رابین ویلیامز و لورن باکال؛ مرگ در مرداد

نویسنده
رحمان حیدری

» ادبیات و هنر در شبکه‌های اجتماعی

عکس هفته: این گونه است که هنرمند جاودانه می‌شود. هنرمندی که به وقایع پیرامون خود اهمیت ندهد بسیار زود از صحنه دل مردم پاک می‌شود و پیش از مرگ خود می‌میرد. این شعار نیست. حضور لورن باکال(۱۹۲۴-۲۰۱۴) و همسرش همفری بوگارت، در صف مقدم هنرمندان بزرگ سینما در راهپیمایی اعتراض آمیز سال ۱۹۴۷ در مقابل عمارت کاپیتول علیه سیاست‌های مک کارتیسم.

اسدالله امرایی: من همان دلقک هستم

صبح که از خواب بیدار شدم دیدم امی تان یادداشت گذاشته که رابین ویلیامز درگذشته. مانا نیستانی هم لینک خبر را داده. مرگش مشکوک به خودکشی‌ است، ظاهرا هنرپیشه‌ی شصت و سه ساله دچار افسردگی شدید بوده. درد مشترک اکثر کمدین‌ها و طنزپردازها، نویسنده‌ها و شاعران که کم‌تر کسی از دردهای درون‌شان خبر دارد. یاد داستان خوش خنده‌ی هاینریش بل افتادم که ادای خنده‌ی همه را درمی‌آورد و صدای خنده خودش را نشنیده بود. مانا هم به لطیفه‌ی تلخ رورشاک در “نگهبانان” الن مور اشاره می‌کند حکایت همان مریضی که پیش روان‌پزشک می رود و از افسردگی شدیدش می‌نالد دکتر هم نسخه می‌دهد که برو پیش فلانی بانمک‌ترین دلقک دنیا حتما درمان می‌شوی. مریض می گوید من همان دلقک هستم.

 

پرویز جاهد: در کمال سخاوت

“رابین ویلیامز، یک هوانورد، یک پزشک، یک نابغه، یک رئیس جمهور، یک پرستار بچه، یک پروفسور، یک پیتر پن، و چیزی بین این‌ها بود. اما او در نوع خودش بی‌نظیر بود. او همچون یک غریبه وارد زندگی ما شد اما در نهایت همه‌ی عناصر روح انسانی را به تسخیر خود درآورد. او ما را خنداند، او ما را به گریه انداخت، او استعداد بی‌اندازه‌اش را آزادانه و در کمال سخاوت به آن‌ها که بدان نیاز بیشتری داشتند بخشید؛ از سربازان ما در سرزمین‌های دیگر تا حاشیه نشینان خیابان‌های ما.”

(باراک اوباما)

 

یغما گلرویی: خداحافظ!

رابین ویلیامز: همیشه فکر می‌کردم بدترین چیز زندگی آن است که در تنهایی تمام شود، اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی‌ست که به تو احساس تنهایی می‌دهند.خداحافظ! معلِم مهربانِ انجمن شاعران مُرده…

حافظ ناظری: رابین تو دیگر آزادی، برو آن‌جا که تو را منتظرند…