اشاره: دوران کهن،دوران سیطره ی متافیزیک بود. متافیزیک های ستبر جهان کهن،در دوران بعد فروپاشیدند. یعنی از جودشناسی(انتولوژی) به معرفت شناسی(اپیستمولوزی) گذار شد. بعدها زبان شناسی اهمیت بیشتری از معرفت شناسی پیدا کرد. هایدگر گفت که زبان، جهان آدمیان را می سازد.
در این دوران بود که این مدعا شکل گرفت که مشاهده و تجربه ی مقدم بر زبان و خارج از زبان وجود ندارد. زبان مشاهده و تجربه را می سازد. زبان جهان پدیدارها را شکل می دهد. ذهن و رویدادها معلول زبانند. زبان به واقعیت تعین می بخشد. ساختن جهان های انسانی از راه زبان صورت می گیرد. جهان در کابرد توصیفی زبان است که نصیب آدمیان می شود. جهان مابعدالطبیعی، جهان زبان است.
ویتگنشتاین نگاه همه را به دین و فلسفه و ذهن و معنا عوض کرد. پس از آن، معنای واژه چیزی نیست جز کاربرد آن در بازی های زبانی[1]. معنا، محصول فعالیت های عملی اجتماعی و نقشی است که واژه در کردارهای فرهنگی گوناگون بازی می کند. خرید و فروش، زندان و شکنجه، سلطه و استثمار،اتهام زنی و فحاشی؛همه در جامعه صورت می گیرند. سخن گفتن از عقل و ذهن، مستقل از زندگی اجتماعی محال است. زبان بازتاب کارکردی صورت های زندگی است. به گفته ی ویتگنشتاین:” حدود زبان من به معنای حدود جهان من است”. تمامی زندگی اجتماعی را باید همچون کاربرد زبان در نظر گرفت. زبان های متفاوت، جهان های متفاوت بر می سازند.
تحلیل گفتمان، تحلیل زبان در مقام کاربرد است. مارکس، ایدئولوژی را شعور کاذب به شمار می آورد. علم گرایی مارکس- که مطابق آن علم مجموعه ی باورهای صادق است- در برابر ایدئولوژی- که آگاهی کاذب است- قرار می گرفت. اما گفتمان در معنای فوکویی کلمه، با پیچ و تاب های جهان اجتماعی سر و کار دارد. این جهان از طریق زبان ساخته می شود.
به اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 بنگرید. فاعلان و حاملان آن، آن را جنبش سبز دموکراسی خواهی به شمار می آورند،اما آیت الله علی خامنه ای آن را “فتنه” به شمار آورده و به تبع او، رسانه های رسمی و غیر رسمی رژیم آن را فتنه قلمداد می کند. زبان است که واقعیت های اجتماعی را بر می سازد. مبارزات فلسطینیان را دولت اسرائیل اعمال “تروریستی” قلمداد می کند، اما خود فلسطینیان و طرفداران آنها- خصوصاً در جهان اسلام- آنها را “مبارزات آزادی خواهانه ی ضد اشغال” و مبارزات ضد “آپارتاید” به شمار می آورند. بدینترتیب، جهان اجتماعی از طریق زبان ساخته می شود. صدق و کذب هم به شدت متأثر از زبان است[2]. موافقان فلسطینی ها مدعی اند که گزاره ی “فلسطینیان در حال مبارزه ی آزادی خواهانه ی ضد اشغال و ضد آپارتاید هستند”، گزاره ای صادق است. اسرائیلی ها هم بر این باورند که گزاره ی “فلسطینی های ایستاده در مقابل دولت اسرائیل، مشتی تروریست هستند”، گزاره ای صادق است. حتی فیلسوفان علمی چون کارل پوپر هم علم تجربی در مقام گردآوری (Context of Discovery) و تولید را محصول دهها متغیر- از جمله ایدئولوژی،فرهنگ، ارزش ها،اسطوره،متافیزیک- به شمار می آورند. تفاوت پوپر با برخی فیلسوفان علم در این است که او، دادگاه تجربه را در مقام داوری (Context of Justification) می داند. در نگاه او، عینیت علم از طریق داوری تجربه تأمین می شود و بدین ترتیب از خطر نسبیت گرایی در امان می مانیم. اما فوکو، حقیقت(صدق) را هم محصول قدرت به شمار می آورد[3].
به خوبی دیده می شود که گفتمان(زبان) های رقیب، چگونه واقعیت اجتماعی را بر می سازند. مبارزه ی بر سر قدرت،نظام های گفتمانی متفاوتی ایجاد کرده اند. زبان با قدرت رابطه ی متقابل با یکدیگر دارند. قدرت زبان خاص خود را می آفریند. زبان هم متقابلاً قدرت آفرین است. زبان ابزار قدرت برای پیشبرد مقاصد سیاستمداران است. قدرت از طریق زبان اعمال می شود. قدرت، زبان خود را زبان برتر نشان می دهد. حوزه های مفهومی زبانی، دو قلمرو قدرتمندان و فاقدان قدرت را بر می سازند. قدرت، بی طرف نیست. او پدیده ی نو ظهور اعتراض های مردمی پس از انتخابات را با چارچوب های مفهومی سنت خودش تبیین و توصیف می کند و آن را فتنه می خواند. در این امر، علائق و منافع قدرت کاملاً دخیل هستند. منفعت نگاه داری قدرت متمرکز و ثروت انباشته، قدرت و ثروتی که قرار نیست دیگران هم در آن شریک باشند. بدین ترتیب است که منافع عریان لباس زبان بر تن می کنند. فاعلان و بازیگران جنبش سبز با رژیم از منظر قدرت کاملاً در موقعیت نابرابری قرار دارند. قدرت، زبانی خلق می کند که با آن می تواند مردم تحت ستم را فریب دهد. این زبان حرکت آنها را “براندازی نرم”، “فتنه” و محصول آمریکا و انگلیس و اسرائیل قلمداد می کند.
1- زبان فقهای بنیادگرای حاکم: اگر بتوانیم بازی های زبانی فقهای بنیادگرای حاکم را بفهمیم، آن گاه می توانیم زندگی اجتماعی شان را هم درک کنیم. زبانی که فقهای بنیادگرای حاکم به کار می برند، زبان مودبانه نیست. این زبان دشنام آمیز، حداقل معلول سه علت است:
اول: فقهای بنیادگرای حاکم بر ایران، از نظر طبقاتی، طبقه ی متوسط به شمار می آیند. برخی از آنها را اینک باید جزو سرمایه داران به شمار آورد. اما زبان آنها، زبان طبقه ی متوسط نیست. طبقه ی تازه به دوران رسیده ی جمهوری اسلامی، لباس و ماشین و محله زندگی و خانه خود را تغییر داده است، اما زبانش، همچنان زبان نا مودبانه است. پایگاه طبقاتی شان عوض شده است، اما زبانشان را نتوانسته اند تغییر دهند[4].
دوم: بنیادگرایان حاکم به دنبال دفاع از قلعه ی سلطانی در برابر “ غیر ” یا “ دیگری ” هستند[5]. در این فرایند، دائماً دیگری های جدید می سازند و از طریق رکیک ترین کلمات کوشش می کنند تا بین خودی ها و دیگری فاصله و شکاف های پرناکردنی ایجاد کنند. از طریق کلیشه سازی (stereotyping) تفاوت های پیچیده ی قلمرو اجتماعی را به توصیفی یک سویه تقلیل می دهند. وجوه به شدت متمایز پدیده ی مورد نظر را به یک وجه فرو می کاهند. هدف آن است که واقعیت متکثر را به ما و آنان، خوب و بد، زشت و زیبا، جذاب و نفرت انگیز، سیاه و سفید،پاکی و ناپاکی،نور و ظلمت، و دوست و دشمن تقلیل دهند. سپر بلا ساختن دیگری در تمایز با ما صورت می گیرد. مخالفان وابسته ی به بیگانگان هستند(وقتی که ما وابسته نیستیم)، نجس هستند(وقتی که ما پاک هستیم)، بدلی هستند(وقتی که ما اصلی هستیم). بدین ترتیب مخالفان از خلال مقوله ی نفرت آوری که تحقیرش می کنند، دیده می شود. تأکید بر “تفاوت”، دو مبنای گوناگون دارد. در اولی، کوشش می شود تا دیگری را بخوبی ببینیم و به رسمیت بشناسیم، اما در دومی،راهی برای بد دیدن دیگری برساخته می شود. در حقیقت کوشش می شود تا دیگری دیده نشود و به خودمان هم خودفریبانه نگریسته می شود. استفاده ی از الفاظ اهانت آمیز، یکی از مهمترین ساز و کارهای “ غیریت ” آفرینی است. قلعه ی از درون پوسیده ی سلطانی، بدینترتیب از متفاوت ها پاکسازی می شود.
سوم: گفتمان اسلام فقیهانه،مجوزهای استفاده ی از این زبان را ساخته است. اسلام فقیهانه برای سلطه ی بر مردم و توجیه رفتارهای ضداخلاقی اش، حدیث جعل می کند تا رفتارهای خود را به سخنان پیامبر گرامی اسلام موجه سازد: در کتاب کافی ، با سند صحیح، از ابو عبدالله (امام صادق) روایت شده است که وی گفته است که پیامبر گرامی اسلام گفته است: “ اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبهم والقول فیهم والواقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب الله بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات : هرگاه ، پس از من ، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند یا چیز نوظهوری به دین وارد می کنند بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا می توانید دشنامشان دهید و بدگویی شان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتانشان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها مردم را از اطرافشان پراکنده کند تا از بدعتهایشان چیزی نیاموزند. خدا به خاطر این کارها برایتان حسنه می نویسد و درجات شما را متعالی می گرداند”[ 6].
کتاب مکاسب روایات زیادی علیه برادران اهل سنت دارد. روایاتی که غیبت کردن آنان را مجاز می شمارند و اهل سنت را حرام زاده قلمداد می کنند. تنها دلیل این امر هم این است که انها به عصمت و علم غیب ائمه ی شیعیان باور ندارند و معتقد نیستند که پس از پیامبر گرامی اسلام، علی بن ابی طالب ولی مسلمین بوده است. مکاسب در حوزه های علمیه ی شیعیان تدریس می شود. وقتی ذهن طلبه ها را با احادیثی این چنین پر می کنند، روشن است که دشنام و بهتان به تکلیف شرعی مبدل می شوند. کلینی در اصول کافی ، روایت زیر را نقل کرده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاس عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْد الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبی حَمْزَهَ عَنْ أَبی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابنَا یَفْتَرُونَ وَیَقْذفُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ فَقَالَ لِی الْکَفُّ عَنْهُمْ أَجْمَلُ ثُمَّ قَالَ وَاللَّهِ یَا أَبَا حَمْزَهَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَوْلادُ بَغَایَا مَا خَلا شیعَتَنَا : ابو حمزه می گوید : به امام باقر علیه السّلام عرض کردم : برخی از هم کیشان ما به دگراندیشان دروغ می بندند و آنها را به حرامزادگی نسبت می دهند . امام باقر علیه السّلام فرمود : سخن نگفتن در باره آنان نیکوتر است ، و سپس فرمود : ای ابا حمزه ! به خدا سوگند! جز شیعیان ما، همه مردم زادهی فحشایند”[7].
همچنین روایاتی از کتب اهل سنت نقل می کنند که بر مبنای آنها، کسانی که محبت علی بن ابی طالب را نداشته باشند، حرام زاده هستند( رجوع شود به الغدیر ، ج 4 ، ص320 به بعد، الإمام علی بن أبی طالب علیهما السلام ، نوشته احمد رحمانی همدانی ، فصل 19 ).
روایات بسیار معروفی در وسائل الشیعه ، کتاب الطهاره (باب نجاست نواصب از ابواب النجاسات) وجود دارد که می گوید خداوند مخلوقی پلیدتر از سگ نیافریده اما ناصبی از سگ پلیدتر است. حدیث دیگری در هما ن باب هر فردی را که با شیعه اثنی عشری مخالف باشد، ناصبی قلمداد می کند. احادیث مشتمل بر سب و لعن مخالفان ائمه و شیعه را برخی از علما در مونوگراف هایی گرد آورده اند، از جمله رساله نفحات اللاهوت محقق کرکی ، عمدة المقال پسرش حسن بن علی بن عبد العالی کرکی ، و رساله ملا حیدر علی شیروانی. آیت الله خوئی هم در کتاب التنقیح فی شرح العروة الوثقی در باب نجاسات ، اهل سنت را کافر می داند، در آنجا همه این روایات را گرد آورده است. همچنین شیخ یوسف بحرانی متوفی 1186 که او هم همین نظر را دارد در همان مبحث از کتاب الحدائق الناضرة .
در کشوری که آبرو، شرم و حیا بسیار مهم است،با استناد به احادیثی از این قیبل، افراد با آبرو را ترور شخصیت می کنند. به نام خدا و پیغمبر و امام زمان دشنام می دهند، اتهام می زنند، واقعیت را قلب می کنند. حال نوبت آن است که مصادیق و شواهد این مدعا را بازگو کنیم.
2- زبان آیت الله خامنه ای : زبان آیت الله خامنه ای در مواجهه ی با مخالفان، زبان دشنام و تهمت و اتهام های بلادلیل است. نزدیک 21 سال است که او رهبری رژیم را بر عهده دارد. در طی این دوران، زبان ویژه ای را به سرمشق مسلط تبدیل کرده و مابقی زمامداران رژیم هم در چارچوب همین زبان مسلط سخن می گویند. “دشمن” مفهوم مرکزی گفتمان و زبان اوست. همه ی فعالیت ها به دشمن فروکاسته می شوند. همه ی مخالفان، عوامل آگاه و جاهل دشمن اند. در زبان او، دشنام دادن به دشمنان،امری مقبول و شایسته به شمار می رود. دشمنان همان کسانی هستند که او “دشمن” قلمداد می کند. زبان و گفتمان او، به طور مداوم در حال دشمن تراشی و دشمن سازی است. فقط با اتهام و زندان و شکنجه با این دشمنان روبرو نمی شود، دشنام گویی یکی از مهمترین ارکان گفتمان مسلط برای حذف و طرد دشمنان است. آیت الله خامنه ای بخشی از اقشار اجتماعی را به عنوان دشمن معرفی می کند. سپس با دشنام خدمت آنان می رسد. اما بعد نوبت دیگر زمامداران رژیم است که با زبانی تندتر با این دشمنان تازه تقابل کنند.
در آبان ماه 1376 آیت الله منتظری، ضمن سخنانی رویه های سلطنتی زمامداری رهبری را نقد کرد. پس از آن سپاه و بسیج به بیت آن مرد بزرگ حمله کردند و همه چیز را از بین بردند. دوران حبس چند ساله از همه زمان آغاز شد. اما، برخورد علنی آیت الله خامنه ای با ایشان جالب توجه بود. او در تجمع بسیجیان با دشنام و تهدید به آیت الله منتظری پاسخ گفت:
“خیال نکند که اگر آمدند و چند نفر آدم سادهلوح و معمّم را وادار کردند که حرفی بزنند، ما اشتباه می کنیم و خیال می کنیم که دشمن ما اینها هستند! اینها کسی نیستند ! دشمن ، خود را پشت پرده پنهان می کند…آن کسی که سینه سپر می کند و به خیال خود جلو می آید، یک عامل است؛ ممکن است خودش هم نداند عامل است…خودشان را در حوزه قم، به بیچارهای برسانند و او را به حرفی، به گفتهای و به یک موضع گیری غلط و ناشیانه وادار کنند…خبر غلط و حرف دروغی را به فلان آدم بیچاره و مفلوک بدهند و او خیال کند که اوضاع و احوال به صورتی است که باید حالا حرفی زد؛ خودش و دیگران و >…مگر همین کسانی که امروز به این زبان خشن حرف می زنند و این طور ناجوانمردانه سیل تهمت و افترا روانه می کنند، با امام، طرف نشدند… چشم مردم به دهان رهبری است . در زمان امام راحل این را بارها تجربه کردند و به لطف پروردگار، تو دهنی خوردند…اینها به مردم خیانت کردند، به انقلاب و به کشور خیانت کردند و البته باید در چارچوب قانون با اینها رفتار شود…از روی نادانی ، نفهمی ، هوای نفس زودگذر، هواهای بشری ناشی از خصال زشت و بد و حسد و غیره، اقدامی می کنند”[8].
این اهانت ها معطوف به کسی است که یکی از الگوهای اخلاقی سه دهه ی گذشته بود، هوای قدرت را در سر نمی پروراند، قدرت را رها کرد تا برابر قدرت خودکامه بایستد. او مرجع تقلید بخشی از شیعیان ایران بود. وقتی با افقه و اعلم فقهای معاصر چنین کنند، تکلیف دیگران روشن است که چیست. وقتی علی خامنه ای با این زبان با آیت الله منتظری برخورد می کند،نماینده ی تام الاختیار او در روزنامه ی کیهان در دشنام گویی یک گام پیش می رود و درباه ی آیت الله منتظری می نویسد:
“میرحسین موسوی با نامه نگاری به حسینعلی منتظری و رهنمودخواهی این عنصر مطرود حضرت امام خمینی، ماهیت ضد خط امامی خود را بیش از گذشته نشان داد…منتظری در پاسخ به نامه موسوی که توام با ریاکاری و بی صداقتی متقابل است…البته او هم مانند موسوی ترجیح داد به تعارض عملکرد خیانت بار خود با آرمان های حضرت امام نپردازد…آنچه در این میان جالب و طنزآمیز است دخیل بستن به کسی است که بارها آلت دست قسم خورده دشمنان ملت و نظام اسلامی قرار گرفته و فاقد هرگونه مرجعیت سیاسی یا فکری است…تصورش را بکنید اگر در عالم واقع قرار بود به خاطر هر دروغ، یک سانتی متر بر طول دماغ وی[موسوی] اضافه شود در این 6، 5 ماهه اخیر (حدود 180روز) چند کیلومتر بر درازی دماغ او افزوده می شد”(کیهان، 2/7/88).
در سال های اول زمامداری آیت الله خامنه ای، نیروهای دولتی خانه های مردم را در شهر مشهد تخریب کردند. در نتیجه،درگیری شدیدی بین مردم و دستگاههای دولتی در شهر مشهد پیش آمد که بسیاری از مکان های دولتی تخریب شد، و متعاقب آن نهادهای نظامی- انتظامی - امنیتی مردم را به شدت سرکوب کردند تا شهر آرامش یافت[9]. آیت الله علی خامنه ای در خرداد ماه همان سال(1371) در اولین دیدار به نمایندگان مجلس چهارم، علل و دلائل وقوع ان حادثه را چنین تحلیل کرد:
“قضایای مشهد و امثال آن - کار دشمن است…از قضایای مشهد، متأسفانه در بعضی از مطبوعات، تحلیل های نادرستی کردند… قضیه، کاملاً روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا می شود. منتها از زمینههای فاسد و مرداب های گندیده استفاده می کند. این اراذل و اوباشی که گفته شد، بعضی تعجب نکنند. چنین افرادی وجود دارند: یک قشررذل اوباش چاقوکش، که اقلیت معدودی هستند و دستگاههای انتظامی باید با اینها برخورد کنند. مثل علف هرزه، باید اینها را بکنند و درو کنند و دور بیندازند. آن پسماندهی استکبار می رود به سراغ اینها؛ با یک لقمهای، با یک غارتی، با یک حرکت زشت آشوبگرانه، اینها را تطمیع و هدایت می کند…پشت گروههای رذل و اوباش پنهان می شود و کار به دست چنین افرادی صورت می گیرد”[10]. مطابق معمول، واکنش اعتراضی مردم، طرح و برنامه ی دشمن قلمداد می شود که اراذل و اوباش چاقو کش مجری آن بودند. هر اعتراضی از نظر او اعتراض دشمن است. همان طورکه مارکس لایه های رویی(رو ساخت) ساخت اجتماعی(روبنای حقوقی و سیاسی و دیگر اشکال آگاهی اجتماعی متناظر با آن روبنا) را جدی نمی گرفت و توجه را به لایه ی زیرین(ژرف ساخت) معطوف می ساخت،آیت الله خامنه ای هم کوشش می کند تا در پس تمامی دگراندیشی و دگرباشی و اعتراضات، دشمنان را نشان دهد که عروسک های خیمه شب بازی را به رقص در می آورند. پس از ماجرای ترور مخالفان در برلین،دادگاه میکونوس، و فراخواندن سفرای اروپایی از ایران، آیت الله خامنه ای با زبان ویژه ی خود به آنها پاسخ گفت:“یکی از حرفهای بسیار غلط اینها این بود که دور هم نشستند، عقل هایشان را یکی کردند و گفتند برویم از دولت ایران بخواهیم که به موازین حقوق بشر احترام بگذارد! من هر چه با خودم فکر کردم که روی موضع گیری اینها چه اسمی می شود گذاشت و معنای کارشان چیست، دیدم غیر از کلمه “وقاحت”، هیچ چیز دیگری نمی توانم نسبت به کار آنها بگویم. در بیان این مطالب، آقایان وقاحت به خرج دادند…به خیال خودشان، دولت ایران را می ترسانند و می گویند ما گفت و گوهای انتقادی را قطع می کنیم. به درک که قطع می کنید”[11].آری سربازان گمنام امام زمان باید بتوانند مخالفان را در هر شهر اروپایی ترور کنند. اگر دولت های اروپایی به اعمال تروریستی دولت ایران اعتراض کنند، اعتراض شان “وقاحت” قلمداد خواهد شد. اگر هم تروریست ها بازداشت شوند، راه حل ساده ای برای حل آن وجود دارد. در لبنان شهروندان اروپایی گروگان گرفته می شوند،تا سپس از طریق مذاکرات دیپلماتیک ، تروریست ها با شهروندان اروپایی مبادله شوند. در سال های اخیر، در خود ایران شهروندان غربی را بازداشت می کنند تا آنها را با فرنگی کاران بازداشت شده عوض کنند.در سال 1378 در نماز جمعه ی تهران، اصلاح طلبان را این گونه وصف کرد:“من کاری به این دوستان و خودی های غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانی که اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند… منتها خودی های فریب خورده و به دام افتاده - یا به دام ثروت طلبی و مقام خواهی و عقدههای خودشان، یا به دام جهالت> خودشان… جبهه ی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می شود؛ بر اثر حادثهای، عقده و کینهای پیدا می کند و در مقابل نظام می ایستد؛ در مقابل سخن حق می ایستد؛ در مقابل امام و راه امام می ایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است… یک وقت می بینید طرف یک روحانی است، اما غافل و فریب خورده و بی خبر… یا یک فرد معمولی حتّی انقلابی است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، یا احیاناً دچار عقده و کینهای شده است. حرف از زبان این فرد خارج می شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است…چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند “[12]. مطبوعات دوران هاشمی رفسنجانی هم مقبول او نبود، چه رسد به مطبوعات دوران اصلاحات. علی خامنه ای در یک سخنرانی آنها این گونه وصف کرد: ”یک قسم هم مطبوعاتی هستند که بنده اسمشان را مجلات یا روزنامههای “معاند” می گذارم؛ “مطبوعات معاند… از جمله اصطلاحات غلط و رایج در این قسم از مطبوعات، اصطلاح “دگراندیش” است. عناصر فعّال در این مطبوعات هم، خوششان می آید که به آنها “دگراندیش” اطلاق شود! در معنا می خواهند بگویند چون ما اندیشه دیگری داریم، مورد غضب دستگاه هستیم…“دگراندیش” یعنی چه؟! بحث، بحثِ “عناد” است؛ بحث “عارضه” است؛ بحث “غرضورزی” است. غرض ورزی می کنند؛ چون این نظام را قبول ندارند…در پی آنند که حرفی بزنند؛ در بزنگاهی خاص، نیشی فرو کنند و زهری بریزند”[13]. آیت الله خامنه ای که از تجربه ی چهار ساله مجلس ششم به شدت ناراضی بود،تصمیم گرفت که مجلس هفتم سراپا سلطانی باشد. نه تنها کاندیداهای جدید اصلاح طلبان باید رد صلاحیت می شدند، بلکه نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم هم باید از میدان رقابت حذف می گردیدند. رد صلاحیت نمایندگان مجلس ششم اعتراض های زیادی برانگیخت، اما خامنه ای در 24 دی ماه 1382 در دیدار با اعضای شورای نگهبان، نمایندگان مجلس ششم را “گردن کلفت” خواند و به اعضای شورای نگهبان گفت کوتاه نیایند:“من البته بههیچ وجه توصیه نمی کنم که کسی در مقابل افرادی که می خواهند با قانون گردنکلفتی کنند کوتاه بیاید… افرادی که صدای کلفتی دارند و همه صدای آنها را می شنوند، به نظر من به قدر آن استاد دانشگاه که فرضاً نامه ی خصوصی به جناب آقای جنّتی می نویسد که مرا رد صلاحیت کردهاند، در حالی که خصوصیات و سوابق من این است، اهمیت ندارند.”[14].در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 سپاه و بسیج به طور سازمان یافته به سود محمود احمدی نژاد وارد فرایند برگزاری انتخابات شدند. آیت الله خامنه ای این میزان از سازماندهی انتخابات برای دستچین کردن کاندیدای مورد نظر را کافی نمی دانست. دو روز پیش از انتخابات گفت:“مردم احتیاج دارند به اینکه در میدان عمل و کار، با لجنهایی که نمی گذارد این دریاچه ی مصفا طراوت لازم را داشته باشد، مبارزه شود “[15].قرار بود احمدی نژاد بیاید، تا لجن ها پاک سازی شوند. پاک سازی ها ادامه یافت، اما رفتار و گفتار احمدی نژاد پیامدهایی پدید آورد که آیت الله خامنه ای در انتخابات 22 خرداد 88 چاره ای جز تقلب در پیش نداشت. در حالی که مردم هنوز به خانه های خود باز نگشته بودند، پیروزی محمود احمدی نژاد با نزدیک به 25 میلیون رأی اعلام شد. طی روزهای بعد مردم با آرامش به خیابان ها ریختند و جنبش سبز را پدید آوردند. آیت الله خامنه ای در روز 19 دی ماه 88 اعلام کرد، همان طور که “هیچ تفاوتی بین جبهه ی مقابله کنندگان با رسول خدا و دشمنان امیرمؤمنان وجود ندارد”، هیچ تفاوتی بین مخالفان آیت الله خمینی و من وجود ندارد، “صف بندی ها هیچ تغییری نکرده است…عده ای دشمنی و خباثت می کنند و عده ای نیز از خباثت کنندگان حمایت می کنند…مسئولان قوای سه گانه باید وظایف خود را در مقابل مفسدان و اغتشاشگران به خوبی انجام دهند…باید با قاطعیت عمل کرد تا دشمن در فتنه انگیزی ناکام بماند”[16].آری این رهبر بود که جنبش سبز را فتنه ، خباثت و دست پخت دشمن قلمداد کرد[17]. دشنام گویی پایانی ندارد. یکی از شعارهای مریدان رهبر جمهوری اسلامی این شعار است که “خامنه ای کوثر است،دشمن او ابتر است”. در دورانی که پیامبر گرامی اسلام مبعوث شد،به کسانی که فاقد فرزند پسر بودند، ابتر گفته می شد. گروهی از مشرکان پیامبر اسلام را ابتر می خواندند. مریدان علی خامنه ای به خیال خام خود در حال اهانت به میرحسین موسوی هستند، اما ناشیانه به پیامبر اسلام هم اهانت می کنند. اسلام بنیادگرایانه وقتی از مقام نظرورزی، به عمل تبدیل شد و خود را در تاریخ محقق ساخت، رژیم سلطانی موجود را آفرید. زبان سلطان، زبان اسلام بنیادگرایانه است. نگاهی به زمامداران اصلی و نزدیک ترین افراد به ایت الله خامنه ای نشان می دهد که زبان او، زبان الگوی پیروان اوست. مهدی کروبی درباره ی این نظام گفته است: ”اگر شما نظام رو سلیقه می گید، نظام رو فرد می گید، نظام یه دسته خاصی رو می گید که یه جمع کوچکی را در درون خودش جا بده؛ مثلا روحانیونش آقای جنتی باشه، آقای یزدی باشه، آقای مصباح باشه، آقای شجونی باشه، آقای طائب باشه… یا نفراتش قاضی مرتضوی باشه، محمود احمدی نژاد باشه، الهام باشه، نقدی باشه و از این قبیل افراد؛ اگه نظام این رو بگید، بله! ما مخالف این جور نظامی هستیم! وقتی روحانی وشخصیت های نظام به جنتی ، احمد خاتمی و محمود احمدی نژاد منحصر شود دیگر نمی توان شعار داد کشتی نظام. باید گفت ، قایق نظام”[18]. در ادامه ی بحث، با زبان سرنشینان “قایق نظام” آشنا خواهیم شد. 3- محمود احمدی نژاد: محمود احمدی نژاد یکی از تربیت شدگان مدرسه ی سلطانی است. آیت الله علی خامنه ای یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد، در نماز جمعه ی تهران گفت: ”من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر داریم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینه مسائل خارجی اختلاف نظر دارند، هم در زمینه نحوه ی اجرای عدالت اجتماعی اختلاف نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است”[19]. در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 آیت الله مصباح یزدی به حمایت از محمود احمدی نژاد فعالیت می کرد. او بعدها در این خصوص گفت: ”مردم به یک فردی که هیچ امتیازی از نظر ظاهر و قیافه، پول و حتی سیادت ندارد، علاقه مند می شوند و به او رأی می دهند… خانمی را سراغ دارم که برای پیروزی آقای احمدی نژاد نذر کرده 40 زیارت عاشورا، 40 زیارت جامه کبیره، 40 زیارت آل یاسین و 14 ختم قرآن کریم بخواند. چند نفر از خانم ها 140 هزار صلوات نذر کردند و چقدر تضرعات، گریه ها، زاری ها و توسلات عجیب و غریب تا این که یک کسی پیروز شود… دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله ی اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدی نژاد رئیس جمهور می شود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب می رود. در خواب به او ندا می شود که بلند شو برای احمدی نژاد دعا کن، وجود مقدس ولی عصر دارند برای احمدی نژاد دعا می کنند. می گویند من حتی اسم احمدی نژاد را نشنیده بودم و اصلاً او را نمی شناختم. خود ایشان[محمود احمدی نژاد] نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیس جمهور خواهم شد”[20]. آیت الله مصباح یزدی مبانی اعتقادی خود را فراموش کرده است که بر مبنای آن امام زمان واسطه ی فیض است و خداوند گردش امور جهان را به ایشان واگذار کرده است. به همین دلیل، آن موجود مقدس(کامل، الهی،بی چون و چرا) ، نیاز به آن ندارد که برای پیروزی محمود احمدی نژاد دعا کند. اوست که سرنوشت همه را رقم می زند. همین که اراده کند و چیزی را بخواهد،همان امر محقق خواهد شد. عوام فریبی های بنیادگرایان درباره ی امام زمان، حد و مرزی ندارد. محمود احمدی نژاد هم که یکی از دست پرورده های همین مدرسه است، در بیرجند درباره ی امام زمان گفته است: ”طاغوتها و مستکبران از تولد و ظهور پایهگذار عدالت و منجی حقیقی بشریت به شدت نگران بودهاند و تمام این محاصرهها به همین دلیل بوده که از ادامه نسل این امام بزرگوار جلوگیری کنند. در وقایع عاشورا نیز همه به دنبال آن بودند از نسل امام باقی نگذارند بر همین اساس پیر و جوان و حتی نوزاد 6 ماهه را از تیغ گذراندند. شیاطین به دنبال آن بودند که از تولد امام و به قله ی کمال رسیدن بشریت جلوگیری کنند،همه شیاطین بر غافل کردن بشر از امام و امام عصر متمرکز بودهاند اما در نقطه مقابل، همه مصلحان بشر را به این امام بشارت دادند و به سمت امام هدایت کردهاند. اگر حاکمیت امام عصر نباشد همه خلقت بشر و بعثت انبیاء بلاوجه بوده و بی ثمر است. همه آنها آمدهاند تا مقدمات امامت امام عصر و حاکمیت ایشان را برای برپایی عدالت و به واسطه آن، مقدمه شکوفایی کمال انسان را فراهم آورند. شاید یکی از دلایل غیبت این امام آن باشد که اگر امام در طول این مدت می آمدند همان شرایط عاشورا و سایر انبیاء که تحمیل کردهاند، تحمیل می شد و جان امام در خطر بود. انقلاب اسلامی بخشی از انقلاب جهانی بوده ، هدف انقلاب اسلامی انقلاب جهانی است و مقدمات ظهور آخرین را به وجود می آورد. در حال حاضر آمریکا و دیگر مستکبران در حال افول، نزول و اضمحلال هستند. بزرگترین مانع ظهور و سرکرده آن، آمریکا است”[21].
پاورقی ها:
1- ویتگنشتاین می گوید:
“کل زبان، شامل زبان و اعمالی را که در آن بافته شده است،را “بازی زبانی” خواهم نامید”(لودویگ ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی ، ترجمه ی فریدون فاطمی، نشر مرکز، ص33).“اینجا با اصطلاح “بازی زبانی” قصد برجسته ساختن این واقعیت را داریم که سخن گفتن به زبان بخشی از یک فعالیت، یا بخشی از یک صورت زندگی است”( پژوهشهای فلسفی ، ص 44).
2- ویتگنشتاین در این خصوص گفته است:
“پس می گویید توافق انسانی تصمیم می گیرد چه چیز صادق است و چه چیز کاذب؟ “- آنچه صادق یا کاذب است آن چیزی است که آدمها می گویند ؛ و آنان در زبانی که به کار می برند توافق دارند. این نه توافق در عقاید بلکه در صورت زندگی است”( پژهشهای فلسفی ، ص 168).
ویتگنشتاین می گوید:
“ذات را دستور زبان بیان می کند”( پژوهشهای فلسفی ،ص 213).“دستور زبان می گوید هر چیزی چه گونه ابژه ای است(خداشناسی به عنوان دستور زبان)”( پژوهشهای فلسفی ، ص 214).
3- فوکو نوشته است:
“حقیقت بیرون قدرت نیست… حقیقت چیزی متعلق به این جهان است؛ صرفاً به واسطه ی اشکال متعدد اجبار تولید می شود… و اثرات قانونی قدرت را موجب می شود. هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد،”سیاست کلی” حقیقت خودش را؛ و به عبارتی، انواع گفتمان هایی را که جامعه قبول می کند و به منزله ی حقیقت به عمل در می آورد؛ ساز و کارها و مواردی که فرد را قادر می سازند گزاره های “صادق” و “کاذب” را تشخیص دهد؛ ابزاری که به کمک آن هر یک از گزاره ها تصدیق می شود؛ و شگردها و رویه هایی که در تحصیل حقیقت ارزش مند تلقی می شوند؛ جایگاه کسانی است که باید بگویند چه چیزی حقیقی محسوب می شود”.
Foucault .M. (1980) Power/ Knowledge . Brighton . Harvester.p.31.
4- مهدی کروبی، با توجه به گفتار و رفتار ناشی از این جماعت،گفته است:
“ما نه جاسوسیم و نه برانداز و…و آنهایی که این نسبت ها را بما می دهند خود بخوبی می دانند که اینها ناروا و دروغ و تهمت و بهتان است… ضد انقلاب و نظام نیستم ، عامل بیگانه هم نیستم…آیا این وضع برای جمهوری اسلامی ننگ نیست؟…چه طور آنها[زنندگان دکتر فاطمی] اراذل و اوباش بودند اما اینها با این کارهاشان نیستند؟…اگر در زمان شاه شعبون بی مخ دیگران را می زد از اراذل و اوباش بود اما اینها با همان عمل حزب الله هستند؟…با زور و قلدری می شود مردم را ساکت و کنترل کرد اما اداره نه…این جور افراد سیاسی و روزنامه نگار را بازداشت و زندانی کردن ، مطبوعات را بستن ، سانسور و خفقان را حاکم کردن، قبول نداریم و اینها جز آزادی کشی و استبداد نامی ندارد… چه طور حرفهای شاه نادرست بود اما حرفهایی که با همان منطق و محتوا از زبان شما گفته می شود درست است…آقایان می خواهند با عدول از قانون و با تکیه بر زور و چماق و تهمت امور را به پیش ببرند تا قدرتشان حفظ شود”.
رجوع شود به لینک: http://norooznews.info/news/17042.php
5- به سخنان آیت الله علی خامنه ای در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری نگاه کنید که چگونه ما و دیگری(فتنه) بر می سازد، دیگری را متصل به دشمنان خارجی می کند،ما را کشتی نجات قلمداد می کند و دیگری را خیانت و وابستگی به استکبار جهانی به شمار می آورد:
“در این فتنههای بعد از انتخابات …نظام تکذیب شد، مورد تهمت قرار گرفت. گناه بزرگی که انجام دادند، این بود. اینها بایست تسلیم می شدند…باید همه چیز در چهارچوب نظام باشد. این چهارچوب، قابل تغییر نیست. تأکید بر خطوط مرزی نظام با مخالفان و دشمنان ، در انتخابات لازم است… مرزبندی کنند با آن چیزهائی که نظراتِ مخالف با نظام است. مشخص بکنند که مرز ما چیست؛ این مرزبندی لازم است . بارها ما بر روی این مرزبندی تأکید می کنیم؛ این به خاطر این است که اگر مرزبندیها ضعیف بشود، مرزها کمرنگ بشود، موجب اشتباه مردم می شود. مثل مرزهای کشوری، که اگر مرزها تضعیف شد و کمرنگ شد، عدهای می توانند داخل مرز بشوند، با قصد خیانت ، بدون اینکه شناخته شوند؛ عدهای می توانند از این مرز خارج بشوند با غفلت، بدون اینکه بدانند دارند از مرز خارج می شوند. لذا بایستی بر مرزها تأکید بشود… بایستی خطوط مرزی نظام با مخالفان نظام، با دشمنان نظام، کاملاً مشخص شود، بر آن تکیه شود و از مخالفان نظام اعلام برائت بشود …کسانی به بهانهی مسئلهی انتخابات و مسائل بعد از انتخابات، دارند در اصل نظام خدشه به وجود میآورند، دارند معارضه می کنند، دارند پنجه به چهرهی نظام می زنند … روی مسئلهی اصلی نظام و نقشهی نظام و کلیت نظام هیچ اهمالی را نباید روا بداریم… مسئلهی اصلی همین مسائلی است که در طول این هشت نُه ماهِ بعد از انتخابات، محل اختلاف بوده است بین مجموعهی نظام اسلامی و مجموعهی کفر و استکبار ، که اینجا کسانی حرفهای آنها را تکرار کردند… صریح و روشن هم بایستی خطوط را مشخص کرد. یعنی آن کسانی که پایبند به نظام اسلامی و پایبند به حضور مردم - با همین انگیزه و ایمانی که مردم دارند - هستند، باید مرزشان با کسانی که دلشان نمی خواهد این حرکت به این شکل، اسلامی ادامه پیدا کند، مشخص شود…آن کسانی که این نقشهی کلی را که متبلور است در قانون اساسی و حکمیت قانون و داوری قانون، قبول دارند، جزو مجموعهی نظام اسلامی هستند. آن کسانی که اینها را رد می کنند، کسانیاند که خودشان به دست خودشان صلاحیت حضور در نظام اسلامی را دارند از دست می دهند و صلاحیت ندارند…اینها در واقع دارند خودشان، خودشان را از این کشتی نجات - که نظام اسلامی است - بیرون میاندازند؛ والّا هیچ کس نمی خواهد کسی را از کشتی نجات بیرون بیندازد.ما هیچ کس را از نظام بیرون نمی کنیم؛ اما کسانی هستند که خودشان، خودشان را از نظام بیرون می کنند؛ خودشان را از نظام خارج می کنند”(رجوع شود به سایت تابناک، 19/12/1388).
اکبر هاشمی رفسنجانی، دو روز قبل از سخنان رهبر،در نطق افتتاحیه ی مجلس خبرگان،بر مرزبندی ها تأکید کرد و گفت:
“باید این قانون اساسی، اهلبیت، ولایت و رهبری را محور قرار دهند و کسانی که اینها را قبول ندارند بحث دیگری دارند که اکثریت نیستند… بین وفاداران انقلاب و ساختارشکنان که با قانون اساسی یا رهبری مشکل دارند ، مرز وجود دارد که این مرز جعلی نیست و نباید اجازه دهیم مخدوش شود. تردید ندارم کسانی که اصول قانون اساسی را قبول دارند می خواهند این مرز را رعایت کنند. امروز کسی را بهتر از رهبری نمی شناسم که محور این وحدت باشد که البته همه می توانند موثر باشند واگر ایشان راه را بر عهده بگیرند که گرفتهاند از طریق راهنمایی ایشان خبرگان که نفوذ زیادی در مردم دارند می توان حرکت کرد”.
رجوع شود به لینک: http://www.parlemannews.ir/?n=8810 .
6- شیخ مرتضی انصاری، المکاسب ، چاپ تبریز، 1375 ه- ق، ص 45، س س 28-27 .
7- الکلینی الرازی ، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ) ، الأصول من الکافی ، ج8 ، ص275 ـ 287 ، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعه الثانیه ،1362 هـ .ش .
8- سخنرانی در جمع بسیجیان، 5/ 9/ 1376 . رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=1510
9- علی اکبر ناطق نوری در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده و جملاتی را که در این خصوص به علی خامنه ای گفته بوده را ذکر کرده است. می گوید:
“به آقا گفتم حوادث مشهد یک زلزله بود؛ عده ای ریختند و آتش زدند و خراب کردند. من عرض کردم که این ها گروهک- یعنی منافقین- نیستند، این ها جرأت این کارها را ندارند. تعدادی اراذل و اوباش از یک جای شهر راه افتادند، غارت کردند، آتش زدند و تخریب نمودند، حالا این خیلی مهم نیست، نکته ی اصلی این است که مردم عادی ما هم نگاه کرده و هیچ دخالتی نکردند”( خاطرات حجت الاسلام و والمسلیمن ناطق نوری ، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم 248).
ناطق نوری در بخش دیگری از خاطراتش می گوید:
“همیشه وقتی که یک جایی شورش و جار و جنجالی می شود، مثل مشهد، اسلام شهر، اکبرآباد، قزوین و از این قبیل، آن هایی که در متن صحنه هستند و آتش می زنند، غارت می کنند و شیشه می شکنند، سیاسی نیستند؛ این ها یک مشت آدم های عقده ای و اراذل و اوباش هستند که در شلوغی می ریزند و آتش می زنند که چیزی گیر بیاوند، اما آن هایی که پشت پرده و صحنه را هدایت می کنند، آن ها سیاسی هستند”( خاطرات ناطق نوری ، ص 273).
ناطق نوری می گوید در جلسه ی شورای عالی امنیت ملی در حضور رهبر در مورد حادثه ی 18 تیر گفته است:
“آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها در پشت این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم به نظر من باید سران این ها را دستگیر کرده، عده ای را که در صحنه آشوب کردند را هم بسرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد، اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آن ها برخورد بشود”( خاطرات ناطق نوری ، ص 275).
10- سخنرانی در دیدار نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای اسلامی، 20/ 3/ 1371، رجوع شود به لینک زیر: http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=690
11- سخنرانی کارگران و معلّمان در آستانه روز کارگر و روز معلم، 10/ 2/ 1376.رجوع شود به لینک زیر: http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=1427
12- خطبه های نماز جمعه 26/ 9/ 1378 . رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=1850
13- دیدار با مدیران و مسئولان مطبوعات کشور، 13/2/ 1375. رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=1273
14- سخنان ایراد شده در جمع اعضای شورای نگهبان، 24/ 10/ 1382 . رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=2530
15- سخنرانی 25/ 3/ 1384. رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=2750
16- سخنرانی 19/10/88 . رجوع شود به لینک زیر:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=6282
17- علی خامنه ای هر سال مهمترین سخنان خود را در روز اول سال در شمهد بیان می کند. در روز اول سال جاری جنبش سبز مردم ایران را چنین تبیین کرد:
“من کسی را متهم نمی کنم؛ اما هندسه ی کار دشمن را می شناسم، می بینم، آن را تشخیص می دهم؛ نمی توانم آن را انکار کنم . هندسه ی کار دشمن، یک هندسه ی مشخصی بود. وقتی قدرتهای مستکبر بینالمللی از یک نظامی ناراضی و ناخشنود باشند، منتظر یک فرصت انتخابات می شوند، بعد در آن فرصت انتخابات، اگر کسانی که مورد رضای آنها نیستند، بر سر کار آمدند، و آنهائی که آنها می خواهند، بر سر کار نیامدند، آن وقت با یک حرکت نمایشیِ مردمی، اوضاع را برگردانند…انسان شکل کار را که نگاه می کند، می فهمد که این کار، کار دشمنان ملت است… یک عدهای را بکِشند توی صحنه؛ احیاناً اگر اقتضاء شد، خشونت هم بکنند، آتشسوزی هم راه بیندازند، بانک هم آتش بزنند، اتوبوس هم آتش بزنند، برای اینکه نتائج قانونی را برگردانند…می خواستند جنگ داخلی راه بیندازند … اگر آمریکائیها و انگلیسیها و صهیونیستها می توانستند نیرو وارد خیابانهای تهران بکنند، یقین بدانید می کردند…تنها کاری که می توانستند بکنند، این بود که در صحنهی تبلیغات، در صحنهی سیاست جهانی، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. همه ی کسانی که در عرصه ی سیاسی به هر نامزدی رأی داده بودند، وقتی دیدند دشمن در صحنه است، وقتی فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانی که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند… در مقابل ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، صهیونیستها هستند، دولت آمریکا قرار دارد؛ گاهی لباس گرگ می پوشند، گاهی لباس روباه می پوشند؛ گاهی چهرهی خشن و خصمانه ی خودشان را نشان می دهند، گاهی چهرهی فریبگرانه نشان می دهند؛ باید متوجه بود…شما[رئیس جمهوری آمریکا] دم از حقوق انسان می زنید، دم از دموکراسی می زنید، اما حرکت عظیم مردم را در انتخاباتشان، در انتخابشان، در حضورشان در صحنه نمی بینید و ندیده می گیرید؛ طرف یک عده اخلالگر و اغتشاشگر را می گیرید؟! این را جنبش مدنی اسم می گذارید؟! خجالت نمی کشید؟! ادعا می کنند که ما طرفدار حقوق بشریم، احساس مسئولیت نسبت به حقوق بشر می کنیم! شما در موقعیتی نیستید که با کسی دربارهی حقوق بشر بحث کنید”.
رجوع شود به لینک: http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=46864
18- رجوع شود به لینک: http://www.youtube.com/watch?v=7zzbpSz1Tvc
19- نماز جمعه 29 خرداد 1388،مندرج در روزنامه ی کیهان، 3 تیر 1388.
20- رضا صنعتی، گفتمان مصباح،گزارشی از زندگانی علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 883- 882 .
21- رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.com/1388/12/04/klm-12145