“نگاه”، اگر رمق داشته باشد بسیار بیشتر و رساتر از زبان آدمها سخن میگوید. حکم کلی صادر نمیکنم، اما من آزمودهام بارها و بارها!در گرگ و میش هوای سیاست، به ویژه اگر میدان نگاه را بلاتکلیفی ذرات معلق در فضای پیرامون، آشفته و تنگ کرده باشد، البته چشمها خسته و بیحوصله میشوند و گاه به نگاهی شتابزده و سرسری بسنده میکنند. من البته حق میدهم به چشمان خسته و کمحوصله و بیرمق که از بس نگاه کردهاند و چیزی ندیدهاند، انگاری از سخن گفتن نیز مرخصاند!
مگر تا چه مایه میتوان شکیبایی کرد تاخت و تاز گردوخاک را که چشم نه از سر انکار واقعیت پیرامون، بلکه از داغ و حسرت یک نگاه بیدلهره و دلواپسی، عطای کشف حقیقت را به لقای آن نبندد!آیا رفتار آدمها، بیکم و کاست، فرزند حلالزاده نگاه آنان نیست؟ قبول دارم که در دنیای سراسر دغدغه معیشت و دلشوره امنیت، چه بسا آدمها نه از سر اراده و تصمیم و نگاه، بلکه بهگونهای غریزی و معتاد، رفتار میکنند. با این وصف، نگاه را نمیتوان و نباید نادیده گرفت. “رسانه” اگر افلیج نشده باشد، دست و پا و چشم و گوش و مخ و ملاج درست و حسابی برایش باقی مانده باشد، حکم همان نگاه را دارد، در گستره جامعه. با نگاهش حرف میزند و از اینرو باید به نگاهش اعتنا کرد.
من باید خیلی کودن بوده باشم یا دچار کوررنگی، اگر گمان کنم که اکثریت مردم در جامعه ایران، صبحانهشان را با خواندن نگاه رسانه مورد اعتمادشان، خواه روزنامه یا مجله یا تلویزیون و اینترنت، آغاز میکنند و برنامه زندگی آنان و رفتارشان به عنوان شهروند، برخاسته و تاثیرگرفته از آن نگاه است. به این هم کاری ندارم که ارتباط افکارعمومی با رسانه، بهویژه با روزنامه در چه حد و قوارهای است و اقبال و رویگردانی آنان در برهههای گوناگون، دستپخت و هنرنمایی کدامین علل و عوامل از مابهتران است!
به باور این قلم، هنوز و بهرغم همه پشت پا زدنها و تکلها و خطاهای فوتبالیستی و بگیر و ببندهای ژورنالیستی (نه ژورنالیستی)، و از آن مهمتر، پاستوریزهنگاری خودانگیخته دستاندرکاران روزنامهنگاری (بخوانید خودسانسوری حکیمانه!)، مردم اگر اهل توجه به نگاه بودهاند و سخن چشم را با همه رازآلودگیاش، صاف و صادقتر دانستهاند، پس همچنان به رسانه و روزنامه وفا دارند. کم و بیش آن، مهم نیست. آنچه اهمیت دارد، رمق نگاه جامعه است به خودش، پیرامونش و آنچه برای سرنوشت حال و آیندهاش رقم میخورد. موج، البته پدیدهای جذاب و دیدنی و هیجانانگیز است اما هرگز نمیتوان زندگی را با موج تنظیم کرد. میدانم موج گرایش به روزنامهخوانی، در آن برهه غرورانگیز و خاطرهآمیز البته همچون حسرت بر دل منتظر آه میکشد اما مهم این است که جریان نگاه از نفس نیفتد، هرچند فارغ از همهمه اشتیاق بامدادی برای تیترخوانی روزنامههای روی پیشخوان روزنامهفروشی و خریدن چندین نشریه بهمثابه بخش ضروری سبد مصرف خانوار!همه اینها را نوشتم تا بگویم: صد بار هم اگر روزنامهای، نشریهای و رسانهای – که حکم چشم جامعه را دارد- بسته شود، باز شود، بسته شود، باز شود، نباید از نگاه غافل شد.
روزنامه را باید خرید، خواند، پاسخ سخن نگاهش را داد و پاسخ پرسش خود را شنید و… زندگی ادامه دارد، خب! این رسم شهروندی است. تازه، آنان که اهل “نگاهخوانی” هستند، میدانند که بیش از آنچه به چشم میآید، پس پشت و پنهان نگاه را باید نگریست و ناگفته سخنها را از بینابین سطور باید شنید. برای این قلم، حسرتانگیز است که سالخوردهای را دامنکشان رو به سوی دکهای میبینم برای خریدن فلان روزنامهای که بیش از نیمقرن از آغاز انتشارش میگذرد و بهرغم تمامی ملاحظات، همچنان با نگاه خود، ذهن و دل و رفتار خواننده قدیمیاش را به گفتوگو فرامیخواند. روزنامه اطلاعات را میگویم! این، همان چیزی است که به یک فرد از یک جامعه، تشخص شهروندی میدهد. آشکارتر بگویم: باور من این است که شهروند بدون روزنامه یا نشریهای که برای انتشارش و خریدنش از دکه دغدغه داشته باشد، هنوز شهروند نیست. یکی از آحاد ملت شریف ایران! است.
چه فرقی میکند؟!شهروند موجودی برآمده از حق زندگی در جامعه است و ملت شریف، موجودی است که در سایه تکلیف، ناگزیر از تمکین است. ملت شریف، رسانه هم که نباشد، گوش به زنگ تکلیف است و سپاس و ستایش از اینکه کسی یا کسانی هستند که برای او تصمیم میگیرند. اما شهروند، حق خود میداند که از همه آنچه پیرامونش میگذرد پرسش کند، نگاه را بخواند، چشمان راست و چپ را مقایسه کند و فریب و دروغ و ریاکاری را از صفا و صداقت تمییز دهد. پس شهروند، روزنامه میخواند. باز آمدن بهار را برای تجربه شهروندی و نگاهخوانی آنچه پیرامونش میگذرد، به پیشواز میرود. برو بیای بهار! این است رمق نگاه به سپهر زندگی در حال و مجال کنونی ما!
نگاهت را میخوانم، بهار!
منبع: بهار، اولین شماره، یازده آذر