغاتیشان از راه رسیدند. دوباره بساط نمایش در جشنواره و توقیف برای اکران عمومی چیده شد و سنتوری ساخته داریوش مهرجویی با اینکه جوایز جشنواره را گرفته بود، هرگز به صورت عمومی به نمایش درنیامد.
این دوران یک کلمه کلیدی با خود به همراه داشت. تامل. کلمهای که معنای ضمنیاش گفتوگوی فیلمسازان با مسئولان سینمایی بود. گفتوگویی که معمولا موجب تغییر یا کوتاه آمدن فیلمساز میشد. کیمیایی فیلم جرم را در فضای سالهای پیش از انقلاب ساخت، بیضایی از میان تمام فیلمنامههایش، طرحی درباره فساد در پشت صحنه سینمای ایران انتخاب کرد و مهرجویی ترجیح داد فیلمی تبلیغاتی درباره جمع کردن زبالهها با محوریت شهردار تهران بسازد!
دهه نود- بازگشت به ساعت صفر اسلامی!
شاید الان زمان بهتری باشد. زمان روراستی. زمانی که جشنواره فجر به نقطه صفر، به اولین سال شکلگیریاش برگشته. زمانی که فیلمساز بیخطری مثل پوران درخشنده سانسور میشود، حاتمیکیا را از جشنواره بیرون میگذارند، دو فیلم آخری کمال تبریزی هنوز توقیف است، کیمیایی با دکتر حسن عباسی برای ساخت فیلم تامل میکند، اثر فاخر بنیاد فارابی با برچسب تعلق به جریان فتنه حتی مورد بازبینی قرار نمیگیرد و تقوایی اعلام میکند فیلم نخواهد ساخت و نام بهرام بیضایی مهاجرت کرده از مجموعه فیلمهای “فرش ایرانی” حذف میشود. میشود نگاهی به لیست فیلمهای جشنواره امسال انداخت و از صداقتی که دیگر فریدون جیرانی را هم تحمل نمیکند، لذت برد. لیستی مملو از اسمهای غریبه و تازه، فیلمسازان فراموش شده، فیلمفارسیسازهای چراغ خاموش و بیعتکردهها با حوزه هنری. دیگر حتی نام داریوش مهرجویی را هم نمیتوان به عنوان اعتبار یا ارزش جدی گرفت. فیلمسازی که فیلمهای پنج سال اخیرش موجب خنده و استهزای هوادارانش هم شد و آرزویش در جشن منتقدان سینمایی برای جمع شدن همه سینما زیر یک سقف در این دوران از فیلمهایش هم مضحکتر به نظر میرسد.
الان همان زمان فتح خاکریز هنر است. چه یکسو پروژههای فاخر فیلمسازان حزباللهی باشد، چه یک فیلمفارسی جدید از مسعود دهنمکی که از همین الان سایت سینمایی همدست با معاونت سینمایی برای شاهکار معرفی کردنش خیز برداشته است. این شاید فاز اول حذف و فتح خاکریز باشد. مسلما در پی این فتح، هستند کسانی مثل فرجالله سلحشور، با تیغی برندهتر که صادقانهتر از دهنمکی، “نه مرغ بخواهند، نه سیمرغ” و همه را از دم تیغ بگذرانند و ساعت صفر واقعی را رقم بزنند. یعنی دقیقا ساعتی که سینماها در میان خشم انقلابی میسوخت و خاکستر میشد.
جملهای که دهنمکی در اختتامیه جشنواره سال هشتاد و پنج، بعد از جایزه نگرفتن فیلم اخراجیها-یک- به زبان آورد!