رفتن بن علی، ماندن سید علی -۳

اکبر گنجی
اکبر گنجی

علل و دلایل تفاوت نتیجه ی تونس و ایران

2-2-4- دینی/مذهبی کردن سرکوب: متغیر دیگری هم در اینجا وجود دارد که باید بدان توجه کرد. اگر چه شاه می کوشید خود را پادشاهی شیعه و نظر کرده ی ائمه قلمداد کند، ولی این رویکرد تبلیغاتی اوخریدار چندانی نمی یافت. اما آیت الله خمینی در رأس دولت/حکومتی دینی قرار گرفت و برای خشونت/سرکوب نه تنها پشتوانه ی دینی برساخت، بلکه سرکوب/خشونت را عین اجرای فرامین دین/مذهب قلمداد می کرد. اصطلاح هایی چون مفسد فی الارض ، محارب ، باغی ، مرتد ، کافر ، سب النبی نه تنها وارد دستگاه مجازات کیفری شد، بلکه فضای سیاسی/تبلیغاتی کشور را در بر گرفت. “استبداد دینی”، “ تروریسم دینی ” را قانونی کرده است. مطابق ماده 226 قانون مجازات اسلامی و تبصره 2 ذیل بند ج قسمت ب ماده 295 همان قانون هر کس هر شهروندی را “ مهدورالدم ” تشخیص دهد حق دارد او را به قتل برساند.

وقتی در سال 1360 جبهه ی ملی نسبت به لایحه ی قصاص اعتراض و اعلام راهپیمایی کرد، آیت الله خمینی آنان را “مرتد” خواند. سرکوب سبک های متکثر زندگی هم دینی شد. زنی در سال 1367 در مصاحبه ی با سیمای جمهوری اسلامی گفته بود الگوی زن امروز اوشین است، نه حضرت فاطمه. آیت الله خمینی به سرعت وی را “مرتد” قلمداد کرد. داستان و رمان هم از سرکوب محروم نشد. سلمان رشدی را برای نوشتن کتاب آیات شیطانی “مرتد” اعلام کرد تا داستان نویسان وطنی تکلیف خود را بدانند. سازمان مجاهدین خلق را “منافق” نامید و افزود که منافقان از مشرکان و کافران هم بدترند و بعدها که در تابستان 67 می خواست خشم انقلابی را بر سر زندانیان آنان فرود آورد، زندانیان تغییر موضع نداده را “محارب” نامید. عاشورایی کردن قلمرو سیاسی بخش دیگری از اسلام ایدئولوژیک بود که آیت الله خمینی از آن  بهره ی فراوان برد. ولی فقیه و مریدانش، امام حسین و پیروانش قلمداد می شوند و مخالفان به یزید و سپاهیان جنایتکارش تبدیل می شوند.

این فتوا/حکم آیت الله خمینی که “ حفظ نظام اوجب واجبات است “، پشتوانه ی دینی به هر نوع جنایتی می بخشد. آیت الله خمینی خود به صراحت گفته بود که برای حفظ نظام می توان نماز و  روزه و حج و کلیه ی احکام اولیه ی اسلام را تعطیل کرد، و برای حفظ نظام دروغ گویی، شرب خمر و جاسوسی واجب شرعی است[14]. “نظام سلطانی فقیه سالار” نماد دروغ گویی و سرکوب است، اما مسأله فقط محدود به اینها نیست. اگر آن مدعا که به برخی از بازداشت شدگان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در زندان ها تجاوز جنسی صورت گرفته صادق باشد؛معنا/پیام آن به مخالفان این است که ما برای “حفظ نظام” که “اوجب واجبات” دینی است حاضریم تا این حد پیش رویم، آیا شما هم حاضر به پرداخت چنین هزینه ای هستید؟ بدین ترتیب، تجاوز جنسی به عنوان سرکوب، عملی دینی قلمداد می شود. باز هم تأکید می کنیم: مدعای ما این نیست که رژیم دینی است و اهداف دینی/مذهبی را تعقیب می کند، بلکه مدعای ما این است که این رژیم برای حفظ خود، از هر چیز- از جمله دین- استفاده ی ابزاری می کند.

 

3-2-4- توان و خواست سرکوب سیستماتیک: حال نوبت آن است که به یک قاعده ی کلی اشاره نمائیم که هرگونه تحول انقلابی یا فروپاشی یک نظام سیاسی  منوط به آن پیش شرط است. آدمیان اهداف/مطالبات/خواست های گوناگونی دارند. اما ساختار عالم واقع به گونه ای است که رسیدن به بسیاری از خواست ها را ناممکن می سازد. “ خواستن ” متضمن “ توانستن ” نیست. دموکراسی محصول موازنه ی قوا میان دولت و جامعه ی مدنی است. “مطالبه” ی دموکراسی به تنهایی، دموکراسی ساز نیست. “قدرت مند شدن” مردم این “توانایی” را ایجاد می کند. فعلاً به این سویه کاری نداریم.

پرسش اصلی این است: در چه مقام/موقعیت/زمانی فروپاشی نظام استبدادی صورت می گیرد؟ این نتیجه معلول علل/دلایل متعددی است. اما کاهش شدید سرکوب، “شرط لازم” وصول به این نتیجه است. بدون این متغیر، آن نتیجه حاصل نخواهد شد. اگر رژیم استبدادی “ توانایی ” سرکوب داشته باشد، و اگر، اراده و “ خواست ” سرکوب را هم داشته باشد، فروپاشی صورت نخواهد گرفت. رهبر خودکامه ای که اراده ی ماندن داشته باشد و “ بتواند ” از نیروها و سازمان سرکوب به نحو سیستماتیک و کارآمد استفاده کند، تا اطلاع ثانوی بر سر کار خواهد بود. فرو ریختن سازمان سرکوب، یا تزلزل در استفاده ی موثر از این توانایی، شرط لازم فروپاشی بعدی است. حتی اگر همه ی شرایط فروپاشی و انقلاب فراهم باشد، بدون این پیش شرط لازم، فروپاشی صورت نمی گیرد. “ تردید ” و “ دو دلی ” زمامدار خودکامه در سرکوب اعتراض های سیاسی به سود جنبش های اجتماعی است، اما اراده ی قوی ماندن و تصمیم قاطع در سرکوب، فضای تنفس جنبش های اجتماعی را نابود می سازد. در انقلاب ژوئیه 1830 فرانسه، وقتی مخالفان هتل دو ویل را اشغال و در بولوارها رژه رفتند،

“سپاهیان سلطنتی به دلیل بی تصمیمی پادشاه و وزیرانش دستورالعمل مشخصی نداشتند و در نتیجه اختیار شهر از دست شان در رفت. تا 30 ژوئیه شورشیان به طور کامل بر پایتخت مسلط شدند… سقوط بوربون ها تقریباً بی خونریزی به انجام رسید”[15].

برای فروپاشی، قابلیت اعتماد زمامدار خودکامه به نیروهای نظامی سرکوبگر باید کاهش یابد و او نتواند به طور کامل به آنان اطمینان کند. اگر در نیروهای سرکوبگر، نیروهای معترض و عاصی پدیدار شود، گامی مهم به سوی فروپاشی صورت گرفته است.

در ایران نه تنها سازمان سرکوب وجود دارد و رژیم به طور عمودی و افقی در جامعه حضور دارد، بلکه نیروی سازمان یافته ی آموزش دیده ی مجهز متخصص سرکوب شورش های مردمی هم وجود دارد. شاه فاقد چنین نیرویی بود. به همین دلیل وقتی تظاهرات مردمی بالا گرفت، شاه از ارتش برای سرکوب مردم کمک گرفت. ارتش برای حفاظت از مرزهای ملی آموزش دیده است، نه سرکوب شورش های خیابانی مردمی. بن علی هم فاقد چنین نیروی آموزش دیده ای بود که شورش های خیابانی را سرکوب کند، به همین دلیل در اوج تظاهرات وزیر خارجه ی فرانسه اعلام کرد دولت او حاضر به کمک به نیروهای پلیس تونس در این زمینه است. اما علی خامنه ای دارای نیروی سرکوب شورش های خیابانی است. این نیروهای آموزش دیده(مثلاً پاسداران قرارگاه ثارالله سپاه و یگان ویژه ی نوپو متعلق به نیروی انتظامی که مردم به دلیل لباس شان آنان را سیاه جامگان می نامند)[16] و بسیار مجهز هستند. سال هاست که آنان در زمینه ی سرکوب شورش های اجتماعی تمرین کرده و این توانایی را یافته اند که تظاهرات خیابانی را با کمترین تلفات کنترل و پایان بخشند. ساختار این نیروها مطابق میل سلطان تغییر کرده و او را سرکوب گری هایشان رسماً تقدیر به عمل آورده است[17].

تا حدی که من می فهمم، خواست و توانایی سرکوب، مهمترین متغیر در شکست حرکت های اعتراضی منتهی به فروپاشی ها هستند. ناتوانی از سرکوب(قادر نبودن)  یا نداشتن اراده ی آن(نخواستن)، یکی از ارکان نظریه ی “وضعیت انقلابی” چارلز تیلی است. او  تاریخ پانصد ساله ی انقلاب های اروپایی را بر همین مبنا تبیین می کند[18]. اریک هابسبام به درستی در تحلیل انقلاب های 1989 به این عامل اشاره کرده است. آن رژیم ها به مرحله ای رسیدند که دیگر نمی توانستند مردم را به گلوله ببندند. توانایی(سازمان سرکوب) این کار را داشتند، اما فاقد اراده ی استفاده ی از این توانایی گردیدند. چگونه و چرا به این موقعیت رسیدند:

“در آن لحظه ی[کشف حقیقت]هیچ دولت اروپای شرقی به نیروهای خویش دستور تیراندازی نداد . همه ی آن ها به آرامی کنار رفتند ، جز در رومانی که حتی در آن کشور نیز مقاومت ناچیز بود. هیچ گروهی از کمونیست های افراطی در هیچ کجا آماده ی مردن برای اعتقادات خویش و حتی برای سابقه ی چشمگیر چهل سال حکومت کمونیستی در تعدادی از این کشورها نبودند. از چه باید دفاع می کردند؟ از نظام های اقتصادی که موقعیت پست تر آن ها نسبت به همسایگان غربی به چشم می زد و پیوسته در حال پسرفت بود و حتی به رغم تلاش های جدی و هوشمندانه برای اصلاحات، ثابت شده بود که اصلاح ناپذیر است؟ از نظام هایی که آشکارا مشروعیتی را از دست داده بودند که در گذشته به کوشش های کادرهای کمونیست معنا می بخشید، یعنی این که سوسیالیسم برتر از سرمایه داری است و مقدر است جایگزین آن شود؟ دیگر چه کسی به این موضوع باور داشت، هر چند چنین اعتقادی در دهه ی 1940 یا حتی در دهه ی 1950 به نظر ناممکن نمی رسید… کسانی که رژیم های اقماری شوروی را می گرداندند ایمان خود را به این نظام از دست دادند، و یا این که هرگز اعتقادی نداشتند . تا زمانی که نظام های کمونیستی کارآیی داشت، آنان چرخ حرکت شان را می گرداندند. زمانی که روشن شد خود اتحاد جماهیر شوروی در حال اضمحلال است، اصلاح طلبان(مثلاً در لهستان و مجارستان) کوشیدند از طریق مذاکره ی با مقامات حکومت، گذاری مسالمت آمیز انجام دهند؛ از سوی دیگر سخت سران حاکم(مانند چکسلواکی و جمهوری دموکراتیک آلمان) در عقیده ی خود پابرجا بودند تا این که معلوم شد شهروندان دیگر حرف آن ها را نخواهند خواند مگر این که ارتش و پلیس به زور مردم را وادار به اطاعت کنند . در هر دو مورد هنگامی که تشخیص دادند زمان عقب نشینی فرا رسیده، کنار کشیدند”[19].

اما سلطان علی خامنه ای هم دارای سازمان آموزش دیده ی سرکوب است، و هم به شدت اراده ی سرکوب را از خود بروز داده است. وقتی در همان هفته ی اول پس از انتخابات 22 خرداد 88 نمایندگان چهار کاندیدای ریاست جمهوری را به نزد خویش فرا خواند، به صراحت تمام به نمایندگان معترض خواهان ابطال انتخابات گفت، کوچکترین عقب نشینی ای در کار نخواهد بود. او به خوبی آگاه بود که کوچکترین امتیاز دهی(در واقع احقاق حق) به امتیاز دهی(در واقع احقاق حق)های بعدی منتهی خواهد شد. لذا گفت:

“یک مطلبی هم راجع به ابطال انتخابات بگویم که دیگر هیچ وقت چنین مطلبی را تکرار نکنید. اگر امروز تمام دنیا نیز روبرویم جمع شوند و بایستند و بگویند انتخابات باید ابطال شود، بنده هرگز زیر بار نخواهم رفت “[20].

مذهبی/مردمی کردن سرکوب، وضعیتی پدید می آورد که در آن سرکوب از دل جامعه برون می تراود. توانایی و خواست سرکوب فضای رعب و وحشت آفریده است. گران کردن کالاهای اساسی در کشورهای توسعه نیافته، بعضاً باعث شورش های توده ای می شود. اما با گذشت بیش از یکماه از گران کردن کالاهای اساسی در ایران، تاکنون شورشی پدیدار نشده است. در شرایطی که در 20 ماه گذشته سطح و عمق سرکوبها به شدت افزایش یافته و فضای مرگ بر همه جا حاکم کرده اند، طرح حذف یارانه ها به اجرا گذارده شد. رژیم اگر در شرایط عادی می خواست این طرح را عملی سازد، نمی توانست به بهانه ی اجرای آن فضای جامعه را امنیتی سازد. اما در پرتو فضای سرکوب/امینی پس از انتخابات، طرح را به اجرا در آورد تا هیچ فرد یا گروهی توان و جرأت اعتراض نداشته باشد. نظام مجبور است حداقل تا پایان اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها، به فضای رعب و وحشت تداوم بخشد. وقتی همه ی مردم زندگی خودشان را با قیمت های جدید هماهنگ/سازگار کردند، شاید وقت کاهش سرکوب ها فرا رسد.

 

3-4- غربگرایی و پیامد آن: رژیم شاه و رژیم های عربی موجود(تونس، اردن، مصر و… )، نظام های غربگرا و  مورد پشتیبانی دول غربی بوده و هستند. حمایت آمریکا و دیگر دولت های اروپایی از این دولت های استبدادی، تناقض آمیز است. یعنی در مواقع بحرانی، “حمایت” به “فشار” معطوف به تغییر/اصلاح تبدیل می گردد. وقتی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا شد و برنامه ی گسترش حقوق بشر را در الوویت قرار داد، فشارهای زیادی به رژیم شاه وارد گردید. شاه قدرت ایستادگی در برابر بزرگترین حامی خود را فاقد بود. به همین دلیل شعار “فضای باز” از سوی او طرح شد. اما این شعار وقتی سر داده شد که انقلابیون مطلقا کوششان شنوای سخن شاه نبود، آنان فقط سر او را می خواستند[21]. بن علی، مبارک، ملک عبدالله، پادشاه عربستان و… هم در تمام مدت زمامداری طولانی خود مورد حمایت غرب قرار گرفته اند. روابط گسترده و حمایت های پیشین و فعلی، آنان را مجبور می سازد تا در مقابل فشارهای دول غربی اندکی یا بیشتر کوتاه بیایند. کمک های اقتصادی و سلاح های نظامی که کشورهای عربی از دولت های غربی دریافت می کنند نمی گذارد که گوششان را به روی صدا/خواست های آنان ببندند(دولت آمریکا سالانه 2 میلیارد دلار به مصر کمک بلاعوض می کند). وزیر خارجه آمریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی از دولت مصر خواسته اند مانع تظاهرات مسالمت آمیز شهروندان خود نشود[22].

اما رژیم ایران، رژیمی ضد غرب و در حال نزاع دائمی با دول غربی بوده است. وقتی دول غربی از مردم ایران و مبارزاتشان حمایت “ لفظی ” می کنند و از رژیم- باز هم لفظی - می خواهند که حقوق بشر را رعایت کند، رهبری نظام نه تنها کوتاه نمی آید، بلکه مخالفان را به نوکری/مزدوری آمریکا متهم می سازد. حقوق بشر و دموکراسی را غربی خوانده و اعلام می کند که خود دارای بهترین نوع مردم سالاری و حقوق بشر است که دنیای غرب هیچ گاه به پای آن نخواهد رسید. از سوی دیگر، ویژگی های فکری، سابقه ی تاریخی و برخی ملاحظات دیگر موجب می شود که رهبران سیاسی مخالف و روشنفکران ایران، حمایت های صرفاً لفظی آمریکا و دیگر دول غربی را رد کنند. این متغیر هم نقشی در تفاوت نتیجه ی ایران و تونس ایفا کرده است.

 

5- نتیجه: فهم/تحلیل/تبیین ناظر به واقعیت است. در این مقام نمی توان آرزوها را واقعیت قلمداد کرد. هر گونه استراتژی مبتنی بر تحلیلی از شرایط موجود جامعه ای است که برای آن استراتژی سازی می شود. تحلیل گر/روشنفکر قلمرو عمومی، واقعیت را توصیف/تبیین می کند، اما رهبران سیاسی، سیاست را می سازند. هر نوع سیاستی، نوعی برساختن واقعیت است. به همین دلیل، معمولاً رهبران سیاسی واقعیت را به گونه ای متفاوت از تحلیل گران به تصویر می کشند. ولی پدیده های سفت و سختی وجود دارد که نمی توان نادیده شان گرفت.

نقش برجسته ی عامل سرکوب در فروپاشی و گذار به دموکراسی در این نوشتار تا حدودی بازگو شد[23]. اما این گزارش همه ی واقعیت را به تصویر نمی کشد. بخش دیگری از واقعیت این است که:

1-5- رژیم سلطانی فقیه سالار حاکم بر ایران، گرفتار انواع بحران ها- بحران ایدئولوژیک، بحران مشروعیت، بحران ناکارآمدی، مسائل ناشی از نزاع بر سر موضوع هسته ای و خاورمیانه و… - است. این بحران ها راه حل ساده ای ندارد، اما باید به این نکته هم توجه داشت که رژیم با بحران زنده و از آن تغذیه می کند.

2-5- پایگاه اجتماعی رژیم در طی سه دهه ی گذشته هیچ گاه تا این اندازه ضعیف نبوده است. با درآمدهای نفتی و تبلیغات ایدئولوژیک می توان یک اقلیت سازمان یافته را برای دفاع در کنار خود داشت.

3-5- فقیهان می خواستند/می خواهند “هویت” جدیدی برای مردم ایران- خصوصاً نسل جوان- بسازند/ اختراع کنند. اما نتوانستند چنین کنند و شکست خوردند. برساختن لباسی از فقاهت و پوشاندن اجباری آن بر تن همه به عنوان تنها سبک زندگی مطلوب، با بدیل های شایسته تر به رقابت خوانده شد و حتی سرکوب هم موجب پذیرش و تقویت آن نشد.

4-5- اینک آشکار شده است که رژیم آسیب پذیر بوده و با ریزش مداوم نیرو در درون نظام روبرو است. سلطان بارها به این واقعیت اشاره کرده و گفته است نیروهای جدیدی به انقلاب و نظام پیوسته اند.

5-5- نزاع میان جناح های رژیم بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت،  جدی و واقعی است و جز با سرکوب و حذف نمی توان بدان پایان بخشید[24]. جنگ قدرت در بالا به سود پائینی هاست و فضای تنفس برای مخالفان ایجاد می کند. اما از یک خطای مهلک باید پرهیز کرد. شکاف اصلی، شکاف میان دیکتاتوری و دموکراسی است. پذیرش رهبری علی خامنه ای، دل بستن به نزاع های بخش های متفاوت حاکمیت و محمود احمدی نژاد، و از همه بدتر، رفتن به زیر بیرق یک سوی این نزاع، به بی راهه کشاندن جنبش دموکراسی خواهی است.

6-5- مخالفان حداقل در رده های پائینی(بدنه) سپاه و بسیج طرفدارانی دارند. سردار جعفری فرمانده ی کل سپاه در 3/5/89 در پاسخ این پرسش که چرا با پاسداران “حامی فتنه” برخوردنشد؟ گفت: “خیلی از ابهامات رفع شده و آنها قانع شدند حرکت اشتباه بوده و این بهتر از برخورد فیزیکی و حذف است”. اعلام این خبر شاهدی است بر مدعای کنونی. باید تا حد امکان نظامیان را طرفدار دموکراسی و حقوق بشر کرد و به آنان نشان داد که فرایند گذار به دموکراسی به زیان آنان نیست و موجب نابودی آنها نمی شود. برخوردهای یک سویه و محکومیت کل سپاه و بسیج، به سود سلطان خودکامه است.

7-5- مشکل و مسأله ی ایران، نه سرنگونی رژیم و فرار سلطان علی خامنه ای، که گذار از نظام استبدادی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. هیچ کس نمی تواند به طور مدلل نشان دهد که سرنگونی رژیم و فرار یا اعدام خامنه ای، حتماً و یقیناً به نظام دموکراتیک منتهی خواهد شد. 32 سال پیش با همین آرزوهای رومانتیک رژیم شاه سرنگون شد و همه ی نخبگان چنان قلمداد می کردند که با رفتن شاه، همه ی مشکلات و مسائل رفع و حل خواهند شد. اما نه تنها چنین نشد، بلکه رژیمی به مراتب سرکوبگرتر از رژیم پیشین حاکم گشت که به قول آیت الله منتظری روی ساواک را هم سفید کرد. چشم ها را باید شست. جور دیگری باید به مسأله نگاه کرد:چگونه می توان از رژیم خودکامه ای که توان و اراده ی سرکوب سیستماتیک دارد، و برای سرکوب پایگاه اجتماعی فراهم کرده است، به نظام دموکراتیک گذر کرد؟

8-5- داستان تلخ ما، داستان دو راهی سرکوب و انقلاب است. اما چه باید کرد، وقتی که رژیمی تمامی راه های مسالمت آمیز اصلاح/تغییر را مسدود می سازد و بدین ترتیب همه ی مخالفان را به سوی انقلاب سوق می دهد. یکی دیگر از پیامدهای نامطلوب سرکوبگری های رژیم و مسدود کردن راه اصلاح/تحول بنیادین؛راندن برخی از افراد و گروه ها به سوی دفاع از تحریم اقتصادی و دخالت خارجی است. این ایده ها امروز- نسبت به دوران جرج بوش- طرفداران بیشتری پیدا کرده است.

9-5- هنوز سمت و سوی تحولات کشورهای عربی دقیقاً روشن نیست. رژیم های حاکم؛ دولت های استبدادی، سکولار، غربگرا با اقتصاد نسبتاً لیبرالی اند. اسلام گرایان در این کشورها همیشه سرکوب شده اند. آنان جدی ترین مخالفان این رژیم ها و مهمترین بدیل نظام های موجودند. به شعارهای دموکراتیک برخی از اسلام گرایان نمی توان اعتماد کرد. آیت الله خمینی هم در پاریس از “جمهوری فرانسوی”، حقوق بشر، دموکراسی و آزادی زنان سخن می گفت. وضع مصر به هیچ وجه قابل قیاس با تونس نیست. به همه ی فیلم های تظاهرات مصر به دقت بنگرید، چه تعداد زن در آنها دیده می شود؟ اگر رژیم مصر سرنگون شود، بنیادگرایان مسلمان یکی از جدی ترین نیروهای صحنه ی قلمرو عمومی و عرصه ی دولت خواهند بود.

 

پاورقی ها:

14- رجوع شود به مقاله ی “وجوب دروغ گویی و جاسوسی برای حفظ نظام”، نگاهی به آرای آیت الله خمینی”، در لینک زیر:

http://www. radiofarda. com/content/f4_ayatollah_khomeini_lies_preserve_islamic_system/2282115. html

15- دیوید تامسن، اروپا از دوران ناپلئون (1970- 1789)، ترجمه ی خشایار دیهیمی و احد علیقلیان، نشر نی، جلد اول، ص 225.

16- براساس نوشته ی سایت نیروی انتظامی، این یگان در چهار موقیعت سفید و خاکستری و زرد و قرمز به وظایف زیر عمل خواهد کرد:

“در وضعیت عادی(سفید) هیچ گونه رویداد و قراینی دال بر برهم زدن نظم عمومی و امنیت داخلی مشاهده نمی شود و سازمان های مسئول فعالیت های جاری خود را دنبال می کنند. در وضعیت غیر عادی(خاکستری)انتظام جامعه به علت وقوع برخی بی نظمی ها، تخلفات و جرایم مختل شده و اقدامات مخل نظم و امنیت جامعه در مراحل نخستین بوده و اقدامات مخرب آغاز نشده است. در وضعیت فوق العاده(زرد) وضعیت نظم و امنیت جامعه به علت وقوع تخلفات و بی نظمی های گسترده به شدت دستخوش اختلال شده و اجتماعات سازمان یافته و هدف دار با شعارهای ضد نظام، اقدام به اغتشاش، حمله به اماکن و تاسیسات دولتی و وابسته به دولت و تخریب، آتش زدن و غارت اماکن مزبور و تاسیسات خصوصی و عمومی می کنند. وضعیت بحرانی(قرمز) نیز در ادامه وضعیت فوق العاده بروز کرده و با هدف براندازی به وقوع می پیوندد و همانگونه که اشاره شد، نیروهای جان برکف یگان های ویژه ی پاسداران ناجا در هریک از این وضعیت ها براساس تدابیر فرماندهان وارد صحنه شده و ضمن برخورد با مخلان و متخلفان نظم و امنیت را به جامعه برمی گردانند”.

17- سردار جعفری چندی پیش، در مراسم تودیع و معارفه فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ با اشاره به تغییر و تحول اخیر ساختاری در سپاه پاسداران گفت:

“این تحولات اراده ی شخص مقام معظم رهبری بود که در راستای حفظ قوی تر و مطلوب تر انقلاب و نظام اسلامی صورت گرفته بود”.

فرمانده ی کل سپاه درخصوص سرکوب تظاهرات خیابانی پس از انتخابات هم گفته است:

“مقام معظم رهبری از اقدامات بسیج و سپاه در فرو نشاندن آتش فتنه، تقدیر کرده‌اند”.

18- چارلز تیلی، انقلاب های اروپایی، 1992- 1492، بررسی تحلیلی پانصد سال تاریخ سیاسی اروپا، آموزه های انقلاب ، ترجمه ی بهاء الدین بازرگانی گیلانی، انتشارات کویر.

به گفته ی تیلی: “در وضعیت انقلابی سه عامل متأثر از هم با یکدیگر تلاقی می کنند:یک- ظهور افراد یا ائتلاف هایی که هر یک خواهان حذف دیگری در دست یابی به حکومت و یا در بخشی از آن هستند؛ دو- حمایت بخش عمده ی مردم از این مطالبات؛سه- حاکمان فعلی در وضعیتی نیستند و یا اراده ی آن را ندارند که ائتلاف جانشین و/یا حامیان آنها را سرکوب کنند”( انقلاب های اروپایی ، ص 37). “باید گفت که توانایی یک حکومت برای اعمال جبرآمیز اراده اش، می تواند بنا به دلایلی از جمله شکست در جنگ، تمرد نیروهای مسلح از اجرای فرامین و یا از هم پاشیدگی اقتصادی به شدت تحت تأثیر قرار گیرد”( انقلاب های اروپایی ، ص 409).

“تاریخ نشان می دهد که به کار گیری قوای مسلحه نقش واسطه ی بسیار موثری بین وضعیت انقلابی و نتایج انقلابی ایفا نموده است:مبارزه طلبان قدرت مستقر که فاقد امکانات کافی برای تغییر قدرت بوده اند، زمانی که قدرت حکومت بر آنها چربیده اغلب باعث پیدایش وضعیت های انقلابی شده اند و هیچ گروهی مادامی که از سوی قوای نظامی مقتدری پشتیبانی نشده نتوانسته است ارکان حاکمیت را از هم فروپاشد. جنبش های دهقانی فراوانی در سراسر اروپا به وقوع پیوسته است، لیکن شورشیان بدون اتحاد با اشراف مقتدر و یا شهرهایی که دارای قوای مسلحه بوده اند هرگز نتوانسته اند مدت زیادی به مقاومت خود ادامه دهند. با توجه به این که تاریخ تحولات نظامی ارتباط تنگاتنگی با فرآیند دگرگونی در ساختارهای کلی حکومت داشته است، بنابراین احتمال وقوع انقلاب و ویژگی آن در کشورهای اروپایی نیز دارای ارتباط مستقیمی با این گونه تحولات بوده است”( انقلاب های اروپایی، ص 414).

19- اریک هابسبام، عصر نهایت ها، تاریخ جهان 1991- 1914 ، صص 623- 622.

20- رجوع شود به لینک:  http://jahannews. com/vdchvvnzi23nmid. tft2. html

21- به عنوان نمونه آیت الله خمینی در پاریس می گفت:

“[شاه]با دست خودش هم می گویند که جنایت کرده؛ [مجازات]این اگر ثابت بشود قصاص است… شما یک جانی را که مبداءهمه ی جنایات است و همه مردم دارند به او نظر می کنند به عنوان اینکه جنایت مستند به اوست و همه ناراحتی ما زیر سر اوست، شما او را مجازات کنید تا این ملت تا حدودی آرام بشود”( صحیفه ی امام ، جلد 4، ص 305). “اگر شاه فرار کند که دست ما به او نمی رسد؛ ولی اگر او را دستگیر کنیم بر حسب قوانین واحکام حکومت اسلامی رفتار خواهیم کرد. اگر چنانچه مرتکب قتل شده باید او را قصاص کنند و اگر امر به قتل کرده حبس ابد خواهد شد”( صحیفه ی امام ، جلد 4، ص 332).

22- هیلاری کلینتون و اوباما به صراحت در این خصوص موضع گیری کرده اند. رجوع شود به لینک:   http://www. radiofarda. com/content/o2_clinton_eygpt_rights/2290826. html

http://www. radiofarda. com/content/o2_gibbs_on_egypt_crisis/2290909. html

23- اریک هابسبام با اشاره به نقش همین عامل، به سه نمونه ی متفاوت چین، ایران و اروپای شرقی اشاره کرده و نوشته است:

“کنش های توده ای به تنهایی موجب سرنگونی رژیم ها نمی شد. حتی شاید با قهر و زور اسلحه متوقف می شدند، چنان که جنبش توده ای برای دموکراسی در چین در سال 1989 با قتل عام مردم در میدان تیان آنمن در پکن سرکوب شد (با وجود گستردگی جنبش دانشجویی و شهری در چین، آن ها اقلیتی اندک را در این کشور تشکیل می دادند؛اما این جنبش آن قدر بزرگ بود که رژیم را دچار وحشت جدی کند). بسیج توده ها فقدان مشروعیت رژیم بود. در ایران مانند پتروگراد در سال 1917 عدم مشروعیت رژیم به کلاسیک ترین شیوه یعنی خودداری ارتش و پلیس در اطاعت از  فرامین به نمایش در آمد. در اروپای شرقی جنبش مردم به رژیم های حاکم، که پیش از این به دلیل عدم کمک شوروی دچار دلسردی شده بودند، قبولاند که کارشان به پایان رسیده است (اریک هابسبام، عصر نهایت ها، تاریخ جهان 1991- 1914 ، صص 587- 586).

24- علی خامنه ای در دیدار کارگزاران نظام خطاب به آنان گفت:

“من روی اتحاد تکیه می کنم، اتحاد و همدلی بین مسئولین کشور یک فریضه است، تعمد در مخالفت با آن، امروز یک خلاف شرع است، بخصوص در سطوح بالا. همه به این توجه داشته باشند… یکی از کارهایی که دشمن می کند، بی اعتماد کردن مردم نسبت به مسئولین است، ما باید مواظب باشیم خودمان جوری حرف نزنیم که مردم به مسئولین کشور، مسئولین دولتی، مسئولین قضایی، سران قوه مقننه بی اعتماد بشوند که این بی اعتمادی ناحق است، دشمن این را می خواهد”.