فرمالیسم مذهبی و کابوس الفاظ

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری
 

مدتی پیش در همین نشریه در باب مفهومی به نام “کلام هراسی” سخن گفتم و توضیح دادم که در”نظام جمهوری ‏اسلامی ایران” پدیده تقریبا یگانه ای وجود دارد که من ازآن تحت همان عنوان “کلام هراسی” یاد کردم، پدیده ای ‏که در میان کشورهای جهان امروز تقریبا یگانه است. در آن مقاله شرح دادم که مسؤلان جمهوری اسلامی از ‏سخن و کلام و به اصطلاح عامیانه تر “حرف” بسیار وحشت دارند و از آثار و عوارض آن در سطح جامعه و ‏توده بیمناکند و لذا با تمام توان و امکانات می¬کوشند که از حرف و سخن و کلام و حرف و حرافی دگر اندیشان و ‏مخالفان و منتقدان خود جلوگیری کنند. در مقام تبین و تحلیل چرایی آن از روانشناسی و جامعه شناسی و تیپولوژی ‏روحانیت و عالمان و مبلغان دینی کمک گرفتم. جان کلام این است که روحانیان حاکم، از یک سو خود با تمام ‏توان و امکانات مادی و معنوی از ابزار سخنوری و کلام برای هدایت و راهبری توده ها و مردم سود می¬جویند و ‏از سوی دیگر اجازه نمی¬دهند دیگران نیز از این امکانات استفاده کنند. چراکه می اندیشند مخالفان و منتقدان از این ‏طریق مردم را گمراه و در نهایت به شورش و اعتراض و مخالفت بر ضد نظام دعوت می¬کنند و نام این ضدیت را ‏‏”براندازی نرم” گذاشته اند. ‏

‏ اکنون می¬خواهم از زاویه دیگر و به مناسبت دیگر به این نکته باز گردم، موضوعی که به گمان من بسیار مهم ‏است و می¬تواند در تحلیل و تعلیل برخی از سیاست ها و رفتارهای حاکمیت کنونی مفید واقع شود. ‏

از اوایل دولت آقای خاتمی شاهد پدیده ای بودیم که تا آن زمان چندان برجسته و گسترده نبود و می توان آن را ‏‏”جنگ الفاظ” نامید. این نوع جنگ هر روز و یا هر هفته و یا هر ماه بوسیله رسانه ها و تریبونهای مختلف و ‏متنوع و گسترده جبهه اقتدارگرایان راه می¬افتاد و “موج” می¬آفرید و مدتها نیروی محدود اصلاح طلبان را به خود ‏مشغول می¬کرد و باید گفت در واقع نیروی دوطرف را در میدان جنگ الفاظ درگیر می¬ساخت. آتش این جنگ الفاظ ‏با کمترین بهانه شعله ور می¬شد و مدتها زبانه می¬کشید و چه بسا کسانی را در کام خود فرو می¬برد و روانه زندان ‏و دادگاه و بازجویی می¬کرد. البته پیدا کردن بهانه نیز برای بهانه جویان و اقتدارگرایان چندان دشوار نبود. چرا که ‏این بهانه جویی و در پی آن راه انداختن سر و صدا و غوغا در تخصص کامل این فرصت¬ طلبان بوده و هست. ‏یکبار در بولتن ها و سپس برخی رسانه های غوغا سالار و پرونده ساز سر و صدا راه افتاد که در فلان نشریه به ‏حضرت آدم توهین شده است! پس از چندی غوغا آرام شد ولی کمتر کسی دانست که ماجرا چیست و چگونه و به ‏چه دلیل به آدم ابوالبشر اهانت شده است؟ مگر حضرت آدم نیز وابسته به این جناح و آن گروه بوده است که آقایان ‏وارد میدان شده اند؟ اما پس از چندی در مطبوعات خواندیم که آن نشریه در دادگاه مطبوعات محاکمه شده و از ‏قضا محکوم شده و از آن زمان دانستیم که گویا نویسنده ای در یک قصه به مناسبتی از حضرت آدم ابوالبشر نامی ‏برده و جمله ای نوشته که غوغاسالاران بهانه جو آن را توهین به “پدر بزرگ” تفسیر کرده اند. البته باید توجه کرد ‏که دلیل ظاهری این محکومیت توهین به یک پیامبر بوده است. ظاهرا آقایان وکیل و وصی آدم تا خاتم و تا ‏آخرالزمان هستند و از وظایف خود می¬دانند که اگر نوسینده ای ( البته به شرط آنکه از جناح دیگر و بویژه از ‏اصلاح طلبان باشد ) سخنی بگوید که به مذاق اینان خوش نیاید و به هرحال برای غوغاسالاری و جوسازی مناسب ‏باشد، بلافاصله ابتدا غوغا و جوسازی را بیندازند و بعد در صورت لزوم بگیر و ببند و دستگیری و محاکمه و ‏توقیف نشریه و دیگر مجازاتها در پی بیاید.یک نمونه دیگر ماجرای نشریه دانشجویی “موج” بود که گویا طبق ‏تفسیر آقایان چند جمله نامناسب درباره امام زمان نوشته بود و درپی آن صدای “وا اسلاما” و “وا امام زمانا” رعد ‏آسا وبرخاست و “موج” مهیبی پدید آمد و طبق برنامه کفن پوشان قم به خیابان آمده و چند هفته ای تمام امور ‏مملکت را تحت الشعاع آن قرار گرفت و سرانجام با دستگیری چند دانشجو غوغا فرونشست و در عین حال یکی ‏از بلندپایگان نظامی صریحا اعلام کرد که اگر نویسنده آن مقاله روزی از زندان آزاد شود خود شخصا او را ‏خواهد کشت و اگر رهبری نظام صریحا در این مورد موضع گیری نکرده بود روشن نبود که چه حادثه ای پیش ‏می¬آمد. از این نمونه ها دهها می¬توان برشمرد که اکنون از حوصله و هدف ما خارج است و لابد خوانندگان از آنها ‏آگاهند و آنهارا به یاد می آورند. با این حال به دو نمونه خیلی مشهور در سالهای 79 و 80 اشاره می¬کنم. یکی ‏ماجرای کنفرانس برلین و دوم سخرانی دکتر آقاجری در همدان است که همه به یاد دارند و نیازی به توضیح آن دو ‏حادثه نیست. در این دو مورد نیز موضوع و بهانه چند کلمه بود که در سخنرانی ها گفته شده بود. در کنفرانس ‏برلین در ارتباط با سخنان من، که متهم اصلی و ردیف اول بودم، گفته شده بود که حجاب از امور تغییر پذیر اسلام ‏است و بویژه تأکید شده بود که حجاب زوری و اجباری غیر قابل قبول است و نیز در جایی از سخرانی از کلمه ‏‏”پاسداران استبدا” استفاده شده بود و آقایان اولی را دلیل بر ارتداد و خروج از دین می¬دانستند و دومی را “پاه ‏پاسداران” فهمیده بودند که البته در باز جوییها قانع شدند که این تلقی درست نبوده داست. در مورد سخنان آقاجری ‏نیز چند جمله ای که ایشان از شخصی در باره امامان شیعه نقل کرده بود و از قضا در مقام نقد و نفی آن مطالب ‏گفته شده بود نه تآیید آنها، اما غوغا سالاران و بهانه جویان آنها را توهین به مقدسات دانستند و سرو صدای کم ‏سابقه ای را در سطح کشور ایجاد کردند به گونه ای که در داخل همه چیز را تا مدتی تحت الشعاع قرار داد و ‏دانشگاه ها را به آشوب کشاند در سطح جهانی نیز بازتاب گسترده پیدا کرد و در نهایت به دستگیری و صدور ‏حکم اعدام ایشان منجر شد و نظام بهای گزافی برای آن پرداخت.‏

حال بار دیگر این سناریو در حال اوج گرفتن و گسترش است. در طول دو هفته اخیر باز این روش نامیمون و در ‏واقع نخ نما مورد استفاده اقتدارگرایان قرار گرفته و به نظر می رسد که دور تازه ای از سرکوبی اندیشه و پرونده ‏سازی خاص برای متفکران و منتقدان ایدؤلوژیک و سیاسی حاکمیت آغاز شده است. مورد نخست از قضا با دکتر ‏آقاجری آغاز شد و مورد دوم در مورد استاد مجتهد شبستری اتفاق افتاد و در هر دو مورد باز بهانه چند جمله از ‏سخنان این دو بزرگوار است که گویا باب طبعشان نبوده و به هرحال استعداد آن را داشته اند که بتوان از آنها ‏دستاویزی برای تحریک عواطف ایمانی مردم و زمینه سازی برای برخورد با این دو گوینده نواندیش دینی و ‏دیگران قرار داد. گرچه در این دو مورد، طبق معمول، طرح سخنان آن دو گویا همراه با جعل و تحریف نیز بوده ‏است. البته قابل ذکر است که چند سال پیش همین سناریو پیرامون برخی سخنان دکتر کدیور و در سال گذشته در ‏باره گفتاری از دکتر سروش نیز اجراشد و البته “این رشته سر دراز دارد”.‏

چرا چنین است و علل و انگیزه های این رفتارها کدام است؟ آیا واقعا به قصد قربت و برای خدا و دین و برای ‏حاکمیت دین و اجرای شریعت است که این رفتارها صورت می گیرد؟ من دردرون آدمها نیستم و نیت خوانی و ‏کنکاش در ذهن و روان اشخاص را نیز نادرست و خلاف دین و اخلاق می دانم ( گرچه آقایان شریعتمدار به ‏سادگی مرتکب آن می شوند ) اما اگر قبول کنیم که “الایمان هوالعمل” و اعمال ورفتارها معیار داوری هستند نه ‏صرف ادعا و حرف، من قاطعانه می¬گویم که در این نوع رفتارها نشانی از خلوص ایمان و صداقت و راستی در ‏گفتار و رفتار نیست. اثبات آن نیز نیاز به بحث و فحص زیادی نیاز ندارد. اگر به این گزاره ایمان داریم که در ‏هیچ امری از امور، ولو به قصد خیر، نمی توان مرتکب خلاف شرع شد، چگونه است که آقایان ( آمران و ‏عاملان ) در این نوع رفتارها بارها و به صورت سازمان یافته و مستمر اصول و ارزشهای مسلم وآشکار دینی را ‏زیر پا می¬گذارند و ابایی از هیچ کار خلاف شرع ندارند؟ مگر امام علی ( ع ) نفرمود “الغالب بالشر مغلوب”؟ ‏یعنی نمی توان از طریق شر به خیر رسید و هرکس چنین کند از آغاز شکست خورده است. مگر آقایان شیعه علی ‏نیستند؟ توهین و تهمت و جعل و دروغ و بازی با آبرو و جان مردم و بویژه مؤمنان در تعارض آشکار با قواعد و ‏مقررات مسلم اسلامی نیست؟ چگونه پرونده سازان و جعالان کیهان نشین می¬توانند ادعا کنند که عامل به فرائض ‏و مقررات دینی¬اند؟ سوگمندانه در دولت امام زمانی نهم نهادهای دولتی و ارتزاق کننده از بیت المال چون روزنامه ‏ایران و خبر گزاری فارس، البته پس از آنکه فرمان رسیده است که “مشت نظام” باشند، نیز به کیهان و کیهانیان ‏پیوسته اند. بنا براین این تصور که در این رفتارها انگیزه دینی و خلوص مذهبی و نیت خیر مطرح باشد، به کلی ‏منتفی است و حداقل من نمی¬توانم چنین تصوری داشته باشم. آنچه در این رفتارها و اعمال به روشنی قابل تشخیص ‏است و هزار دلیل بر صحت آن گواهی می دهند، انگیزه های سیاسی و دنیا خواهی و حفظ قدرت و ثروت و ‏منزلت به هر قیمت است و بس! کارهایی که این شریعتمداران مدعی می¬کنند هیچ آدم بی دین اما با اخلاقی نمی¬‏کند! در عین حال در بعد معرفتی ماجرا می¬توان به یک عامل مهم اشاره کرد و برای آن نقشی در این نوع افکار و ‏اعمال قایل شد و آن عامل “فرمالیسم مذهبی” است و من اکنون در مقام تکمیل عامل “کلام هراسی” می¬خواهم به ‏آن اشاره ای بکنم.‏

فرمالیسم مذهبی عبارت است از توجه و تقید به ظواهر احکام مذهبی و فراموش کردن و یا حتی مسخ کردن ‏حقیقت و روح و اهداف و غایات آموزه های دینی. به عبارت دیگر فرمالیسم مذهبی یعنی اصالت دادن به شکل و ‏فراموش کردن باطن و تقید به ابزار و قربانی کردن غایت و نتیجه. برای رفع هر نوع ابهام لازم است بگویم که ‏هر دینی برای هدف یا اهداف معینی است که عمدتا عبارت است ازخیر و رستگاری در دوجهان از طریق ایمان و ‏به تعبیر اسلامی “عمل صالح”. و این اعمال صالح مختلف و متنوع اند و بویژه در دین اسلام در عرصه های ‏گوناگون مانند عبادات و کمکهای مالی و انسانی به دیگران و نیز یک سلسله آداب و شعائر توصیه ها و فرائضی ‏در نظر گرفته شده اند. در این امور تشریعی منزل و مقصد و نتیجه و غایت همان ایمان و رستگاری و خیر و ‏تعالی اخلاقی است و بقیه مقدمات و زمینه سازیها و ابزارها برای وصول به همان غایات است و روشن است که ‏این مقدمات تا زمانی متعبر و در خور توجه و عمل هستند که انسان دیندار را به همان اهداف برساند. دینداران ‏راستین تقید به ظواهر را برای رسیدن به نتیجه و غایت معتبر می¬دانند. اما ظاهر گرایان و فرمالیستهای دینی ( در ‏هر دینی ) درست بر عکس می¬کنند و برای آنها غایت دینی یا ناشناخته است و یا ابزار تقیدهای شریعتمدارانه و به ‏هرحال اصالت در حفظ ظواهر دینی است. بودا می¬گفت با انگشت به ماه اشاره کن، ابلهان به جای آنکه ماه را ‏ببنینند انگشت ترا می¬بینند. در این فرمالیسم تعصب و جزمیت و یک سویه نگری و خشونت و حفظ ظواهر شرعی ‏بسیار رایج و شایع است. سنتگرایان و بنیادگرایان دینی ( اسلامی و غیر اسلامی ) نمونه ای روشن و گویا از این ‏فرمالیستهای مذهبی هستند. این در بعد معرفت شناسانه این پدیده است ولی اگر این قشریگری به اغراض دنیایی و ‏جلب منفعت و جاه طلبی و سود پرستی نیز آمیخته شود به فاجعه و جنایت و جباریت منتهی خواهد شد و این در ‏تاریخ بشر بارها و بارها تجربه و تکرار شده است. زمانی که جهل، تعصب و منافع دست به دست هم بدهند، ‏فاجعه رخ می¬دهد. خوارج و بعدها در سده چهارم و پنجم هجری حنبلیان و اخیرا طالبان و سازمان القاعده از نمونه ‏های بارز این قشریگرایی مذهبی¬اند.‏

اکنون در جمهوری اسلامی ایران فرمالیسم دینی در اوج خود در چند سده اخیر قرار دارد و آثار و نشانه های آن ‏در عزصه های گوناگون به روشنی آشکار است. باید افزود که یکی از نشانه های این فرمالیسم، توجه به الفاظ و ‏کلمات است و برای این ظاهرگرایان الفاظ اثر جادویی دارد که البته در صورت انطباق با افکار و رفتارهای ‏قشریگری آنان مقدس خواهد بود و در صورت عدم انطباق با ذهنیت و زبان و ادبیات اینان شیطانی و ضد دینی و ‏باطل شمرده می¬شود. از اینرو من آن را “کابوس الفاظ” نامیده ام.‏

با توجه به این خصوصیات فرمالیسم مذهبی است که گفتارها و رفتارهای فرمالیستهای اسلامی ایران ( که یکی از ‏دوستان به درستی آنها را “طالبان شیعی” می¬خواند ) در ارتباط با نامسلمانان و پیروان ادیان دیگر و یا فرقه های ‏درونی اسلام مانند دراویش و بویژه با نو اندیشان مسلمان قابل فهم و تفسیر است. اینان از یک سو گرفتار جهل ‏دینی و جزمیت و تعصب و ظاهرگرایی در امر دینند و از سوی دیگر شدیدا به قدرت و ثروت و حفظ حاکمیت ‏سیاسی و فرهنگی واقتصادی خود می¬اندیشند و اینامر سبب شده است که برای بقا دست به هر کاری بزنند. ازجمله ‏در عرصه اندیشه و فرهنگ که سخت تهیدستند، گرفتار کابوس الفاظ و کلامند و با اندک بهانه ای موجی برضد ‏دگراندیشان راه می¬اندازند تا با تحریک عواطف دینی مردم و اغفال ذهنی آنان مانع آگاهی آنان شوند و در نهایت ‏در صورت لزوم راه دستگیری و مجازات دگراندیشان گشوده گردد. قابل تأمل این که در دولت جدید “خیاط در ‏کوزه افتاده” و “چاه کن در ته چاه افتاده” است. نمونه مشهور آن چند جمله آقای اسفندیار رحیم مشایی، معاون آقای ‏احمدی نژاد، در مورد اعلام دوستی ملت ایران با ملت اسرائیل در سال گذشته بود که در پی آن بخش دیگر ‏فرمالیستهای مذهبی به اعتراض بر خاست و درست به شکلی که این گروه با دیگران روبرو می¬شد و غوغا و جار ‏و جنجال راه می انداخت، با عضو اصولگرای دولت ارزشی نهم برخورد کرد. این ماجرا نشان داد که به تعبیر ‏قرآن زمانی که “فتنه” بیاید دامن همه را خواهد گرفت. دیدیم که پس از این جمله مشایی چه غوغایی پدید آمد و ‏بسیاری از علما و مدرسین حوزه قم و نمایندگان مجلس و برخی رسانه های ارزشی بار ها و بارها اعتراض خود ‏را اعلام کردند با این استدلال که این سخن با اسلام و سیاست نظام و خط امام ورهبری در تعارض است و به ‏هرحال ملت ایران با ملت اسرائیل نه تنها دوست نیست بلکه دشمن است و ایشان باید عذر خواهی کند و زمانی که ‏وی کوتاه نیامد و حتی بر گفته خود اصرا ورزید از رئیس جمهور خواستند معاون خود را بر کنار کند ولی از آن ‏هم نتیجه ای حاصل نشد و سر انجام بحران بالا گرفت و زمزمه استیضاح رئیس دولت بلند شد که در این زمان با ‏دخالت مستقیم رهبری به سود مشایی و رئسیش بحران فرو کش کرد. گفتنی اینکه وقتی یکی از حامیان دولت در ‏پاسخ در خواستهای مکرر علمای قم مبنی بر برکناری مشایی، گفت که علما حق ندارند در کار دولت دخالت کنند ‏و دولت بر طبق قانون اختیاراتی دارد و از آن استفاده می¬کند اما این گفته وی نیز به نوبه خود بر اعتراضات افزود ‏و این سخن ساده توهین به ساحت علما تفسیرشد. جالب این که هنوز پس لرزه های آن ادامه دارد و اخیرا یکی از ‏مراجع تقلید در قم در اعتراض به گفته های رحیم مشایی، از پذیرفتن وی خود داری کرد. از آن جالبتر این که ‏برخی از اصلاح طلبان نیز به گفته های مشایی اعتراض کرده و آن را محکوم کردند.‏

و حال آن که نه آقای مشایی سخن عجیبی گفته بود و نه رئسیش مرتکب خلافی شده بود و نه مدافع دولت حرف ‏ناحقی زده بود و اگر هم نادرست گفته بودند باز جای این همه اعتراض و جنجال نداشت. اتفاقا اصلاح طلبان در ‏این مورد می¬بایست آشکارا از موضع دولت حمایت می¬کردند نه این که به صف منتقدان بهانه جو بپیوندند و تیغی ‏را صیقل دهند که خود بارها از آن مجروح شده بودند. ‏

به هر حال کابوس الفاظ گریبان اقتدارگرایان فرمالیست و قشری را رها نمی¬کند و هر روز جنگ تبلیغاتی بر نامه ‏ریزی شده ای را بر ضد دگراندیشان و منتقدان حاکمیت سیاسی تدارک می بینند. در هیچ کشوری در جهان این ‏اندازه جدال لفظی بین حاکمیت و مردم از یک سو و بین جناحهای درون حاکمیت باهم مشاهده نمی¬شود. هر چند ‏هفته یک بار دعوای تازه ای آغاز می¬شود و مدتها اذهان و افکار را به خود سرگرم می¬کند و چه بسا سرمایه های ‏مادی بسیاری در این راه صرف می¬شود و از قضا تمام آنها از هیچ حقیقت و اصالتی بهره ای ندارند و جز مشتی ‏الفاظ و ادعا و جعل و تزویر برای اغفال ذهنی مردم چیزی نیستند. فکر می¬کنم این که آقای خاتمی گفت در دولت ‏او هر نه روز یک بحران وجود داشت، اشاره به شماری از همین امواج جدال های لفظی انحرافی و اغفالگر و بر ‏باد دهنده نیروها و سرمایه ها بود. اما باید دانست این رشته سر دراز دارد و با حاکمیت بیشتر اقتدارگرایان ‏فرمالیست و تغلیظ قشریگری هم بازار خرافات منسوب به دین افزایش خواهد یافت و هم همواره شاهد جنگ الفاظ ‏و دعواهای حیدری و نعمتی ویرانگر خواهیم بود. ‏