هفته” امام آمد” است. شاه رفته بود و امام آمده بود. ایران باید آزاد می شد. می گفتند شاه قبرستان ها را آبادکرد، انقلاب شهرها که هیچ روستاها را آبادان خواهد کرد. نان وبرق مجانی خواهد شد.
چنین گفته بودولی فقیه اول. و جانشینش مژده داده بود:
- در حکومت اسلامی قطره چشمی از چشم مظلومی نخواهد آمد…
سی و دوسال شد. سلطان جای شاه را گرفت. نان وبرق چنان گران شد که دیگر فروش ناموس و کلیه جوابگویش نیست. قتل عام جای اعدام را گرفت. اعدام داستان هر بامداد شد.
و این داستان مکرر است درمکرر. نگاه هفته در این هفته دوم بهمن ماه 1389 جز این در زمین خونین جمهوری اسلامی نمی بیند.
افق اما حرف دیگر می زند. هفته، تمام هفته، توفان خاورمیانه را در می نوردد. خون ندا در انقلاب یاس تونس گل داد. “بن علی” رفت. “سیدعلی” گفت فریاد بلند آزادی تونس را بربایند و نام “انقلاب اسلامی” بر آن بگذارند. نوبت به مصر رسید. فقط حسنی مبارک نبود، همه خودکامگان منطقه بر خود لرزیدند و به فکر چاره افتادند…
هفته، تمام هفته شعری سرود آزادی شد. هزاران نفر “ظالمان جهان” را فریاد کردند و به خیابانها می آمدند. به روزگاری “مارسیز” سروده “روژه دو لیل” در جهان طنین انداز بود، زمانی نوبت “انترناسیونال” اثر “اوژن پوتیه” شد و حالا این شعر شاعر تونسی، عبدالقاسم الشعبی از توفان و آتش زیرخاکستر خبر می دهد.
همه خبرهای هفته کهنه است، جز این شعر . “ سیدعلی” می شنود؟
ظالمان جهان
ظالمان ستم پیشه!
عاشقان تاریکی!
دشمنان زندگی!
شمار ضعیفان را دست کم گرفته اید
دست شما آغشته به خون آنهاست
زندگی جادویی ما را از شکل انداختید و تخم اندوه در کشتزارها کاشتید
صبر کنید
گول بهار را و صافی آسمان صبح را نخورید
زیرا در افق
آنک نهفته است بیم تاریکی،
و غرش تندر و خیزش بادها
زنهار!
زیر خاکستر آتشی پنهان است
و آنکه خار می کارد، زخم درو می کند
بنگرید! من سرهای مردمان را درو کرده ام
و گلهای امید را و قلب جهان تشنه را با خون سیراب کردم
باری رود خون شما را در خواهد نوردید و توفان سهمگین شما را خواهد بلعید.